امروز: سه شنبه 03 تير 1404
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 15 اسفند 1401 - 08:07
اختصاصی اتحادخبر؛

اتحاد خبر - خان :محمدو گفت: "عبدو را یادت هست؟"گفتم: "کدام عبدو؟" سرش را خاراند و گفت: "مگر ما چند تا عبدو داریم توی دِه؟" راست می گفت. ما یک عبدو بیش تر نمی شناختیم! بی خیال گفتم:"چه شده؟ مُرده؟!"  گفت: "زبانت را گاز بگیر! طوری می گویی مرده! انگار یک بُز سینه پهلو کرده. درست است که این روزها مرگ از رگ گردن به انسان نزدیک تر شده...

دنیای دِه !!!(۶ )

خان:

محمدو گفت: "عبدو را یادت هست؟"گفتم: "کدام عبدو؟" سرش را خاراند و گفت: "مگر ما چند تا عبدو داریم توی دِه؟"

 راست می گفت. ما یک عبدو بیش تر نمی شناختیم! بی خیال گفتم:"چه شده؟ مُرده؟!"  گفت: "زبانت را گاز بگیر! طوری می گویی مرده! انگار یک بُز سینه پهلو کرده. درست است که این روزها مرگ از رگ گردن به انسان نزدیک تر شده. ایضاً؛ این شتر روزی درب خانه ی همه می خوابد اما عبدو حالا حالا باید جان بکند! بچه ی مردم را زنده زنده زیر گِل می کنی؟!"

عبدو را می شناختم، یعنی روزگاری هم کلاس بودیم. آدمی بود شوخ و شَنگ،  بی خیال و چِکّه. خنده یک دم از لبانش محو نمی شد. همیشه ی خدا یک چیزی لای کُت، تویِ جیب، رویِ زبان و ... آماده داشت که مردم را با آن شاد کند. غمگین می رفتی نزد عبدو، با گُلِ لبخند برمی گشتی. محال بود با عبدو نشست و برخاست کنی و آیینه یِ دق باشی!"

عبدو از دارِ دنیا یک زن داشت؛  یک زن کدبانو، خوش خُلق، بساز و آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری. و البته؛ پنج شش بچّه ی قد و نیم قد که مثال بچه بلبل همیشه ی خدا دهانشان باز بود و عبدو مثل آدم های خانه آتش گرفته از بوقِ سگ، سگ دو می زد تا دهانِ این یک جین آدم را پر کند.

همه یِ ده وقتی می خواستند یک زندگیِ گرم را مثال بزنند، نُقلِ دهانشان عبدو و بیگم بود. مثل همه ی خانه ها دعوا بود. سر و صدا هم بود اما این ها نمک زندگی عبدو بود.هر گاه یکی گُر می گرفت، دیگر مثل آب سرد می شد...

به خانه ی عبدو رسیدیم. از تعجب نزدیک بود پس بیفتیم. انگار سونامی آمده بود و رنگ و رونق آن زندگی را تمام برده بود. همه چیز درهم و برهم بود؛ شلخته و بی ریخت. یک موشک صاف افتاده بود وسط این زندگی شیرین. عبدو از غم پیر شده بود.خمیده راه می رفت. وقتی سلام کردم؛  گفت: "کاش نمی آمدید! آمدید تا روزگار بی کسی و بدبختی عبدو را ببینید!" محمدو  خانه را سامان داد. قلیان را چاق کرد و یک چای خوش رنگ ترتیب داد. عبدو خود را از سایه دیوار رساند به مجلسی. محمدو یک چای برایش ریخت. قلیان دیدو شده را داد دستش. دو سه فِرق کشید. پشت بندِ آن چای را با یک قند هورت کشید. گفتم: ماجرا را بگو تا سبک شوی!

 قلیان را کشید جلوتر و گفت" بدبختی تعریف داره! قصّه کشیدن داره!" محمدو گفت: "خالو؛ به خدا بگو تا دلت خالی شود."

بعد از کلَی این در و آن در گفت: "بعد از آن ماجرای گشت ارشاد،  کشف حجابِ یک یکِ سلبریتی ها و آن طوفان که راه افتاد؛ انگار آتش به جان بیگم افتاده بود. هر روز به بهانه ای می رفت شهر. یک باره از این رو به آن رو شد. پول بی زبان مرا که برای ریال به ریال آن شُر شُر عرق ریخته بودم در تابستانِ سگ کشِ بندر، ولو کرد در لوازمِ آرایش، پوشاک اَجق وَجق و ...  یک باره مثل جن زده ها می گفت: "بینی ام خیلی توی ذوق می زند. باید آن را بکوبم و دوباره بسازمش. به جای این عینکِ تخته ای هم یک لنزِ رنگی باید کار بگذارم."

عبدو بالش پشت سرش را صاف کرد و ادامه داد: "هر روز روسری بیگم دنده عقب می گرفت و مانتوش آب می رفت." گفتم: "صبر دواست.چند صباحی نمی گذرد که مدرنیته از سرش می افتد و دوباره می شود بیگم قدیمی. روزها مثل برق و باد می گذشت. بیگم حرف های تازه می زد: "... آدم دلش باید پاک باشد، باقی همه هیچ است. هیزها  و مریض ها می افتند دنبالِ چهار تار مویِ آشفته در باد خانم ها و گرنه..."
 
من سه شیفت کار می کردم. هشتم گرو نهم بود. نمی توانستم یک پیراهنِ زیر برای خودم بخرم. آن وقت... قطراتِ اشک قِل خورد روی گونه های سبزه یِ عبدو. اشک عبدو برای همه تازگی داشت!

سکوت کرد. آهی کشید. آبی نوشید و گفت: "حاج خانم افتاد توی فازِ کاشتِ ناخن و کلاسِ زیبایی. گفتم: موبایل برایش بخرم؛ شاید سرگرم شود و همه چیز برگردد به تنظیمات کارخانه. پایش که به فضاهای مجازی باز شد. تمام جیک و پوک زندگی ام افتاد دستِ بچه خُرده های شهر!"

 این اواخر علاوه بر حرف های عجیب و غریب بند کرده بود که نامم را باید عوض کنم. یک چیزی توی مایه ی زولبیا که بوی نا می داد. نتوانستم خودم را بگیرم. گفتم: آخر تو غزل سرا هستی که می خواهی تخلّص اختیار کنی. فرمانده یِ حشد الشعبی یا داعش هستی که نیاز به نام رمز داری یا مدیر مایکروسافت. یحتمل پشت بی سیم عملیات هستی و می خواهی نامت لو نرود... دیدم تا تشت رسوایی ام از بام نیفتاده است، پایِ مدرنیته را از زندگی ام بُبرم. مثل یک جنتلمن واقعی، سوارش کردم و رساندمش خانه پدرش...
 
عبدو رو به من کرد و گفت: تو را به خدا با خط درشت تیتر بزنید که؛ "بهای آزادی ویرانی زندگی نیست."



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» اولین قصه!!! [حدود 18 روز قبل]
» نو کانه [بيش از 6 سال قبل]
» حمام سیار [بيش از 6 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • پیام تبریک رئیس اتحادیه مشاورین املاک و نمایشگاه داران خودرو دشتستان به مناسبت روز اصناف
  • کشف چندین ریزپرنده در استان بوشهر
  • بازدید مدیرعامل تامین اجتماعی از وضعیت ارائه خدمات به مردم
  • آمادگی مدیریت استان برای راه‌اندازی رشته‌های پزشکی و دندانپزشکی در دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر
  • عراقچی: اعلام نمی‌کنم که در پاسخ به تجاوز آمریکا چه خواهیم کرد/حمله آمریکا خسارت قابل توجهی نداشته/هنوز از طریق چند منبع از واشنگتن پیام دریافت می‌کنیم
  • موضوع انشا: شغل کثیفِ من!!!
  • دشمنان ایران را پشیمان می کنیم
  • تجاوز به ایران واقدام علیه صلح وامنیت بین المللی با وجود سازمان ملل متحد وشورای امنیت
  • اولین اطلاعیه سپاه پاسداران بعد از حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران/ موج جدید عملیات وعده صادق ۳ با موشک های ویران کننده
  • سخنگوی قرارگاه خاتم الانبیا(ص): هر کشوری با رژیم صهیونیستی مشارکت کند، هدف مشروع ما است
  • اطلاعیه مرکز نظام ایمنی هسته‌ای کشور در پی حمله آمریکا به فردو، نطنز و اصفهان: هیچ‌گونه خطری اهالی ساکن در اطراف سایت‌های یاد شده را تهدید نمی‌کند
  • پیام بخشدار ارمِ دشتستان در محکومیت تجاوز به تمامیت ارضی کشور
  • حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران؛ واکنش‌های متناقض در آمریکا
  • موج واکنش‌های جهانی علیه تجاوز آمریکا به ایران؛«پیامدهای خطرناکی دارد»
  • موشک خیبر برای اولین‌بار به‌سمت اسرائیل شلیک شد
  • ممنوعیت معامله واحدهای پروژه مسکونی تعاونی ایثارگران برازجان
  • چرایی حضور و نقش آمریکا در خلیج فارس و پیامدهای آن
  • احکام بیش از دو هزار بازنشسته آموزش وپرورش بوشهر متناسب سازی شد
  • پیام تبریک رئیس اتحادیه مشاورین املاک و نمایشگاه داران خودرو دشتستان به مناسبت روز اصناف
  • صدای رسای خانم امامی صدای ماندگار رسانه ملی در برابر اسرائیل
  • علی مردانلو معاون سیاسی فرمانداری ویژه شهرستان آباده شد
  • تعرض رژیم صهیونیستی به بوشهر تلفات جانی نداشت
  • تغییر ساعت کاری و اعمال دورکاری در استان بوشهر
  • بانوان ایرانی؛ افسانه‌های ایستادگی بر بام تاریخ
  • ابعاد حقوقی تجاوز اسرائیل به خاک ایران
  • محکومیت ۱۲ میلیارد ریالی قاچاقچی ابزارآلات در دشتستان
  • تنش آبی در بوشهر؛ وعده‌هایی که به سرانجام نرسیدند/استان در وضعیت بحرانی آب قرار دارد
  • کشف چندین ریزپرنده در استان بوشهر
  • بازدید مدیرعامل تامین اجتماعی از وضعیت ارائه خدمات به مردم
  • دست برتر ایران در میدان و دیپلماسی
  • چرا بوشهر سفید ماند؟
  • موانع توسعه بخش شبانکاره
  • بازدید معاون عمرانی فرمانداری دشتستان از ایستگاه های آتش‌نشانی شهرداری تنگ ارم و آبپخش
  • پیامدهای۲۲ سال مسئولیت‌ ناپذیری کارخانه سیمان دشتستان/ نفس کشیدن برای اهالی روستای راهدار سخت شده است!
  • فرزاد شجاع؛ شاعری پهلوان منش
  • آیین گرامیداشت سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در بوشهر/تصاویر
  • روستای راهدار، قربانی کارخانه سیمان دشتستان در عید قربان
  • تصادف شاخ به شاخ در دشتستان ۳ فوتی و ۳ مصدوم بر جای گذاشت
  • معاون سياسي فرمانداری دیلم معارفه شد
  • یک دشتستانی نائب رئیس شورای مرکزی حزب عدالت و آزادی ایران اسلامی شد
  • استان بوشهر رتبه سوم تولید خرمای کشور/ کاهش تولید گندم در استان/ شرایط دشوار آبی برای کشاورزان
  • یک بار هم تو پیروز این میدان باش
  • اشک‌ها و لبخندها/ تقدیم به شهید محمد زارعی
  • پیام رهبر انقلاب خطاب به ملت بزرگ ایران در پی جنایت سحرگاه امروز رژیم صهیونیستی
  • توسعه زنجیره ارزش پتروشیمی و ایفای مسئولیت اجتماعی ، در اولویت همکاری استان با شرکت ملی صنایع پتروشیمی است
  • .: اسماعیل حدود 2 روز قبل گفت: سلام.تحلیل بسیار قشنگی هست.میتوان ...
  • .: مهناز حدود 3 روز قبل گفت: بله تحلیل دوست داشتنی ...
  • .: مختار فیاض حدود 4 روز قبل گفت: درود بر خانم نیکنام ...
  • .: ح ح نیکنام حدود 4 روز قبل گفت: درود بر اتحاد خبر ...
  • .: اکبری حدود 7 روز قبل گفت: صحنه حمله به صدا ...
  • .: ساحل تنگستانی حدود 7 روز قبل گفت: درود بر اقای شاکری ...
  • .: اکبر اموزگار حدود 11 روز قبل گفت: باسلام دوستان ومخاطبان عزیز ...
  • .: مرتضی از آبپخش حدود 12 روز قبل گفت: ای کاش توی شهرهای ...
  • .: یعقوب فولادی حدود 13 روز قبل گفت: درود هنرمندی دوست‌داشتنی و ...
  • .: حمید تنگستانی حدود 15 روز قبل گفت: فرزاد شجاع چکیده ای ...