امروز: جمعه 07 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 05 اسفند 1399 - 10:30
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)

اتحادخبر-فاطمه محمد آبادی: زُل زده ام به جعبه چوبی درب شیشه ای که عینک های باباجان را در آن نگهداری می کنند. هر وقت یواشکی می روم سراغ جعبه درب شیشه ای که عینک هارا بذارم روی چشام وبا آنها عکس سلفی بگیرم بذارم اینستاگرام، مامان جان خبردار می شود وبا واکرش خودش را می رساند سر صحنه که مچ مجرم را بگیرد. انگار واکرش آن لحظه سرعت...

داستان / روشن دل

فاطمه محمد آبادی:

 

زُل زده ام به جعبه چوبی درب شیشه ای که عینک های باباجان را در آن نگهداری می کنند. هر وقت یواشکی می روم سراغ جعبه درب شیشه ای که عینک هارا بذارم روی چشام وبا آنها عکس سلفی بگیرم بذارم اینستاگرام، مامان جان خبردار می شود وبا واکرش خودش را می رساند سر صحنه که مچ مجرم را بگیرد. انگار واکرش آن لحظه سرعت هواپیمای کنکورد را می گیرد، فکر کنم مامان جان هم انرژی زا می زند به رگ، که اینقدر سریع خودش را به جان مجرم عینک دزد می اندازد. یادم باشد ازش بپرسم چه انرژی زایی مصرف می کند؟ بوم بوم،ویتامین سی، هایپ،... .    

 

  اصلا نمیدانم چرا این جعبه ی درب شیشه ای اینقدر برای مامان جان مهم است. یکی نیست به مامان جانم بگوید:«پیرزن چرا چسبیدی به این جعبه و چشم ازش بر نمی داری؟ مگر روی این جعبه وام، یارانه، چه می دانم، سهام عدالت می دهند که دودستی چسبیدی و ول نمی کنی؟» همیشه همین جوری هستم.یاد باباجان که می افتم ،اشک درچشمهام حلقه می زند. عینک ها وطناب سفید نخی، همه دار وندارش بودند. آن موقع دلیلش را نفهمیدم، بزرگترها هم چیزی نگفتن. ای کاش همان موقع فهمیده بودم. باید همان موقع از بابام می پرسیدم چرا بابا جان دیوار اتاق را میخ کوبیده وطناب سفید نخی نسبتا ضخیمی را به میخ ها بسته. همه اتاق ها ، حمام وحتی دستشویی وروشویی کنارش.


    مامان جان،  با این تدابیر شدید امنیتی که برای محافظت از جعبه چوبی اندیشیده، فقط حس کنجکاوی  ما را بیشتر تحریک می کند. نمی دانم مامان جان چه روش امنیتی را نصب کرده روی این جعبه که هرکس ده متری جعبه هم رد بشود خبردارمی شود و رد ّ اش را می زند. کاری به طناب سفید ندارد. ما هم هیچکدام دست به طناب سفید نخی نمی زنیم.   اما بالاخره یک روز به جعبه چوبی دستبرد می زنم ببینم فرام خاکستریه چه جنسیه .


     گاهی که دلم هوای باباجان را می کند عین خودش طناب را می گیرم از پله ورودی درب هال می آیم پایین،  آرام به سمت روشویی می روم، وضو می گیرم. وضو گرفتن را هم خودش یادم داد. دوباره طناب را می گیرم آرام آرام قدم بر می دارم ومی نشینم روی مبل راحتی اش وزُل می زنم به جعبه چوبی درب شیشه ای. چقدر جای باباجان خالیه. صداش توی کل ساختمان شان می پیچد. انگاراز  توی عکس اش که قاب شده روی دیوار هال پذیرایی خانه شان،با آدم حرف می زند.  ازکوچکی ام تا الان، تنها تصویری  که از باباجان یادمه همینه که دوسه تا عینک داشت، هر موقع با توجه به کاری که آن لحظه مشغول انجام دادنش بود عینک اش را عوض می کرد. وقتی می نشست کنار تلویزیون عینک فرام سیاه را از روی چشماش برمی داشت و عینک فرام فلزی را می زد. وقتی روزنامه یا شاهنامه می خواند عینک فرام ضخیم خاکستری را می زد. آخرش نفهمیدم این فرام خاکستریه از چه جنسیه. فلزیه؟ چوبیه؟ چرمیه ؟ چه می گویم؟ مگر می شود با چرم، فرام عینک ساخت؟ توی این دنیای عجیب وغریب همه چیز را با چشم خود می بینیم ، شاید هم روکش فرام را با چرم ساخته اند. البته همیشه شاهنامه توی دست مامان جان بود وپدر جان از حفظ می خواند. آخرهفته که مامان لباس گرم می پوشاندمان ومی بردمان منزل باباجان، گهگاهی هم مامان شاهنامه را از مامان جان می گرفت هر صفحه ای که باز می کرد و دو سه بیت اول همان صفحه را که باصدای بلند می خواند، باباجان بقیه اش را از حفظ می خواند. اما به مامانم توصیه می کرد ما را به مرکز دارالقرآن ببرد و کلاس های حفظ قرآن ثبت نام مان کند. درِگوش مامانم چیزهایی می گفت. یک بار یک جمله اش را فقط شنیدم که گفت :

- « هنرمادری این است که نگذاری بچه هات بیراهه بروند و از اصل های زندگی عقب بیفتند.» همان موقع به مامان گفتم :

- « منظور باباجان، اورجیناله، منظورش اینه که فیک بهت قالب نکنند به جای اصل.»


 احتمالا فرام های باباجان همگی اصل هستند وقیمتی که مامان جان اینجوری سفت وسخت می پایدشان . شاید هم مدیون باباجان است ومی خواهد اینجوری دین اش را به باباجان ادا کند .شاید هم در قایم کردن عینک ها رازی نهفته است که می خواهد به هر قیمتی هست حفظ اش کند.چندشب پیش که با مامان ،مامان جان را به بیمارستان بردیم چندتا خط رنگی به موازات همدیگر روی دیوارکشیده بودند ابتدای خطوط ،دقیقا کنار هرخط رنگی ،یک چیز را نوشته بودند مثلا کنار خط زرد نوشته بودند آزمایشگاه ، کنار خط قرمز نوشته بودندپذیرش، کنار خط آبی نوشته بودندرادیولوژی. پرستار کاغذ کوچکی که فارسی وانگلیسی بدخطی روش نوشته بود را به بابا داد وگفت: « خط قرمز رابگیر ، برو پذیرش، ثبت اش کن وفرم پذیرش را برامون بیار. » خطوط رنگارنگ دیوار بیمارستان مرا به یاد طناب سفید باباجان انداخت به گمانم باباجان هم می خواسته به عنوان خط راهنما از طناب سفید استفاده کند. باباجان به نماز اول وقت اعتقاد داشت هرگز نمی گذاشت نمازش قضا بشود. خدایا، چرا این همه وقت نفهمیدم ارتباط بین طناب سفید ،خطوط رنگی بیمارستان،جعبه چوبی .

 

حالا فهمیدم،راز نگداری شدید امنیتی جعبه چوبی درب شیشه ای چیست،که دیگر خیلی دیر است.  چه باباجان خوبی داشتم ، نمی خواسته مایه عذاب وزحمت دیگران بشود که دستش را بگیرند ببرند وضو بگیرد خودش طناب سفید را می گرفته ومی رفته. واقعا اسم قشنگی روی این جور افراد گذاشته اند: « روشن دل ».



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 3 سال قبل]
» معرفی کتاب [بيش از 4 سال قبل]
» داستان/ جنگ [بيش از 3 سال قبل]
» غلو مرد بود/قسمت دوم [بيش از 4 سال قبل]
» تابش بی خواهش [بيش از 5 سال قبل]
» داستان عدل از صادق چوبک [بيش از 3 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • حضور تیرانداز دشتستانی در مسابقه کشوری بنچ رست ۲۵ متر
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/02/06
  • آغاز عملیات اجرایی پایگاه سلامت مرکز خدمات جامع سلامت دشتستان
  • رقابت پتروشیمی جم در نمايشگاه Chinaplas 2024 در کنار شرکت‌های بزرگ و قدرتمند دنیا
  • رهبر انقلاب: کارگر رکن جهش تولید است
  • راهکارهای بهبود شرایط صنایع دارویی کشور/ برچیدن بساط ارز چند نرخی
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/06
  • کاروان خودروهای شوتی در دشتستان توقیف شد
  • خبرنگاران سراسر شرکت ملی گاز ایران از پالایشگاه های مجتمع گاز پارس جنوبی بازدید کردند
  • آغاز رقابت بیش از ۱۶ هزار داوطلب کنکوری در استان بوشهر
  • ثبت بیشترین جلسات و اقدامات راهبردی در هیئت مدیره مجتمع گاز پارس جنوبی در سال 1402
  • کنترل استرس و روش‌های خاص طب سنتی برای آن
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
  • یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: شهرزاد آبادی حدود 24 ساعت قبل گفت: درودتان باد. همگی چند ...
  • .: لیلادانا حدود 5 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 6 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 6 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 7 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 7 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 7 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 7 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 10 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 11 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...