زلا گشته ویرانه از زلزله
و چوپان ندارد کنون این گله
همه مردمان گشته خانه خراب
نه مانده حساب و نه مانده کتاب
وزیران و شه، جملگی مرده اند
و اموالشان را همه برده اند
چو دکتر چنین دید حال "زلا"
که گشته شدیدا دچار بلا،
به یاران خود گفت: باید کنون
نماییم هرسه تلاشی فزون
بود رسم شهر "زلا" این چنین
که فردا همه اهل این سرزمین
به گرد هم آیند تا پادشاه،
گزینند و برگردد از نو رفاه
بدین گونه که آخرین فرد را
که بنهاده پا بر زمین زلا،
بیارند و بسیار کرنش کنند
و آن گه به شاهی گزینش کنند
تقی گفت این بنده بعد از شما
نهادم قدم بر زمین زلا
بدین گونه من پادشه می شوم
و بر تخت قدرت همی می روم
چو این گفت، دکتر به فریاد گفت:
مزن ای تقی این چنین حرف مفت
تو راننده ی قایقی ای پسر
تو را چه که تاجی گذاری به سر؟
 بسا حاکمانی چو تو بیسواد
که دادند بس مملکت را به باد
سمند سیاست سپس پا گرفت
و دعوایشان سخت بالا گرفت
***
چو فردای موعود آنان رسید،
به آن جا غریب فراوان رسید
پلیس آمد و دفترش باز کرد
شناسایی جمله آغاز کرد
تقی خان و شهرام و دکتر چو دید،
سه تایی به عنوان شه برگزید
ولی مجمع شه گزینِ "زلا"
به حکم پلیس زلا، گفت لا
چودر کشوری شاه بسیار شد،
همه کار آن مملکت زار شد...
ادامه دارد...
/ب1