- فال روزانه ۱۴۰۳.۰۶.۲۴
- عناوین روزنامههای امروز1403/06/24
- عناوین روزنامههای ورزشی امروز1403/06/24
- رونمایی از محصول جدید پتروشیمی جمپیلن در هجدهمین نمایشگاه بینالمللی ایران پلاست
- بازدید شیخ موسی احمدی و حمید بورد از سکوی گازی فاز یک (SPQ1)
- اعتراض کارکنان بخش درمان، پرستاران و فوریت های پزشکی را بشنوید!
- حضور داوران دشتستانی در مسابقات قهرمانی کشور کیوکوشین کاراته wko استان فارس
- شکست!
- تصمیم گیری های ناپخته واشتباه؛ ابر چالش نظام سیاسی- اداری کشور
- جشنواره بینالمللی عکس آریا برگزار میشود
اتحادخبر - صفیه مهدوی:از وقتی چشم باز کرده بود خودش بود و مادرش روزهای کودکی را در عالم خیالی سپری می کرد و گهگاهی برای اینکه اوهم پدری داشته باشد که اورا در آغوش بگیرد و شبها مثل دایی هایش که با دستهای پر به خانهاشان می روند به خانه بیاید دلش تنگ می شد بعد از مدتی بهانه بابا را می گرفت و مادر قول می داد که حتما دوباره به ...
صفیه مهدوی
از وقتی چشم باز کرده بود خودش بود و مادرش روزهای کودکی را در عالم خیالی سپری می کرد و گهگاهی برای اینکه اوهم پدری داشته باشد که اورا در آغوش بگیرد و شبها مثل دایی هایش که با دستهای پر به خانهاشان می روند به خانه بیاید دلش تنگ می شد بعد از مدتی بهانه بابا را می گرفت و مادر قول می داد که حتما دوباره به دیدن بابا خواهند رفت
راه خیلی دور بود وسیله هم در آن نقطه دور افتاده کمیاب
بعد از مدتها قول و قرار بالاخره مادر یکی از دایی ها یا مادر بزرگ را راضی می کرد که تا کرج همراهیشان کنند اخر راه خیلی دور بود وآن زمانها برای یک زن جوان همراه کودکی خردسال مسافرت تا کرج امکانپذیر نبود
از نقطه دور افتاده ای از جنوب ساک در دست و با شور و اشتیاق راه می افتادند یکی دو بار وسیله عوض می کردند تا به شیراز برسند شیراز از اتوبوس که پیاده می شدند بدون درنگ دنبال بلیت کرج یا لااقل تهران بودند
شب در اتوبوس مادر وسط راهرو پتو پهن می کرد و دخترک را می خوابانیداز اتوبوس که پیاده می شدند تا به درِ زندان برسند خرد و خسته شده بودند
اینجا تازه اول مکافات بود
باید در صف طولانی ملاقات بایستند او نمی دانست چرا فقط او و مادرش در صف هستند و همراهشان را راه نمی دادند اخر خیلی کوچکتر از آن بود که معنای فامیل درجه یک را بفهمد بعد از مدتی در صف ایستادند انهارا وارد سالنی می کردند درِ سالن اتاق تفتیش بود و خانمی به سراندرپای او دست می کشید اصلا از این کار خوشش نمی امد اخر خجالت می کشید بعد نوبت به مادرش می رسید که خانم چادری سراندرپای مادرش را هم دستمالی کند از اتاقک که بیرون می امدند روی نیمکت های توی سالن کنار بقیه به انتظار می نشستند خیلی خسته شده بود تازه گشنه اش هم بود مادر فقط یک شیشه اب همراه داشت که خانم اتاقک سرش را باز کرده و ان را بوییده بود از ان زن بدش می امد مدتی که گذشت همه بلندشده از سالن بیرون امده در صف ایستادند بعد به نوبت سوار مینی بوسی شدند چقد این مینی بوس را دوست نداشت پنجره هایش همه سیاه بود نمی توانست بیرون را ببیند
مینی بوس بعد از کلی چرخ خوردن بالاخره ایستاده پیرمرد و پیرزن ها با اه و ناله و اف و نال کنان پیاده می شدند او و مادرش هم پیاده شدند این جا هم مثل همه
آن جاها پر بود از ادمهای تفنگ بدست ازشان می ترسید و پشت مادرش قایم میشد مادر دستش را گرفت و در حالی که هیچکدام نایی برایشان نمانده بود به یک سالن دیگر برده شدند انجا هم نیمکتهایی بود که باید به انتظاربنشینند و نشستند
بعد از چندی تعدادی را بداخل راهرو بردند تا اینکه نوبت انها هم شد با عده ای وارد راهروی دراز و باریک شدند مانند دفعات قبل هرکسی در یک جای جاکمدی مانندی می ایستاد که نصف بالایش شیشه بود او و مادرش هم در یکی از همین جاها ایستادند مادرش چیزی را از روی دیوار برداشت و شروع به حرف زدن کرد او با دقت به مادرش نگاه می کرد بعد مادر وسیله را به او داد و گفت باباخسرو هست باهاش حرف بزن مثل دفعات قبل از توی آن صدای مهربانی بیرون می امد که قربون صدقه اش می رفت خیلی صدا را دوست داشت او فقط لبخند می زد بعد مادر آن را ازش گرفت و دوباره خودش حرف زد هنوز خیلی حرف نزده بود که همان مردان تفنگ بدست امدند و گفتند باید بروند مادر وسیله را همان بالا گذاشت و دست او را گرفت بیرون امدند مادر با اینکه از خستگی حال نداشت با ذوق و خنده گفت عزیزم باباخسرو را دیدی و او سرش را پایین می انداخت و لبخند می زد در تمام مسیر برگشت تا خانه همش فکر می کرد چرا بابای او مثل بابای بقیه بچه ها نیست اخه باباها دست و پا داشتند راه می رفتند چرا بابای او اینجوری بود ولی هیچ نمی گفت اخر مادر خسته تر از ان بود که به او و حرفهایش توجه کندبا سختی ها و خستگی های بیشتری مسیر برگشت را طی می کردند تا به خانه برسند تا چند روز مادر سرحال بود و حرف می زد بعد کم کم کسل می شد و زندگی هم دوباره خسته کننده و تکراری می شد
تا باز بعد چند ماه دوباره مادر تلاش می کرد و پی جور می شد کسی را همراه کند که به ملاقات بروند همبازی هایش را می دید که از سر و کول باباهایشان بالا می روند و بازی می کنند دلش می گرفت دلش می خواست اوهم بابایی داشت که اورا در اغوش می گرفت کاش لااقل بابای من دست داشت غمگین می شد ولی زود فراموش می کرد
هروقت پاپیچ مادر می شد که کی می رویم پیش بابا خسرو مادر با چشمهای خیس می گفت راه طولانی و هزینه زیاده چقدر این چند سال این راه را بروم خدایا اه می کشید و گریه می کرد او هم از گفته پشیمان می شد
بعد از مدتی یک شب مادر در حالی که چشمانش برق می زد گفت می دونی که فردا می خواهیم به ملاقات بابا خسرو برویم خوشحال شد رفت توی بغل مادرش و صورتش را بوسیدمادرهم او را غرق بوسه کرد گفت دایی محمد مارا می برد آن شب تا دیر وقت خواب نرفت هم خوشحال بود هم دوست نداشت سوار ماشین بدون پنجره بشود و هم خیلی خسته و گشنه بشود
دایی گفته بود برای اینکه خیلی خسته نشویم زودتر راه می افتیم که یک شب را استراحت کنیم
وقتی به کرج رسیدند دایی گفت باید با تاکسی تا مسافرخانه برویم شب استراحت کنیم فردا که نوبت ملاقات هست صبح خیلی زود حرکت کنیم که سر موقع درِ زندان باشیم
از تاکسی که پیاده شدند دایی ساک را برداشت مادر دست دخترک گرفت از کوچه ای که رد شدند مادر گفت این درِ مسافرخانه است و باهم داخل شدند در بدو ورود دخترک مردی را دید که پشت میزی نشسته بود و دید چیزی مثل باباخسرو روی میزش است بطرفش دوید و باسرعت ان را برداشت داد زد مامان بدو که بابا خسرو را پیدا کردم مرد پشت میز دستش را گرفت و گفت دختر با گوشی تلفن چکار داری گوشی را گرفت و سرجایش گذاشت
تازه ترین خبرها
- فال روزانه ۱۴۰۳.۰۶.۲۴
- عناوین روزنامههای امروز1403/06/24
- عناوین روزنامههای ورزشی امروز1403/06/24
- حضور داوران دشتستانی در مسابقات قهرمانی کشور کیوکوشین کاراته wko استان فارس
- مسابقات استانی بومی محلی و سنتی ویژه معلولین در برازجان برگزار شد/تصاویر
- مشکل اشتغال قهرمان پارالمپیک دشتستانی حل شد
- آموزش تخصصی عملیاتی یکی از اولویت های اصلی مرزبانی
- کیفیت خدماترسانی دستگاههای اجرایی استان بوشهر ارتقا یابد
- افزایش رطوبت در استان بوشهر
- دانشجویان بوشهری پیام نجات بشریت را به جهانیان برسانند
- نارضایتی شهروندان بوشهری از وضعیت بیمارستان شهدای خلیجفارس
- ۵ خیابان اصلی شهر روکش آسفالت جدید می شود
- ورزشگاه آزادی تا پایان پاییز در اختیار فوتبال ایران قرار میگیرد
- بازیکن ازبکستانی پرسپولیسی ها را از نگرانی خارج کرد
- بیانیه تند و انتقادی باشگاه استقلال علیه مدیرعامل سابق خودش!
- همه حریفان ایران به ازبکستان رسیدند
- تمام تمرکزم روی تیم ملی است/ به فعالیت در لیگ برتر فکر نمیکنم
- رقابت بیرانوند با دو دروازه بان برای رسیدن به عنوان بهترین
- این دارو را با احتیاط مصرف کنید
- چطور از شک و تردید به نفع خودمان استفاده کنیم؟
- قرص و داروهایی که بهتره با غذا بخوریم
- تبدیل کربن دی اکسید به متانول با نور
- تاثیر قهوه بر حفاظت از ماهیچهها در سالمندان
- آخرین وضعیت ذخایر خونی
- زوج بازیگر به آمریکا مهاجرت کردند
- آیا استفاده زیاد از تلفن همراه اعتیاد است؟
- کودکان از مصرف این خوراکیهای سالم اجتناب کنند؟
- اعتراف اماراتیها بعد از شکست برابر ایران
- ابراز نگرانی پنتاگون از گسترش روابط دفاعی ایران و روسیه
- مدارس استان بوشهر آماده اول مهر/ هیج کلاسی بدون معلم نمیماند
- غرق شدن ۳ کودک در سد خاکی لار در استان فارس
- مشاهده پلنگ ایرانی در پارک ملی بمو شیراز
- ظرفیت هوش مصنوعی برای تولید داده در حوزه مهدویت استفاده شود
- ۳۰۰۰ فرصت شغلی در شهرک مولد کشاورزی استان بوشهر ایجاد میشود
- مشکلات مردم جزیره شیف پیگیری میشود
- شکارچی متخلف در دشتستان محکوم به خرید و اهدای ۱۰ هزار جلد کتاب شد
- هیچ انقلابی همچون جمهوری اسلامی ایران قدرت تاثیرگذاری نداشته است
- اعتبارات عمرانی استان بوشهر ۶۲ درصد افزایش یافت
- تعویض خط لوله دریایی میدان نفتی ابوذر به خارگ ضروری است
- مسمومیت با گاز کربن مونواکسید در گناوه ۴ مصدوم بر جا گذاشت
- ۱۴۰۰ مأموریت توسط اورژانس شهرستان جم انجام شد
- ۲۶۵ هزار دانشآموز و ۱۰ هزار معلم استان بوشهر به کلاس درس میروند
- سفر به عراق در راستای افزایش ارتباطات اقتصادی و امنیتی است
- عبور ایران از سد امارات با شرایط قزقیزستان/همه چیز خوب بود جز تیم
- حمله هوایی آمریکا و انگلیس به یمن
- انفجار یک پهپاد ناشناس در مجاورت ساختمان نیروهای آمریکایی
- برد بی رحمانه ساموراییها برابر بحرین/ ژاپن فراتر از آسیا ظاهر شد
- «باید»های نخستین سفر پزشکیان به عراق
- مذاکره بین اوکراین و روسیه در شرایط کنونی امکانپذیر نیست
- مسیر کوهنوردی درکه برای تردد کوهنوردان ایمن شد