امروز: يکشنبه 09 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 25 بهمن 1400 - 11:00
اختصاصی اتحاد خبر/ سرویس ادبیات حماسی

اتحادخبر-مهدی بردبار:تا آنجا که نگارنده پژوهش کرده است و البته از پژوهشِ خود شگفت زده هم شده است واژه ای در شاهنامه وجود دارد که اکثریتِ قریب به اتفاقِ شاهنامه پژوهان را به دلیلِ گمانی که از اهانتِ این واژه به ایرانیان برده اند مستأصل کرده و بیتی مشهور از شاهنامه را یا کاملاً الحاقی و برافزوده دانسته اند یا در اصالتِ آن تردید روا داشته اند. واژه ی «عجم»...

«عجم» واژه ای افتخار آمیز در شاهنامه

مهدی بردبار:

 

چکیده

 

تا آنجا که نگارنده پژوهش کرده است و البته از پژوهشِ خود شگفت زده هم شده است واژه ای در شاهنامه وجود دارد که اکثریتِ قریب به اتفاقِ شاهنامه پژوهان را به دلیلِ گمانی که از اهانتِ این واژه به ایرانیان برده اند مستأصل کرده و بیتی مشهور از شاهنامه را یا کاملاً الحاقی و برافزوده دانسته اند یا در اصالتِ آن تردید روا داشته اند. واژه ی «عجم» همان واژه است که بسیاری را سر در گم کرده است تا آنجا که حتی کاربرد آن را دور از شأنِ فردوسی دانسته اند. برخی حتی نیازی ندیده اند که به نسخه بدل های شاهنامه نیز مراجعه کنند و پیشاپیش بیتِ مشهورِ:

 

بسی رنج بردم در این سال سی

" عجم " زنده کردم بدین پارسی

 

را محکوم به برافزوده بودن کرده اند. نگارنده در جای دیگری پیش از این حینِ گفتارهایی در واکاوی بیت های مشهور [ز شیرِ شتر خوردن و سوسمار] درباره ی واژه ی «عجم» و اصالتِ آن سخن رانده است لیکن در اینجا چون درباره ی بیت دیگری اظهارِ نظر شده و توسط شاهنامه پژوهانی برافزوده دانسته شده است به صورتِ جداگانه به واکاویِ این واژه [عجم] همراه با اثباتِ اصالت بیتِ یاد شده خواهد پرداخت. ما بر اساس پویش ها و پژوهش های علمی و دانشیک و مسائل نسخه شناسی و سبک شناسی نشان خواهیم داد که نه تنها واژه «عجم» در شاهنامه و بیرون از آن توهینی به ایرانیان در بر ندارد بلکه افتخار آمیز نیز می باشد و بیتِ یاد شده دارای اصالتی استوار بوده و نگارنده پیشنهاد می دهد که به متن اصلی شاهنامه که جایگاهِ واقعیِ این بیت است باز گردد.

 

متن

 

نگارنده در اینجا سه دیدگاه را درباره ی واژه ی [عجم] و بیتِ مشهورِ [بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی] که اخیراً در پایگاه های اینترنتی انتشار یافته است شماره وار عنوان می کند سپس به نقد دیدگاه های یاد شده خواهد پرداخت.

 

۱- گفتگویی از دکتر سعید حمیدیان که در یک پایگاهِ اینترنتی به نامِ (جماران ، ۲۸ دی ماه ۱۴۰۰) زیر عنوان «شعرِ معروفِ شاهنامه جعلی از آب درآمد؟!» منتشر شده است مهمترین بخش های آن در موردِ بیت یاد شده چنین است: بیتِ «بسی رنج بردم در این سال سی...» ، جعلی شمرده می شود (...) از مفرداتِ این بیت بر می آید که جعلی باشد؛ در «عجم زنده کردم بدین پارسی» واژه ی [عجم] یکی از کلماتی است که شک داریم کاربرد فردوسی باشد. اگر این بیت را جعلی می دانم برای همین است، زیرا [عجم] معمولاً کاربردِ فردوسی نیست و تا جایی که می دانم فردوسی شاید دو یا سه بار احتمال داده می شود که [عجم] را به کار برده باشد. [عجم] کلمه ی خوبی نیست و به نظرم فردوسی از به کار بردنِ این کلمه پرهیز داشته است، زیرا معنای اصلی [عجم] یعنی گُنگ. اعراب خود را صاحبِ زبانِ قوی و چنین و چنان می دانستند و اقوامِ دیگر را [عجم] می گفتند ، به این معنا که گنگ هستند و زبانِ درست و حسابی ندارند (...) اما وقتی به قدیمی ترین نسخه ای که از شاهنامه به جا مانده، مراجعه می کنیم یک نسخه لندن ۶۷۵ قمری بوده که می شود اواخرِ قرن هفتم و دیگری نسخه مورد استفاده آقای خالقی مطلق که نسخه فلورانس باشد، خیلی هم درباره اش گرد و خاک و بگو مگو کرده اند برای سال ۶۱۴ قمری بوده است. در هر حال حدودِ نزدیک به سه قرن بینِ فوتِ فردوسی بزرگوار تا قدیمی ترین نسخه ی خطی که ما در دسترس داریم، فاصله بوده است. در حدودِ دو سه قرن ممکن است خیلی بلاها بر سرِ یک متن بیاید (...) مرحوم استاد علامه مجتبی مینوی می گفت «شاهنامه ای که در دستِ ماست، حرامزاده است». او نمی خواست اهانت کند زیرا خود شیفته و بزرگ شده ی شاهنامه بود ولی می گفت به این دلایل و انگیزه های مختلف و در فاصله ی زمانی معلوم نیست چه متنی برایمان پدید آورده اند. در واقع نمی توانیم روی اصالتِ ابیاتِ آن قسمِ حضرتِ عباس بخوریم. بحث بر سر این است.

 

۲- گفتگویی از دکتر ابوالفضل خطیبی که در یک پایگاهِ اینترنتی به نام (خبرگزاریِ دانشجویان ایران ، ایسنا) زیرِ عنوان «بیت های معروفی که از فردوسی نیست؟!» مهمترین بخش های آن درباره ی بیتِ یاد شده چنین است: او با بیانِ این که راه حل هایی برای تشخیصِ این ابیات [بسی رنج بردم در این سال سی] وجود دارد، توضیح می دهد: «یکی از راه ها این است که بیت ها در نسخه های کهن و معتبر شاهنامه آمده یا خیر؟ شیوه ی دیگر بررسی آن ها به لحاظِ سبک شناسی است، یعنی آن بیتی که موردِ بحثِ ماست آیا با دیگر بیت های شاهنامه همخوانی دارد یا نه؟ (...) ما یک سری نشانه ها داریم که این بیت الحاقی و سروده ی فردوسی نیست و یک سری نشانه ها هم داریم که سروده ی فردوسی است؛ از نظرِ نسخه شناسی درباره ی بیتِ [بسی رنج بردم در این سال سی] باید بگویم استاد خالقی ۱۵ نسخه را که از معتبرترین و کهن ترین نسخه های شاهنامه هستند، مبنای کارِ خود قرار داده و بهترین و معتبرترین نسخه ی شاهنامه را تصحیح کرده است (...) در نسخه ی سن ژوزف که بعد از تصحیح استاد خالقی کشف شد هم بیت یاد شده نیست. از میانِ ۱۵ نسخه فقط در ۴ نسخه این بیت را داریم، یعنی در ۱۱ نسخه ی دیگر نیست. برای مصحح مهم است که آیا این بیت در نسخه ی اساسِ شاهنامه که کهن ترین و معتبرترین نسخه و تعیین کننده است، وجود دارد یا نه. در این جا این بیت مشکوک می شود و مصحح تردید می کند که این بیت از فردوسی هست یا نه (...) یک اشکال در بیتِ [بسی رنج بردم در این سال سی] وجود دارد و آن لفظِ [عجم] درباره ی ایرانیان است. کاری نداریم که به لحاظِ لغوی این واژه، واژه ی موهنی است، به هر حال به کار می رود و فردوسی و دیگران هم به کار برده اند اما کمتر. در سراسرِ شاهنامه سه بار لفظِ [عجم] به کار رفته آن هم در تقابل با [عرب]. اما در جاهای دیگرِ شاهنامه به جایِ [عجم] صدها بار از ایران، ایرانیان و آزادگان استفاده شده و فقط ۳ بار لفظِ [عجم] به کار رفته است. مصحح از این لحاظ هم مشکوک می شود. می توان گفت به لحاظ نسخه شناسی و سبک شناسی این بیت تا حدی مشکوک است و احتمال می دهیم سروده ی فردوسی نباشد اما احتمالِ کمتر هم هست که ممکن است علی رغمِ همه ی این ها سروده ی فردوسی باشد (...) بعید است که در یک بیتِ حسّاس که در آن (فردوسی) از رنجِ سی ساله ی خود در پراکندنِ سخن پارسی سخن می گوید بیاید به جای ایران و ایرانی از لفظِ [عجم] استفاده کند. خُب پذیرفتنش تا اندازه ای سخت است.»

 

۳- همچنین گفتگویی با دکتر میر جلال الدین کزّازی نیز در همین پایگاهِ اینترنتی یاد شده و در همان صفحه زیرِ گفتگوی ابوالفضل خطیبی منتشر شده است که مهمترین بخش های آن چنین است: «راست این است که درباره ی بیت [بسی رنج بردم در این سال سی] نمی توان بُرّا و بی چون و چند داوری کرد؛ بدین پرسش پاسخ داد که بیتی است نژاده و بُن آور، سروده ی استادِ فرزانه توس یا بیتی که برنویسی که با زبان و شیوه ی سخنوری در شاهنامه آشنا بوده است، سروده است و بر آن برافزوده است. بیت آن چنان که گفته شد از دیدِ سَختگی و سُتواری می تواند در پیوسته آن فرزانه فَرّمند باشد (...) اگر کسانی در گمان می افتند که این بیت از فردوسی نیست بر پایه ی واژه ی [عجم] است که در آن به کار برده شده است؛ می انگارند که کاربردِ واژه ای چنین، شایسته ی بزرگ مردِ فرهنگِ ایران و زبانِ فارسی نیست زیرا [عجم] واژه ای تازی است به معنی گنگ، بسته زبان، ناشیوا سخن. اما این واژه هر چند در بُن، معنایی سزاوار نداشته است و به هیچ روی ایرانیان را که سرزمین شان، سرزمینِ سپندِ سرود و سواد و سخن بوده است نمی برازد، واژه ای است که در سروده ها و نوشته های دیرینه دری به کار برده شده است، در معنی ایرانیان. تو گویی آن معنای پیشین به فراموشی گراییده بوده است.»

 

با این که کزّازی و خطیبی تلاش های بسیاری در راه شناساندنِ شاهنامه انجام داده اند نگارنده گاه و بیگاه و به مناسبت های مختلف با بیانِ چنین دیدگاه هایی مواجه شده است که عموماً سخنانی سُست و بی پایه و اساس را دلیل نظرهای خود قرار داده و نشان داده اند چه آبی بخورند و چه بیتی از شاهنامه حذف کنند ، هر دو نزد ایشان یکی ست! ما در اینجا و در نقد گفتار سعید حمیدیان صرفاً به مطالبِ عنوان شده از سوی وی پاسخ خواهیم گفت. به دلیل جلوگیری از اطناب در سخن و دوباره گویی در نقد دیدگاه های خطیبی و کزّازی مطالبی آورده خواهد شد که پاسخی به دیدگاهِ سعیدِ حمیدیان درباره ی واژه ی [عجم] و بیتِ مشهورِ یاد شده نیز می باشد.

 

حمیدیان گفته است: «اما وقتی به قدیمی ترین نسخه ای که از شاهنامه به جا مانده، مراجعه می کنیم یک نسخه لندن مورخ ۶۷۵ قمری بوده که می شود اواخر قرن هفتم و دیگری نسخه مورد استفاده آقای خالقی مطلق که نسخه فلورانس باشد، خیلی هم درباره اش گرد و خاک و بگو مگو کردند برای سال ۶۱۴ قمری بوده است. در هر حال حدودِ نزدیک به سه قرن بین فوتِ فردوسی بزرگوار تا قدیمی ترین نسخه ی خطی که ما در دسترس داریم، فاصله بوده است. در حدودِ دو سه قرن ممکن است خیلی بلاها بر سرِ یک متن بیاید. و سخنی از مجتبی مینوی آورده است: شاهنامه ای که در دستِ ماست حرامزاده است.»

 

امروزه بدون هیچ تردیدی شاهنامه پژوهی و ارکانِ پژوهش علمی در شاهنامه بسته به اقدم نُسَخ و دستنویس های کهن و  نسخه بدل هاست و به هیچ عنوان نمی توان از این مهم استنکاف ورزید. تفاوتِ اساسی میانِ دیدگاهِ علمی - انتقادی - تحقیقی با دیدگاهِ ذوقی دقیقا در همین مسئله ی کنکاش در نسخه بدل های کهن نهفته است و قطعا بدونِ آن شاهنامه پژوهی علمی غیر ممکن خواهد بود. این پارامترِ بسیار بسیار مهم توسط بزرگترین شاهنامه پژوهِ کنونی جهان که ویرایشِ وی نیز معتبرترین ویرایش کنونی ست یعنی دکتر جلال خالقی مطلق به حدِ اعلا رعایت شده است. دکتر سجاد آیدنلو گفته است: «پیداست که همه ی ویرایش های شاهنامه هرگز هم پایه نیست (...) ویرایش دکتر خالقی مطلق و همکارانشان از شاهنامه، علمی ترین ویرایش شاهنامه است. البته سخنِ من به این معنا نیست که همه ی ضبط های چاپ خالقی درست است. باید شاهنامه پژوهان با نقدهای باریک بینانه پیشنهادهای خود را در میان بگذارند تا متنِ کم و بیش پایانی شاهنامه فراهم بشود.» سخنان آیدنلو بدین معناست که ما باید از همان روشِ علمی خالقی مطلق برای بهتر شدن ضبط های شاهنامه پیروی کنیم چنان که نگارنده در اینجا در زمینه ی بیت یاد شده چنین کرده است نه بر اساس دیدگاه های ذوقی و غیر علمی! با این مختصر نگاشته مشخص می شود دیدگاهِ حمیدیان در زمینه ی بیتِ یاد شده علمی - انتقادی نیست بلکه ذوقی ست زیرا که به اصولِ مهم ارجاع به دستنویس های کهن شاهنامه پایبند نیست. در دورانی که امثالِ مجتبی مینوی شاهنامه پژوهی می کردند هنوز شاهنامه پژوهی بر اساس معیارهای علمی - انتقادی به شیوه ی خالقی مطلق بوجود نیامده بود بنابراین پرسش اساس اینجاست که آیا اکنون که پژوهش علمی - انتقادی در شاهنامه به یاری تلاش های بی وقفه ی پنجاه ساله ی خالقی مطلق فراهم شده است آیا باز هم شاهنامه ای که از ویرایشِ علمی وی در دست داریم باز هم شاهنامه ای حرامزاده است؟! قطعا پاسخِ این پرسش خیر است زیرا که وی در ویرایش خود از پانزده دستنویس کهن و معتبر و بر اساس پارامترهای علمی بدیع که پیش از وی اصلاً کسی از آن خبر نداشت یعنی قاعده ی [ضبطِ دشوارتر برتر است] بهره برده است. حمیدیان اصلاً به طور کلی هم نسخه شناسی و هم سبک شناسی در شاهنامه را به کناری انداخته و سخنان سُست و ضعیفِ خود را عنوان کرده است و حتی مضمونِ گفته هایش در مورد کهن ترین نسخه فلورانس ۶۱۴ق این است که درباره ی آن گرد و خاک زیادی به پا کرده اند! ایشان حتی اطلاع ندارد که خالقی مطلق از سه دستنویس [لندن ۶۷۵ق ، فلورانس ۶۱۴ق ، ترجمه ی عربی شاهنامه از بُنداری اصفهانی ۶۲۰ق - ۶۲۱ق] به عنوان نسخه های اساس و اقدم نُسَخ به طور همزمان بهره برده است و تنها دستنویس [فلورانس ۶۱۴ق] را مورد استفاده ی خالقی مطلق به عنوان نسخه ی اساس ویرایش وی معرفی می کند! بر اساس سبک شناسی در شاهنامه می توان در دستنویس های کهن حکم به اصالتِ بیت ها داد و هیچ ایرادی هم ندارد که بین دوران فوتِ فردوسی تا کهن ترین نسخه دو سه قرن فاصله باشد یا نباشد کما اینکه هنگامی که دستنویس مهم سن ژوزف کشف شد مشخص شد که بسیاری از گفتارهای مهم خالقی مطلق در ویرایش علمی - انتقادی خود درست و صحیح بوده است. هیچ پژوهشگری در پژوهش خود با قسم حضرت عباس شاهنامه پژوهی نکرده است بلکه پژوهش علمی در شاهنامه واکاوی نسخه های کهن و سبک شناسی بر اساس همان نسخه های کهن را می طلبد! ما به هیچ عنوان نه حق داریم و نه اجازه داریم که قیچی دست گرفته و هر کجای شاهنامه به مذاقمان خوش نیامد آن را بُرش زده به کناری بندازیم و هر کجا با مذاقمان سازگار بود آن بخش را از فردوسی بدانیم! اگر بخواهیم با رویکردِ سراپا ذوقی و نه علمیِ سعید حمیدیان پیش برویم اصلاً هیچ بیتی از شاهنامه از فردوسی نیست زیرا کهن ترین نسخه ای که در دست داریم مربوط به دو سه قرن بعد از فردوسی ست! هر چند خودِ خالقی مطلق نیز با روش علمی - انتقادی خود بیتِ یاد شده را بدونِ هیچ توضیحی به حاشیه رانده است اما نگارنده در طیِ پاسخ به گفتار پژوهندگانی که سخنانشان گفته آمد با همان روش علمی - انتقادی روشن می کنیم که وی نیز اشتباه کرده است. از تنها راه پژوهش در شاهنامه که علمی - انتقادی ست استنکاف ورزیدن به معنای ذوقی برخورد کردن با متن شاهنامه است که هیچ گونه ارزش علمی و دانشیک ندارد!





و اما خطیبی و کزّازی بسیار بهتر از حمیدیان سخن رانده اند زیرا اولی دستِ کم به پژوهش علمی - انتقادی که همان نسخه شناسی و سبک شناسی ست پایبند بوده و عنوان کرده است: «یکی از راه ها این است که بیت ها در نسخه های کهن و معتبرِ شاهنامه آمده یا خیر؟ شیوه ی دیگرِ بررسی آن ها به لحاظِ سبک شناسی است یعنی آن بیتی که موردِ بحثِ ماست آیا با دیگر بیت های شاهنامه همخوانی دارد یا نه؟» و دومی هر چند مانند حمیدیان به نسخه شناسی پایبند نبوده یا کمتر پایبند بوده اما دستِ کم به سبک شناسی پایبندی داشته و بیتِ یاد شده را نژاده و بُن آور (اصیل) دانسته است. تنها به مانند خطیبی و حمیدیان مشکل وی با این بیت واژه ی [عجم] است.

و اما پژوهش نسخه شناسی بیت یاد شده و واژه ی [عجم] چنین است: خطیبی می گوید: «از میانِ ۱۵ نسخه فقط در ۴ نسخه این بیت را داریم، یعنی در ۱۱ نسخه ی دیگر نیست. برای مصحح مهم است که آیا این بیت در نسخه ی اساسِ شاهنامه که کهن ترین و معتبرترین نسخه و تعیین کننده است، وجود دارد یا نه.»

 

اولاً که بیتِ [بسی رنج بردم در این سال سی] نه در چهار نسخه بلکه در پنج نسخه آمده است. دوماً خطیبی حتی به خودش زحمت نداده که شاهنامه ی به نثرِ ترجمه ی بُنداری اصفهانی (۶۲۰ق - ۶۲۱ق) که نسخه ی اساس شاهنامه و اقدم نُسَخ می باشد و خالقی مطلق هم از آن به عنوان اقدم نُسَخ در ویرایشِ بخش دومِ شاهنامه سود برده است نگاهی بیندازد تا متوجه شود لتِ (مصراع) دومِ بیت یاد شده یعنی ‌[عجم زنده کردم بدین پارسی] در آن آمده است:

برگردان به عربی ، بُنداریِ اصفهانی: «و کأنی قد نشرت بهذا الکتاب السلاطین الماضین و الملوک الأقدمین ، بعد ما طالت علیهم أدوار الزمان ، و طُوی ذکرهم فی تضاعیف النسیان.»

برگردان به فارسی ، عبدالمحمد آیتی: «من با این کتاب [یعنی شاهنامه که به زبان پارسی ست] پادشاهانِ پیشین و کهن را [پادشاهان ایرانی = پادشاهان عجم] که سالیانِ دراز بر آنان گذشته بود و در پرده ی فراموشی پیچیده شده بودند " زنده ساختم ".»

بنابراین روشن می شود که بیتِ یاد شده مهمترین رکن اصالت بیت ها در شاهنامه که وجود آن در شاهنامه ی اساس و اقدم نُسَخ است را دارا می باشد. همین یک اقدم نُسَخ برای بیان اصالت بیتِ یاد شده کاملاً بسنده و کافی ست با این وجود در چهار نسخه ی معتبر مورد استفاده ی خالقی مطلق نیز آمده است که عبارت است از:

 

۱- دستنویس موزه ی ملی کراچی ، مورخ ۷۵۲ق / ۱۳۵۱(مشهور به ک)

۲- دستنویس کتابخانه ی بریتانیا در لندن ، مورخ ۸۴۱ق / ۱۴۳۸(مشهور به لن ۳)

۳- دستنویس کتابخانه ی ملی پاریس ، مورخ ۸۴۴ق / ۱۴۴۱(مشهور به پ) 

۴- دستنویس کتابخانه ی دولتی برلین ، مورخ ۸۹۴ق / ۱۴۸۹(مشهور به ب)

 

که جمعاً با نسخه ی اساس ویرایش شاهنامه ، بُنداری اصفهانی مورخ (۶۲۰ق - ۶۲۱ق) پنج تا می شود نه چهار تا! پس بدین ترتیب بیت یاد شده نه تنها از پشتوانه ی دستنویس های کهن برخوردار است بلکه از پشتوانه ی اقدم نُسَخ نیز برخوردار است و نگارنده امیدوارم است که از این به بعد شاهنامه پژوهی گرامی پیدا نشود که ادعا کند این بیت در نُسَخِ کهن و نسخه ی اساسِ شاهنامه نیامده است!

و اما می ماند واکاوی واژه ی [عجم] و پژوهش سبک شناسی این واژه. با این که واژه ی [عجم] در چند بیت اصیلِ شاهنامه به کار رفته است که نشان می دهد که واژه ی [عجم] نزدِ فردوسی به هیچ عنوان افاده ی توهین نمی کرده بلکه صرفا معنای نژادی داشته است:

 

سپه را به بستورِ فرخنده داد

" عجم " را چُنین بود آیین و داد(...)

کجا آفریدون و ضحّاک و جم

مهانِ عرب ، خسروانِ " عجم "؟!(...)

همش رای و هم دانش و هم نسب

چراغِ " عجم " ، آفتابِ عرب!

 

باز هم این دوستانِ پژوهشگرِ ما کاربردِ آن را توهینی بزرگ در حقِ ایرانیان تلقی کرده و دور از شأنِ فردوسی دانسته اند و دستِ کم بر آنند که فردوسی به استفاده ی این «شنام واژه» رغبتی نشان نمی داده است. خطیبی چنان که اشاره رفت می گوید: «بعید است که در یک بیتِ حسّاس که در آن [فردوسی] از رنجِ سی ساله ی خود در پراکندنِ سخن پارسی سخن می گوید، بیاید به جای ایران و ایرانی از لفظ [عجم] استفاده کند. خُب پذیرفتنش تا اندازه ای سخت است.»

چنان که خود خطیبی هم اظهار کرده و درست هم هست «در سراسرِ شاهنامه ۳ بار لفظ [عجم] به کار رفته آن هم در تقابل با عرب. [که البته با بیتی که ما در حال واکاوی آن هستیم و بیت های مشهور " ز شیرِ  شتر خوردن و سوسمار " که نگارنده پیش از این در همین پایگاهِ اینترنتی اتحاد خبر اصالت آن ها را اثبات کرده واژه ی " عجم " پنج بار در شاهنامه به کار رفته است] اما این که " عجم " در شاهنامه در تقابل با " عرب " به کار رفته کاملاً درست است.» در لتِ (مصراع) [عجم زنده کردم بدین پارسی دقیقا واژه ی [عجم] به معنای " پادشاهان ایرانی " در تقابل با [عرب] به کار رفته است و همیشه نیز این گونه بوده است و اتفاقاً بهترین و هوشمندانه ترین واژه ای بوده است که فردوسی در اینجا می توانسته به کار ببرد زیرا فحوایِ بیت [بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی] چنین است: «من (یعنی فردوسی) سی سال رنج بردم و سختی کشیدم تا توانستم با کتاب شاهنامه که به زبان پارسی ست و روایاتِ پادشاهان ایرانی در آن است را از دست فراموشی نجات دهم و زنده کنم.» این فراموشی به چه دلیل رخ داده بوده است؟ به دلیلِ حمله ی اعراب به ایران و بالطبع فراموشی زبان پارسی و روایاتِ پادشاهان ایرانی در تقابل با حمله ی اعراب. بنابراین بهترین و هوشمندانه ترین واژه در اینجا که در تقابل با [عرب] قرار می گیرد واژه ی [عجم] است نه [ایران و ایرانی]. واژگانِ [ایران و ایرانی] باز هم هوشمندانه به بهترین شکلِ ممکن توسط فردوسی در جای خود در تقابل با [ توران و تورانی] به کار رفته است زیرا بخشِ بسیار بزرگی از شاهنامه شرحِ جنگ های طولانیِ این دو کشور است و دقیقا به همین دلیل است که واژگان [ایران و ایرانی] صدها بار در شاهنامه در تقابل با [توران و تورانی] به کار رفته است نه این که چنان که خطیبی گفته است اکنون که [ایران و ایرانی] صدها بار در شاهنامه به کار رفته در بیت یاد شده که حسّاس است هم باید به جای واژه ی [عجم] به کار رود. اتفاقاً چون این بیت حسّاس است باید فردوسی از [عجم] در تقابل با [عرب] استفاده می کرده که البته به چنان که گذشت موجب کهن ترین نسخه ها چنین نیز کرده است!

 

[ایران و ایرانی در تقابل با توران و تورانی]

[عجم در تقابل با عرب]

 

بنابراین پذیرفتن واژه ی [عجم] در بیتِ یاد شده به جای [ایران و ایرانی] تا اندازه ای سخت نیست خُب!

دکتر سیاوش جعفری می نویسد: گذشته از پاره ای نظریه ها و گمانه های تایید نشده در زمینه ی اشتقاقِ واژه ی «عجم» که ارتباطِ ریشه ای آن را با کاربردهای دشنام گونه اش [در معنی گنگ و لال] به پرسش می گیرد، تبارِ تاریخی و معنایی این واژه در قرآن کریم و متونِ دوره ی جاهلی نیز احتمالِ رواجِ آن برای مقاصدِ توهین آمیز را بسیار کم رنگ می کند.

 

ایرانیان در دوره ی جاهلیت اربابانِ اعراب به شمار می رفتند بنابراین به هیچ عنوان در جایگاهی نبودند که بتوانند به ایرانیان توهین روا داشته و واژه ی [عجم] را در معنای تحقیرآمیز بکار ببرند [و بنابراین سخن کزّازی مبنی بر این که: «عجم واژه ای است که در سروده ها و نوشته های دیرینه دری به کار برده شده است، در معنی ایرانیان. تو گویی آن معنای پیشین (یعنی گنگ و بسته زبان) به فراموشی گراییده بوده است» کاملاً اشتباه است زیرا معنای گنگ و لال معنای اصلی واژه ی عجم نیست بلکه وجه اشتقاق عامیانه ی آن است]. روشن است که در زبانِ پارسی هم شماری از واژگان (مانند تازی و سگزی) به دلیلِ شباهت های صوری و ریشه ای مستعدِ برداشت های دشنام گونه بوده اند و چه [بسیار] که در این مسیر کاربرد هم یافته اند اما آیا با این قراین می توان واژه را از معنای پذیرفته و عمومی آن که البته برای اطلاق بر گروهی خاص وضع شده و در مقام توهین خنثی عمل می کند، بیرون کشید و دشنام به شمار آورد؟ پاسخ قطعا خیر است. برای نمونه واژه ی [سگزی] در معنای اصلی خود [ سیستانی و سجستانی و سکزستانی که برگرفته شده از قوم سکاهاست و رستم نیز سکایی بوده است] دارای هیچ گونه توهینی نیست. در فرهنگِ لغت دهخدا زیر مدخل «سگستان» چنین آمده است: «پهلوی سگستان شهرستان های ایرانشهر مرکب از «سکا» (نام قومی باستانی + ستان پسوند مکان) در زبان های باستانی تیره ی انبوه از آریاییان میانه ی ایران و اروپا سکونت داشتند و همیشه به تاخت و تاز و کشتار می پرداخته اند نام این قوم در کتیبه ی بهستان (بیستون) «سکا» یاد شده و یونانیان که مردم را «اسکیث» می نامیدند و همین نام در زبان فرانسه «سیت» نامیده می شود (مقالات کسروی ج ۱ ص ۱۷۹ - ۱۸۰) (...) سکه ها  در زرنگ (درنجیانا) مستقر شدند و از آن زمان زرنگ با نام سگستان (سجستان، سکزستان، سیستان) معروف شد و نسبت بدان سگزی و معربِ آن سجزی است (از حاشیه ی برهان قاطع تصحیح دکتر معین). زابلستان است که سیستان باشد معربِ آن سجستان بود. (آنندراج) (برهان).» در فرهنگ لغت دهخدا زیر مدخل «سگزی» چنین آمده است: «منسوب به سگز به سیستان. (حاشیه برهان قاطع تصحیح دکتر محمد معین). سیستانی چه مردم سیستان به سخت جانی و سخت جگری مشهورند لهذا سیستان را سگستان گویند (در پاورقی به درستی نوشته شده وجه اشتقاق عامیانه) و سجزی معربِ آن و این با یای نسبت به سجستان نیست چنان که صاحب قاموس گفته که منسوب باشد بلکه سجزی معرب سگزی است و یای سگزی یای نسبت نیست. (رشیدی) بعضی گویند سگزی به معنی سیستانی است چه سیستان را سگستان هم می گویند و آن مخفف سگزیستان است. (باز هم در پاورقی به درستی نوشته شده وجه اشتقاق عامیانه) و معرب آن سجزی باشد (برهان) منسوب به سگز، سیستان.» و باز در فرهنگ لغت دهخدا زیر مدخل «سیستان» چنین آمده است: «[سگستان - سجستان - سگزستان معرب از سگ. سک - سکه (قوم) + ستان پسوند مکان] نام قدیم آن زرنگ بود پس از مهاجرت سکه ها (سکا، اسکوت، اسکیث، سیت) در زمان فرهاد دوم اشکانی و اردوان دوم به طرف جنوب گروهی از آنان در زرنگ مستقر شدند از این زمان زرنگ با نام سکستان خوانده شده.»

چنان که اشاره رفت همین واژه ی «سگزی» که در اصل و نفسِ خود هیچ مایه ی توهینی در بر ندارد دستمایه ی توهینِ شَنگُل در داستانِ کاموسِ کُشانی قرار گرفته [به معنای کسی که مانند سگ سخت جان و سخت جگر است] که در مقابل رستم قرار است به نبرد بپردازد:

 

ببینم که آن مردِ " سگزی " کجاست

یکی کرد خواهم بدو دست راست(...)

و رستم پاسخ می دهد:

مرا نام رستم کند زالِ زر

تو " سگزی " چرا خوانی ای بَدگُهر؟

 

و باز هم در همین داستان خاقانِ چین با واژه ی [سگزی] که در نفسِ خود چنان که اشاره رفت هیچ توهینی در بر ندارد به رستم توهین می کند و دشنام می دهد:

 

به دشنام بگشاد خاقان زبان

بدو گفت کای بَدتنِ بَدروان

بَدایران و آن شاه و آن انجمن

همی زینهاریت باید چو من

تو " سگزی " که از هر کسی بتّری

همی شاهِ چین بایدت لشکری

 

بنابراین به خوبی دیده می شود که این دشنام ها به رستم هیچ ارتباطی به معنی اصلی واژه ی " سگزی " ندارد!

واژه ی [تازی] که ایرانیان برای اعراب بکار می برند در نفسِ خود هیچ گونه زمینه ی توهینی در بر ندارد. این واژه از قبیله ی عرب [طیّ] گرفته شده است. دکتر محمد حسن دوست در کتاب «فرهنگ ریشه شناختی زبانِ فارسی» چنین آورده است: «تازی /ta.zI/ عرب. (دهخدا؛ استینگاس): هری - شهرِ بزرگست و شهرستانِ وی سخت استوار...و جای بسیار نعمت است و اندر وی تازیانند بسیار (حدود العالم ۱۵/۹۱)...»

سپس چنین آورده است: «فارسی میانه: ( tacik (< taicik " عربی ". Taicik* منسوب است به قبیله ی طیّ (نامی که به طورِ کلی به اعراب اطلاق می شد).» مشهورترین شخصیتِ این قبیله در ادبیاتِ ما [حاتمِ طایی] است. همچنین چه بسا که ایرانیانی بوده اند که این واژه را به دلیل شباهت های ریشه ای و صوری در دوران بعدی در معنایی توهین آمیز مانند [تازی = سگ شکاری] به کار برده باشند اما این معنا هیچ ارتباطی به معنایِ اصلی واژه ی [تازی] ندارد. چنان که باز هم دکتر محمد حسن دوست درباره ی همین معنا چنین می نویسد: «تازی /ta.zI/ نوعی سگِ شکاری با بدنِ کشیده (سخن): این امارات و علامات که تو شرح می دهی دلیل آن می کند که آن سگ تازی ست و مرا از دیدارِ او بس خرّمی نباشد (مرزبان نامه ۲/۱۷۲).»

[عجم] در تقابل با [عرب] حتی در دورانِ بنی امیه تنها معنای نژادی و قومی آن را افاده می کرده که به خودی خود مایه ی هیچ توهینی نبوده است. اگر چه به دلیل سیطره ی سیاسی اعراب این واژه نیز می توانسته در دستِ قومِ فاتح فارغ از اصلِ معنایی آن [مانند واژه ی سگزی که اشاره رفت] عرضه ی رفتارهای تحقیرآمیز شود. اگر جز این بود دستِ کم در مقدمه ی شاهنامه ی ابومنصوری [که مهمترین منبع فردوسی در سرایش شاهنامه بوده است] و در ایران دوستی گردآورندگانش جای چون و چرا نیست این واژه [یعنی عجم] به کار نمی رفت:

 

«از کیِ نخستین که اندر جهان او بوذ که آیینِ مردمی آورد و مردمان از جانوران پدیذ آورد تا یزدگردِ شهریار که آخرِ ملوکِ " عجم " بوذ اندر ماهِ محرّم و سالْ بر سیصذ و چهل و شش از هجرت...»

 

شعوبیان [که به افتخاراتِ ایران باستان به شدت تعصب می ورزیدند] که هرگونه شائبه ی توهین و تحقیری را به تندی پاسخ می دادند، نه تنها انتسابِ خود به لفظِ [عجم] را ننگ نمی شمردند، بلکه با کمالِ افتخار در این زمینه دادِ سخن می دادند. کتاب های فراوانی که در برابرِ این کوچک شماری ها زیرِ عنوانِ [فضیلتِ عجم بر عرب]‌ نوشته شده و اشعارِ بازمانده از جنبشِ شعوبیه گواهِ این مدعاست [بنابراین این کاملاً غیر عقلانی ست که گمان کنیم شعوبیان خودشان به خودشان اهانت روا می داشتند]. ابراهیم بن مَمشاد اصفهانی معروف به متوکلی [قرن سوم هجری] در سرآغازِ قصیده ی غرای خود از زبان یعقوبِ لیث خطاب به خلیفه ی عباسی به میراث داری پادشاهان " عجم " افتخار می کند و خاندانِ خلافت را به ترکِ کشورِ " جم " می خواند:

 

أنا ابن الأکارم من نسل جم

و حائز إرث " ملوک العجم "

و محیی الذی باد من عزّهم 

و عفّی علیه طوال القدم

و طالب أوتارهم جهرة

فمن نام عن حقّهم لم أنم

معی علم الکابیان الذی

به ارتجی أن أسود الأمم

فقل لبنی هاشم اجمعین

هلمّوا الی الخلع قبل النّدم

فعودوا إلی أرضکم بالحجاز

لأکل الضباب و رعی الغنم

[یاقوت حموی، ۱۴۱۴: ۱/ ۱۲۹]

 

برگردان ، جلال الدین همایی: «من زاده ی بزرگان از دودمانِ جم و وارثِ تخت و تاجِ " عجمم " - من زنده کننده ی آنانم که عزّتشان از دست رفته و روزگارِ کهن آثارشان را محو کرده است [این مصراع افزون بر روشن کردنِ زمینه ی ملی قیامِ یعقوب، سابقه و اصالت پاره ای از موضع گیرهای شاهنامه را نیز نشان می دهد که همان بیت بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی باشد] - من آشکارا کینه خواهِ آنان هستم، اگر همه کس از حق آنان بگذرد، من نخواهم گذشت - درفشِ کاویان با من است که بدان بر همه ی مللِ عالم سروری توانم کرد - بگو به بنی هاشم تا همگی پیش از پشیمانی بر خلعِ خود بشتابند - از این پس برگردید به سرزمینِ حجاز که موطنِ اصلی شماست و به همان کارِ قدیمِ خودتان یعنی گوسفند چرانی و سوسمار خواری مشغول شوید [این مصراع نیز خود سابقه و اصالت بیت های مشهورِ ز شیر شتر خوردن و سوسمار را نشان می دهد که نگارنده در جای دیگری که پایگاه اینترنتی اتحاد خبر باشد بدان پرداخته است.

(همایی، ۱۳۱۴: ۱۶۲)

بنابر آن چه گذشت به ثبوت می رسد چنان که پیش از این نیز اشاره شد معنای [گنگ و لال] برای واژه ی [عجم] صرفاً وجه اشتقاق عامیانه ی آن است و اعراب در دوران سپسین این معنا را بر آن بار کرده اند که هیچ ربطی به معنای اصلی آن [ایرانیان و غیر عرب] ندارد به همین دلیل است که شعوبیان با افتخارِ فراوان در تقابل با عرب خود را به آن منسوب می کردند. آن واژه ی [عجم] نیز که در شاهنامه بکار رفته است صرفاً معنای نژادی و قومی از آن افاده می شود [ایرانیان و غیر عرب] و هیچ گونه اهانتی در نفس آن به ایرانیان نیست.

 

نتیجه گیری

 

با آنچه گذشت روشن می شود که واژه ی [عجم] واژه ای افتخار آمیز برای ایرانیان بوده و هست و کاربرد آن در شاهنامه نه تنها توسطِ فردوسی هیچ ایرادی نداشته که بسیار هم هوشمندانه به کار رفته است و موجب فخرِ هر ایرانی محسوب می شود و بیتِ [بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی] بر اساس پژوهش علمی در نسخه شناسی و سبک شناسی و نه بر اساسِ دیدگاهِ ذوقی که توهمی بیش نیست بیتی کاملاً اصیل و نژاده است که نگارنده پیشنهاد می دهد به جایگاهِ اصلی خود در متن شاهنامه ی ویرایش علمی - انتقادی خالقی مطلق باز گردد.

 

 

سرچشمه ها:

 

فردوسی، ابوالقاسم، (۱۳۹۳)، شاهنامه، ویرایش جلال خالقی خالقی، دوره ی هشت جلدی، انتشارات: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش های ایرانی اسلامی)

نظمها بالفارسیة الفردوسی، أبوالقاسم، (۱۹۷۰)، الشاهنامه، ترجمها نثرا الفتح بن علی البُنداری، اعید طبعه بالافست طهران

فردوسی، ابوالقاسم، (۱۳۸۰)، شاهنامه ی فردوسی تحریر عربی فتح بن علی بُنداری، برگردان عبدالمحمد آیتی، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران

جعفری، سیاوش، رادفر، ابوالقاسم، پاییز و زمستان (۱۳۹۱)، بررسی بیت هایی از شاهنامه در ویرایش جلال خالقی مطلق، سال سوم شماره دوم، کهن نامه ی ادب پارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

حسن دوست، محمد، (۱۳۹۵)، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، دوره پنج جلدی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی

دهخدا، علی اکبر، (۱۳۷۳)، لغت نامه ی دهخدا، دوره ی چهارده جلدی، ج ۸، ناشر: موسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران

دهقانی، محمد، (۱۳۹۴)، شاهنامه ی ابومنصوری، چاپ اول، انتشارات نشر نی

پایگاه اینترنتی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، بیت های معروفی که از فردوسی نیست: www.isna.ir

پایگاه اینترنتی جماران، شعر معروف شاهنامه جعلی از آب درآمد؟!: www.jamaran.news



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1402/10/30 - 22:31
0
0
درود بر جناب ابراهیمیان و سپاس از شما بخاطر خوانش مطلب. همچنین به من لطف داشته اید. در شاهنامه ی تحریر عربی بُنداریِ اصفهانی بسیاری از بیت ها به گونه ی تک مصراع برگردان شده است که این بیت نیز از همین دست است. در اینجا بنداری صرفا خواسته بگوید که فردوسی فرموده و به خود نازیده است که توانسته با کتابِ شاهنامه که به زبانِ پارسی ست روایات پادشاهان ایرانی را زنده کند و اصل خبرِ فردوسی را برساند.
دیگر این که بنداری به جای واژه ی «عجم» در اینجا «السلاطین الماضین» آورده که همان پادشاهان کهن ایرانی ست که معنای «عجم» را افاده می کند چنان که در جای دیگری که بیت های «ز شیر شتر خوردن و سوسمار» را برگردان کرده در مصراع سوم «که تختِ عجم شان کند آرزو» ست «اسره ملک عجم» آورده که عبدالمحمد آیتی به درستی آن را «تختِ پادشاهان ایرانی» ترجمه کرده است. اما اصل قضیه واژه ی «زنده ساختم» است که دقیقا می رساند که منظور بیتِ «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کرده بدین پارسی» هست. در اینجا منظور فردوسی اشاره به پادشاهان گذشته ی و کهن ایران دارد که آن ها و آثارشان را زنده کرده است و بنداری سعی کرده همین معنا را در برگردان خود بگنجاند به همین دلیل بوده که معنای واژه را برگردان کرده است. چنان که فردوسی هنگامی که انتقاد سختی به دقیقی روا می دارد می فرماید: «به نقل اندرون سُست گشتش سَخُن / ازو نو نشد روزگار کَهُن». یعنی دقیقی نتوانست که روایات پادشاهان کهن ایران را نو کند و زنده کند و این من بودم که چنین کردم. در بیت [بسی رنج بردم در این سال سی] نیز فردوسی همین مطلب را با کاربرد واژه ی «عجم» سرایش کرده است. پوزش می خواهم از این که خیلی دیر پاسخ گفتم. همین امشب یعنی چیزی حدود پنج ماه بعد از پرسش شما من متوجه ی پرسش شما شدم..

پیروز باشید
1402/05/23 - 17:29
0
0
سلام بر شما
بسیار بهره بردم از پژوهش دقیق شما. تنها یک پرسش برایم باقی‌ست. شما متن شاهنامۀ بنداری را آوردید و فرمودید این بیت ترجمۀ «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی» است. آیا نباید به رنج کشیدن و عدد سی سال و واژۀ «عجم» (که عربی هم هست و نیازی به ترجمه نیز ندارد) و زبان پارسی اشاره‌ای می‌شد؟ ممنون می‌شم مرا راهنمایی بفرمایید.
1400/12/04 - 00:14
0
1
درود بر دوستان برترمنش بانو محمودآبادی گرانقدر و سپاس از محبت شما و جنابان مسلم گرانسنگ و سپاس از مهر روزافزونت و دبیر ادبیات گرانمهر و دبیر ادبیات و فلسفه گرانمهر سپاس از خوانش هر دو شما و مهرتان پاینده باد. جناب ادبیات گرامی اندک کسانی بوده اند که در پی این باشند که اندیشه های فردوسی را چنان که منشِ ذاتِ وی بوده نمایانده اند و ما نیز اگر زنده ماندیم همچنان چنین رویکردی خواهیم داشت و اصلا صفحه ی ادبیات حماسی اتحاد جنوب با همین خط مشی به کار خودش ادامه می دهد! جناب دبیر ادبیات و فلسفه گرامی بحث در مورد واژه ی [کاوه و کاویان] بسیار مفصل است اگر در بین پژوهش ها فرصتی دست داد به این مهم خواهیم پرداخت. این بیت های خیرخواهانه ی فردوسی بزرگ پیشکش به تک تک شما مهرپروران باد:

سرت سبز باد و دلت شادمان
تنت پاک و دور از بدِ بَدگمان
همیشه خرد پاسبانِ تو باد
همه نیکی اندر گمانِ تو باد
1400/11/28 - 20:21
1
0
جناب بردبار !در مجلّه یِ "آشنا"،شماره یِ هشتم :اردیبهشت1337 جستاری با عنوان فردوسی نه چنان که "رحال ادب "می شناسند! منتشر شد که در آن از باور های دانشمندانه ی فروسی جانانه دفاع شده است و برای نشان دادن نمونه ای از بینش خود و آزادیشی فردوسی؛ از"جنگ رستم و اشکبوس" استفاده شده بود. شادمانم که این جستار شست وسه ساله موئیّدنظر آن حناب است. تن درست باشید!

1400/11/27 - 22:50
0
1
درود بر شما جناب آقای بردبار گرانسنگ
یک تنه کار هزار انجام می دهید، مطلب سراسر علمی و دانشیک شما به قدر دانشگاهی (معتبر از نظر جایگاه علمی) نکات آموختنی داشت. جای بسی خرسندی ست در روزگار جهل پرور، فرزندانی چنین آگاه ، پاسدار ارزش های ادبی ، تاریخی ، فرهنگی این سرزمین کهن هستند. سرفراز باشید چون همیشه استاد توانا و گرانمهر
1400/11/25 - 18:48
0
0
اوستادا! در اندیشه ونگارش جستاری کوتاه درباره یِ "کاویان" و"گاویان" خودمان باش ! کاویان بر گرفته از کاوه و کاوه از "کُوِه"است .*KOVE(H)
1400/11/25 - 13:11
1
1
درود بر جناب مهدی بردبار شاهنامه پژوه چیره دست واقعا دست مریزاد جواب دندان شکن باید داد این چنین افرادی که هیچ دانشی از شاهنامه ندارند و فقط برای اینکه خودی نشان دهند این چنین دیدگاه های سست و بی اساس خود را رسانه ای می‌کنند
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • استارت فوتسال محلات شهر برازجان جام ۱۵ با قدرت نمایی مدعیان / تصاویر
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
  • یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • بازنده جنگ سخت را برنده جنگ نرم نکنید
  • حضور تیرانداز دشتستانی در مسابقه کشوری بنچ رست ۲۵ متر
  • خط و نشان مدعیان قهرمانی ادوار گذشته در شب دوم مسابقات فوتسال محلات شهر برازجان
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • اسرائیل را چه باید؟
  • دکتر یوسفی؛ مدیری در کنار همکاران
  • .: شهرزاد آبادی حدود 3 روز قبل گفت: درودتان باد. همگی چند ...
  • .: لیلادانا حدود 6 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 8 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 8 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 8 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 8 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 8 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 9 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 11 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 12 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...