امروز: شنبه 08 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 04 فروردين 1397 - 06:36
گفت و گوی نوروزی اتحادجنوب با پروفسور عبدالرسول خیراندیش؛ مورخ، مترجم دشتستانی:

اتحادخبر: هر چند فقر و محرومیت می تواند مانع هم باشد. اما مردم برازجان و حومه ی آن را مردم بزرگی می دانم. به نظر من، همه آدم های بزرگی بوده اند نه تنها در این مورد، بلکه در زمینه های دیگر هم این بزرگی صدق می کند. این مردم با کمترین امکانات زندگی شرافت مندانه ای داشته اند. مردمی با مناعت طبع، اهل کار و کوشش بوده اند. اهمیت دادن به خانواده، فرهنگ، علم و تلاش...

گفت و گو از: رضا شبانکاره


اشاره: آن چه در پی می آید ماحصل چند ساعته ی گفت و گوی رضا شبانکاره با پروفسور عبدالرسول خیراندیش مورخ، پژوهشگر، مترجم، مدرس و عضو هیات علمی بخش تاریخ دانشگاه شیراز است که با حضور مدیرمسئول هفته نامه اتحاد جنوب جناب آقای اکبر صابری و عکاس نشریه آقای محمدرضا صابری در یکی از روزهای زمستانی 1396 در محل دفتر کار پروفسور خیراندیش در بخش تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز انجام گرفت. در این گفت و گو تلاش شده ضمن این که بخشی از آن به محیط خانوادگی، دوران کودکی، نوجوانی و دوران دانشجویی دکتر خیراندیش اختصاص داده شود؛ بخش اعظم گفت و گو به مبانی و دغدغه های فکری ایشان بپردازد. از این رو مباحث علم تاریخ، دشتستان شناسی، خلیج فارس شناسی و مساله ی توسعه تاریخی و موانع آن در این گفت و گو به تفصیل بدان پرداخته شده است.  بخشی از گفت و گو نیز مراحل کاری، تالیفات، مطالعات پژوهشی و فعالیت های ژورنالیستی این شخصیت برجسته ی علمی و دانشگاهی را مورد توجه و واکاوی قرار داده است.
 این گفت و گو می تواند دریچه ای به جهان فکری دکتر خیراندیش بگشاید و خوانندگان را به طوری جدی تر به آثار و تالیفات ایشان دعوت نماید.  
«وب سایت دکتر خیراندیش نیز به نشانی www.akheirandish.ir می تواند مرجع مناسبی برای آشنایی بیشتر با دیدگاه های ایشان باشد.»    


اتحادجنوب: آقای دکتر! لطفاً برای آغاز گفت و گو از سال های کودکی و نوجوانی تان صحبت کنید.
در سال 1336 در شهر برازجان به دنیا آمدم. در محله ای که به خاطر مجاورت با قدمگاه امیرالمومنین به آن محله قدمگاه می گفتند؛ بعدها شد میدان کوروش کبیر (میدان نمازجمعه). دوره ی ابتدایی را در دبستان آفتاب گذراندم که مقابل مسجد دلگشا بود. در آن مدرسه معلمان خیلی خوبی داشتیم به خصوص باید از آقای «ماندنی زاده» یاد کنم که الان در قید حیات نیستند. کلاس پنجم و ششم معلم من بودند و علاقه ی مرا به  تاریخ می دانست و خیلی تشویقم می کرد و استعداد مرا کشف کرد. همان تشویق ها باعث انگیزه های بعدی در من شد و در سال پنجم ابتدایی عضو کتابخانه ی شهر شدم؛ در آن سن و سال کتابخوانی زیاد باعث شد در کلاس های تاریخ، کنفرانس ارایه دهم و  مقالاتی برای روزنامه دیواری تهیه کنم.
اولین مقاله ای هم که نوشتم مطلبی تحت عنوان «دلیران تنگستان» بر اساس کتاب «دلیران تنگستان» محمدحسین رکن زاده آدمیت بود. در دوران دبستان زنده یاد ماندنی زاده مرا به شوخی پدر تاریخ خطاب می کرد و همکلاسی ها به شوخی می گفتند پس کی مادر تاریخ است؟ یعنی این که کی می خواهد زنش شود؟! همه ی این تشویق ها باعث شد مقوله ی تاریخ را ادامه دهم. در دبیرستان فردوسی که وارد شدم آقای اکبر موید دبیر تاریخ و جغرافیا بود، او نیز خیلی مرا تشویق و راهنمایی کرد.
در سال 1350 نیز که آثار تاریخی چرخاب در حومه ی برازجان کشف شد، برای من جالب بود مشاهده  فعالیت های باستان شناسانی که آن جا بودند و همه ی این ها در انتخاب رشته ی تحصیلی من برای مقاطع دانشگاهی موثر بود.
 اتحادجنوب:  به محیط خانوادگی در سال های  کودکی تان برگردیم. از خانواده تان برایمان بگویید.
پدرم مرحوم حاج شکرالله در بازار برازجان پارچه فروشی داشت. در واقع پدرم تاجر پارچه بود و به طور وسیعی از مناطق استان بوشهر نزد او خرید و فروش داشتند. به خاطر دارم در مجموعه دفترهای حساب و کتاب مغازه او یک دفتر اندیکس وجود داشت که اسم یکصد و سه روستا که با مردم آن معامله داشت را در آن دیدم. ایشان آدم منضبطی بود چه در کار و چه در زندگی شخصی و خانوادگی. و همه ی اعضای خانواده نیز تابع این نظم و انضباط بودند. ما هشت برادر و یک خواهر بودیم. حاج اسماعیل شرکت مهر را ساخت. برادر دیگرم دکتر محمدحسین در سال 1339 در دانشکده پزشکی شیراز قبول شد و الان متخصص زنان در شیراز است و مدتی هم رییس بهداری و رییس بیمارستان برازجان بود. برادر دیگرم مرحوم دکتر ابراهیم هم در سال 1341 در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرش  شد و مدتی هم رییس بیمارستان کنگان بود. برادر دیگرم غلامرضا لیسانس اقتصاد از دانشگاه شیراز دارد و کارمند سازمان برنامه و بودجه شد. برادر دیگرم محمد، دو لیسانس ادبیات و حقوق دارد و ساکن تهران است. عباس به جای پدر نشست و اهل بازار شد و حبیب هم در برازجان زندگی می کند و داروخانه داشت. خواهرم زهرا نیز دبیر آموزش و پرورش شد. و من آخرین فرزند خانواده هستم و به قول برازگونی ها «بُن تیله bon tile».
مادرم زینب بسیار دلسوز، مهربان و فداکار بود. خداوند ایشان و همه ی مادران و پدران برازجانی ها و دشتستانی ها را بیامُرزد که این همه آدم مفید برای جامعه تربیت کردند. واقعاً جای سپاس و دست مریزاد دارد. حدوداً در سال های 1347 از طرف فرمانداری مادرم به عنوان مادر نمونه دشتستان به خاطر تربیت فرزندان تحصیل کرده برگزیده شد. یادم می آید به عنوان هدیه هم یک پتوی مخمل کاشان به او هدیه دادند.
در مجموع از نسل حاج شکرالله و حاجیه زینب حدود یکصدنفر زن و مرد و زنده و مرده اعم از پسر و دختر و داماد و عروس و نوه به وجود آمده است. در این جمع حتی یک نفر سیگاری وجود ندارد و بیست نفر از آنها دارای مدرک دکتری اعم از تخصصی و حرفه ای هستند که ده نفر از آنها موقعیت دانشگاهی از پرفسوری تا دانشیاری و استادیاری دارند. بقیه نیز از فوق لیسانس تا لیسانس و دیپلم و دانش آموز را شامل می شوند.
 اتحادجنوب: اعضای خانواده در علاقمند شدن شما به تاریخ چه قدر نقش داشتند؟
پدرم خود سرگذشت شنیدنی داشت و قصه های پندآموز بسیاری می دانست. این برای من بعدها خیلی مهم و اثرگذار شد. مادرم نیز قصه های بسیاری می دانست. حتا مسایلی که الان به آن «مردم شناسی» می گوییم را می دانست و برایم می گفت. خود دو ویژگی داشته ام یکی این که خیلی دقیق محیط اطرافم را دیده ام و دیگری قوه تخیل قوی داشته و دارم. این دو مهم در کارهای تحقیقاتی تاریخی خیلی به کارم آمد. همین الان که در مرحله ی استادی تاریخ هستم گاهی پرسش ها و مسایلی که درحوزه تاریخ به سراغم می آید، با رجوع به گذشته، خاطرات کودکی و ... در پی پاسخ گویی به آنها بر می آیم و می بینم چه نکات دقیقی بوده است. مثلاً وقتی کتاب «برازجان، سرزمین آفتاب بامدادان» را می نوشتم، به طور پراکنده حدود بیست سال آن را در دست پژوهش و و نگارش داشتم. سرنخ برخی از مطالب را پیدا نمی کردم بعد از جست و جو در منابع و کتاب ها. از جمله واژه «برزئیتی» در اوستا که ریشه ی واژه برازجان است. دیدم این واژه پنج معنی دارد. این پنج معنی؛ شامل اجتماع، موبدان، روشنی، جای بلند و درخشندگی و شکوه مندی است. نمی توانستم بین این معانی رابطه ای پیدا کنم که به اصطلاح ما مورخان بدان می گوییم «تتوئولوژیک» باشد و وحدت معانی را نشان بدهد. تا آنکه خاطره ای از اوایل جوانی به یادم آمد. به همراه دوستان روزی به کوه های اطراف برازجان رفته بودیم و شب را در آن جا اطراق کردیم. صبح که بیدار شدیم و آفتاب برآمد دیدم فقط برازجان روشن شده است اما بدان توجهی نکردم. بعد از حدود چهل سال یادم به این نکته افتاد و رفتم سراغ همان دوستان دبیرستانی و دو سه بار دیگر هم این کوهپیمایی را اول صبح انجام دادم، می خواستم مشاهده و استنباطی را که می کردم، درست باشد و دیدم درست است.
به هر صورت خانواده ی ما اهل درس و تحصیل بودند و پدرم همیشه می گفت درس بخوانید و مدام پیگیر تحصیل بچه ها بود. در خانه کتابخانه ی خوبی هم شامل دیوان حافظ، کلیات سعدی، دیوان مولوی و کتابهای ادبی داشتیم و من بعدها تعدادی از کتاب های کتابخانه ی پدری را به یادگار نزد خودم نگهداری کردم. همه اعضای خانواده ی ما اهل کتاب و کتابخوانی بودند. اعتقادات مذهبی در خانواده ی ما ریشه دار است و پدرم به طور منظم هر ساله بخشی از مخارج امور مذهبی را تامین می کرد. هم چنان که خمس، زکات و حساب سال را می پرداخت نیز به عمران و آبادی علاقمند بود. ساختمان دادگاه قدیم برازجان، مسافرخانه، حمام و ساختمان چاپخانه را به تنهایی یا با مشارکت دوستانش برپا کرد.
عمویم، خیلی به شاهنامه علاقه داشت و من برای نخستین بار قصه ی «کوشک پیل دندان و برزو» را از او شنیدم و پنجاه سال بعد در دانشگاه کمبریج انگلستان درباره ی برزو سخنرانی کردم و گفتم که این داستان را برای نخستین بار از عمویم شنیده ام.




 اتحادجنوب: در شیوه ی تاریخ نگاری چه قدر از آموخته های خانوادگی بهره می بردید؟
در آن دوران که قصدی برای تاریخ آموزی در کار نبوده، ولی بعد که نگاه می کنم می بینم چه قدر این آموخته های درون خانواده اهمیت داشته است. زیرا از نظر علمی، دانش بومی راهگشاست. به عنوان مثال آب های فصلی برای شکل گیری برازجان بوده است؛ چیزی که الان به دلیل توسعه ی فیزیکی شهر، حریم آن ها را خانه ها در بر گرفته است و می تواند خطری برای برازجان باشد. باران هایی منظقه ی ما از نوع باران های سودانی است و حتا اگر چند سالی خشکسالی باشد و باران نیاید وقتی هم آمد به شکل سیلابی جاری می شود.
برای برازجان سیلاب یک اژدهای خفته است. من بر این باور هستم که کاخ زمستانی هخامنشیان در برازجان را همین سیلاب های فصلی به زیر کشیده است. الان که درباره ی برازجان کتاب جدیدی می نویسم می بینم سیلاب فصلی یک مساله ی حیاتی برای گذشته، حال و آینده برازجان است که هم می تواند مخرب باشد و هم سازنده. از گوریک Gurik بگیرید تا کار نهرکشی باغات و شیوه تقسیم آب بین خاندان ها و مالکین اولیه و ... همه ی این موارد تعیین کننده هستند و برای سالیان بسیار من فقط آنها را دیده ام. اما اکنون درباره آنها اندیشه و تحقیق می کنم.
 اتحادجنوب: از ورودتان به رشته ی تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد بگویید؟
چون ما خانواده ی متمکنی بودیم. برادرم خیلی اصرار داشت و پیشنهاد کرد که به آمریکا بروم و در رشته ی پزشکی تحصیلات دانشگاهی ام را دنبال کنم. اما تاکید خودم بر تحصیل در رشته تاریخ بود. از این رو که تاریخ بیشتر مرا جذب می کرد و وارد دانشگاه فردوسی مشهد شدم. من تا مدرک دیپلم را گرفتم اکثر آثار ادبی کلاسیک جهان  را به زبان فارسی خوانده بودم. در آن سال هایی که در برازجان محصل بودم، خیلی از برازجانی ها و به طور کلی دشتستانی ها را می دیدم که اهل مطالعه هستند. آن موقع برازجان پنج کتابفروشی خوب داشت. بعدها خدمت زنده یاد «کربلایی کرم کوهستانی» رسیدم. واقعاً آدمی اهل فضل و کتاب بود. در دوران تحصیلات دانشگاهی متوجه نکته یی از ایشان شدم. در کارتحقیق، پژوهش و دانشگاه، حفظی صحبت کردن هنر نیست؛ مراجعه به کتاب خیلی اهمیت دارد. کوهی کتابی به نام«غیاث اللغات» داشت هر پرسشی را نزد ایشان مطرح می کردیم، معنی و توضیح کلمه یا اسم را از حفظ نمی گفت و با مراجعه به کتاب از رو می خواند. این خود یک تربیت علمی را نشان می داد. کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو که یک دوره ی کامل تاریخ جهان است، را در دوره ی دبیرستان خواندم با امانت گرفتن از کتابخانه ی مرکزی شهر که آن موقع زنده یاد همایون بحرانی مسئول آن بود.  ایشان هم اهل مطالعه و فضل بود. ضمن این که شهر دارای کتابخانه مرکزی بود، افراد بسیاری را در برازجان و شهر و روستاهای تابع آن (مانند مزارعی، سعدآباد و آبپخش) سراغ داشتم که مردم آن دارای کتابخانه های شخصی بودند. هم چنین باید به مجالس شعرخوانی (شاهنامه خوانی)، حافظ و خیام خوانی و کتابخوانی در محلات برازجان به ویژه ی محله ی قلعه اشاره کنم.
اتحادجنوب: می خواستم درباره ی تفریحات دوران نوجوانی و کودکانی خودتان و دیگر هم سن و سالان برازجانی بیشتر صحبت کنید؟
آن هنگام همه تفریحات، سالم و غیردیجیتال بود. جلوی شهرداری سابق، مجله فروشی،کتابفروشی، سینما و عکاسی بود. پاتوق خیلی از جوانان شهر اینجا بود و عصرها جوانان جمع می شدند. بعضی از جوانان و معلمان شهر که درآن محدوده جمع می شدند تا باغ ها قدم می زدند و پیاده روی می کردند. مجموعه عوامل فرهنگی شهر در کنار هم فضای فرهنگی خوبی را ایجاد کرده بود. مجله و کتاب خریدار داشت. من خودم در کودکی و نوجوانی مجله «کیهان بچه ها» را مشترک بودم یا مجله «مکتب اسلام» که پدرم مشترک بود، من هم مطالب آن را می خواندم و بهره می بردم. یادم است یکی از جوانان شهر به نام «محمد لاری دشتی» شاید به خاطر علاقه به  آثار ادبی جهان، بچه های برازجان به او لقب «چخوف» را دادند و به این اسم او را خطاب می کردند یا آقای گورَکی که اخیراً  فوت شد. به شوخی او را «گوٌرکی» خطاب می کردیم. جوانان آن موقع خیلی کتاب می خوانند. من امیدوار هستم این مساله را که به عنوان خاطره بیان می کنم برای نسل جوان و جدید برازجان و دشتستان جالب باشد. هر چند امکانات کم بود، ارتباطات کم و کُند بود. مجله و روزنامه با 48 تا 72 ساعت تاخیر به برازجان می رسید. وقتی کنکور دادم و نتایج کنکور در روزنامه منتشر شد دو روز منتظر شدم تا روزنامه به برازجان رسید، الان این همه امکانات و وسایل وجود دارد، امیدوارم جوانان بهتر در راستای تعالی فردی و اجتماعی خود از آنها بهره ببرند.
حضور جوانان در مجالس مذهبی و مسابقات ورزشی و اردوهای دانش آموزی بسیار چشم گیر بود. بازی های متنوع محلی همه در جهت تقویت روحیه شجاعت، جوانمردی و چالاکی بود. محیط های ورزشی جدید بسیار گرم و صمیمی بود. البته بهتر است از پیشکسوتان این رشته ها، تفصیل این مباحث را بخواهید. همه جوانان شهر خوب بودند و مشتاق پیشرفت. پوشیدن لباس تمیز و مرتب که حتماٌ به معنای گران بودن نبود، رفتار توام با احترام و ادب از خصوصیات آن ها به شمار می آمد.


 اتحادجنوب: با توجه به اینکه برازجان و حومه ی آن در منطقه ای محروم و کم برخوردار از امکانات بوده است؛ آیا این را دلیلی نمی دانید بر توجه و تاکید جوانان و مردم به مقوله ی علم، هنر و فرهنگ کتابخوانی؟
اشاره ی شما صحیح است هر چند فقر و محرومیت می تواند مانع هم باشد. اما مردم برازجان و حومه ی آن را مردم بزرگی می دانم. به نظر من، همه آدم های بزرگی بوده اند نه تنها در این مورد، بلکه در زمینه های دیگر هم این بزرگی صدق می کند. این مردم با کمترین امکانات زندگی شرافت مندانه ای داشته اند. مردمی با مناعت طبع، اهل کار و کوشش بوده اند. اهمیت دادن به خانواده، فرهنگ، علم و تلاش معاش را بین مردم برازجان و کل دشتستان ناشی از اندیشه و روحیه خود آنها می دانم. چون مغازه ی پدرم به مثابه ی یک پُست محلی بود و مراوده های زیادی بین مردم برازجان و همه ی دشتستان در آن انجام می شد، من این علاقه و اهمیت را ناشی از خوش فکری و تلاش مردمان آن در مسیر پیشرفت زندگی می دانم. رونق علمی و ادبی خیلی خوبی در برازجان وجود داشت که سابقه دار هم بود. کتاب «شرح حال شعرای دشتستان بزرگ» اثر استاد «هیبت الله مالکی» را نگاه کنید. اسامی بسیار زیادی را می بینید، مثلاً خاندان ناظمی سه شاعر بزرگ داشته اند: ساعی، ناظم و واصف. برازجان در زمان «سالم خان برازجانی» که همزمان با «فتحعلی شاه قاجار» بوده صحافی داشته است. این نشان می دهد که مردم در آن زمان چه اندازه کتاب داشته و کتاب می خوانده اند که کتاب هایشان نیاز به صحافی پیدا می کرده است؟!
البته در برازجان در حوزه ورزش و مسایل هنری هم خیلی فعال بودند، هر چند که خود من اهل ورزش و فعالیت هنری حرفه ای نبودم.

 اتحادجنوب: می خواستم به دوران دانشجویی شما اشاره ای کنم و این که چرا پروسه ی تحصیلات لیسانس شما حدود هشت سال به طول انجامید؟
یک سالی به دلیل انقلاب اسلامی و سه سال هم به دلیل انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شد. البته من در سال های تعطیلی دانشگاه هم معطل و بی کار ننشستم و بسیار مطالعه می کردم.
در سال 1355 وارد رشته ی تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد شدم. از این بُرهه به بعد تاریخ برایم از شکل ذوقی به امری جدی و علمی تبدیل شد. این را هم بگویم رشته ی اصلی من تاریخ بود و در کنار گذراندن این رشته، رشته ی جامعه شناسی را هم به عنوان رشته ی فرعی انتخاب کردم. به دلیل تحصیل کردن در دو رشته، مطالعاتم سنگین تر و دقیق تر شد. دردوره ی تحصیلات دانشگاهی برای من، آقای «نقی لطفی» که الان بازنشسته ی دانشگاه فردوسی مشهد هستند، خیلی نقش داشت. اگر از من بپرسند در حوزه ی تاریخ چه کسی استاد و راهبر من بوده اند، از آقای «نقی لطفی» نام می برم. به ویژه در زمینه ی تاریخ اروپا و روش کار تاریخی خیلی وام دار او بوده و هستم. در دوران تحصیلات دانشگاهی به طور خاص به دو سمت گرایش پیدا کردم: نخست مطالعات و تحقیقاتم به سوی «اسطوره شناسی» سوق پیدا کرد و دوم هم به مطالعات «فلسفی» گرایش پیدا کردم.
دانشگاه که تعطیل شد؛ تصور دانشجویان و دانشگاهیان این نبود که چند سال دانشگاه تعطیل می شود، بلکه تصور می کردند نهایتاً یک ترم دانشگاه تعطیل خواهد بود. ما همه آماده بودیم که ترم مهرماه سرکلاس بیاییم اما این اتفاق نیفتاد. بعد هم جنگ شروع شد. اما من به طور سیستماتیک و با فراغ بال بیشتری نشستم پای کتاب خواندن و مطالعات اسطوره شناسی و فلسفه که پیشتر اشاره کردم. یادم می آید نمی دانم چه مشکلی پیش آمده بود که من مدت زیادی کتاب ها را زیر چراغ زنبوری می خواندم.
دانشگاه که تعطیل بود، جنگ هم شروع شد من برگشتم برازجان.  شور و شوقی هم در بین مردم به ویژه جوانان بود. من رفتم که آموزش نظامی برای رفتن به جبهه ببینم، دنبال من فرستادند که کار واجب تری برای تو وجود دارد. گفتند که باید به همراه «هیب الله مالکی و احمد کرمی»، «رادیو بوشهر» را راه اندازی کنی! چون «هیبت الله مالکی» به کار دیگری مشغول شد و «احمد کرمی» گرفتاری خانوادگی داشت کار بیشتر متوجه من شد. من  را برای آموزش با دستگاه پخش، یک هفته ای عازم شیراز کردند. آقای حیاتی مجری اخبار تلویزیون و آقای یزدان پور فنون خبرخوانی و کار با دستگاه ها را به من یاد دادند. بعد رفتیم بوشهر جایی که الان مخابرات است. وارد اتاق ساده یی شدم، وسایل چندانی هم نداشت و تنها شامل میکروفون، امپکس و ... بود. آقایی که آن جا بود گفت من منتظرت بودم، ساعات پخش و نکاتی را یادآور شد و کاپشن اش را برداشت و اتاق را ترک کرد.  فکر نمی کردم در حال رفتن باشد. گفتم: کجا رفت؟ گفتند: شیراز. گفتم: کی هست این جا؟! گفتند: هیچ کس. گفتم: رییس کیست؟ گفتند: خودت. خلاصه از قسمت آنتن آمدند. گفتم: چرا متصدی اتاق رادیو رفت؟! گفتند: مگر بالای سر خود را نگاه نمی کنی؟! گفتم: مگر چه اهمیتی دارد؟! گفتند؛ زیر دکل هستی و هواپیماهای عراقی هم می خواهند همین را بزنند. تو هم آمده ای زیر این نشسته ای. گفتم: حالا چه کار کنم؟ گفتند: هیچ.  وقتی آزیر خطر به صدا درآمد، بروم بیرون و در جوی کنار خیابان دراز بکش. مدام هم حمله ی هوایی می شد و ضدهوایی ها هم به راه می افتاد. اقامتگاه من هم یک کانکس بود که شب ها بدون پتو در آن می خوابیدم. این رادیو هم برای کارهای اضطراری راه اندازی کرده بودند. حتا برای غذا و تهیه ی آن هم نمی توانستم اتاق و وسایل را ترک کنم.
مدتها فقط خورد و خوراک من، بسکوییت و کیک بود که  خودم پول می دادم مستخدم مخابرات برایم می خرید، حتی یک ریال هم بودجه نداشتم. خلاصه گلویم چرک کرد و بدجور مریض شدم. چند بار به خاطر تب شدید بی حال بر زمین افتادم. هیچ کس هم نبود به دادم برسد. با استاندار وقت بوشهر اختلاف و جر و بحث پیدا کردم و بعد از دو ماهی با رسیدن یک نیروی جدید آن جا را ترک کردم. تا آن موقع همه ی کارهای رادیو هم به عهده ی من بود از جمله اُپراتور، گویندگی، عوامل فنی و رییس. در حالی که قرار بود فقط نویسندگی و تحقیق علمی و فرهنگی انجام بدهم.


اتحادجنوب: در واقع شما بنیانگذار رادیو در بوشهر شدید؟
بله؛ اوایل که هیچی نبود. نه ساختمانی نه امکانانی. در واقع رادیو در محل مخابرات بوشهر استقرار داشت. من حدود دوماهی مسئولیت رادیو را بر عهده داشتم.
اتحادجنوب: بعد از ترک رادیو چه کردید؟
چون علاقمند به کتاب و تحقیق و نوشتن بودم به تهران رفتم. کلاس های دانشگاه هم تعطیل بود، در کلاس های انجمن حکمت و فلسفه شرکت کردم که برایم خیلی مفید بود. آقای «احمد مسجد جامعی» که بعدها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران ریاست جمهوری «سیدمحمد خاتمی» شد؛ موسسه ی فرهنگی راه اندازی کرده بود. دانشگاه هم که تعطیل شده بود از این رو دانشجویان بسیاری استقبال کردند و در کلاس های این موسسه شرکت جستند. من هم شروع به تدریس اسطوره شناسی، تاریخ جهان و روش تحقیق در تاریخ کردم؛ بعدها نیز این درسنامه ها در بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ چاپ  و در مراکز تربیت معلم کشور تدریس شد. آن هنگام هنوز لیسانس نگرفته بودم.
در همین احوال در جهاد دانشگاهی هم کار می کردم و عضو شورای برنامه ریزی درس تاریخ هم شدم که اساتید تاریخ از جمله ابراهیم باستانی پاریزی، دکتر گُلشنی، دکتر اشراقی، دکتر بیات، دکتر شعبانی و ... عضو آن بودند. در شورای برنامه ریزی شرح درس های تاریخ اروپا و ایران باستان را من نوشتم. که در دانشگاه ها تدریس شد.
من البته  قبل از همکاری با جهاد دانشگاهی تهران، در سال ۱۳۵۸ با جهاد دانشگاهی خراسان (مشهد) همکاری ام را شروع کرده بودم. بعد از همکاری با جهاد دانشگاهی تهران، تصمیم گرفتم به برازجان برگردم. از محیط شلوغ تهران خیلی خوشم نمی آمد.
اتحادجنوب: چه سالی به برازجان برگشتید؟  وقتی به برازجان برگشتید چه کاری کردید؟
در سال ۱۳۶۱ به برازجان برگشتم و دختر خاله ام را نامزد کردم. تربیت معلم شیراز خبردار شده بودند. مرا دعوت به کار در مرکز تربیت معلم شیراز نمودند. گفتم شما از کجا می دانید؟ گفتند ما کتاب تو را درس می دهیم. کتابی که درباره تاریخ جهان نوشته بودم بدون اطلاع من کتاب درسی مراکز تربیت معلم کرده بودند. در سه مرکز تربیت معلم شیراز، «روش تدریس تاریخ، بحث های جامعه شناسی و فلسفه تاریخ» را تدریس کردم.
دو سالی که گذشت، در سال ۱۳۶۲ دانشگاه های کشور بازگشایی شد. یک سالی که از لیسانس ام در رشته ی تاریخ باقی مانده بود را در دانشگاه شیراز گذراندم؛ البته مدرک لیسانس را از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کردم. بعد از دریافت مدرک لیسانس، به طور جدی و پیگیرانه آموزش و پرورش و مرکز تربیت معلم شیراز از من خواستند که در آنجا بمانم. پروسه استخدامم که در حال انجام شدن بود، گفتند که باید به دهات بروی. چون من تعهد خدمت دبیری داده بودم. گفتم کجا بروم؟ گفتند برو جهرم، لامرد. گفتم نمی روم! می روم برازجان. به هر صورت استخدام من انجام شد و من مجدداً به برازجان برگشتم. آقایان آریا، تمدن و چیره شنیدند که من برازجان هستم، خیلی محبت کردند و من را نگه داشتند و خودشان روال اداری را در اداره کل آموزش و پرورش استان بوشهر پیگیری و به انجام رسانیدند. و در شروع کار، پست من را در مدرسه ای در دالکی انداختند. به مدت شش ماه در آن جا تدریس کردم. در ضمن طی کردن مدت تدریس در دالکی، تحقیقات بسیاری درباره ی فرهنگ و تاریخ برازجان انجام دادم. آقای «هیبت الله مالکی» هم برازجان بود و طی این مدت خیلی از حضور و اطلاعات زنده یاد «کرم کوهستانی» استفاده کردیم. در همین اوضاع و احوال در مقطع کارشناسی ارشد قبول شدم.
در مدت هشت سالی که تهران بودم کارشناس کتاب های تاریخ بودم. در آن زمان وزارت امور خارجه دانشکده ای تاسیس کرده بود و لازم داشتند که شرح های درس نوشته شود از جمله تاریخ دیپلماسی، تاریخ اروپا و تاریخ روابط بین الملل که همه را من نوشتم، بعد هم گفتند خودت بیا آن ها را تدریس کن. حدود سیصد نفر از کارمندان عالی رتبه وزارت امور خارجه را در آن دانشکده درس دادم. حتا وازرت امور خارجه خواستند به این وزارتخانه منتقل شوم اما قبول نکردم و کار معلمی را ترجیح دادم. من در مجموع ۸ سالی که در تهران بودم، ۱۲ کتاب درسی را تمام یا قسمتی نوشتم، و تمام کتاب های تاریخ دوره ی تحصیلی راهنمایی و متوسطه را با کمک صاحب نظران طراحی، تالیف و تصویب کردم.

اتحادجنوب: گریزی بزنیم به کتاب های درسی. بسیاری از اساتید دانشگاهی و مدرسان آموزش و پرورش بر این باورند که درس هایی هم چون تاریخ سفارشی نوشته می شود و تاریخ واقعی جامعه به نوعی در کتاب های درسی تحریف می شود. آیا در مقطعی که شما طراحی و تالیف کتاب های تاریخ آموزش و پرورش را عهده دار بودید، از نوشته ها و تالیفات خود به عنوان منبع مستقل تاریخی دفاع می کنید؟
بله، نوشته های من وجود دارد. چاپ اول کتاب های تاریخی درسی که من نوشته ام، از آن ها کاملاً دفاع می کنم ولی بعد از آن که بیرون آمده ام، من اطلاعی ندارم. کتاب درسی اول طراحی، بعد تصویب و نگارش و سرانجام به مرحله ی تایید می رسد. در این مسیر نویسنده و کارشناس و مشاور و نقاش و  ویراستار و ارزیاب همه نقش دارند. چیزی که من در آن سال ها به تصویب رسانده ام وجود دارد، اگر آن را ببینید حتماً تعجب خواهید کرد که در آن سالها چنین کار علمی صورت گرفته است. در این کتاب ها تاکید بر فرهنگ دینی، تاریخ ملی، و ... از جنبه علمی  آن داشته ام. وقتی هم به دانشگاه شیراز منتقل شدم، هر وقت هم در کتاب های درسی تاریخ به مشکلی برخورد کرده اند و از من کمک خواسته اند من نیز باز با همان متد علمی کار خود را انجام داده ام. بعضی از این کتابها تا بیست و پنج سال معتبر و قابل استفاده بودند که آخرین آنها کتاب تاریخشناسی است که امسال بهره برداری از آن شنیده ام به پایان می رسد.
اتحادجنوب: بعد که از شورای تالیف و برنامه ریزی درسی بیرون آمدید کتاب های تاریخی مدارس که توسط دیگران نوشته شده اند را دیده اید و آن را بررسی کرده اید؟ این نقدی که بسیاری از اساتید دانشگاه و صاحب نظران مبنی بر تحریف درصدی از مطالب وارد شده به خصوص در رابطه با تاریخ معاصر ایران دارند، شما هم چنین مواردی را دیده اید؟
برخی از کتاب های درسی تاریخ را دیده ام؛ اما سال های زیادی است که نه از من دعوت می کنند و نه من خبر و اطلاعی از آن ها و روند کارشان دارم. اما ببینید درس تاریخ، در تمام جهان درسی مهم است و حساسیت های ویژه ای هم روی آن است. اما همیشه در تاریخ نگاری، نگاهی علمی و حرفه ای داشته ام. من هیچ وقت به دلیل نداشتن تخصص دو حوزه را ننوشته ام یکی «تاریخ اسلام»، دیگری هم «تاریخ معاصر ایران». کارهای تخصصی من «تاریخ جهان، تاریخ مغول و ایران باستان» بوده است. تاریخ اسلام را همیشه اساتید حوزه و تاریخ معاصر را مقامات فرهنگی می نوشتند.
طرح کلی یی که برای کتاب های درسی تاریخ قایل بوده ام طرح «دوکی شکل» بوده است و همین طرح را هم به تصویب رسانده ام. اما طرحی که اجرا می شد طرح هرمی است. یعنی این که از یک مبحث، کوتاه دوره باستان شروع می شود و به دوره ی معاصر گسترش پیدا می کند. اما طرحی که من ارایه دادم، طرحی دوکی شکل بود به این معنا که دوره باستان کوتاه و کم حجم، دوره میانه، متورم و بزرگ و دوره ی معاصر باز هم کوچک و کم حجم باشد. این طرح از جنبه های علمی و آموزشی دلایل بسیاری دارد؛ طرح دوکی شکل را هم به تصویب رساندم، اما برای اجرا از من نپذیرفتند. الان که شما به تاریخ معاصر اشاره کردید نگارش تاریخ معاصر بهتر است به صورت کلی و کوتاه باشد. ماهیت کار و بحث تاریخ نگاری درسی و آموزشی این است.
در نگارش کتاب های درسی در سراسر جهان هم این رسم و شیوه وجود دارد که دوره های باستان و معاصر کوتاه و موجز باشد. بعد با استفاده از  فعالیت های جنبی، فوق برنامه و کمک آموزشی سطح اطلاعات دانش آموزان درباره این دو دوره را افزایش دهد که رادیو و تلویزیون، اردوهای علمی و تفریحی، مجلات آموزشی در بسط و گسترش آن بسیار نقش دارند. قالب اصلی نگارش تاریخ معاصر نباید از حالت اختصار و اجمال خارج شود. از این قالب خارج شدن، خیلی ایجاد مشکل می کند. در تاریخ باستان هم باید همین وضعیت و قاعده وجود داشته باشد. تاریخ باستان هم می بایست بسیار کوتاه و خلاصه باشد. به دلیل بُعد و فاصله زمانی، دانش آموز نمی تواند با مباحث آن ارتباط برقرار کند. تاریخ باستان و معاصر در حدی که رشته بحث حفظ شود، باید حضور داشته باشد.
در طول سی و شش سال خدمت چه تدریس و چه در نگارش محتوای درس های تاریخ تا حالا کسی به من نگفته است این طور یا آن طور بنویس. بلکه همواره مستقل و متعهد به اصول علمی و حرفه ای کار خود بوده ام. آزادگی، ثبات قدم، تعهد کاری، تلاش، بی علاقگی به پست و مقام، دانش اندوزی دائمی و صداقتی که همراه با حجیّت علمی، سرمایه من در این راه بوده است. شاید بدین خاطر بود که در سال 1384 به عنوان چهره پیشکسوت تالیف کتابهای درسی جایزه دریافت کردم. روزی که در سال ۱۳۷۱ از گروه تاریخ بیرون آمدم دکتر حداد عادل گفته بود: «گروه تاریخ بی پدر شد».
هر چند ما در درس تاریخ مشکل داریم؛ اما مشکل آن بیرون از کلاس تاریخ است. شما هیچ وقت نمی توانید کتاب تاریخی بنویسید که همه را راضی کند. از لحاظ علمی ما می گوییم: «هیچ وقت کتاب نهایی تاریخ نوشته نمی شود» راه و روشی هم که به مشکلی برنخورد این است که وارد جزییات تاریخی نشویم. در روش تاریخ نگاری، مورخ باید به سمت جنبه های تمدنی (و به قول ما آنالز) گرایش پیدا کند و کمتر به تاریخ نگاری وقایع نگارانه بپردازد. فاصله گرفتن کامل از تاریخ نگاری سیاسی نیز امکان پذیر نیست. در نگارش تاریخ باید مِتُدها و روش های تاریخ نگاری مان خیلی دگرگون و اصلاح شود. در زمینه ی روش مندی تاریخ نگاری خیلی عقب هستیم. جبران این عقب ماندگی و اصلاح آن هم از دانشگاه است و نه کتاب های درسی. تا معلم تاریخ ساخته و پرورش داده نشود، نمی شود کتاب را تغییر داد.
در همه ی کشورها هم توجه به درس تاریخ وجود دارد. در ایالت متحده آمریکا تقریباً هر ده سال یک بار کتابی تحت عنوان «استانداردهای ملی برای تاریخ آمریکا» چاپ می شود. در نوشتن این کتاب صدها پروفسور همکاری می کنند و سرانجام این در پروسه ای زیر دست رییس جمهور وقت آمریکا می آید که به امضاء برسد. این کتاب به صورت بخشنامه ی ملی برای تمام مدارس و دانشگاه های ایالت متحده آمریکا ارسال می شود.
هیچ وقت هیچ علمی حتا ریاضی و فیزیک و ... از قدرت و سیاست جدا و بیگانه نیست. درس تاریخ یا هر درسی مرتباً باید ویرایش شود؛ چون یک مشکل دیگر کتابهای درسی این است که بعد از مدتی از نظر سوال تخلیه می شوند. از نمونه های موفق تالیف گروهی کتاب های درسی تاریخ، تاریخ شناسی پیش دانشگاهی (علوم انسانی) است که خیلی کارکرد و کاربرد داشت.
طرح دیگری که در طراحی کتاب های درسی تاریخ  در چند ساله اخیر مطرح کرده ام این است که درس تاریخ را با همان نظم سلسله های تاریخی بهتر است حول و محور «بحران شهر» نوشته شود. کتاب های درسی تاریخ لازم است با «نگرش تاریخ رو به آینده» نگارش شوند. به طوری که کتابهای درسی تاریخ با افق دو نسل  یعنی حدود 50 سال نوشته شود. در کشور ایران با گذشت ۳ هزار سال، اکنون  نسبت جمعیت شهر و روستا جابجا شده است. به این معنا که قرنها ۹۰ درصد جمعیت ایران روستانشین و کوچ رو (عشایر) و تنها ۱۰ درصد جمعیت، شهرنشین بوده است. اکنون ۸۰ درصد شهرنشین و ۲۰ درصد روستانشین و عشایر داریم. از دیگر سو مسایل و بحران های زیست محیطی، آب، شهرنشینی و مسکن، جا به جایی جمعیت و فرسایش خاک هم به وجود آمده است. زندگی آینده ی ما ایرانیان به پدیده ای به نام شهر، پیوند خورده است. ما در حال حاضر شهر را به عنوان ذخیره ی ارزش های اقتصادی در نظر داریم. در صورتی که شهر باید شرایط زیستی ما را تامین کند و به نظرِ من به عنوان مورخ، این یک بحران است. نکته ی دیگر این که زمانی در کشور ما جمعیت باسواد یک درصد بوده اما الان تعداد باسوادان به طور کلی افزایش پیدا کرده و تعداد دختران و زنان باسواد هم افزایش فوق العاده ای پیدا کرده است. این دو پدیده موجب شده تا به طور کلی تغییر تاریخ نگاری ضروری به نظر برسد.

اتحادجنوب: گذری هم به فعالیت های ژورنالیستی شما داشته باشیم. نشریاتی هم که شما بنیانگذاری، راهبری و سردبیری کردید متعلق به نهادها و وزارتخانه های دولتی بوده اند. درباره چگونگی قبول مسئولیت و راه اندازی این نشریات توضیحاتی را ارایه بفرمایید؟
نخستین نشریه ای که راه اندازی و سردبیری آن را عهده دار شدم، ماهنامه «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» بود که در مجموع ۱۰۵ شماره از آن را سردبیری و منتشر کردم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به اهتمام جناب آقای احمد مسجد جامعی به این نتیجه رسیده بود که در زمینه ی نقد چندین نشریه، از جمله «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» را منتشر کند. در این حوزه مرا مدنظر گرفتند. در این جا لازم می دانم یادی کنم از زحمات مسجدجامعی در تاسیس مجلات کتاب ماه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که در ده حوزه شروع به کار کرد و هم چنین از مدیر داخلی نشریه جناب آقای «تبریزی نیا» که زحمات زیادی را متحمل شدند.
اتحادجنوب: شما با چه ایده هایی این نشریه را راهبری کردید و چه موضوعاتی را بیشتر به آن توجه کردید؟
ماهنامه «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» یک کار تخصصی در این حوزه بود برای نقد و معرفی و اظهار نظر در این باره. این کار انجام شده است اما زمانی که این کار را شروع کردیم چندتا نقص در حوزه تاریخ و جغرافیا داشتیم. یکی این که انجمن تاریخ نداشتیم؛ من این نشریه را به عاملی برای ارتباط و تعامل اساتید تاریخ و جغرافیای کشور تبدیل کردم. دوم این که طرح ایده های نو در زمینه ی تاریخ در این مجله پی گرفتم. مسایل اساسی که در نگاه و نگرش تاریخی ما لازم است در پیش گرفته شود را در آن منعکس کرده ایم.
در واقع به زعم من این مجله جنبه ی نوآوری علمی داشت. امری که تقریباً در آن زمان زمین مانده بود یا معضلات جدیدی که در زمینه ی تاریخ نگاری با آن رو به رو هستیم مثل هویت ملی، وحدت ملی و مسایلی از این دست. یادآوری می کنم آن موقعی که این مجله منتشر می شد، تقریباً در سطح کشور چندان مجله ای در زمینه ی تاریخ منتشر نمی شد. بعد از چند سالی که از انتشار این مجله گذشت، مجلات دیگری در زمینه ی تاریخ و جغرافیا منتشر شد و من می توانم اثرگذاری و اهمیت این مجله بر مجلات دیگر تاریخ و جغرافیا که بعد از آن منتشر شدند به وضوح ببینم. حتا گاهی مطالب آن به عنوان منبع درسی در دانشگاه های کشور مورد استفاده قرار گرفته است و بعضا برخی از مطالب آن در نشریات دیگر  دوباره چاپ شده است.

اتحادجنوب: چه چیزی باعث شد که از شماره ی ۱۰۵ به بعد نشریه را همراهی نکنید؟
وقتی دو دوره ی ریاست جمهوری سید محمد خاتمی به اتمام رسید تغییر و تحولات مدیریتی و وزارتی انجام شد، روزی هم با من تماس گرفتتد و اطلاع دادند که مسئولیت سردبیری نشریه را دیگر بر عهده ندارم. منم گفتم چه بهتر! البته بعد آمدند عذرخواهی کردند و پیشنهاد همکاری و جایزه دادند که نپذیرفتم.
اتحادجنوب: مجله ی «رشد آموزش تاریخ» وزارت آموزش و پرورش چه طور شد شما سردبیری آن را عهده دار شوید؟
این مجله ای بود که راه اندازی آن سال ها بر زمین مانده بود. همه ی مجلات رشد آموزش و پرورش راه اندازی و منتشر شده بود الا مجله رشد آموزش تاریخ. من در سال های قبل تر، زمانی که در تالیف کتاب های درسی بودم خیزی برای راه اندازی و انتشار آن برداشتم ولی بر روی چگونگی انتشار آن به توافق جمعی نرسیدیم. وقتی آمدم شیراز و در دانشگاه مشغول به کار شدم باز تماس گرفتند و خواهان برعهده گرفتن سردبیری این نشریه شدند. من قول راه اندازی و انتشار ۵ شماره را دادم. خود جناب آقای صابری که زحمت این گونه کارها را بر عهده داشته و دارند می دانند که راه اندازی و انتشار مجله چه سختی ها و زحماتی دارد. چه شب ها که نخوابیده است و یا از خواب بیدار شده تا کار نشریه و چاپ آن را پی بگیرد. چون راه اندازی نشریه یک بحث است و انتشار مستمر آن هم یک بحث. قول انتشار ۵ شماره به ۵۵ شماره رسید.
با وجود اینکه مرتب هم می گفتم خسته هستم و چشمم ضعیف شده قبول نمی کردند، معلمان هم لطف داشتند و نمی گذاشتند که مسئولیت سردبیری نشریه را بر زمین بگذارم. از سوی دیگر هر چند سال ها بود از آموزش و پرورش رفته بودم ولی هم چنان خود را یک معلم می دانم و با این قشر همراه و همدل هستم. با شادی های آنها خوشحال می شوم و با ناراحتی ها و مشکلاتشان ناراحت.
خلاصه من ۵۵ شماره از این مجله را سردبیری کردم و بعد هم آقای جوادیان_ معاون من در مجله_ سردبیری نشریه را بر عهده گرفت و جایگزین من شد. به هر صورت مجله رشد آموزس تاریخ، مجله ای است که نیازی را برطرف کرد، خواست معلمان تاریخ کشور را برآورده کرد. در هر شماره از این مجله، سخن سردبیر داشتم که در آن مباحث اصلی و اساسی مربوط به آموزش تاریخ را توضیح و شرح  داده ام. در واقع چکیده ی دیده گاه ها و نگرش های تاریخی من را می توانید در سرمقاله های مجلات کتاب ماه تاریخ و جغرافیا و رشد آموزش  تاریخ که حدود صد مورد است پی گیری کنید. در زمانی که سردبیری مجله های کتاب ماه تاریخ و جغرافیا و رشد آموزش تاریخ را برعهده داشتم، آنها پرتیراژترین مجله ی تاریخی کشور بودند.


اتحادجنوب: در حال حاضر در حوزه ژورنالیسم فعالیت مستمر و مسئولیتی بر عهده دارید؟
در حال حاضر در حوزه ژورنالیسم هیچ فعالیتی ندارم. حتا دانشگاه های بوشهر، زاهدان و دیگر جاها هم درخواست همکاری داده اند که مسئولیت سردبیری مجلات علمی آنها در حوزه تاربخ را عهده دار شوم اما موافقت نکرده ام. چون کار پرزحمتی است و آدمی را از کارهای پژوهشی عقب می اندازد. البته من در زمینه های ژورنالیستی، شش ویژه نامه در حوزه خلیج فارس شناسی وابسته به خانه کتاب ایران را در آوردم که بعد از من ادامه نیافته است. هر چند عضو تحریریه حدوده ده نشریه علمی دانشگاهی در زمینه تاریخ هستم.
اتحادجنوب: شما دستکم از دهه ۸۰ به این سو توجه ویژه ای به مطالعات خلیج فارس شناسی داشته اید؛ از اهمیت و توجهی که این مهم برایتان دارد، صحبت کنید.
اول من تنها کسی نیستم که در این حوزه فعالیت دارم، یک بار جست و جویی اینترنتی کردم، دیدم ۵۰۰ موسسه درباره خلیج فارس در سطح جهانی فعالیت دارند و این نشان می دهد که چه قدر عقب هستیم. دوم من پرورده  خلیج فارس هستم.  سوم ضرورت علمی و ملی کشور چنین ایجاب می کند. چهارم یک کار علمی و پژوهشی است. و سرانجام آنکه آنرا گامی در راه دوستی و همکاری می دانم. 
در بخش خلیج فارس شناسی من چند کار را انجام داده ام:
 ۱)  همکاری در طراحی سمینار خلیج فارس شناسی دانشگاه تهران تحت عنوان «فرهنگ و تمدن». خود من هم هر ساله یک سخنرانی در آن داشته و دارم.
۲) یک مجموعه چندجلدی درباره خلیج فارس تدوین کرده ام که خانه کتاب ایران حاضر شد در این زمینه حمایت و سرمایه گذاری کند.
۳) یک مجله در حوزه خلیج فارس با سایر همکاران دانشگاهی در دانشگاه خلیج فارس بوشهر طراحی و راه اندازی کرده ایم. الان در مقطع کارشناسی ارشد دانشجو می پذیرد و در حال تلاش هستیم که در مقطع دکتری هم پذیرش داشته باشد.
4- مقالات متعددی درباره خلیح فارس نوشته ام.
5- با دانشنامه خلیج فارس به طور کامل همکاری کرده ام.
غیر از همه ی این جنبه ها عقیده دارم که کشور ایران به  ضرورت توسعه بایستی به مقوله ی دریا گرایش پیدا کند. راه حل مشکلات آب، تغذیه، حمل و نقل، انرژی، اشتغال و اسکان در جهانی که در پیش رو داریم دریا است. آن روز که از دریا غفلت کردیم عقب ماندیم و الان هم به لحاظ توسعه اقتصادی- اجتماعی، لازم است به سمت دریا گرایش پیدا کنیم. من این مهم را در جاهای مختلف بحث کرده ام، مقاله نوشته ام، کتاب نوشته ام و سخنرانی داشته ام.
اتحادجنوب: تاکید شما بر مقوله ی دریا و اهمیت خلیج فارس برساخته از نگرش توسعه ی اقتصادی و اجتماعی است؟
بله مخصوصاً اقتصادی و اجتماعی؛ البته این یک طرح همه جانبه است و خواهد بود. اما ما تنها راه واقعی پیشرفتمان به عنوان یک کشور، یک تمدن، یک ملت، با توجه به مشکلات و معضلاتی که اشاره کردم همچون آب، محیط زیست، خاک، مساله ی آمایش سرزمین. در دنیای آینده دریا است. هم چنان که پنج قرن است که چنین است؛ حتا وقتی قرن بیست و یکم شروع شده، گفتند اقیانوس آرام کانون تحولات جهانی در آینده خواهد بود. چنانکه تکنولوژی های پیشرفته، تکنولوژی های دریایی هستند.
اتحادجنوب: به نظر شما در کشور ایران چه قدر بر سر مساله آب و خلیج فارس برنامه ریزی می شود و به آن اهمیت داده شده و چه قدر در مرکزیت توجه قرار دارد؟
به گمان من در حد مطلوب توجهی به آن نشده است. این قدر که به آن نیاز داریم و یک ضرورت است به آن بی توجهی نشان داده می شود. هرچند نمی گویم هیچ پیشرفتی هم در کار نبوده است.
اتحادجنوب: چرا این توجه ضروری وجود ندارد؟
اقتصاد مبتنی بر زمین داری در کشور ما خیلی قوی است. مزارع و زمین های کشاورزی را به زمین های مسکونی و تجاری و شهری تبدیل کردن خیلی رواج پیدا کرده چون اقتصاد ایران هم به سمت و سوی زمین، خانه و امثالهم سوق داده شده است. این رویکرد با رفتنِ به سمت دریا مغایرت دارد. الان بهره برداری از دریا خیلی بحث وسیع و پُردامنه داری است. از انرژی و غذا بگیرید تا آب، محیط زیست و...  . برای کشوری مثل ایران که بحران آب دارد، دریا منبع بی پایان آب است، این مهم باید جدی گرفته شود. اکنون کشورهای پیشرفته و توسعه یافته جهان، به لحاظ اسکان، جمعیتی بالای ۳۵ درصد در نواحی نزدیک دریا زندگی می کنند. کشوری مثل ژاپن بالای ۸۵ درصد در نزدیکی دریا زندگی می کنند و به دریا وابسته هستند. یکی از شاخصه های توسعه هم این است که بالای ۳۵ درصد جمعیت هر کشوری باید تغذیه و خورد و خوراکشان از دریا باشد و به همین میزان درصد نیز اشتغال مردم آن باید مبتنی بر دریا و توانایی های بالقوه ی آن انجام گیرد.
در حالی که آمارهایی که من در گذشته داشته و دیده ام_ آمارهای جدید را نتوانسته ام ببینم_ علیرغم پیشرفت های بسیار هنوز تا این ارقام فاصله داریم.


اتحادجنوب: آثاری که در حوزه دشتستان و تاریخ بومی آن تاکنون تالیف و متتشر شده را چه گونه ارزیابی می کنید؟
یک دوره کسانی بودند که تاریخ برازجان و دشتستان را به صورت سنتی  گفتند یا نوشتند. مثل زنده یاد کربلایی کرم کوهستانی (کوهی برازجانی) که راوی بودند یا خاور دشتستانی یا ادیبان و اندیشمندانی هم چون واجد برازجانی، اسماعیل مرتضوی برازجانی، علی مراد فراشبندی و ... .
در این میان زنده یاد «علی مراد فراشبندی» حدود ۴۰ کتاب تالیف و منتشر کرده است. در زمان خودش کار بزرگی را انجام داد. بعد از سال های نخست دهه ی ۶۰ ما با انقطاع تاریخ نویسی در حوزه  تاریخ برازجان و دشتستان رو به رو هستیم. ولی الان از برازجان و دشتستان خیلی از افراد بومی را داریم که در رشته ی تاریخ، تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک دارند. در حال حاضر لازم است که تالیفات آثار تاریخی با مِتُد و روش علمی همراه شود. به گمان من تا سرچشمه ی علمی هر چیزی شکل نگیرد مراحل بعدی آن به صورت فرهنگ و معارف عمومی جامعه درآمدن نمی تواند محقق شود. سرچشمه علمی هر دانشی باید همواره در حال جوشش و فیضان باشد تا فرهنگ رو به جلو گام بردارد؛ اگر چنین نباشد علم و دانش دچار نقصان و عوام زدگی می شود.
هر کسی که در مسیر تاریخ نویسی خطه دشتستان و برازجان زحمتی کشیده لازم است، زحمت او را ارج نهیم و نقد صادقانه و سازنده ای از کار او داشته باشیم. نباید زحمات آن ها را نادیده گرفت و باید قدر یکدیگر را بدانیم. تلاش ها را باید قدر دانست و به آن احترام گذاشت.
اتحادجنوب: به صورت مصداقی اگر بخواهیم به تاریخ نویسی بومی دشتستان اشاره کنیم می توانیم به کتاب های جایگاه دشتستان در سرزمین ایران اثر سروش اتابک زاده، دشتستان در گذر تاریخ اثر محمد جواد فخرایی، دشتستان در نهضت ملی و انقلاب اسلامی ایران مجموعه مقالات ماشاالله کازرونی به کوشش سیدقاسم یاحسینی، دلاوران دشتستان اثر اسماعیل شهرسبزی اشاره کرد. پرسش این است به طور مشخص کار کدام یک از این آقایان را دقیق تر و مستندتر می دانید؟ ارزیابی تان از این آثار چیست؟
من کار آقایان کازرونی و یاحسینی را ندیده و نخوانده ام. با این حال باید بگویم برای منِ مورخ هیچ کدام از این آثار بی اهمیت نیستند و همه ی این ها مواد کار هستند و از آنها استفاده می کنم. هر کسی در هر زمانی چیزی نوشته با توجه به توانایی و شرایط زمانی خودش آن را انجام داده است. ما در تاریخ این گونه می گوییم که: «مردمی در هر زمانی که کاری را انجام داده اند، به نظر خودشان بهترین کاری را انجام داده اند که توانسته اند انجام دهند.» باید در ظرف زمان و مکان این آثار را دید. مثلاً در سال 1373 که آقای اتابک زاده کتاب «جایگاه دشتستان در سرزمین ایران» را نوشته است به بسیاری از نیازها در این زمینه پاسخ دادند. نیز خوب است متوجه باشیم که آن زمان به چه امکاناتی دسترسی داشته است و یا در سال ۱۳۳۶ که آقای «علی مراد فراشبندی» کتاب «تاریخ و جغرافیای برازجان» را نوشته است. این کتاب به خصوص در آن زمان کتاب و کار ارزشمندی است یا همین طور مجله ای که ایشان به نام «خامه ملت» منتشر می کرد. همه ی این ها خوب هستند؛ منتها در به کارگیری متدهای تاریخ و کار تحقیقی شرایط و استانداردهای یکسانی ندارند.
آقای «محمد جواد فخرایی» تحصیل کرده رشته ی تاریخ است و کتابش هم دیرتر از افرادی که نام بردید چاپ شده است. ایشان چون دانش آموخته ی رشته ی تاریخ هستند در به کارگیری متد و فنون تاریخ محض موفق تر بوده است، اینجا کاری به محتوای آثار ندارم. آقای «اسماعیل شهرسبزی» با اینکه تحصیل کرده تاریخ نیست، اما دارای تحصیلات دانشگاهی است، با این وجود کار منظمی را ارایه کرده است. در اثر آقای «سروش اتابک زاده» عشق و علاقه به دشتستان و ارج گذاردن بدان در سراسر کتاب دیده می شود و من کار ایشان را ارج می نهم چون در زمانی که نیازی مبرم وجود داشت زحمت کشیده است. کارهای آقای «حیدر عرفان» نیز جنبه های ادبی بیش از جنبه های تاریخی غالب است. آقای دکتر «هیبت الله مالکی» نیز سال هاست کتاب تاریخ دشتستان را در دست نگارش دارند که در مراحل نهایی تدوین است. حتماً کتاب خوبی از کار در خواهد آمد. ایشان قبلاً نیز کتاب «شرح حال شعرای دشتستان بزرگ» را نوشته اند. شناخت ایشان از انساب و وقایع تاریخی منطقه بسیار عالی است.
من در تلاش هستم کتابی تحت عنوان «سالشمار تاریخ دشتستان» به صورت گروهی و با روش علمی تدوین کنم که در مرحله ی مقدماتی طراحی است. این اثر در نهایت می تواند یک شناخت منظم زمانی از تاریخ دشتستان ارایه دهد و کتاب مرجعی شود که توانایی پاسخ گویی به بسیاری از پرسش های تاریخی را داشته باشد. امیدوارم که این مهم به نتیجه برسد. یک اثری هم درباره ی معماری برازجان و نیز تاریخ برازجان در دست نگارش دارم که در مراحل نهایی قرار دارد و امیدوارم در آینده منتشر شود.
اتحادجنوب: شما خودتان به حوزه دشتستان به چه نحو و با چه رویکردی وارد آن شده اید؟ و چه موضوعاتی را بیشتر علاقمند هستید درباره ی آن در ارتباط با دشتستان تامل کنید؟
 پرداختن من به تاریخ برازجان بدان روست که نخست برازجان و دشتستان زادگاه من است؛ و وظیفه ذاتی دارم که به آن بپردازم. کما اینکه در مورد شیراز، شهری که سالهاست در آن زندگی می کنم نیز وظیفه ام را ایفا کرده ام. دوم اینکه تاریخ رشته ی تخصصی من است. 
تاریخ دشتستان برای ما ایرانیان مهم است. زیرا دشتستان موقعیت خاصی در سواحل جنوبی ایران دارد. دلیل اهمیت این موقعیت خاص آن است که قسمت وسیعی از دستیابی داخل کشور به ساحل دریا، از طریق دشتستان است و این موقعیت طبیعی قرن هاست در دشتستان جاری و ساری است. هرچند با توسعه ارتباطات مقداری این موقعیت استراتژیک تغییر کرده ولی همچنان پابرجاست.
شما در نظر بگیرید زمانی چون از خوزستان می خواستند به شیراز بروند، باید از دشتستان عبور می کردند. از شیراز به سمت گاوبندی  هم که می خواستند بروند، باید از دشتستان عبور می کردند. دشتستان همیشه موقعیت گذرگاهی حساس و مهمی برای کشور ما داشته است. این اهمیت نیز باعث شده بود که در زمان های بسیار قدیم، سلسله ها و فرمانروایان بزرگ تاریخی  برای منطقه دشتستان اهمیت ویژه ای قایل باشند و یا در دشتستان یا در مجاورت آن سکونت کنند. مثلاً گوردختر که در «پشت پر» دشتستان قرار دارد، متعلق به دوره ی عیلامی ها می باشد. یعنی دوره ای که هخامنشیان زیرنظر عیلامیان بوده اند، در منطقه ی دشتستان فعلی  چندین کاخ هخامنشی وجود دارد. منابع تاریخی یونان باستان به آن ها اشاره کرده و کتیبه هایی نیز در دست ترجمه است. چرا در منطقه ی دشتستان این همه کاخ  هخامنشی دیده می شود. جایی که الان خور شیف و رودحله نامیده می شود تا بیاید سمت درودگاه، دهقاید، زیراه و این نواحی زمانی کشتیرانی در آن انجام می شده است. طبق اسناد و شواهد تاریخی، کشتی ها تا نواحی درودگاه دشتستان آمد و شد داشته اند. هم چنین ارتباط ایران با تنگه سوئز، دریای سرخ، دریای مدیترانه و حتا جنگ های ایران و یونان از منطقه ی دشتستان و سواحل جنوبی ایران تدارک می شده است. احداث پنج کاخ در دشتستان متعلق به دوره ی باستان و کتیبه هایی که جدیداً خوانده شده است، نشان می دهد چندین هزار کارگر مصری برای کار به منطقه ی دشتستان آورده اند.
همه ی این ها برای تاریخ و هویت ملی ایران مهم است. و تذکر این نکته که دریا یا خلیج فارس و سواحل جنوبی ایران در گذشته های دور تا چه اندازه در اقتصاد، سیاست و توانمندی های بالفعل کشور نقش داشته است. متاسفانه ما در حال حاضر به آن، توجهی اندک نشان می دهیم. من به عنوان مورخ، راه نجات تمدنی ایران از بحران کم آبی را، دریا می دانم. 
دشتستان در حیات ملی ایران از جنبه های تاریخی نیز واجد اهمیت فراوان بوده است و خواهد بود. نمی توان از این مهم غافل شد. حتا اگر من دشتستانی هم نبودم می بایست به عنوان مورخ به آن توجه نشان می دادم؛ کما این که می بینیم مورخان و محققان خارج از ایران، روز به روز به لحاظ تاریخی به این منطقه توجه بیشتری نشان می دهند. جدیداً تماسی با آقای «ویتکام» داشتم، ایشان سال ها پیش تحقیقی درباره کانال انگالی داشت. در دوره های باستان این کانال را برای ارتباط با دریا جهت کشتیرانی باز کرده اند؟!
در دوره هایی از تاریخ ایران یکی از منابع مهم تولید مروارید، خور شیف بوده است از جمله مراکز پرورش و صادرات اسب در ایران، دشتستان بوده است. این که می بینید در دوره ی مغول دو حمله بزرگ به دشتستان صورت گرفته به دلیل انباشت ثروتی بوده که در آن وجود داشته است. در دوره مغول سالانه ۱۷۰۰ راس اسب از فارس از طریق دشتستان و سواحل جنوبی ایران به هند صادر می شده است. چه توان اقتصادی و تدارکاتی می بایست بوده باشد که سالانه ۱۷۰۰ راس اسب را بتواند پرورش دهد و در جایی مثل خور شیف جمع آوری کند و چه سیستم حمل و نقلی باید باشد تا به هند صادر شوند؟! من در کتاب «فارسیان در برابر مغولان»، قسمت هایی از این تجارت را شرح و توضیح داده ام.
در جمع بندی این بحث باید بگویم من هم با علاقه مندی به زادگاهم و هم احترام به مردم آن، به حوزه دشتستان شناسی ورود کردم. این را هم بیان کنم، نمی توانم از کمبودهای منطقه دشتستان متاسف و ناراحت نباشم. عقب ماندگی منطقه ی دشتستان را ناشی از مردم آن نمی دانم. این همه آدم اهل کار و نیروی انسانی مستعد و متخصص در سطح کشور داشته باشید و بهره مند از توسعه ملی متوازن نباشید. این عدم توسعه، تاریخی است. جدیداً خانم «کاووسی» در پایان نامه ی خود که زیر نظر من دفاع شد، این مساله عقب ماندگی تاریخی را به خوبی بررسی کرده و شرح داده است.
مشکلی که اکنون برای دشتستان وجود دارد در توسعه ی متوازنی است که به آن نرسیده است، اما بالاخره برای نسلی که در حال رشد و بالا آمدن است لازم است کاری انجام داد. باید به خواسته ها و نیازهایش پاسخ مثبت داد. برای من وظیفه است درباره ی شهری که حدود ۲۰ معنی غیر علمی  درباره آن مطرح بوده است، بنشینم و تحقیق علمی مستقل کنم. از این روست که کتاب «برازجان؛ سرزمین آفتاب بامدادان» را نوشتم.
این کار را به لحاظ ضرورت علمی، به نوبه ی خویش انجام داده و در ادامه هم خواهم داد. اما لازم است برای این که هم عقب ماندگی تاریخی در توسعه ی متوازن و هم راه توسعه به سمت آینده شناخته شود، این تاریخ نگاری انجام شود. تاریخ نگاری فقط نقل و قول، روایت و قصه نیست؛ بلکه مورخ بایست به روند توسعه و آینده نگری هم کمک کند.
اتحادجنوب: یعنی شما در بُرهه ی زمانی کنونی تاکید بیشتری به کاربست تفکر انتقادی و تاریخ تحلیلی دارید تا تاریخ روایت محور و توصیفی. باید برای تاریخ تحلیلی اهمیت بیشتری قایل شد؟
اشاره تان درست است. چون وقتی می گوییم تاریخ تحلیلی یعنی این که تاریخ نگاری یی که توان طراحی آینده و پیش بینی کردن آن را داشته باشد. به باور من تاریخ، علمی نیست که بخواهد به گذشته خدمت کند بلکه تاریخ کارکرد و خدمتش نسبت به مردم اکنون و آینده است. علم تاریخ می تواند به توسعه زندگی مردم و بهبود روابط جوامع بشری، کمک و یاری برساند. تاریخ وظیفه ندارد که مردم را به گذشته ببرد و آن ها را در آنجا محبوس کند. این کار فایده ای هم ندارد. ما در تاریخ نگاری و تاریخ خوانی ضروری است تجربه ی گذشته را برای اجرای برنامه های حال و آینده به کار بگیریم. برنامه ریزی آینده هم تنها وظیفه ی علم تاریخ و مورخ نیست؛ بلکه مسئولیت همه ی رشته های علمی و صاحب نظران همه رشته هاست. مورخ هم لازم است در این راه کمک کند. به عنوان مثال اکنون در بحث راهن ضرورت دارد با یک روش علمی با آن برخورد کرد که متاسفانه چنین نیست. در فرصت مطالعاتی که شش ماه در انگلستان داشتم، راجع به راهن بوشهر- برازجان» تحقیق و کار کردم. به تعدادی از مسئولین هم گفته ام این طراحی که انجام داده اید اشتباه است.
حتا در حوزه شهرسازی، چندان فکر جدی نشده است. برازجان، دالکی، آب پخش، شبانکاره، سعدآباد و ... بزرگ شده و عملاً همه ی این ها در مقیاس یک کلان شهر هستند و همه هم به همدیگر پیوسته اند. آیا پسندیده است یک توده ی جمعیتی بزرگ در سواحل خلیج فارس داشته باشیم که بعداً در مقابل شهرها و بندرهای آن طرف خلیج فارس، هیچ جلوه و درخششی نداشته باشند؟! این که نه برای مردم شایسته و درخور است و نه برای کلیت موقعیت ملی ما.
تاریخ می تواند تجربیاتی را عرضه کند و کمک کند تا افق آینده را بهتر ببینیم. مقدار و بخشی از کار، بر عهده تاریخ نگاری است و مقداری هم تذکار این نکته است که چه راهی را می توان در پیش گرفت تا برای آینده ره به بیراهه نباشد.
اتحادجنوب: بزرگ ترین چالش کنونی برازجان را در چه می دانید؟
بروکراسی فعلی ایران را یکی از آفات تمدنی به شمار می آورم و یکی از معضلات اساسی ایران را همین بروکراسی بی معنای آن می دانم. صرف نظر از معضلات ریز و روزمره ای که می تواند وجود داشته باشد و حتماً هم هست؛ من از دید و نگرش تاریخ شناختی می توانم نکاتی را بیان کنم.
جایی مثل برازجان و دشتستان که در سرزمین ساحلی و کم ارتفاعی واقع شده، مشکلی که من می بینم و باید حل شود این است که جاذبه ی سکونت گاهی به لحاظ آب و هوایی ندارد، ضروری است این جاذبه سکونتگاهی بیشتر شود یا دستکم بهبود پیدا کند. برای این کار لازم است امتیازات ویژه ای در جهت توسعه ی عمومی منطقه به آن اختصاص داده شود. دشتستان و بوشهر یک منطقه ی مرزی حساس با تماس های بین المللی گسترده هستند. منابع عظیم نفتی و گازی و ممر اصلی ارتباط بین المللی در این سمت قرار دارد، اما ثقل جمعیتی در آن بسیار اندک است. در حالی که باید بیش از جمعیت انسانی حدود یک میلیون  نفری که در آن ساکن هستند، پذیرش جمعیت داشته باشد. جمعیت، سیاست و قدرت را می سازد و می پروراند. به شخصه موقعیت ضعیف بندری استان بوشهر را یک مشکل برای جایی مثل برازجان می دانم. چون حیات اقتصادی دشتستان رابطه ی مستقیمی با بخش ساحلی بوشهر دارد. موقعیت بندری و تجارت دریایی استان بوشهر در حدی که باید باشد نیست. لازمه ی آن هم داشتن امتیازات ویژه تجاری برای استان بوشهر است. یک مورد آن می تواند حذف  یا تبدیل موانع گمرگی باشد. در استان بوشهر از جمله دشتستان و برازجان، چون توسعه ی اقتصادی در حد عالی نیست، نه تنها جذب جمعیت (جمعیت پذیری) در آن صورت نمی گیرد بلکه شاهد دفع جمعیت (جمعیت فرستی) هم هستیم. هر ساله گروهی از مردم یا متخصصان از منطقه مهاجرت می کنند. توجیه مشکلات آب و هوایی در منطقه ی ما صحیح نیست چون با وسایل جدید زندگی می تواند خیلی بهتر باشد چنان که در شهرها و بنادر کشورهای حوزه خلیج فارس می بینیم توسعه اقتصادی شکل گرفته است و نه تنها جمعیت آن کم نشده بلکه بیشتر و بیشتر هم شده است. در سال های قبل از انقلاب و دهه های گذشته که زندگی در منطقه ی بوشهر و برازجان راحت تر از امروز هم نبوده است. چه دلیلی داشته که متخصصین (نیروهای آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و ...) از جاهای دیگر کشور به همراه خانواده در آن ساکن می شده اند. نکته ی دیگر مساله ی محیط زیستی است. چون مساله نفت و گاز با مساله آب و دریا در ارتباط است، آلودگی زیست محیطی به همراه دارد که باید فکری به حال آن کرد.
اتحادجنوب: کتابی به نام برازجان به قلم فلور منتشر کردید که در واقع مقاله ای است و قبلاً نیز این مقاله پیش از انتشار ترجمه ی شما به هیات کتاب؛ توسط زنده یاد حسن زنگنه در هفته نامه اتحادجنوب ترجمه و منتشر شده بود. به چه دلیلی شما دوباره به ترجمه و انتشار آن همت کردید؟
من در زمان ترجمه و انتشار کتاب، از کار آقای حسن زنگنه اطلاعی نداشتم. ترجمه ی او را هم ندیده و نخوانده ام. وقتی این مقاله انگلیسی را دیدم و خواندم، آن را مقاله ی باارزشی دیدم. از جهتی هم مقاله را نیازمند نقد و بررسی تشخیص دادم؛ چون نواقصاتی داشت که باید تذکر داده می شد و از جهتی هم در قالب مقاله نمی شد مطالبی که باید ارایه شود، در آن گنجاند و می بایست در هیات کتابی منتشر می شد. البته کاری که من در رابطه با این مقاله انجام داده ام، صرفاً ترجمه و برگردان آن به فارسی نیست؛ علاوه بر این که مقاله ترجمه شده، در مقدمه و موخره ی کتاب هم اضافاتی مبسوط بر آن نوشته ام. فلور در سفری که به شیراز داشت، اصل مقاله را به من داد و در مورد ترجمه آن با ایشان گفتگو و توافق کردم.
اتحادجنوب: ویژگی مقاله فلور را در چه دیدید؟
اول این که مقاله ی برازجان اثر فلور مقاله ای دایره المعارف ای  است کوتاه اما جامع و چندجانبه. دوم این که در رابطه با برازجان از منابعی بهره برده و از آنها استفاده کرده است که تا کنون پژوهشگران ایرانی از آن ها استفاده نکرده اند یا به آن منابع دسترسی نداشته اند. سوم این که از سفرنامه های مستشرقین اروپایی به عنوان منبع استفاده کرده و نگاه جدیدتر و جامع تری در تاریخ نگاری برازجان توانسته ایجاد کند.
اتحادجنوب: می خواستم از ازدواج و فرزندانتان هم صحبت کنید؟
همسرم سعادت رضوی فرزند حاج محمدرضا رضوی برازجانی و دختر خاله من است که بسیار دوستش دارم و مدیون او هستم. لیسانسیه مترجمی زبان انگلیسی است. فرزندانم هم علی و الهه هستند. علی، دکترای فیزیک دارد و سالهاست در آمریکا زندگی می کند. الان هم در حال گذراندن دوره ی پسادکترا (پوستاگ) است. دخترم الهه هم در آمریکاست و در مقطع دکترا در رشته ی برق تحصیل می کند. هر دو پیشرفت علمی و خوبی داشته اند و به آنها افتخار می کنم.
اتحادجنوب: دکتر خیراندیش می تواند یک نماینده مجلس هم باشد یا کاراکتر شخصیتی اش به این جور کارها نمی خورد؟
همه می توانند چنین نقشی را برعهده بگیرند و ایفا کنند. من عقیده ام این است هر کس بتواند حتا یک قدم مثبت برای جامعه خویش بردارد، باید آن کار را انجام دهد. اگر کسی هم در لباس این نقش و مسئولیت خدمتی به مردم می کند، من به او خسته نباشید می گویم. اما من خودم علاقه و تمایلی ندارم. گاهی هم سراغم آمده اند که گفته ام من اهلش نیستم.
قانون گذاری کار خوب و مهمی است. اما نمایندگی مردم، مسئولیت سنگین و سختی است و باید از مسایل کوچک و خُرد تا مسایل بزرگ و کلان پاسخگوی مردم بود. به شخصه کار علمی و آموزشی که انجام می دهم را ترجیح می دهم.
اتحادجنوب: مسئولیت های اجرایی شما تا به الان چه بوده و چه مسئولیت هایی را عهده دار بوده اید؟
هر چند علاقه ای به پست و مقام ندارم و ضررهایش را بیش از فایده اش می دانم، اما یکی از مسئولیت هایم کارشناس تدوین و برنامه ریزی درس تاریخ آموزش و پرورش بوده ام. در دانشگاه شیراز هم مدتی ریاست بخش تاریخ و مدیریت مرکز نشر دانشگاه را بر عهده داشته ام. در شوراهای علمی بسیاری نیز عضو بوده و هستم.
کار من اندیشیدن، پژوهش کردن و آموختن است. این موارد را بهتر و کامل تر می توانم انجام دهم و علاقه ای هم به این که کار اجرایی را بر عهده بگیرم ندارم. فضای بروکراسی کشور را هم فضای سالمی نمی دانم و علاقه ای ندارم به آن نزدیک شوم. اهل علم هم بهتر است در سایه اهل ثروت و قدرت و مقام قرار نگیرند. پُست و مقام هایی به من پیشنهاد شده اما نپذیرفته ام. نکته دیگری را هم اضافه کنم که بوروکراسی ما فضیلت سالار و شایسته محور نیست و مدیریت در اشکال مختلف آن هم بر پایه علمی استوار نشده است.
اتحادجنوب: برازجان را هر از چند مدت به آن سر می زنید؟
برازجان را دیر یا زود سر می زنم. چون من عضو هیات امنای دانشگاه لیان بوشهر هستم یا به مناسبات دیگری حتماً به برازجان می آیم و از خانه ی پدری دیدن می کنم. ولی ارتباط، تماس با دوستان و پی گیری وضعیت فرهنگی و علمی شهر برازجان را هیچ گاه ترک و قطع نکرده ام.
اتحادجنوب: اگر بخواهید از دوستانتان کسی را نام ببرید از چه کسانی نام خواهید برد؟
من از دوران کودکی و جوانی که دوستانی دارم و همواره حرمتشان را نگه می دارم و با آن ها در تماس هستم؛ از دوران دانشجویی و دانشگاهی نیز دوستان بسیار از داخل تا خارج از کشور دارم اما با یک شرط: با کسی که سواد دانشگاهی نداشته باشد و کار علمی انجام ندهد دوست نمی شوم و دوستی ندارم. دکتر هیبت الله مالکی، احمدی ریشهری، دکتر شایان، دکتر فاضلی، زرگرنژاد، دکتر وثوقی و ... . البته در کنار رابطه ی شخصی، بیشتر به لحاظ جنبه های علمی با هم در ارتباط هستیم.

اتحادجنوب: اگر بخواهید از مفاخر دشتستان نامی ببرید چه افرادی را معرفی می کنید؟
هر پدر و مادری که فرزندان شایسته و تحصیل کرده تربیت نموده و به جامعه معرفی کرده اند را از جمله مفاخر دشتستان می دانم. در عرصه ی فرهنگ و تاریخ این افراد را می توانم نام ببرم. اسماعیل مرتضوی برازجانی، دکتر هیبت الله مالکی، فرج الله کمالی، علی مراد فراشبندی، واجد برازجانی، کرم کوهستانی، خاور دشتستانی. در زمینه های پزشکی، فنی، هنری نیز دشتستان مفاخر بزرگی دارد.
اتحاد جنوب: صحبت پایانی؟
برای من فرصتی است که اینجا از همه کسانی که یک نوبت در استان بوشهر با عنوان چهره ماندگار در سال 1392 مرا مورد لطف قرار دادند و یا در برازجان مجلس نکوداشت گرفتند تشکر می کنم.
اتحادجنوب: سپاسگزارم از وقتی که به اتحادجنوب اختصاص دادید.
من نیز از فرصتی که برایم فراهم کردید متشکرم./ج



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1397/01/04 - 16:42
1
1
سلام. لطفا از استاد خیراندیش بپرسید داستان کوش پیل دندان و برزو کجای شاهنامه هست؟ اصلا چنین داستانی در شاهنامه نیست.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • استارت فوتسال محلات شهر برازجان جام ۱۵ با قدرت نمایی مدعیان / تصاویر
  • انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
  • یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • بازنده جنگ سخت را برنده جنگ نرم نکنید
  • تولید 24 هزار تن میگو پرورشی در استان بوشهر در سال ۱۴۰۲
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • اسرائیل را چه باید؟
  • دکتر یوسفی؛ مدیری در کنار همکاران
  • .: شهرزاد آبادی حدود 2 روز قبل گفت: درودتان باد. همگی چند ...
  • .: لیلادانا حدود 6 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 7 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 7 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 8 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 8 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 8 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 8 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 11 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 12 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...