امروز: دوشنبه 08 ارديبهشت 1404
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 26 فروردين 1404 - 13:34
اختصاصی اتحاد خبر

اتحاد خبر - قدرت مظاهری : ...آموری‌ها طایفه‌ی کوچکی بودند اما تا دلتان بخواهد، مال و اموال و املاک و مستغلات داشتند. زمین، خانه، ماشین، مغازه، بنگاه و هزارویک ثروت و داراییِ پنهان و پیدای دیگر که شُمارَش حتی از دست خودشان هم بیرون رفته بود.آموری‌ها ثروتمند بودند اما همه‌ی داشته‌ها و نداشته‌هایشان ...

« همنواییِ نحس »

،،قدرت مظاهری،،
...
آموری‌ها طایفه‌ی کوچکی بودند اما تا دلتان بخواهد، مال و اموال و املاک و مستغلات داشتند. زمین، خانه، ماشین، مغازه، بنگاه و هزارویک ثروت و داراییِ پنهان و پیدای دیگر که شُمارَش حتی از دست خودشان هم بیرون رفته بود.
آموری‌ها ثروتمند بودند اما همه‌ی داشته‌ها و نداشته‌هایشان هم حساب‌وکتاب داشت. یعنی جوری نبود که بریزوبپاشِ الکی یا سوخت‌وسوزِ وِلَکی داشته باشند. برای همه‌ی امورات‌شان نظم و قاعده داشتند.
گرچه با این خصوصیت‌شان زیاد آشنا نبودم اما وقتی ،،کاپو،، گاوِ سیاه‌وسفید پدربزرگ به‌طمعِ جویدنِ قصیل‌های تر و تازه‌ی گندم‌زارِ آموری‌ها، حصارِ چوبیِ میانِ زمین پدربزرگ و کشتزار سبز آنها را شکست و توی باتلاقِ ورودیِ مزرعه‌شان گیر افتاد و آنها برای پس‌دادنِ ،،کاپو،، شرط تعیین کردند، مطمئن شدم که همه‌چیزشان روی حساب‌وکتاب است.
نزدیک‌به پنجاه سال بود که پدربزرگ حتی یک کلمه هم با آموری‌ها حرف نزده بود. سرِ یک سوءتفاهمِ مبهم و بی‌معنی با همدیگر قهر کرده بودند و فقط هر‌ از گاهی از دور برای هم رجزی می‌خواندند و می‌رفتند پیِ کارشان!
شرطِ آموری‌ها این بود که پدربزرگ بدون چوب و چماق و تهدید، در مکانی که ،،کاپو،، گیر افتاده بود، حاضر شده و با بزرگِ آموری‌ها گپ‌وگفت کند! شرطی که گرچه پذیرشش برای پدربزرگ سخت بود اما مسئله‌ی ،،کاپو،، و فرورفتنِ لحظه‌به‌لحظه‌اش در باتلاق، آن را لازم و ضروری می‌کرد. تمامی قوتِ‌لایموتِ پدربزرگ از همین ،،کاپو،،ی دوست‌داشتنی‌اش بود و برایش حکمِ گاوِ مَش‌حسنِ فیلم مهرجویی را داشت!
این بود که علیرغم میل باطنی‌اش و برخلاف مواضع برخی از اعضای خانواده، راهیِ محلِ قرار شد. تنها کسی را هم که با خودش همراه کرد، من بودم که بعنوان نگهدارنده‌ی چراغ‌قوه، پابه‌پایش قدم برمی‌داشتم و با نور چراغ، باریکه‌ی راهِ سفیدِ خاکی را پیشِ پایش روشن و دیدنی می‌کردم.
اشباحِ محو و مبهمی با شکلک‌های مخوف و ترسناک توی بیابان می‌دویدند و با شلیک نورِ چراغ‌قوه تبدیل به جنازه می‌شدند. پرندگانی گم و ناپیدا با صداهایی غریب و سوزناک، موسیقی متنِ شب را رقم می‌زدند و تاپ‌تاپِ پاهای من و پدربزرگ مثل صداهای بطنی و دهلیزی قلبی منتظر، پشت‌سرِهم تکرار می‌شدند.
نور چراغ گاهی روی بوته‌ای ریز و کوچک می‌افتاد و از آن، سایه‌ای به بلندی و عظمت یک درخت بائوباب ایجاد می‌کرد که تا دوردست‌های افقِ شب امتداد می‌یافت.
من و پدربزرگ همچنان پستی‌وبلندیِ کوره‌راهِ میانِ آبادی و کشتزارهای گندم را زیر پا گذاشته و پیش می‌رفتیم.
مسافت زیادی تا رسیدنِ‌مان به مقصد باقی نمانده بود که صداهای دَرهم‌بَرهمی مثل هیاهوی لشکرِ جنیان، راه را پر کردند. صداها، ملغمه‌ای از زوزه‌ی دردناک شغال‌ها، خرناس مرگزای لاشخورها و خنده‌های وقیحانه‌ی کفتارهای حاشیه‌ی دشت بودند. نور چراغ را که به سوی‌ منابعِ‌صدا متمایل می‌کردم، مثل حبابی نازک و ناچیز می‌ترکیدند و یا اینکه خودشان را میانِ خلنگزارهای اطراف قایم می‌کردند. صداهایشان رعب‌آور و هراسناک بود و تهِ دلِ آدم را مثل دره‌ای عمیق و بی‌انتها خالی می‌کرد.
پدربزرگ وقتی از لرزشِ سایه‌های مقابل نور چراغ‌قوه پِی به میزانِ تَرسَم برد، لحظه‌ای قدم سست کرد و ایستاد. دستش را روی شانه‌‌ی نحیف و کودکانه‌ام گذاشت و گفت : ،،زَهرَت نره بُواجونی. توُرَه و لاشخور و کفتار خُو ترس ندارن. اینا فقط صدا دارن. دوُرادور ووُیمیسَن و زوزه می‌کشن. نه جرأتِ نزدیک‌شدن دارن و نه عرضه‌ی جنگ و جدال. یه پِخی که کنی، هزار متر وَرمیتِنگِن بالا. فکرته بنداز به ،،کاپو،، که داریم می‌ریم نجاتش بدیم. اینا می‌خوان غافلِ‌مون کنن. می‌خوان جلومونو بگیرن، مانع‌مون بشن و نذارن بریم سراغ ،،کاپو،،. می‌خوان همونجا بمونه تو باتلاق و مردار بشه تا برن دخلشو بیارن. کفتارا و لاشخورا با همی‌چیا زنده‌ان. که یه مردار واجورِن و شکمای نحسِ‌شونو پر کنن باهاش. کور خوندن ولی. توجهی نمی‌کنیم وَشون. هرچی می‌خوان گاله‌شونو واز کنن و ناله بِدَن. ایقَد ناله بِدَن که گاله‌شون بترکه. می‌ریم با آموریا گپ می‌زنیم و ،،کاپو،، رو از باتلاق می‌آریم بیرون ... ،،
پدربزرگ خیلی حرف‌های دیگر هم زد که آن شب و توی آن حال‌وهوای کودکانه، زیاد حالی‌ام نشد. امروز اما که گذرِ زمانِ بیشتری را تجربه کرده‌ام، جمله‌به‌جمله و کلمه‌به‌کلمه‌ی آن حرف‌ها برایم تداعی و تفسیر می‌شوند. یکی از آن آموزه‌ها همین است که وقتی می‌خواهی بساطِ مردارخوری و عامل ارتزاق کفتارها و لاشخورها را جمع کنی، همه‌شان با صداهایی زشت و کریه‌ در یک همنواییِ یکدست و هماهنگ، چنان به جزع‌وفزع می‌افتند که انگار در صور دمیده شده و قرار است قیامت از راه برسد. درحالیکه هیچ خبری نیست. هیچ خبری غیر از برچیده‌شدنِ سفره‌های چرب و کثیفِ مردارخواری ...



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1404/01/26 - 19:54
0
0
ای بنازوم قلمته! هزار آفرین!
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آیین افتتاح آموزشگاه رانندگی پایه یک و دو اژدری در برازجان برگزار شد / تصاویر اختصاصی
  • دو پیشنهاد روی میز مذاکرات فنی مسقط؛ ایران واردکننده سوخت هسته‌ای می‌شود یا صادرکننده آن؟
  • کوچه‌های بی‌سرانجام، تحلیلی بر فستیوال کوچه بوشهر ۱۴۰۴
  • ضرورت توسعه بنادر کوچک و محلی در جنوب استان بوشهر
  • زایمان موفق بامدادی به دست پرسنل ماهر اورژانس دشتستان
  • ۳ بوشهری به عنوان معلم نمونه کشور انتخاب شدند
  • 🎥ویدیو/ بوشهر براي بندرعباس در عزاست
  • افزایش ۸ درصدی تولید و جهش ۷۳ درصدی فروش حاصل تلاش‌های نوروزی در پتروشیمی بوعلی سینا
  • کاهش ۲۸ درصدی درآمد پتروشیمی شازند در فروردین ماه ۱۴۰۴
  • کوچه‌های بوشهر؛ از طنین نی تا تپش تاریخ
  • بعداز انفجار امروز انتقال خون بندرعباس اطلاعیه داد؛ نیاز فوری به این گروه خونی
  • اعزام 4 دستگاه تانکرآبرسانی سیارامورعشایر استان بوشهر به بندر شهید رجائی هرمزگان
  • شکست شاهین عامری مقابل نود ارومیه
  • ۱۸ درصد اُفت درآمد پتروشیمی خارک
  • برنامه هفتم در بن‌بست ریلی؟؛ تحقق هدف ۳۰ درصدی بار ریلی غیرممکن است
  • دیپلمات دشتستانی در قلب دیپلماسی جهانی
  • سرپرست اداره ورزش و جوانان شهرستان دشتستان منصوب شد
  • آیین افتتاح آموزشگاه رانندگی پایه یک و دو اژدری در برازجان برگزار شد / تصاویر اختصاصی
  • استعفای حسین عباسی از سرپرستی شهرداری عالیشهر
  • سیمان دشتستان؛ کارخانه‌ای بزرگ با سایه‌ای سنگین بر توسعه منطقه‌ای
  • آیین تجلیل از پاکبانان به مناسبت روز زمین پاک
  • دو پیشنهاد روی میز مذاکرات فنی مسقط؛ ایران واردکننده سوخت هسته‌ای می‌شود یا صادرکننده آن؟
  • گام بلند فرماندار دشتستان برای رفع بحران آب/ دستورات ویژه برای تقویت منابع در سعدآباد، آبپخش و دالکی
  • ادامه ۴ ماه سقوط سهام سیمان دشتستان/ سوء مدیریت سیمان دشتستان
  • انقلاب در نخلستان‌های بوشهر؛ «پیارم» و «مجول» جایگزین «کبکاب» می‌شوند
  • کوچه، شاخه ای از درخت مقدس آزادی است، نشکنیدش
  • سود شرکت ناگهان ۲۳ درصد کاهش یافت / هزینه اداری شرکت با ۹۰ درصد افزایش به ۲ هزار میلیارد تومان رسید! / نرخ رشد هزینه‌های مارون، به اندازه دو برابر تورم کشور
  • حکمرانی خردمندانه با انتصاب مشاور نسل(Z)
  • کشاورزی در بوشهر اسیر کم‌آبی؛ وعده‌هایی که عملی نشد
  • پیروزی پرگل اتحاد برازجان در هفته دوم مسابقات فوتبال پیشکسوتان