بابک شاکر

در مرزبان نامه آمده است، مردی قصد غارت سرای سلطان داشت ، روزها باد به غبغب می انداخت از این بزه ای که  جرات می خواست ... در جهان محرمی لایق و همدمی موافق ندید که راز با او در میان نهد. آخر ککی در میان جامهٔ خویش یافت، گفت: این جانورِ ضعیف زبان ندارد که به‌کسی بگوید ؛ چون می‌داند که من او را با خونِ خویش می‌پرورم؛ کی پسندد که رازِ من آشکارا کند؟  
پس شبی قضا بر جانِ او شبیخون آورد و بر ارتکابِ سرقت شد، خود را به فنون و حیله  در سرایِ سلطان انداخت... اتفاقاً خوابگاه سلطان از حضورِ خادمان خالی بود و در زیرِ تخت پنهان شد سلطان آمد که بخوابد ، کک از جامهٔ دزد به جامهٔ خوابِ سلطان رفت. بفرمود تا روشنایی آوردند و در  جامهٔ خواب خوب گشتند. کک بیرون جست و زیر تخت رفت. در جستنِ کک دزد را یافتند و مجازات سختی شد...
حالا در بحث انتخاب استاندار بوشهر ، سه گروه دارند تلاش می کنند، گروه اول آنان که خواب مناصب دولتی را دیده اند و راز در دل فریاد وای استان و وای مردم سر می دهند ! یار موافق محرم هم کم دارند و گاهی این کک را به تنبان قدرت می اندازند که الفاتحه منصب ... زیرا مدعیان نشسته اند تا چراغ روشن کرده و زیر خوابگاه استاندار را بگردند...

گروه دوم آنان هستند که خاصیت آن کک را دارند ... خود را محرم راز می دانند که به قولش رازِ دل با هرک جانی دارد، نباید گفت... در تمام جلسات غائب حاضرند و مطلع ... منابع موثق و متقن ...مشی بر باد دارند و گاه آنچه بقیه رشته اند را پنبه می کنند ...

دسته سوم اما با ملازمان و مریدان ، چراغ های خاموش را روشن می کنند و به منصب می رسند ، گاهی نسب به هیچ جناح و دسته و گروهی هم ندارند که از اصل و اساس با وضع موجود هم بیگانه اند ... در نقشه ها و حیله های آنان قدرت را به دست می گیرند و تمام. اینگونه است که تغییرات همیشه در استان بوشهر کند و تلخ و سخت است. هیچ اتفافی نیست و همه در کمین هم نشسته اند... رازها بر ملا و دلها سیاه ... عاقبت توسعه ی منابع هم در چنین وضعیتی مشخص است !
استانی با این همه صنعت ، منابع ، تجارت و نخبه در انتهای صف توسعه سالهاست به دنبال جاده ای ، بیمارستانی یا مدرسه ای می دود! آری به قول شاعر به اتفاق می توان جهان گرفت اما نه در این استان!