امروز: شنبه 08 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 11 شهريور 1399 - 12:07

اتحاد خبر - مريم زارعي: دستانِ استخواني و زمختش را حلقه کرد دورِ سانچه نصف شده ي يخ و چروک هاي دور لبش را که از  دود قليان تيره شده بود؛  عميق تر کرد و محکم گفت: «يا علي...»  يخ را ول کرد توي دبه ي آبي رنگ که تا نزديکي سينه اش مي رسيد. شربت آب ليمو لب پر زد و موج هاي کوچکي از لبه ي دبه بيرون ريخت. -زيره؛ بزار کمکت کنم. -کمک نمي خوام، تو اگه ...

اشکِ کُنار

مريم زارعي:

 

دستانِ استخواني و زمختش را حلقه کرد دورِ سانچه نصف شده ي يخ و چروک هاي دور لبش را که از  دود قليان تيره شده بود؛  عميق تر کرد و محکم گفت: «يا علي...»  يخ را ول کرد توي دبه ي آبي رنگ که تا نزديکي سينه اش مي رسيد. شربت آب ليمو لب پر زد و موج هاي کوچکي از لبه ي دبه بيرون ريخت.
-زيره؛ بزار کمکت کنم.
-کمک نمي خوام، تو اگه اينجايِ خلوت کني، حساب کن رفتي مکه و برگشتي..
-مگه مُ چه ازت خواستم که اين قدر تند و تلخ شدي؟
- تو يه جهالي!چه ميخواي امشب وسط اين ضعيفه ها نشستي؟
-مو کاري به اونا ندارم، اومدم حرفم بزنم و بَرُم.
زيره؛ ليوان هاي خمره اي قرمزِ پلاستيکي را به صف توي سيني استيلِ مربعي  چيد.
با گوشه ي مينارِ توري؛ موهاي وز شده و فرق سفيدش را که به وضوح پيدا بود؛ به پيشانيش کشيد.
اصغرو؛ دس بکش امشو! جاش ني!امشو؛ شوِ سنگينيه که حکم خدا، زن به مردش حروم ميشه، تو اومدي حرفِ مهندسِ کافر جلوم بزني.
اصغرو شُل شد و نشست کنار دبه ي شربت و با انگشت جلوِ قطره آبي را که از بدنه ي خنکِ دبه ليز خورد؛ گرفت. نگاهش افتاد به زني که وسط حياط چادرش را دور کمرش بسته بود و گهواره را با پارچه سياه مخمل و پولکي مي پوشاند.با حرکتِ دستِ زن، برقي توي پارچه مي افتاد.
زيره از روي طارمه رو به زن کرد و گفت:«به حق دلِ سوخته ي حضرت زينب! سال ديگه بچه ات بزارم تو مختک.»
زن سرش را گذاشت روي گهواره و شانه هايش لرزيد.


-زيره؛ لج بازي نکن. اگه اجازه بدي اين درختِ وسطِ ميدونِ بر دارن؛ رو دلتون باز تر ميشه و هم خونه هايِ اطراف؛ قيمتش چند برابر الان!
-نکن بچه! رحمِ جونت کن! هر کجا بخوان درخت کنارِ بندازن؛ يه پيرمرد ميارن که عمرش خيلي به دنيا نباشه.... مي فهمي اين درخت مالِ زمانِ بوا باپير ما بوده؟!
زن ها گوشه ي حياط، زير طاق دربِ چوبي که دولنگه اش باز بود؛  کله رنگينکي نشسته بودند. هماهنگ سينه مي زدند و زن بالا بلندي وسط ايستاده بود و گهواره را که حالا کاملاً سياهپوش شده بود؛ آرام تکان مي داد و با اشاره دست ديگرش بقيه را همراه خود مي کرد: الوداع! الوداع! امشب، شبِ عاشورا....
زيره قليون سفالي را که نيِ رنگي و مارپيچي به آن  تکيه داده بود؛ برداشت. با ني قليون به زن ها اشاره کرد و گفت: «يا حسين، برين بيرون تو ميدون عزاي سرپاييً بگيرين.»
 ولوله اي توي زن ها افتاد و هر کس شروع کرد دنبالِ دمپايي گشتن که روي هم کنار حصير تلمبار بود و يکي يکي از زيرِ طاق  بيرون رفتند.
زيره گوشه ي مينار را رويِ دهانه ي ني گذاشت و شروع کرد به پُک زدن به قليون و با هر پُک دو سمت گونه اش لاغر مي شد و به هم مي چسبيد و يک باره دود را رها مي کرد.
-اصغرو آستين لباس مشکي اش را که تا بالاي مچ دولا کرده بود؛ يک تاي ديگر زد و گفت:»امشب مهندس مياد درختِ کُنار ببينه و آرام سبيل تُنُکش تکان خورد و گفت: «تا فردا صبح ببرمش.»


زيره چشمش را ريز کرد و ني را فرو برو توي گودي لُپِ چروکيده اش. نگاه تندي به اصغر کرد و گفت: «مهندس غلط کرده قد سرش! تو مي فهمي چه ميگي؟ اين درختِ کُنار جد داره، خوب نيست بُبريش.برگهاش هم براي  تبرکي و هديه مي برن.
از روي دلخوري پُکي زد و دودش را نصفه بيرون داد سرفه کوتاهي کرد و گفت: «مهندسي که درخت هاي کُنارِ عباس علي بريد، گفتند:درجا تصادف کرده.»
درپوش روي آتش قليون را برداشت فوتش کرد جرقه هاي کوچکي توي هوا چرخيد. دوباره گذاشت سرجايش و ادامه داد:
-اين درختِ سايه ي سرمون؛ چند سال پيش، شب هاي تاسوعا عاشورا براي اهل بيت خون گريه کرده!
اصغرو پوزخندي زد و گفت: «اون صمغ درخت بوده که مردم فکر کردن درخت خون اومده.»
زيره از جا بلند شد و لباسِ سياهِ گل ريزِ نفنوف گشادش را صاف کرد و گفت: «ديگه داري کفر ميگي. برو بيرون! اگه حرمت ننه خدا بيامرزت نبود؛ الان، ني قيلون تو لارِت خُرد مي کردم.»


پايش را از طارمه آويزان کرد و گفت «حاج ريس خدا بيامرز تو خوابش اومده بوده که يه سيد بالا بلندي پايِ کُنار آب ريخته.»
بغض ته گلوش نشست و اشکش را با پشت دستش که رگ هاي کمبودش بيرون زده بود؛ پاک کرد و ادامه داد: «سي خاطرِ همين حاج ريسِ خدا بيامرز زيرش سکوني سيماني زد» و گفت: « هرسال صبح دم را همين جا برپا کنين.»
دختر جواني روبروي زيره ايستاد و گفت: «زيره؛ اومدم شربت ببرم.» زير چشمي نگاهي به اصغرو کرد که زُل زده بود به صورت پهن و گندمي اش. دختر سرش را با شرم پايين انداخت و با عجله سينيِ شربت را از دست  زيره گرفت تا لرزشِ خفيفِ دستش را نبينند.زيره به دختر اشاره کرد و گفت:» ليلا؛ هروقت بي بي زهرا خواست صبح دم شروع کنه، بگو تا بيام مختک بزارم روسرم.»
ليلا سرش را بي صدا تکان داد و رفت.


اصغرو نگاهش دنبالِ ليلا بود که زيره با ني قليون زد به بغلش و گفت: «تو هم برو مسجد عاشوري؛ زنجير زني. برو تا علي اکبر امام حسين بغل گيرت باشه.
اصغرو دست کرد توي جيبش و برگه ي چهار تا شده اي بيرون آورد. با چشمانش مرور کرد:»مجوز قطع درخت محله کوتي...»  که صدايِ هماهنگِ زن ها توي گوشش پيچيد: «اي صبح دم يک دم مدم...يک امشبي بهر خدا...»



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 3 سال قبل]
» داستان عدل از صادق چوبک [بيش از 3 سال قبل]
» داستان / بلبل خرمایی [بيش از 4 سال قبل]
» کتاب شعر [حدود 1 سال قبل]
» داستان/ برکه‌ی قورباغه‌ها [بيش از 3 سال قبل]
» داستان/ زندانی [حدود 1 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • استارت فوتسال محلات شهر برازجان جام ۱۵ با قدرت نمایی مدعیان / تصاویر
  • حضور تیرانداز دشتستانی در مسابقه کشوری بنچ رست ۲۵ متر
  • آغاز عملیات اجرایی پایگاه سلامت مرکز خدمات جامع سلامت دشتستان
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/02/06
  • رقابت پتروشیمی جم در نمايشگاه Chinaplas 2024 در کنار شرکت‌های بزرگ و قدرتمند دنیا
  • آغاز رقابت بیش از ۱۶ هزار داوطلب کنکوری در استان بوشهر
  • خبرنگاران سراسر شرکت ملی گاز ایران از پالایشگاه های مجتمع گاز پارس جنوبی بازدید کردند
  • کاروان خودروهای شوتی در دشتستان توقیف شد
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/06
  • ثبت بیشترین جلسات و اقدامات راهبردی در هیئت مدیره مجتمع گاز پارس جنوبی در سال 1402
  • بهترین زمان نوشیدن قهوه برای مبتلایان به کبدچرب
  • حضور پتروشیمی پردیس در ایران اكسپو، بزرگترین رویداد صادراتی ایران
  • هفته کارگر در بوشهر با گلباران مزار شهدا آغاز شد
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
  • یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • بازنده جنگ سخت را برنده جنگ نرم نکنید
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • اسرائیل را چه باید؟
  • دکتر یوسفی؛ مدیری در کنار همکاران
  • .: شهرزاد آبادی 1 روز قبل گفت: درودتان باد. همگی چند ...
  • .: لیلادانا حدود 5 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 7 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 7 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 7 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 7 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 7 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 8 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 10 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 11 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...