امروز: دوشنبه 08 ارديبهشت 1404
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 29 اسفند 1403 - 17:45
ویژه شناخت و پاسداشت استاد ابراهیم قائدی برازجانی (2)

اتحاد خبر-مسعود آتشی: معصومه و نعمت‌اله نام نوزاد خود را به احترام شاهزاده‌ابراهیم، «ابراهیم» گذاشتند..  ابراهیم هنوز سن دو سالگی را تمام نکرده بود که دست تقدیر، پدر را از او گرفت و غم یتیمی را بر چهره او نشاند.. او بعد‌ها در دانشسرای مقدماتی شیراز به تحصیل ادامه داد و همزمان که داشت معلم می‌شد، در رشته پزشکی دانشگاه آمریکایی بیروت هم قبول شد...

از مکتب‌خانه میرزاعلی در برازجان تا دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در آمریکا

مسعود آتشی             

در سال‌های دور، پیرمردی با همسر و سه دخترش در خورموج دشتی با هم زندگی می کردند. آنان زندگی نسبتاً راحت و آرامی داشتند و روزگار هم بر وفق مرادشان می‌چرخید.
 تا این که آسمان بر زمین شد بخیل و خشکسالی‌های خانمان‌سوز یکی پس از دیگری در منطقه دشتی بیداد کرد تا جایی که سبزه‌ای نروید و غذایی برای خوردن پیدا نشد. آن سال‌ها به سال سفیدو مشهور شد و قحطی قوت لایموت در تبانی با بیماری‌های جانکاه به جان مردم افتادند .
در آن ایام کمتر خانه‌ای در دشتی و دشتستان بود که عزیزی را از دست نداده باشد... و آن پیرمرد بینوای دشتی هم در همان اوضاع و احوال، همسر خود را از دست داد.
پیرمرد پس از فوت همسرش، از دشتی که کانون فقر و بیماری شده بود جلای وطن کرد و همراه با دخترانش به برازجان آمد تا یادگاران عشق دوران جوانی‌اش را از فلاکت نجات دهد.
او در برازجان سراغ افراد معتمد و متمول را گرفت، تا این که آدرس خانه‌‌ای به نام «حسن» را به او دادند.
 پیرمرد خود را به منزل حسن رساند و از او درخواست کرد که دخترانش را نگه بدارد تا از گرسنگی و بیماری در امان بمانند. و در ادامه سخنانش گفت: خودم هم از این شهر می‌روم و تسلیم سرنوشت می‌شوم.
 حسن، هر سه دختران آن پیرمرد را پذیرفت و از پیرمرد هم خواست تا با آنان و در کنار دخترانش زندگی کند.
روزها گذشت و سال‌ها سپری شد و بار دیگر آسمان بر زمین لبخند زد و زمین غرق گل و سبزه و شادی شد و آن روزهای تلخ خشکسالی و قحطی و بیماری به پایان رسید.
پیرمرد در برازجان به کار کشاورزی مشغول شد و با دخترانش چندین سال در منزل حسن زندگی کردند تا این که دخترها به سن ازدواج رسیدند و می‌بایست آنان را به خانه بخت بفرستد.
پیرمرد اهل دشتی که در شهر برازجان برای دختران خود، هم پدری کرده بود و هم مادری...‌ دو تا از دخترانش را به خانه شوهر فرستاد.
دختر سوم نامش «معصومه» بود. او تازه به سن ازدواج رسیده بود که با فوت پدر گرد و غبار یتیمی بر چهره معصومانه‌اش نشست.
حسن، آن مرد مهربان و معتمد و متعهد برازجان که به سن کهولت رسیده بود شدیداً نگران سرنوشت و آینده معصومه‌ی یتیم بود. چون در قبال آن دختر یتیم که به صورت امانت نزد آنان زندگی می‌کرد همچنان احساس مسؤلیت می‌کرد.
حسن چهار پسر داشت به نام: نعمت‌اله، رضا، علی و نصراله.
 او معصومه را به عقد پسرش نعمت اله در آورد تا خیالش از آخرین امانتی هم راحت شود.
نعمت و معصومه با هم ازدواج کردند به خانه بخت رفتند و در زیر یک سقف زندگی شیرین خود را شروع نمودند تا این که خداوند به آنان دختری داد که نامش را  «مکیه» گذاشتند.
معصومه پس از تولد مکیه، چندین بار دیگر هم باردار شد، ولی بچه‌ها برایش نمی ماندند و بچه‌ها قبل از تولد و یا پس از تولد در سن طفولیت فوت می‌شدند.
در آن زمان خبری از پزشک و دارو و مراقبت‌های دوران حاملگی و برنامه‌های غربالگری نوزدان نبود... و مردم برازجان‌ برای حفظ جان فرزندانشان بیشتر دست به دامن اعتقادات و دعانویسان می‌شدند.
معصومه و نعمت‌اله خود را به روستای نینیزک رساندند و در حرم شاهزاده  ابراهیم دخیل بستند و نذر کردند که خداوند فرزندی سالم به آنان عطا نماید.
چیزی نگذشت که بار دیگر آثار حمل در معصومه ظاهر شد و در سرمای اسفندماه سال ۱۳۱۸ هجری شمسی، خانه‌ی آنان با تولدی نوزاد پسری خوش‌اندام، گرم گردید.
 آنان نام نوزاد خود را به احترام شاهزاده‌ابراهیم، «ابراهیم» گذاشتند و یکی دو سال بعد... همگی لباس شادی پوشیدند و طی مراسمی خاص به زیارت شاهزاده ابراهیم رفتند و در آنجا جشن گرفتند و «گُلال» پسرشان را تراشیدند تا آخرین مرحله نذر را ادا کرده باشند.
 ابراهیم هنوز سن دو سالگی را تمام نکرده بود که دست تقدیر، پدر را از او گرفت و غم یتیمی را بر چهره او نشاند.
معصومه که در اوج جوانی بسر می‌برد چند سال بعد با پسر عموی همسر مرحومش، به نام «رضا» ازدواج کرد و ابراهیم در کنار مادرش و در منزل ناپدری‌اش کم کم بزرگ شد .
ابراهیم را به مکتب خانه فرستادند و در نزد آخوند میرزاعلی قرآن را فرا گرفت و کتاب حافظ و بوستان و گلستان را آموخت.
او بعد‌ها در دانشسرای مقدماتی شیراز به تحصیل ادامه داد و همزمان که داشت معلم می‌شد، در رشته پزشکی دانشگاه آمریکایی بیروت هم قبول شد... برای ثبت‌نام در آن رشته می‌بایست هزینه‌ی انصراف از دانشسرای مقدماتی را بپردازد و بتواند به لبنان برود ولی به سبب عدم تمکن مالی، عطای تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه آمریکایی بیروت را به لقایش بخشید و در همان دانشسرای مقدماتی ادامه تحصیل داد.
هر چند ابراهیم به خاطر فقر مالی نتوانست پزشک شود، ولی بعدها در کسوت معلمی و تدریس در دانشگاه‌ها، موفق شد ده‌ها و صدها پزشک و مهندس را تربیت کند.
ابراهیم در ابتدای کار دبیری و موفقیت‌هایش بود که چرخ روزگار، مادرش را به کام مرگ کشاند و معصومه هم به دیار باقی شتافت.
ابراهیم به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در شهر مرودشت دبیر زبان انگلیسی دبیرستان دخترانه آنجا شد.
او در همان سال‌ها که ایام شباب را می‌گذراند در یکی از کلاس‌های دخترانه‌ی مرودشت نگاهش به نگاه یکی از دانش‌آموزان گره خورد و دلش در بند زلفش گرفتار شد.
سرانجام ابراهیم با آن دانش آموزش ازدواج کرد و بعدها بر اساس استعداد ذاتی و اکتسابی بورسیه دانشگاه آمریکایی را به دست آورد و راهی آمریکا شد.
او پس از چند سال زندگی در ینگه دنیا از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی فارغ تحصیل شد و به ایران بازگشت.
ابراهیم پس از ازدواج با آن دختر مرودشتی خیلی دوست داشت که خداوند به او دختری عنایت نماید تا بتواند داستان و حکایت‌های تلخ و شیرین و معصومیت‌های مادرش «معصومه» را در گوش او نجوا کند. ولی این آرزو به دل او ماند و او صاحب شش پسر شد.

 

ابراهیم قایدی برازجانی آن مرد دوست‌داشتنی که حق استادی بر گردن خیلی‌ها دارد هم زمان که استاد دانشگاه‌های استان بوشهر بود، مزرعه‌ای هم در شرق برازجان راه انداخت تا ایام فراغت به کار کشاورزی هم بپردازد.
سرانجام  استاد قایدی پس از سال‌ها تلاش و کوشش در امر تعلیم و تربیت به میان‌سالی رسید او هنوز به دوران پیری نرسیده بود که در کلاس درس به سبب ایست قلبی دچار سکته شد و پس از مدتی در جدال با مرگ، تسلیم امر حق گردید و به دیار حق شتافت و روح بزرگ و بلندش به ملکوت اعلی پیوست و پیکر پاک و شریفش در آرامگاه برازجان آرام گرفت



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آیین افتتاح آموزشگاه رانندگی پایه یک و دو اژدری در برازجان برگزار شد / تصاویر اختصاصی
  • دو پیشنهاد روی میز مذاکرات فنی مسقط؛ ایران واردکننده سوخت هسته‌ای می‌شود یا صادرکننده آن؟
  • کوچه‌های بی‌سرانجام، تحلیلی بر فستیوال کوچه بوشهر ۱۴۰۴
  • ضرورت توسعه بنادر کوچک و محلی در جنوب استان بوشهر
  • زایمان موفق بامدادی به دست پرسنل ماهر اورژانس دشتستان
  • ۳ بوشهری به عنوان معلم نمونه کشور انتخاب شدند
  • 🎥ویدیو/ بوشهر براي بندرعباس در عزاست
  • افزایش ۸ درصدی تولید و جهش ۷۳ درصدی فروش حاصل تلاش‌های نوروزی در پتروشیمی بوعلی سینا
  • کاهش ۲۸ درصدی درآمد پتروشیمی شازند در فروردین ماه ۱۴۰۴
  • کوچه‌های بوشهر؛ از طنین نی تا تپش تاریخ
  • بعداز انفجار امروز انتقال خون بندرعباس اطلاعیه داد؛ نیاز فوری به این گروه خونی
  • همدلی پردیس با بندر داغدار؛ ادای احترام به جان‌باختگان حادثه بندر شهید رجایی
  • اعزام 4 دستگاه تانکرآبرسانی سیارامورعشایر استان بوشهر به بندر شهید رجائی هرمزگان
  • شکست شاهین عامری مقابل نود ارومیه
  • ۱۸ درصد اُفت درآمد پتروشیمی خارک
  • دیپلمات دشتستانی در قلب دیپلماسی جهانی
  • سرپرست اداره ورزش و جوانان شهرستان دشتستان منصوب شد
  • آیین افتتاح آموزشگاه رانندگی پایه یک و دو اژدری در برازجان برگزار شد / تصاویر اختصاصی
  • استعفای حسین عباسی از سرپرستی شهرداری عالیشهر
  • سیمان دشتستان؛ کارخانه‌ای بزرگ با سایه‌ای سنگین بر توسعه منطقه‌ای
  • آیین تجلیل از پاکبانان به مناسبت روز زمین پاک
  • دو پیشنهاد روی میز مذاکرات فنی مسقط؛ ایران واردکننده سوخت هسته‌ای می‌شود یا صادرکننده آن؟
  • گام بلند فرماندار دشتستان برای رفع بحران آب/ دستورات ویژه برای تقویت منابع در سعدآباد، آبپخش و دالکی
  • ادامه ۴ ماه سقوط سهام سیمان دشتستان/ سوء مدیریت سیمان دشتستان
  • انقلاب در نخلستان‌های بوشهر؛ «پیارم» و «مجول» جایگزین «کبکاب» می‌شوند
  • کوچه، شاخه ای از درخت مقدس آزادی است، نشکنیدش
  • سود شرکت ناگهان ۲۳ درصد کاهش یافت / هزینه اداری شرکت با ۹۰ درصد افزایش به ۲ هزار میلیارد تومان رسید! / نرخ رشد هزینه‌های مارون، به اندازه دو برابر تورم کشور
  • حکمرانی خردمندانه با انتصاب مشاور نسل(Z)
  • کشاورزی در بوشهر اسیر کم‌آبی؛ وعده‌هایی که عملی نشد
  • پیروزی پرگل اتحاد برازجان در هفته دوم مسابقات فوتبال پیشکسوتان