امروز: سه شنبه 28 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 25 خرداد 1400 - 09:00
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)

اتحادخبر-فاطمه عبدالهی:کتاب سه دختر حوا، به نوشته الیف شافاک، نویسنده ترکی_انگلیسی است که در سال 2016 منتشر شد و تا کنون به چند زبان زنده دنیا ترجمه شده است.الیف شافاک، متولد 25 اکتبر ۱۹۷۱، نویسنده این کتاب است. او از دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا لیسانس روابط بین‌الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت...

معرفی کتاب/ سه دختر حوا

 فاطمه عبدالهی:


کتاب سه دختر حوا، به نوشته الیف شافاک، نویسنده ترکی_انگلیسی است که در سال 2016 منتشر شد و تا کنون به چند زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

الیف شافاک، متولد 25 اکتبر ۱۹۷۱، نویسنده این کتاب است. او از دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا لیسانس روابط بین‌الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت. او در هنگام تحصیل در دوره فوق‌لیسانس، اولین کتاب داستانش را در سال ۱۹۹۴ و در سال ۱۹۹۷ هم رمان دومش را منتشر کرد. پس از اتمام دوره دکترا به استانبول آمد و آینه‌های شهر را نوشت. شافاک در سال‌های ۲۰۰۴۲۰۰۳ با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد و از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ نیز ستون‌نویس روزنامه زمان بود.


او در گفت‌وگویی درباره چرایی نگارش این اثر گفته است: من سال‌ها پیش از آنکه این کتاب را بنویسم، به این موضوع فکر کرده بودم. جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، دنیای سیالی است. هرگاه این دنیا به سمت استبداد یا انزوا پیش رود، زنان بیشترین آسیب را می‌بینند. زنان در کشورهای اسلامی به ویژه ترکیه که من در آن بزرگ شدم، با مشکلات متعددی مواجه هستند و گاه صدای آنها در فضاهای عمومی شنیده نمی‌شود. می‌خواستم کتابی بنویسم که بازگو کننده صدای آنها در این جوامع باشد.


از دیگر آثار او می‌توان به شپش پالاس، آینه‌های شهر، محرم، برزخ، حرام‌زاده استانبول، ملت عشق، شرافت و مرید معمار اشاره کرد که کتاب‌های آینه‌های شهر، شپش پالاس، ملت عشق، شرافت، مرید معمار و حرامزاده استانبول به فارسی ترجمه شده‌اند.

به گفته شافاک؛ من ابتدا به سه شخصیت این کتاب به صورت جداگانه اندیشیدم و سپس دریافتم که هرسه شخصیت می‌تواند در واقع سه مرحله از یک زندگی باشد.


نیویورک تایمز از این کتاب با عنوان تصویری پیچیده از ترکیه یاد کرده است. همچنین برخی از منتقدان این کتاب را داستانی درباره سرزمین و ایمان دانسته‌اند.

مترجمان این کتاب علیرضا و محمدرضا غلامی هستند و از نشر آتیسا در 404 صفحه به چاپ رسیده است.


معرفی کتاب


رمانِ سه دخترا حوا، با مهمانی‌ای در استانبول آغاز می‌شود و پری، شخصیت اصلی داستان، خاطراتی را از زمان زندگی‌اش در اکسفورد به یاد می‌آورد و ماجراهای جالبی را به مخاطب نشان می‌دهد.


گذشته پری، سه عقیده، سه ملیت و سه دختر از تبار حوا را به مخاطب نشان می‌دهد. تداعی خاطرات و به حال برگشتن‌    های مدام، می‌تواند یکی از نقاط ضعف کتاب باشد، چرا که تغییر زمان آن هم به طور مداوم، مخاطب را از حال و هوای داستان بیرون می‌کشد و بهانه‌ای به دستش می‌دهد که آن را زمین بگذارد، اما با این حال چیزی از گیرا بودن کتاب کم نمی‌کند. بیان اعتقادات مختلف بدون این‌که به آن‌ها توهینی بشود، آن هم به شکل یک داستان جذاب، این کتاب را به یک کتاب خاص و خواندنی تبدیل می‌کند.


این رمان روایتی‌ست از سه عقیده مختلف که در کنار هم ناچار به سازش و زیستن هستند. روایتی که از شخصیت گم‌گشته و سردرگم داستان شروع می‌شود و در ادامه او با دو شخصیت دیگر آشنا می‌شود. پری، از جنگ عقیدتی پدر و مادر رها می‌شود و هنوز چیزی از اقامتش در اکسفورد نگذشته است که درگیر جنگ عقیدتی دیگری می‌شود. این‌بار بین دو دوستش!





پری، شخصیت اصلی رمان، در دانشگاه با استادی به نام «آزور» آشنا می‌شود. آزور، استاد فلسفه پری‌ست و پری به نحوی پیرو این استاد می‌شود و مسیر فکری او تحت تاثیر این شخصیت قرار می‌گیرد.


آغاز رمان، سراسر تعلیق است و مخاطب را به دنبال خود می‌کشد. گِله از وضعیت استانبول و غرغرهای یک نوجوان یک طرف ، دزدیدی شدن از پری طرف دیگر! نویسنده آغازی جالب و نو را برای شروع رمان برگزیده است. آغازی که فکر نمی‌کنم در رمان دیگری به این سبک، یافت بشود.

هیچ یک از شخصیت‌های داستان بهم شبیه نیستند و همین موضوع سبب می‌شود شخصیت‌پردازی این رمان فوق‌العاده باشد. نویسنده در طول رمان به عادت‌های مختلفی که پری دارد و یا حتی وسواس مادرش به شکلی ماندگار اشاره می‌کند و شخصیت‌پردازی رمان را قوی می‌سازد.

توصیفات رمان در سطح مطلوبی قرار دارد، اما گاهی همه چیز پشت سر هم و به شکل یک پاراگراف بلند توصیف می‌شود و باعث می‌شود حتی مخاطب بی‌آن‌که آن را بخواند سراغ پاراگراف بعدی برود.


سیر و روند داستان نیز در حد خوبی قرار دارد و هیچ توصیف اضافه یا اتفاق غیرمرتبط به ایده اصلی در رمان رخ نمی‌دهد. از خوبی‌های این رمان، منسجم بودن آن است. هر اتفاقی که رخ می‌دهد به ایده اصلی برمی‌گردد یا شخصیتی را معرفی می‌کند.

هر فصل از این کتاب، پاراگراف‌ها و جملات ماندگاری را شامل می‌شود و نویسنده به خوبی توانسته است عقاید و تفکراتش را به وسیله این کتاب به مخاطب نشان دهد. این‌که این کتاب قرار است به شما چه بگوید و هدفش چیست، کاملاً روشن و واضح است.


نویسنده به راحتی با استفاده از دیالوگ‌ها، بی‌هیچ لفافه‌ و اشاره‌ای عقیده‌اش را بیان می‌کند. بیان صریح عقایدها یکی از ویژگی‌های مثبت این رمان است:

« پری: بابا، مذهب باعث نمیشه که یه جور حس امنیت برای فرد ایجاد بشه؟ مثل دستکش محافظ، آدم رو از آسیب حفظ کنه؟

پدر: نمی‌دونم. شاید این‌‌طور باشه؛ ولی من احتیاجی به پوست اضافی ندارم؛ چون ترجیح می‌دم احساسم سر جاش باشه تا وقتی دست به شیء داغی می‌زنم، حرارت رو حس کنم و وقتی دستم رو به یخ می‌زنم، پوستم سرد بشه. دنیا همیشه به این شکل بوده. روزی می‌رسه که ما می‌میریم. فایده خواستن این همه امنیت بین این همه مردم چیه؟ همه ما تنها به دنیا اومدیم و تنها هم می‌میریم.»


از دیگر نکات مثبت این رمان، حجم دیالوگ‌ها و منولوگ‌هاست، که به غیر از این‌که گاهی توصیف اطراف شخصیت‌ها کمی مسلسل‌وار و پشت سر هم می‌شود، در مابقی قسمت‌ها، حجم  این دو در تناسب هستند. دیالوگ‌های ماندگار زیادی در این رمان به چشم می‌خورند و هر کدامشان کاملاً متناسب با موقعیت و گوینده‌شان هستند. 


ایده رمان کاملاً نو است و پردازش آن نیز بسیار گیرا و جذاب است. نویسنده از تمام پتانسیل ایده برای پردازش آن استفاده کرده است و رمان خط داستانی روشنی را دنبال می‌کند.


 قاط مشترک بین فرهنگ این دو کشور در آثار الیف شافاک به وضوح مشهود و در دسترس است تا جایی که گاه فراموش خواهید کرد که نویسنده‌ی این داستان فردی غیر ایرانی است.


در بخشی از داستان، هنگامی که پری به چیدن وسایل و کتاب‌ها در اتاق جدیدش مشغول است، می‌بینید که یکی از این کتاب‌ها بوف کور اثر صادق هدایت است. در جای دیگر وقتی نویسنده به توصیف اتاق شیرین در خوابگاه می‌پردازد نشان می‌دهد که عکس بزرگ یک شاعر برجسته ایرانی به نام فروغ فرخزاد و قابی طلایی کپی یکی از مینیاتورهای ایرانی روی دیوار اتاق قرار دارد.


در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:


«در چنین مملکتی که این ‌همه تغییرات، مهاجرت و آشفتگی را تجربه کرده بود، چه کسی می‌توانست ادعا کند که صد در صد از فلان قومیت است؟ البته مگر اینکه به خودش و بچه‌هایش دروغ بگوید! پاهای مرد پر از گِلِ خشک‌ شده بود. یقه‌ی پالتوی کهنه و پاره‌اش را که بالا داده بود از شدت چرک و کثیفی به رنگ سیاه درآمده بود. ته‌مانده‌ی سیگار پَری را که آغشته به رژ لب بود، پیدا کرده بود و با لذت می‌کشید. نوعی غرور و حتی رجزخوانی، درون نگاهش وجود داشت. انگار بیشتر از اینکه یک بی‌خانمان باشد، بازیگر معروفی بود که با اطمینان از نقش‌آفرینی بی‌نظیرش به‌ عنوان یک بی‌خانمان، منتظر تشویق بینندگان بود.

به‌ این ‌ترتیب حالا تعداد مردانی که پَری باید آن‌ها را نادیده می‌گرفت، سه نفر شد. پَری باعجله به سمت دیگرش برگشت. البته لیوان قهوه‌ای که میان خودش و دنیز بود را فراموش کرده بود و دستش به لیوان خورد و تمامی محتویات قهوه به رویش ریخت.

پَری جیغ کوتاهی کشید:


«اوه، نه!»

و با وحشت و نگرانی به لکه‌های روی لباسش نگاه کرد. دنیز با شیطنت و رضایت سوتی کشید و گفت:

«بهشون میگی یه طرح جدید و مد روزه. مدلی با لکه‌های قهوه.»


پَری خودش را به نشنیدن زد. درحالی که زیر لب غر می‌زد، دستش را به سمت کیفش دراز کرد که میان پاهایش گذاشته بود. کیف برکین به رنگ بنفش از پوست شترمرغ. اصل نبود ولی واقعاً با اصل مو نمی‌زد. البته اگر تکیه گذاری غلط کلمه اِرمس را نادیده می‌گرفتیم. یک بسته دستمال کاغذی درآورد. در حالی که می‌دانست با پاک کردن، لکه‌ها بدتر خواهند شد، ولی با این حال بازهم خواست امتحان کند. به خاطر آشفتگی افکارش، کاری را کرد که هیچ راننده‌ی باتجربه‌ای در استانبول انجام نمی‌داد: کیفش را روی صندلی عقب گذاشت. آن‌هم با این‌ وجود که درهای ماشین قفل نبود.»


 در این کتاب با سه زن آشنا خواهید شد که بازتابی از جامعه‌ی خود هستند و از شک‌ها و تردیدهای در اعتقاداتشان می‌گویند. 

این رمان شما را به چالش خواهد کشید. گاه از تعجب دهانتان باز می‌ماند و گاه به مجبورتان می‌کند به زندگی خود نگاهی بیندازید!

نویسنده دارای قلمی بسیار روان و گیراست که در عین لذت بردن از متن، شما را با عقاید مختلفی آشنا می‌کند و سوالات بی‌شماری برای شما به وجود می‌آورد.

 

 

 



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» اختلاس!!! [بيش از 5 سال قبل]
» لبخندهای پشت ماسک [بيش از 4 سال قبل]
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 3 سال قبل]
» داستان/ جنگ [بيش از 3 سال قبل]
» مهر مادر [بيش از 4 سال قبل]
» داستان/ طعم هیاهو [بيش از 3 سال قبل]
» گل فروش [بيش از 5 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • از تورم تا انتخابات/ مروری بر مهمترین اتفاقات سال 1402
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • خاکسپاری مادر شهید تمیزی در سالروز شهادت فرزندش/ تصاویر
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • تصاویر اتحاد خبر از حال و هوای نوروز باستانی در برازجان
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • انتصاب یک نیروی متخصص بومی به عضویت هیات مدیره پتروشیمی جم
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • .: اسماعیل حدود 2 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 2 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 3 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 5 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 6 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 7 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 10 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 10 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 10 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...
  • .: ا.ن حدود 10 روز قبل گفت: جنگ و صلح چه ...