امروز: شنبه 06 ارديبهشت 1404
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 05 فروردين 1404 - 17:45
ویژه شناخت و پاسداشت استاد ابراهیم قائدی برازجانی (10)

اتحاد خبر- امراله رزم‌پا: ایشان واقعاً عاشق شغل معلمی بود. این را از جو کلاس‌های درسش می‌شد پی برد.. تنها دروسی را تدریس می‌کرد که به آن‌ها علاقه و تسلط داشت.. او به شدت طرفدار دموکراسی آموزشی بود به همین جهت شخصاً مخالف سرسخت تبعیض بالاخص در گزینش و استخدام معلم در آموزش و پرورش بود. زیرا آن‌چه را که عاشقش بود به سختی و مرارت...

ابراهیم قائدی برازجانی؛ معلمی انسان‌ساز

امراله رزم‌پا


مرحوم استاد قائدی نمونه‌ی کامل و راستین یک معلم انسان‌ساز بود که همچون نگینی درخشان بر تارک آموزش و پرورش استان بوشهر می‌درخشید و معلمان تشنه‌ی علم را با اندوخته‌هایش که ماحصل سالیان متمادی تجربه‌اندوزی خود بود سیراب می‌نمود. او با سختی و تحمل ناملایمات و شداید روزگار قله‌های بلندی را فتح و انسان‌های بزرگی را تربیت نمود.
نقش ایشان در کسوت معلمی فراتر از تدریس صرف بود. من او را بیشتر به عنوان مربی، مشاور و راهنما، پرورش‌دهنده، الهام بخش و ایجاد‌کننده انگیزه در تدریس و آموزش می‌شناسم که تلاش می‌کرد بین نقش‌های مختلف معلم و بهره‌گیری از روش‌های متنوع و نوین آموزشی تعادل ایجاد نماید و به دانشجو – معلمانش کمک می‌کرد تا به بهترین نحو ممکن به وظایف خود در کلاس‌های درس عمل و به جامعه خدمت نمایند.
ایشان واقعاً عاشق شغل معلمی بود. این را از جو کلاس‌های درسش می‌شد پی برد. جو کلاس‌هایش طوری بود که دانشجو‌هایش احساس آزادی عمل در رفتار و بیان می‌کردند. البته خودش این را می‌خواست و دانشجویانش را تشویق می‌کرد که آسوده‌خاطر باشند و بدون ترس و واهمه آن‌چه را می‌خواهند با دید و تفکر انتقادی بیان نمایند و معتقد بود که من اگر این آزادی عمل و بیان را این‌جا به آن‌ها ندهم آن‌ها هرگز در کلاس‌های درس این مجال و فرصت را به دانش‌آموزان خود نمی‌دهند و در نتیجه ما هرگز صاحب جامعه‌ای که بویی از دموکراسی برده باشد نخواهیم شد.
او به شدت طرفدار دموکراسی آموزشی بود به همین جهت شخصاً مخالف سرسخت تبعیض بالاخص در گزینش و استخدام معلم در آموزش و پرورش بود. زیرا آن‌چه را که عاشقش بود به سختی و مرارت به دست آورده بود. به یاد دارم در سال ۱۳۵۸ عضو کمیته گزینش دانشجویان تربیت معلم بود و یکی از کسانی بود که سئوال‌های مربوط به فن معلمی را در مصاحبه از ما می‌پرسید و یکی از بستگان نزدیکش هم از جمله کسانی بود که تا مرحله مصاحبه پیش آمده بود و احتیاج به تأییدیه از استاد  داشت. اما ایشان به هیچ وجه زیر بار این تأیید نرفت و معتقد بود که این کار عین حق‌خوری از فرد دیگری است که نمره‌اش از ایشان بالاتر است.
در سال ۱۳۷۴ من و استادم در مرکز آموزش عالی فرهنگیان استان بوشهر با هم همکار شدیم و چه درس‌هایی که در خصوص آموزش و تدریس، روابط اجتماعی با تعامل با دانشجو، سعه‌صدر و شکیبایی که من از ایشان آموختم. یکی از نکاتی که به من آموخت و من در ۲۲ سال تدریس در دانشگاه همیشه آویزه گوشم بوده است. این‌که همیشه حریم و فاصله خودت را با دانشجو نگه دار. نه آن‌قدر به آن‌ها نزدیک شو که حریم‌تان شکسته شود و جذبه‌ات را از دست بدهی و نه آن‌قدر از آن‌ها فاصله بگیر که احساس جدایی و دوری از شما نمایند و مشکلات و گرفتاری‌هایشان را با شما در میان نگذارند و همیشه در این راستا با یک شور و حرارت خاصی این بیت شعر را یادآور می‌شد:
درشتی و نرمی بهم در به است / چو رگزن که جراح و مرهم نه است
در  کلاس چنان با شور و حرارات تدریس می‌کرد که دانشجو به وجد می‌آمد و عادتش این بود که در حین تدریس کمتر می‌نشست و بیشتر در کلاس راه می‌رفت و در حین تدریس برای جلوگیری از رویارویی شدن دانشجویان از محیط کلاس و قطع نشدن ارتباط دانشجو با خودش عادت داشت که درس را به شیوه‌ی سقراطی(سئوال و جواب) در کلاس ارائه می‌داد و مدام رو به دانشجویان می‌گفت fallow me  (دنبال من بیا ـ مرا تعقیب کن) و برای این‌که آنان را تشویق به پاسخ دادن نماید به شوخی می‌گفت مگسی که تو پرواز دهی شاهباز است. هدفش این بود که اعتماد به نفس را در آن‌ها تقویت و وادارشان به شرکت در بحث کلاس نماید.
من ایشان را همیشه به دلایلی چند دوست داشتم:
*همیشه شخصیت واقعی خودش را بدون مخفی‌کاری و پنهان‌کاری در همان تعاملات ابتدایی و اولیه نشان می‌دادند. زیرا او تنها یک معلم نبود بلکه یک راهنما، مشاور و یک مربی بود و این را از محتوای تدریسش در کلاس می‌شد پی برد. بدون ترس و واهمه مسائل اجتماعی و مشکلات آموزش و پرورش را بیان می‌کرد و راهکار می‌داد.
*صاحب معلومات بالایی بود فراتر از رشته تخصصی خودش که تعلیم و تربیت بود. آن هم به دلیل این‌که احاطه کامل به زبان انگلیسی داشت، فلسفه‌ی تعلیم و تربیت را خوب می‌دانست. عاشق تدریس این واحد درسی در دانشگاه بود و اعتقاد داشت معلمی که فلسفه‌ی تعلیم و تربیت را نداند راه را به اشتباه آمده و به اشتباه جذب این نهاد شده است.
*مدیریت و توانایی کنترل و اداره کلاس درس استاد بسیار عالی و در خور تحسین و ستایش بود. هیچ‌وقت زمینه و اجازه‌ی سوء استفاده از اخلاقش را به دانشجو نمی‌داد. با این‌که جو و محیط کلاس درسش آزاد بود ولی دانشجو به خوبی تفهیم شده بود که زیر این خاکستر و چهره‌ی آرام آتشی بس سوزنده است.
*نگران تدریس خودش در کلاس نبود. اعتقاد داشت استاد فقط مسئول زدن یک جرقه در خرمن دانش و معلومات دانشجو است. می‌گفت به قول کلابارد مهم این است که شما این جرقه را به موقع بزنی. نه قبل از موعد مقرر و نه بعد از موعد مقرر. زیرا اگر قبل از موعد مقرر بزنی مثل این است که شما در فصل بهار تنه‌ی یک درخت سیب را گرفته‌ای و تکان می‌دهی، حال آن‌که بهار، فصل شکوفه دادن درخت سیب است و شما با این کار فقط شکوفه‌ها را می‌ریزی و در تابستان که موعد مقرر است این درخت سیب ثمر و میوه‌ای ندارد که به شما بدهد.
*رابطه‌اش با دانشجویان بسیار صمیمی بود و همیشه سعی می‌کرد دانشجوی منزوی، ساکت و گوشه‌گیر را به صحبت در کلاس وا دارد و دانشجویان پرحرف را به منظور جلوگیری از اتلاف و ضایع شدن وقت کلاس کنترل نماید و این کار را فقط با شخصیت فرهمند خود انجام می‌داد.
*چون عاشق معلمی بود تنها دروسی را تدریس می‌کرد که به آن‌ها علاقه و تسلط داشت و معتقد بود وقتی استاد با عشق و علاقه تدریس و بر دروسی که تدریس می‌کند تسلط کامل دارد او همیشه در حال یادگیری است و دانشجویانش به درس علاقمند و درس را بهتر یاد می‌گیرند و استاد در کارش موفق‌تر است. به همین جهت عاشق تدریس دروسی مثل فلسفه تعلیم و تربیت، جامعه‌شناسی آموزش‌و‌پرورش و ... بود.       

 

*مدرس دانشگاه رشته‌ی برنامه‌ریزی آموزشی



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها