اتحاد خبر- مجید کمالی پور: اعتراف کنم که نوشته های سروش را نو و جدید یافتم اگر ادعای بی موردی نباشد سبک جدیدی در تاریخنگاری داشت. در نوشته هایش به افراد کوچه و بازار نگاه خاصی داشت. هیچکس قبل از سروش بفکرش نرسیده بود راسته های بازار پلیتی قلب اقتصاد و فرهنگ برازجان را معرفی کند. حالا ساکنان بازار برازجان در کتاب سروش جاودانه شده اند...
مجید کمالی پور
دوران کودکی من در دره خشمی و خشم نجارل گذشت. تل حاج محمد خان هم در نزدیکی خانه امان بود که برای رفتن به خانه دایی باید از آن میگذشتیم. خانه خان هم در همین جا بود. خانه ای بزرگ که در حقیقت چندین حیاط بود. و سروش هم در همین خانه نشو نما نمود. خانواده ای که همگی فوتبالیست و همگی هم پرسپولیسی بودند. از برادر بزرگشان مرحوم آقا رضا تا هیبت الله تا امرالله و سروش همگی خان و همگی با اخلاق و فعال عرصه ورزش. همگی هم شیکپوش و خوشلباس و با طمانینه و آرام.
چند سال بعد ما از خشمنجارل کوچ کردیم و فرزندان دختر حاج محمد خان در زمین فوتبال درخشیدند که یکیشون همین سروش خان بود.
مردی میان بالا و ریز نقش که فرفره میدان خاکی فوتبال بود. خانوادگی فوتبالی بودند. سالهای ۷۰ بود که بازنشسته شده بود و فراغت بالی یافته بود تا تاریخ نویسی را شروع کند.
اولین اثر تاریخ نویسی برازجان را مرحوم فراشبندی پایه گذاشت. بعد از آن همه تاریخ نویسان برازجان و به تبع آن دشتستان دنباله رو آن مرد بزرگ بودند. سالهایی که در پی تکمیل نوشته هایش بود با هم سر و سری داشتیم. خیلی از سفرهای تحقیقاتی اش برای نوشتن کتابهایش را همراهش بودم. دست نوشته هایش را داد تا بخوانم. وقتی داشتم میخواندم متوجه شدم که نوشته های سروش با دیگران فرق دارد. اعتراف کنم که نوشته هایش را نو و جدید یافتم اگر ادعای بی موردی نباشد سبک جدیدی در تاریخنگاری که بر نوشته های منم تأثیر داشت. در نوشته هایش به افراد کوچه و بازار نگاه خاصی داشت. هیچکس قبل از سروش بفکرش نرسیده بود راسته های بازار پلیتی قلب اقتصاد و فرهنگ برازجان را معرفی کند. حالا ساکنان بازار برازجان در کتاب سروش جاودانه شده اند..
در سالهای بازنشستگی اش که نماینده اداره میراث فرهنگی در برازجان بود منهم بعنوان یک دوست در کنارش بودم. وقتی تصمیم به مهاجرت از برازجان گرفت طی حکمی رسمی با امضای خودش مرا بعنوان نماینده معرفی کرد که من نپذیرفتم و هنوز حکمش را دارم.
سروش از برازجان رفت اما دلش را اینجا جاگذاشت. عاشقانه به برازجان عشق می ورزید. و عاشق برازجان ماند تا آخرین نفسی که آن بیماری منحوس امانش را برید و ما را از نعمت بودنش محروم کرد.
روحش شاد و یادش مانا