امروز: چهارشنبه 15 آذر 1402
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 18 اسفند 1400 - 09:00
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)

اتحادخبر-زینب رنجکش:الما لب پنجره شیروانی خانه مادر بزرگش جیران خاتون نشسته بود و با هر تکان ریزش صدای جیر جیر و ترق و تروق پارکت های کف و لب پنجره بلند میشد. قدمت خانه مادر بزرگش به جد پدریشان بازمیگشت شاید خانه ای با قدمت200 سال شاید هم بیشتر کسی نمیداند... خانه ای با شجره نامه ای طویل و بازسازی هرساله خود خوفناکترین قسمت این خانه بود...

داستان/ عمارت جیران خاتون

زینب رنجکش:


الما لب پنجره شیروانی خانه مادر بزرگش جیران خاتون نشسته بود و با هر تکان ریزش صدای جیر جیر و ترق و تروق پارکت های کف و لب پنجره بلند میشد. قدمت خانه مادر بزرگش به جد پدریشان بازمیگشت شاید خانه ای با قدمت200 سال شاید هم بیشتر کسی نمیداند... خانه ای با شجره نامه ای طویل و بازسازی هرساله خود خوفناکترین قسمت این خانه بود...


الما از پشت پنجره شیروانی به قسمت جلویی خانه اقای شهریاری خیره بود تنها خانه این محل ک رو به جنگل سیاه و رعب انگیز این منطقه باز میشد
مدتی میشد مردی با کلاه لبه دار سیاهش و قد برومندش در حوالی خانه اقای شهریاری و گاها در خانه انها توجه المای زیبا را به خود جلب نموده بود مردی با اسب سیاه و چالاک ایرانی ترکمنی
انروز الما سرگرم خواندن رمان جدیدش بود بالای صفحه نوشته بود رمان ملت عشق از الیف شافاک و غرق در دنیای خیال بود
دم دم غروب بود و هوا سرد کسی در خانه نبود و همه برای دیدن خاله بیمارشان به روستای مجاور رفته بودند و الما ک دلخوش دیدن مرد جوان همسایه بود به بهانه درسهایش به انجا نرفته بود و حال با صدای زوزه سگهای ولگرد و پیچیدن موسیقی باد میان شاخ و برگ تکیده حیاط و برخورد شاخهای خشک درختان لب پنجره و اثابتشان به پنجره حسابی ترسیده بود و در دل هزاران بار دست دعا  برده بود ک شب نشده کسی درب خانه را بزند و او را از این همه ترس نجات دهد
دیری نپایید ک شب سیاه به غروب نارنگین شده چیره شد و سسلسه خود را بنا نهاد در ان میان برقهای عمارت سرتا سر روشن شده بود تا المای زیبا از تاریکی هراس نکندو از صداهای اعجاب انگیز به زیر پتو  یا کمد لباسهایش پناه نبرد
میان سستی زانوان بیقرارش به مطالعه ادامه میداد تا مقداری از تراوشات  مغز خیال پرداز  و هراسیده اش بکاهد
در این بل بشو ذهنی اش رعد و برق چنان غرش کنان دل اسمان را خراشید ک جیغ الما به هوا برخواست و همین فریادش همزمان شد با قطع شدن برق عمارت
برق عمارت به ناگه خاموش شد و عمارت اجدادیش در تاریکی محض فرو رفت
الما با خاموش شدن برق عمارت چند جیغ دیگر زد و فوری به زیر تختش پناه برد و در خود مچاله شد و چنان جوجه ای بارون خورده میلرزید صدای هو هوی باد و رقص شاخهای خشکیده بر پنجره شیروانی و باران شلاقی همه و همه بر تن ذهن  ترسیده اش چنان سیلی بی رحمانه ای فرود می امدند ک درب عمارت به صدا در امد گویی کسی با او سرجنگ داشت ک اینگونه بی امان بر درب میکوبید اما الما انگار جفت پاهایش در قیر مذاب فرو رفته باشد کوچکترین حرکتی نتوانست از خود نشان دهد و شروع کرد به لرزیدن وحسابی ترسیده بود زیرا میدانست تمام اهالی عمارت  کلید دارند و این غریبه از اهالی خانه نیست
چیزی نپایید ک صدای در زدن قطع شد و صدای پریدن از دیوار به گوش الما رسید و به یاد اورد درب ورودی را قفل نکرده است و جرئت نمیکرد حتی دستش را از زیر تخت تکان دهد و به پهنای صورت اشک میریخت و ارام و قرار از او سلب شد
صدای دویدن کسی زیر باران در حیاط عمارت اورا وحشتزده کرده بود و چیزی نپایید ک صدای درب ورودی عمارت به گوشش رسید و سپس بهم خوردن درب ورودی ک نشان از ورود شخص بیگانه به خانه را داشت و دوباره صدای بسته شدن درب و چندی بعد صدای قدمهای مستحکمی روی پارکت های چوبی کف عمارت و سپس پلهای شیروانی و المایی ک از فرط ترس و وحشت تمام تنش در این سرما غرق عرق شده بود و دانهای درشت عرق روی پیشانی اش و گونهای تبدار سرخ شده اش خود نمایی میکرد ک صدای درب اتاقک شیروانی به گوشش رسید
دستگیره بالا وپایین شد و سپس در ارام باز شد
الما هراسان دست خود را روی دهانش گذاشت و چشمهای زمردینش را بهم فشرد
صدای قدمهای فرد وارد شده روی کف اتاق چنان با ثلابت بود ک هر شنونده ای ناخوداگاه متوجه اثر بخشی شخصیت فرد و ترسناک بودنش میشد
شخص وارد شده چند دور دور اتاق چرخید  و وقتی چیزی نیافت قصد کرد ازدر بیرون برود و الما ک تازه به خود امده بود لبخندی بر لبانش نشست و اشک شوق به دیده اش راه داد ک ناگهان صدای قدمهای تند شده شخص را شنید ک به طرف تخت می امد و برای ثانیه ای الما حس کرد قلبش از حرکت ایستاده
چند دقیقه بعد المای ترسیده میان بازوان امیر ارسلان بود ک اورا دلداری میداد و میگف نترسد اما الما ک امیر ارسلان را نمیشناخت حتی ثانیه ای دست از مویه نکشیده بود
امیر ارسلان خسته از گریه دخترک اورا رها کرد و با تشر گفت
_مگه تو همون دختر پشت پنجره نیستی ک کل روز به من زل میزنه حتی مطمئنم ساعت رفتو امدم رو هم میدونی چطور الان اینهمه از حضورم توی عمارتتون ترسیدی؟ منکه بهت توضیح دادم چرا اینجام و نیازی به ترسیدن نیست
صدای جیغت تا اونور روستا هم میرسید ترسیدم ک نکنه بلایی سرت اومده باشه و خودم رو رسوندم فکر نمیکردم حضورم باعث وحشتت بشه متاسفم من میرم تا اروم بشی و دیگه نترسی برقها هم ک اومده.
و در ادامه صحبتش از جای برخواست ک الما از وحشت تنها شدن به پای امیر ارسلان چنگ زد و گفت
_لطفا نرید من... من....
_توچی دختر جون
_من... میترسم
و دوباره به گریه افتاد
امیر ارسلان جلوی دخترک زانو زد و شانهایش را در دست گرفت و دستش را زیر چانه الما برد و سرش را بالا اورد و در چشمان سبز جنگلی و بارانی الما خیره شد ودر دل اینهمه زیبایی را تحسین کرد
دو رادور خاندان شاهزاد را میشناخت و از وجنات دختر انها مطلع بود دختری ک مادرش نشان کرده بود بد باب دلش بود انگشت سبابه اش را گوشه لب دخترک کشید و لبخند زد
چهره مردانه و زیبای امیر ارسلان باان لبخند اب روی اتیش بود برای الما.... هردو در سکوت بهم زل زده بودند
اغاز عشقی زیبا....



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 2 سال قبل]
» داستان گل و سنگ [حدود 1 سال قبل]
» مهر مادر [بيش از 4 سال قبل]

نظرات کاربران
1402/08/27 - 19:03
0
0
عالیست
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • افتتاح میدان حافظ در برازجان / تصاویر
  • گرانی 1000 درصدی کپسول گاز در بازار سیاه/ توضیح مدیر شرکت پخش فراورده های نفتی دشتستان
  • رونمایی از سومین کتاب زنده یاد سروش اتابک زاده/ تصاویر
  • فایزخوان های مطرح استان نوای دل سر دادند/ تصاویر
  • مراسم تجلیل از پرستاران شهرستان دشتستان برگزار شد/ تصاویر
  • بیشترین تاییدیه ها در حوزه بوشهر، گناوه و دیلم/ سخت گیرترین هیات اجرایی در دشتستان
  • اجرای گروه نوازان سرنا در برازجان/ تصاویر
  • دورهمی پاییزه اتحادی ها/ تصاویر
  • سرپرست گمرک منطقه ویژه انرژی پارس معارفه شد
  • نامه سه عضو شورا به فرماندار دشتستان؛ استیضاح شهردار خلاف مقررات است
  • حادثه تصادف در دشتستان ۱۱ مصدوم برجای گذاشت
  • برگزاری اولین دوره مسابقات تیراندازی با تفنگ و تپانچه استان به میزبانی دشتستان/ نفرات برتر و تصاویر
  • تجمع بزرگ مردم بوشهر در حمایت جهانی از کودکان مظلوم فلسطین/ تصاویر
  • ۴۰۶ پروژه فعال در شهرستان دشتستان/ تدوین کتابچه نظام مسائل شهرستان / تصاویر
  • نسخه اینترنتی هفته نامه اتحاد جنوب/شماره 1268
  • .: ایرانیان 1 روز قبل گفت: چ جالب، ادارات ارامش!! ...
  • .: سعدآباد حدود 2 روز قبل گفت: در مورد احداث شهرک ...
  • .: مهدی 963 حدود 3 روز قبل گفت: تملق و مزاح گوئی ...
  • .: علی حدود 3 روز قبل گفت: در حوزه مصوبات مجلس ...
  • .: خ حدود 4 روز قبل گفت: استان بوشهر تنها استانی ...
  • .: همسایه حدود 6 روز قبل گفت: دم سلو گرم ...
  • .: هوتوتو حدود 6 روز قبل گفت: دروغ بزرگتر از این؟ ...
  • .: سعید حدود 7 روز قبل گفت: معلومه وقتی هیچ اعتراضی ...
  • .: شهدا حدود 8 روز قبل گفت: با این روند در ...
  • .: هادی حدود 8 روز قبل گفت: گرانی بیش از ده ...