اتحادخبر-معماري برازجاني:برخيز و بخوان که حکم ما هم زده شد /همسان نشد و دوباره با فاصله شد/در حرف و زبان اگر که چيزي بودي /يک بار دگر ببين که آن هم گله شد/از رو نرود به سنگ پا رفته طرف /چون دار و ندار ما به ياران صله شد/گفتي که صبوريت تو را فخر دهد /بر فرق سرم همه گِل ِ حوصله شداي آنکه غم مرا نداري به دلت...
معماري برازجاني:
برخيز و بخوان که حکم ما هم زده شد
همسان نشد و دوباره با فاصله شد
در حرف و زبان اگر که چيزي بودي
يک بار دگر ببين که آن هم گله شد
از رو نرود به سنگ پا رفته طرف
چون دار و ندار ما به ياران صله شد
گفتي که صبوريت تو را فخر دهد
بر فرق سرم همه گِل ِ حوصله شد
اي آنکه غم مرا نداري به دلت
در بدرقه ات فحش من و عائله شد
عمريست که ما حقوق مان کسر شده
صد رشته ي غم براي مان سلسله شد
روزي برسد که بر سرت مي کوبند
نفرين ِ مرا که بر سرت زلزله شد
باور نکني ولي به اين زودي ِ زود
بيني که شکستن تو هم ولوله شد
زخمي به دلم شده که هرگز نرود
گر هم برود نشانه چون آبله شد
گفتي که بگو ؛ بزن کمي حرف دلم
شايد که به پيش قاضي عادله شد
گفتم؛ بنشين؛ بخوان تو پايان حديث
شايد که مدينه ي تو هم فاضله شد
داني که شتر چرا بيابان طلبد
چون وسعت آن کفاف هر قافله شد