اتحاد خبر _ دی سامی :نزیک غروب بی؛ مو و دی‌علی ودی‌عواس از نونوایی وامی‌گشتیم؛ همی ساعتم سکی و مصی اومدن تا رِیت کردنه و میخان صحرا واون؛ دی‌علی گفت: دُختِه پُی مغرو کجا میرین؟ سکی گفت: دِی یه مانتویی دیدیمه خوم و مصی میخیم بریم مث هم بسونیم؛ دی علی گفت: میفهمی بوات بدش میا؛ همیشه میگو پُی اذون مغرو خونه بویین....

اتحادخبر- دی سامی: صُو که خوم و سکو میرفتیم پیاده روی، سکو گفت: دی سامی یه زحمتی سیت دارم؛ گفتم بگو جون، مِی تو روزِ بی زحمتم داری؟ گفت: بچه کوچیکوم کمی پاشِ خراو ور‌میداره؛ دکتر یه آدرسی داده گفته بیرش بوشهر تا پاشه اسکن کنن و کفش مخصوص سیش بدوزن منم غیر تو کسی یِ ندارم؛ گفتم: خو باشه، مییِرُمت؛ گفت بنزیلم ای نداری کارت...

اتحادخبر-دی سامی: طبق معمولِ هر رو، صُب گه راساویدم برم پیاده روی؛ سِیلِ گوشیم کردُم تا دی علی پیام داده که ساعت شیش دِمِ در منتظرتُم؛ خوییش ای بی که دی علی پلاچ نبی؛ همیشه اُماده بی؛ گفتم باشه؛ رفتُم تا پس در ویسکیده؛ صب بخیر گرمی یَم کرد وُ حرکت کردیم؛ دیدُم دختری تِنگ تِنگ دینداشه؛ گفتُم دی علی اُمروز دختری یَم خو داری؛ گفت ها...

اتحادخبر-دی سامی : یه هُمساده ای داریم که سِن و سالی وِشون گذشته، مونم گُهی اتفاقی میروم دِسی نُهاشون میاروم تا بلکِمَم درختی تو بهشت سی خُوم بکالم، میکالوما اوما تا پسین نمیکشه که پاکشه تش میزنوم. دِی اشکو  پیرمِرده وِل میکنه و سی خُوش میا تو پارکِ بِرِک خونمون وِرِ مانَل تا نصفِ دل شُو میشینه، یکشه وَش گفتوم  ای پیرمرد گناه داره ایقه تنها ولش نِکُو...

اتحادخبر- دی سامی : تو گروه واتساپی دخترل بیدُم که  دیدُم یاسی نوشته دخترل بیاین که مینمه ریباندینگ کردُمه؛ گفتوم دی والله ریباندینگ دی چنه؟ گو میری آرایشگاه مینه میکنه شلاقی سی همیشه؛ مشت فیسی یم وُ ما دا و رَه. از بچه ای همیشه آرزو داشتُم مینُم صاف بو؛ ویمی که چن ساعت پی اُینه ویمیسکیدوم و اُو دمش میزدوم و شونه ش میکردُم...

اتحادخبر-دی سامی: ساعت ده صُب بی که ددم زنگ زَه گُو: عامه ی مُلکو اومده، کمی یَم اوقاتش تَحله، ای میتری خو سی خوت بیو وِرِش؛ گفتُم بوی؛ خدانکنه؛ عامه چِشِه؟ گو هیچی دده، میگو امسال عام نجف نناده النگونلمه عوض کنم، منم درد دلم واویده؛ خلاصه اِی اومدی ری خوت نیار که میفهمی؛ گفتم باشه.پسین گه گمون، کمِ سربرنجاسی داشتم...

اتحادخبر- دي سامي : زِمان ناها که هِني اينترنت وُ مُوِيل ري کار نُومده بي زنل گه گمون کارِلِشونه ميکردن يا دِم کيچه يا تو فدح يکيشون مصاف ميگرفتن؛ يه پسيني تو فدح جا پهن کرده بيديم و بساط چي قيلونمون گرم بي، شِسو و رُخو وُ مُژو هم گرم تعريف بيدن؛ هميشه دلُم ميخاس بفهمُم اسمشون چنه اما ريم نِوِيمي پرسشون کنم؛ خلاصه دل وُ دريا زدُم وُ ...

اتحادخبر- دی سامی : اُمرو پِسین، بعدِ ایکه داستانِ موتور اسدنِ ما  منتشر واوی بلافاصله دِیم سیم زنگ زَه وُ گُو کارِ دُرُسی نکردیه وُ سیچه بو تو زنل پهن میکنی؛ تو خیابونلِ برازگون کَم موتوری هسه که اُمکِشه زِنلَم سوارِ موتور واون و تو رَه شازاوریم وُ مِناوه خوشونه شِل و کُل کنن؟دی زاغو زن سیرقیه سوار موتور ویمو و پلنگیه سی خوش (زهلمشم میره)چِنِش وُشما...

اتحادخبر- دی سامی : از وقتی سامی فهمیده که دِی زاغو موتور اِسِده و تو کیچه زاغوعه مِیلِه ناهاش وُ ویراژ میده اَنگِرِ ما واویده که چطو بوآ مث میش رمضون سیت موتور نمیسونه؟ هر چی وَش میگُم که دی زاغو زن دیلیریه وُ مُو زَهلَم میره، میگو نویمو وُ اِلا وُ تَر تونم بُویَس گواهینامته بگیری. ما خو شی بار نرفتیم اُما همیکه پِسینش خِوَر رسی میش مهدی یم...

اتحادخبر- دي سامي : صب گه خو خاش بيدم که دي معراج آيفنه زَه؛ تو خُو وَرپِهرِسُم؛ جِي ايکه دِرِ واز کنم سي کردم تا رفتمه تو حموم؛ سِرُم که هوش اومه دِرِ واز کردُم گفتُم خدا پيرت کنه صب گه زَلتِرِکُم کردي؛ گو: دي سامي ايسو موقِي اي حرفل ني؛ تو پارکِ هلِ شهرک هم ورزشه هم مساوقه؛ هفته ي گذشته دِي مَحسين ...

اتحادخبر- دی سامی : چَن روز پیش که برازگون بیدُم و یکی از دوسلِ دِیم وِرِمون بی، بُنگُم دا گُو: دِی سامی بیو داستان زِندِیی مُونم بینویس؛ گفتم به به؛ چه بهتر از ای؟ بگو بینم داستانت چنه؟ سینشه صاف کِ وُ گُو:یادُمه تازه مَرِسه تعطیل واویده بی؛ اول راهنمایی قولاویده بیدُم سی دوم؛ چار ماه تعطیلی سی ما یعنی بازی و دودوکی؛ از صُب تو کیچه بیدیم تا شُو...

اتحادخبر- دی سامی : یه سالی رفته بیدیم مِشَد، صُوِ گَه نی بی؛ گرمِ خُو بیدُم که مُوِیلُم زنگ خا تا دخترِ خالومه، گُو دِی سامی بدادُم بِرَس که یه کاری کردُمه وُ اِی خاسیرَم فَهمی گُلالُمه گَند میزنه؛ گفتُم مِی چه واویده؟ گُو دختروعه تازه وُ پوشک گرفتُمه وُ ری فرش عزیزو خاسیرم شاشیده وُ مونم پِی سشوار خشکش کردُمه و اصلنم ندیاره؛ نظرت چنه؟ گفتم ایسو مو چه...

اتحادخبر- دی سامی : مدتی از همسادگی مون پِی دی زاغو گذشت وُ ما پِی هم اُخت واویدیم؛ هرروز اِی نِبِرفتُم سرش بزدُم یه روز در میون بویَس برفتُم؛ یه روز دخترم از مَرِسه اومه خونه گو: دِی ای زِن همسادمون که خیلی پاش دوس کردیه هر روز میوینُمِش جاروف پنگی دسِشه دم در وُیسکیده؛ گفتُم چه باکه؛ نه قدغنه خو؛ لابد مرتب دم فدح شه میروفه؛ به به ...

اتحادخبر- دی سامی : دم غروب بی که اثاثلمونه خونه ی جدید خالی کردیم، هنی گیر جمع و جور بیدوم که در زدن، یه حاج خانومی بی، گفت اومدمه هم همساده نُومه بیوینم و هم پرس کنم بینم چی لازم نداری؟ یخی ،اُویی،گرویی؛ گفتم دِسِت درد نکنه بفرما داخل، گفت ممنون دده وقت بسیاره اِی کمک خواسی خِوِرُم کُو. همیطر که گیر گپ بیدیم یکی بنگش ...

اتحادخبر- دی سامی: از بعدِ مُردن زنخالو عامه ی مُلکو نُومِده بی برازگون خونه ی ککاش تا ایسو که چن روزی اومِده سی خوش بمونه؛ مانم پِی دِی وُ دِدِه یل یه پِسینی رفتیم وِرِش؛ گفتُم عامه والله کُجُیی نِدیاری؟ همیطر که پُی بالِ دسمالش اُو چیششه پاک میکِرد گفت نمترم جِی خالی دِیمه بیوینُم، گفتم عامه والله خدارحمت کنه زنخالوم وُ دلِ خُنِک وُ...

اتحادخبر - دی سامی : دخترِ عاموم میگو یه هُم بِیگی دارُم هر گاه میخا تا سِرِ کیچه یَم بِرِه بچه یِلِشه میاره ری دلِ مُو؛ یه روزی خِوّردار واویدُم که میخا بره شیراز تا سه روز وُ دو تا بچه شه بِیلِه ری دلُم، خِوَرم نمیدا یکشه میا ری بُتِ آدم میشینه؛ هُم بِیگِ گُتوم زنگُم زَه که هر فکری داری سی خُوت بُکُو که امروزم دِی شایان میخا بره اندسکوپی شیراز، دِ دکتر تو بوشهر و ...

اتحادخبر- دی سامی: دوش یه دِقه ای رفتُم اُو بخارُم، واگشتُم تا دِیم هُسی وِرِ دِدَم م میگو دیگ تا ایسو که دخترو از جَم اومِدِه زُر میخاره وُ میگو گرممه، تا داخل فِدَح واویده گفته قیومت، واویلا، چقه گرمه، شما چه میکنین؟ دیگ پِسینم رفته تو فدح لواسِلِ بچشه تُو کنه یه شهپال گِلی رِخت ریش، وا تشتِ لِواسی گُرُخته تو خونه وُ گیرِ مُنگه واویده که مُو اینایه تو ای گِلَل پهن نمیکنم...

اتحادخبر- دی سامی: اوسُونَل که ما خونمون تو پایگاه هوایی بی خیلی خاش بی،  هُمسادیلِمونم برازگونی بیدِن، ما دخترلم پاکی  پِسینَل تو میدونی که جلو خونه ی عامو اُسمِیل بی جمع وِیمیدیم وُ هر گروهی سی خوش بازی میکِه؛ ما وُ دخترلِ شهریار و مَحسن و عبدی و  اُسمِیل و خدارحم تو یه گروهی بیدیم و دخترل لِینِ جلویی یَم بازی نمیدادیم، یا...

اتحادخبر- دی سامی:از وقتی یاد دارُم بوآم پامون تو خونه یَم شهری گپ میزَه وُ همیشه میگفت بوآ خدا بخا خُوتون که گت واوین برازگونی یَم  یاد میگیرین؛ هر وقتم پرسش میکردیم که سیچه ای داستان بچه ایشه سیمون تعریف میکرد و میگفت: قدیم یه بچه ی همساده ای داشتیم که نومش امین بی، هر روز صب گه میرفتم دینداش که پی هم بریم مدرسه، یه صُبی رفتوم تا امینو...

اتحادخبر- دی سامی: تازه شی کرده بیدُم یه روز پنج شنبدی اومدُم خونه ی بوام اینا؛ بوام خدا بیامرزش بنگُم دا گُو(گفت) اِمرو(امروز) کِمی حِساو پُی حسین کار کو؛ مُنَم گفتُم باشه؛ پسین که واوی بچه ی  نشوندُم که درسش بدُم دیدُم جِی  《ر》 میگو 《ی》؛ گفتُم بوی، تو هِنی 《ر》 بلد نیسی؟ گفت نه، همه ی بچیِلَم مَسخِیَم(مسخرم) میکنن ؛ گفتم دورت گشتُم کُکا...