کد خبر: 99430 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 25 تير 1397 - 07:51
نقدی بر اولین اثر داستانی دشتستان ؛ "فاطی"

اتحاد خبر-اصغر علی خانی: نام دکتر " احمد برازجانی" در صفحات جنوب مرادف است با طبیبی حاذق و شاعری با طبعِ روان. احساس می شود دکتر با نگارش رمان "فاطی "می خواسته، قدرت و استحکام قلم خود در عالم نثر را مانند  نظم به رخ کشیده ، قصه نویسان را به دوئلِ زبانیِ نابرابر و سراسر هیجان  دعوت کند و شاید هم می خواسته الگو و انگیزه ای باشد برای داستان نویسانی ...

*اصغر علی خانی

 

نام دکتر "احمد برازجانی" در صفحات جنوب مرادف است با طبیبی حاذق و شاعری با طبعِ روان. احساس می شود دکتر با نگارش رمان "فاطی" می خواسته، قدرت و استحکام قلم خود در عالم نثر را مانند  نظم به رخ کشیده ، قصه نویسان را به دوئلِ زبانیِ نابرابر و سراسر هیجان  دعوت کند و شاید هم می خواسته الگو و انگیزه ای باشد برای داستان نویسانی که بعدها قلم و قدم در این وادی می گذارند. اعتقاد بر این است که "پیشگام قصه نویسی دشتستان " اگر وقت و هنر خود را مصروف این نوع ادبی می کرد و ادامه می داد ،بی شک می توانست برنده ی دوئل های داستانی در ساختار و محتوا نیز بوده ، فراتر از نام و اثر در پژوهش های داستانی امروز، سهم داشته باشد.


نگارنده ی محترم - دکتر برازجانی - در مقدّمه، قصّه را سرگذشتِ حقیقی یک دختر می دانند که مطالبی راجع به گم شدن او که فوق العاده در جنوب شهرت پیدا کرده ،شنیده بودند. به اظهار نظرهای اشخاص قانع نگردیده ،موضوع را بیش تر مورد بررسی قرار می دهند تا این که به شکلی تصادفی با یکی از دوستان دکتر "م" آشنا شده، از جزییات ماوقع ،مطلّع و آن را به شکل داستانی به خوانندگان تقدیم می کنند.اما خلاصه ی ماجرا:
دکتر (م) نسبت به جنس مخالف ،دیدگاه مثبتی ندارد.او یک باره غیب می شود. پس از چندی، نگارنده او را به همراه زنی زیبا در خیابان می بیند و او راز ازدواج خود را برای دوستان  بیان می کند.


در یکی از دهات های دشتستان،محمود با گل اندام ازدواج می کند. آن ها مانند اکثر اهالی، یک زندگی معمولی دارند. ثمره وصلت این دو، دختر بسیار زیبایی است به نام " فاطی". در شب عروسی پسر کدخدا، فاطی در یک نگاه ،عاشق پسرکِ موفرفریِ کراوتیِ کازرونی -بهروز- می شود. دیدارهای کوتاه آن ها به ملاقات های ممتد بدل می گردد. وعده های دروغین، زیر بار ازدواج نرفتن عاشق قلّابی، ترس از رسوایی ، بی آبرویی و... آن ها را وادار می کند که با نقشه ی بهروز، شبانه از روستا فرار کنند و بعد از اتراقی کوتاه در قهوه خانه ی آب مُخکِ دالکی، صبح زود با کامیون به کازرون سفر کنند. بعد از سکونتِ فاطی در خانه ی ریحانه ی  جهود (هم دست بهروز)، پسرک هوسباز، اصرار به ازدواج فاطی را، منوط به سقط جنینش می داند. عملِ سقط به کمک زن جهود انجام می گیرد .فاطی پس از  پشت سر گذاشتن مریضیِ ناشی از عمل  و نجات از مرگ، تسلیم هوس های بهروز نشده ؛ با امروز و فردا کردن عاشق بی وفا، صبح زود، خود را از پشت بام به کوچه می اندازد وبه  خانه ی پیرزنی فرتوت و مهربان در محلّه ی بالا پناه می برد.برای مخارج زندگی به کارهای پست تن در می دهد. طولی نمی کشد که پیرزن می میرد و فاطی از تنهایی و وحشت، پیشنهاد زن حاجیِ همسایه را برای کلفتی می پذیرد. بر حسب اتفاق، روزی، حاجیِ مومنِ کاسب، هنگام استحمام فاطی، بدن مرمرین او را می بیند و به مرض عشق مبتلا می گردد. زنِ بیچاره به بهانه ای خود را از چنگال عشق حاجی می رهاند و هنگام مسافرت به شیراز، با زنی فقیر و زحمت کش به نام آمنه آشنا شده، در خانه اش ساکن می شود. با شیوع بیماری تیفوس، فاطی به این مرض مبتلا می شود.


از طرفی دکتر (م) برای تفریح و رفع خستگی، به شیراز سفر می کند اما انسانیّت و انصاف وادارش می کند برای کمک و علاج مردم، مطبی در یکی از محلات فقیر نشین بر پا کند. آمنه برای معالجه ی مرض فاطی به دکتر مراجعه می کند. دکتر، عاشقِ بیمارش می گردد. پس از مداوا و شنیدن ماجرای زندگی فاطی با او ازدواج می کند. به او سواد خواندن و نوشتن می آموزد. با طبابت و پرستاری آشنایش می سازد و همیار او در مطب می شود. بهروز هنگام سرگرمی با دختری از دهات های کازرون، با تیرِ پدرِ دختر به سزای عملش می رسد. دکتر (م) به پدر و مادر فاطی نامه ای می نویسد که دخترشان زنده است و قرار است عید نوروز به دیدارشان بروند.


مقوله ی "عشق "که پایِ ثابت ادبیات کلاسیک فارسی و حدیث هر کوی و بازار است در این داستان نمودی آشکار دارد به گونه ای که می توان این داستان را یک اثرِ کاملاً عشقی و رمانتیک دانست.فارغ از ابیات عاشقانه ی فراوان که بیش تر حاصل ذوق خود نگارنده است و بی گمان بر تأثیر سخن می افزاید، تارکِ هر بخش با بیتی از خواجه شیرین سخن مزیّن می شود که لطف و ملاحت سخن را صد چندان می کند . این را می توان علامتی دانست از علاقه ی بی حدِّ دکتر برازجانی به مقوله ی نظم .برخی جاها زبان نظم و نثر آن چنان به هم نزدیک می شود که انسان تصوّر می کند شاید دکتر می خواسته این قصه را به شکل یک منظومه به جامعه ادبی عرضه کند ؛ در میانه راه پشیمان شده ، زبان نثر را که فراگیرتر است و دخل و تصرف در آن آسان تر، برگزیده است.


در این کتاب ، عشق راستین و کاذب به موازات و گاه در تقابلِ هم ،حوادث و اتفاقات رمان را شکل می دهند. عشق فاطی به بهروز؛ عشقی انسانی، راستین و به قول نویسنده ،ناشی از اخلاص ، سادگی یا خصلت مهمان نوازی یک دختر دهاتی است. شیفتگیِ بهروز؛ کاذب، هوس آلود، از نوع تجاری و همراه با کلک، دروغ و ریاکاری است. این عشق ، یادآورِ عشق کنیزک به زرگر سمرقندی در داستان اول مثنوی مولوی است که با زار و ضعیف شدن عاشق ، معشوق دل از او بر می دارد. مولانا این عشق را از پی رنگی می داند که عاقبت آن رسوایی و با نام وننگ همراه است هم چنان که بهروز در اثر این عشق هر جایی ،سرش را به باد داد. عشق حاج محمد تقی –پیرمرد مؤمن و کاسب کازرونی- را نیز می توان کاذب، یک طرفه و از نوع عشق شیخ صنعانی دانست.پیرمردی که آخر عمر ، فیلش یاد هندستان می کند ، با یک بار دیدن بدنی مرمرین، دین و ایمان می بازد ، در آرزوی بوسه ای، بیمار می شود و تا مرز مرگ پیش می رود در حالی که معشوق هیچ احساسی به او ندارد. در کنار این عشق های با دو قطب متضاد ، عشق پایانی کتاب را که به ازدواج می انجامد می توان از نوع مثبت – مثبت دانست. دکتر(م)، فاطی را به اندازه ی جان دوست دارد و ضربان قلب فاطی فقط به عشقِ عاشق می تپد. عشق در نگاه اول اتفاق می افتد. با سوز و گداز،رنجوری ، ضعف تن ، بی خوابی همراه است ، جرأت و جسارت می بخشد و... در کتاب به خوبی نمایانده شده است.


در تقریظی که بر کتاب نوشته شده ، نگارنده-ع.فرامرزی- خود اذعان کرده که به دلیل کمبود وقت ، نتوانسته کتاب را کامل بخواند .آن وقت خوانندگان را سفارش می کند این کتاب خواندنی و جذاب را مطالعه فرمایند!!!


نمی توان از یک قصه ی سنتی با قابلیت نقل نوشته شده در سال ۱۳۲۴، توقع بی کم و کاستی داشت.نویسنده  بسیاری از مطالب فرعی  مانند ؛ خصوصیات اخلاقی مردم دشتستان همراه با دو سرگذشت (ص ۳۲) ،دلایل لغزش و سقوط دوشیزگان روستایی  (ص ۳۴) و ویژگی های زنان روستا (ص ۵۹)را  می توانست در مقدمه بگنجاند یا در شخصیت پردازی های توصیقی و روایتی خود ، حینِ داستان از آن ها سود ببرد.


استفاده از اشعارِناب هنگام روایت خطی داستان ، علاوه بر تنوع ، به فهمِ محتوای قصه کمک می کند مشروط بر این که ابیات ایجاد حشو نکند و تکرار عبارت ها نباشد.علاوه بر رعایت نشدن این مسئله در بسیاری موارد مانند :


"...فاطی در پناه تاریکی و سکوت شب خُرامان خرامان با یک دنیا وجاهت و فریبندگی آهنگ کوی یار می کرد و به کلبه او می شتافت.آن جا در پشت درب لحظه ای درنگ می کردو نفس در سینه حبس می نمود سپس با ناخن های ظریف حنازده اش علامتی بر در می نواخت..."(ص ۶۵-۶۴)
شعر:
...خرامان هم چو کبک کوهساری           
    نشاط انگیز چون باد بهاری
برفتی هم چنان آن ماه رخسار               
     که تا آتش زند در خرمن یار
به نوک ناخن آن شوخ دل انگیز              
   ربود از کف عنان اختیارم...


 افراط در به کارگیری  اشعار، داستان را از تک و تا می اندازد و ملالت آور می شود. (برای نمونه می توانند به صفحات ۴۸ تا ۵۲ مراجعه کنند)
شخصیت ها بر اساس مبانی و تعاریف قصه ، در این رمان ؛ عموماً از نوعِ نوعی (تیپک ) بوده. و در طول داستان، تحولی در رفتارشان صورت نمی گیرد. عموماً تک بعدی نبوده و به دو گروه سیاه ( بهروز ، حاج محمد تقی ، ریحانه جهود ) و سفید(دکتر م ، فاطی ، زن و دختر حاج تقی، پیرزن فقیر کازرونی و آمنه)تقسیم می شوند.لحن فاخرانه ، رسمی و ادیبانه رمان با چاشنی نظم علاوه بر  شخصت پردازی ها در توصیف مکان ها  ، زمان ها و حتی پند و اندرزها به زیبایی ،خود را نشان داده است. برای نمونه در توصیف شخصیت اصلی داستان :


"فاطی خیلی زیبا بود... حسن خدادادگی اش بیداد می کرد و آتش  به خرمن بیننده می انداخت. چشم های سحّار و خمارآلود او که در زیر مژگان های بلند و ابروانی کمانی شکلش می درخشید،از وجود دو نرگس نیم خفته خبر می داد و عشّاق را بی اختیار به سوی خود می خواند. صورت گرد و پیشانی صاف و مرمری اش که در زیر شکن زلف ها لطف و جلوه ی خاصی داشت،سفیدتر و زیباتر از آن بودند که به وصف آیند..."(ص ۲۷-۲۶)
فارغ از عشق آتشین که موضوع غالب این قصه است. دکتر در این رمان سفارش می کند که ؛ گرگ صفتان ،دیو سیرتان ، هوسرانانی در جامعه انسانی وجود دارند که هر روز دام هایی بر سر راه انسان ها می گسترند تا طعمه های چرب و لذیذ را شکار و صاحب شوند. ساده لوح نباشید و گول حرف ها و ظواهر افراد را نخورید. در عوض ، مرد و زن نیک سیرت و فرشته طینت نیز کم نیست. بدبین نباشید و همه را با یک چوب نرانید.


در واقع دکتر برازجانی بر حسب جامعه زمان خود ، معتقد است که محیط روستاها به دلیل محدود بودن و عدم ارتباط با جوامع شهری ، کم تر در معرض خطر و فساد بوده است. در عوض ، روستاییان ، مقابل آدم های کلّاش ،دروغ گو و ... به دلیل سادگی و صداقت ذاتی ،جهل و عدم سواد و آگاهی کافی، خصلت مهمان نوازی و همه کس را مانند خود دیدن ،آسیب پذیرتر عمل کرده اند. این فرضیه ها در جوامع پیشرفته کنونی یا به تعبیر روشن تر "دهکده ی جهانی" شاید کم تر صدق کند.در عصری که با لمس یا

فشار یک یا چند دکمه می توان با دنیا ارتباط برقرار کرد و به روزترین امکانات و وسایل را به خدمت گرفت. واژگان جهل ، بی سوادی و آسیب پذیری  شاید کمی عجیب باشد.مضاف بر این، دیدن ، شنیدن و مطالعه ی به روز ترین اطلاعات و آگاهی ها از رسانه های دیداری ،شنیداری ،نوشتاری و اجتماعی سبب می شود که جوانان امروزی ، عبرت گرفته ،چشم و گوش بسته نباشند وآسان گرفتار دام گرگ صفتان نشوند.

امید که بزرگان خود را بشناسیم و بشناسانیم.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/99430