کد خبر: 99111 ، سرويس: طنز تلخند
تاريخ انتشار: 16 تير 1397 - 10:14
تاکسی دربست؟/غضنفر کجایی که برازجان از تشنگی مُرد؟

اتحاد خبر-شوالیه زد: (شهرک امام) مسافر: تاکسی، تاکسی؟! راننده: بله؟ مسافر: یه چار لیتری اُو نداری بدی؟ بخدا پنج روزه زن و بچم اُو گیرشون نومده! راننده: فقط یه بطری برای خوردن خودم آوردم، بذار از زیر صندلی درش بیارم؛ بیا برای شما، همینو فقط دارم! مسافر: دِسِت درد نکنه، خدا اَجرَت بده! راننده: خواهش میکنم، نوش جان (تاکسی حرکت می کند) مسافر: تاکسی دربست؟...

(شهرک امام)


مسافر: تاکسی، تاکسی؟!
راننده: بله؟
مسافر: یه چار لیتری اُو نداری بدی؟ بخدا پنج روزه زن و بچم اُو گیرشون نومده!
راننده: فقط یه بطری برای خوردن خودم آوردم، بذار از زیر صندلی درش بیارم؛ بیا برای شما، همینو فقط دارم!
مسافر: دِسِت درد نکنه، خداه اَجرَت بده!
راننده: خواهش میکنم، نوش جان (تاکسی حرکت می کند)
مسافر: تاکسی دربست؟
راننده: کجا می رید؟
مسافر: آغا صبر کُ ککامَم بیا، میخوام بیریمون کنار چنتا میدون که فواره داره، می خوام چنتا دبه و بشکه بیس لیتری از حوضش پُر کنم!
راننده: باشه بگو برادرت هم بیاد، خودتم سوار شو.
(مسافر جلو می نشیند و برادرش (مسافر2) هم با چندین دبه، عقب می نشیند)
راننده: شما هم آب ندارید؟
مسافر: دریغ از یه قطره! ولی بختر، چه بی مُشتی اُو فاسدِ چَه، پاک مسموممون می کنه!
مسافر2: نمی فهمم چطو هیچکی هیچ کاری نمی کنه!
راننده: چرا اتفاقا مسئولین دارن کار می کنن!
مسافر: ککا والا کو کار؟ چه کاریه که تُرش ندیاره؟ مِینه ئی همه هشتگ زدیم که #برازجان_آب_ندارد؟ مِینه ایقه خبر و گزارش چاپ کردن؟ نپس کو کارشون؟
راننده: والا من هر شب اخبار نشریات رو می خونم، چندین تا از مسئولین از جمله فرماندار و نماینده پیگیر بودن و قول هایی داده بودن ولی...!
مسافر2: عامو والا قول و باشه و ری چیشم و اینا نمیارش، عمل میخا، باید اُفتین بزنن بالا.
مسافر: میگما چَن ساله که ما مشکل بی اُوی داریم، خومونل هم خو بخاری ومون راس نویمو مسئولینمونم خو فقد حرف می زنن و میگن ری چیشم، نپس کی میخا دُرُسش کنه؟ دی کِی؟
راننده: چه بگم والا! شاید مشکل از نسل جدید ما باشه، مظلوم و محروم و مسکوتیم!
مسافر2: ها عامو یه مُشتی ژن نچی گیرمون اومده، انگار نه انگار یه زمانی، همی نسل ناتریِ ما جلو اینگلیسی یَل وُیسکیدن و مشکل به او گـُتیه حل کردن، ئی خو دی چی نی!
راننده: بخدا حالا هم باید دست به دامن همون نسل بشیم و بگیم غضنفر کجایی که برازجان از تشنگی مُرد؟ هلاک شد! والا بخدا!
مسافر: خداسرشاده اگه غضنفرسلطنه برازجونی و رئیس علی دلواری و زارخضرخان اهرمی بیدن، همی طهری مینادن که مردمشون از بی اُوی و بی برقی هلاکاون؟
راننده: نه بابا اونا کجا ما کجا؟ روحشون شاد.


(میدان شهدای حسینی مقدم)
مسافر2: آغای راننده برو هلِ میدون کارگر، اونجو فواره داره!
راننده: باشه.
مسافر: جانم از خدا هرچی شهردار داشتیم، غیر از فواره و اُونما هیچی بلد نبیدن تو ئی بی اُوی سی برازجون بسازن و مبلمانشه دُرُس راس کنن!
راننده: ولی الان همینم به دادمون رسید.
مسافر2: نه عامو چه به دادی؟ توو بی اُوی ئی فواریل فقد اُوِلِ بخار می کنن!
راننده: بله البته اینم درسته ولی از بابت آبنما، برازجان دیگه خودکفا شده!
مسافر: مِی کار خراوی اِوِلیشونه!


(میدان کارگر – دبه ها را پر کردند و برگشتند)
مسافر2: عامو مو یه سوال دارم، شما که اخبار می خونین، سوال منه جواو بده!
راننده: یک سوال؟
مسافر2: ها یکی!
راننده: باشه، بفرمایید!
مسافر2: مو خبر دارم که شیراز و اصفهون و تبریز و اصن پاکِ بالاسون مشکل بی اُوی نداره، اونا خو دریا هم ندارن، فقد مُشتی چشمه دارن، چطو ما که دریا داریم مشکل بی اُوی داریم؟ چطو ما که دِمامون پنجاه درجه یه باید برقمون سهمیه بندی واوو؟ چطو اونا تو زمسون مشکل گاز ندارن؟ گاز خو هاسی از شی زِکِ ما میره سیشون؟ چطو گاز میتره ئی همه گردنه و سر بالاییه بره و تا پنت هاوس همه ی برجلشون بره ولی هنی دهاتلمون گاز ندارن؟ چطو گازمونه می سونن ولی جاش اُو نمیدن؟!
راننده: گفتید یکی! حالا همه این سوالا رو من باید جواب بدم؟
مسافر2: بله!
راننده: خب چرا من؟
مسافر2: خو سی محضی که اخبار می خونی و طرفدار مسئولینی!
راننده: والا من کجا طرفداری کردم؟ فقط خبریو که خونده بودم گفتم!
مسافر2: خو تو حالا جواو سوالل منه بده!
راننده: مگه شما سواد ندارید؟ خبرا رو دنبال نمی کنید؟
مسافر2: بله لیسانس دارم، خبرل هم تو واتساپ سیم میا، بعضیلشونه می خونم!
راننده: منم مثل شما ولی خب این سوالا رو من نباید جواب بدم.
مسافر2: خو کی باید جواب بده؟
راننده: مسئولین!
مسافر2: خو سیچه وشون نمی پرسن؟ کی باید بپرسه؟
راننده: شما که سوال دارید!
مسافر2: خو مو سوادم در او حد نی... !
راننده: بله! همین دیگه، پس چی شد؟ ژن و نسل ناتری و انگلیس و...؟
مسافر: آغا همینجو پیاده می شیم.
(مسافران پیاده می شوند و دبه هایشان را هم پیاده می کنند)
راننده: آقا پنج تومن میشه!
مسافر: ما نه اُو داریم نه پیل داریم، بجاش یه دبه بیس لیتری اُوی نهادیم صندوق عقبت، یا بخارش یا برو بوفروشش!

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/99111