سلام . قول تون داديدم كه ئي هفته سيتون بگم كه سي چه ايقه قيافه ما ضايع واوي و اصلا سي چه واويديم عبدو جوكر! ... يادمه اوسونل كه خيلي كچيك بيدم و هني مدرسه نمي رفتم ، خونه مون تو يه كيچه تنگي بي كه وختي مي خواسي از ئي هلش بري اوهلش، بايد خوته چرو مي كردي تا بتري توش رد واوي. يه همساده اي هم داشتيم كه آدم مزخرفي بي و خوش و زنش فقط و فقط دختر دنيا مي آوردن. آغا باورتون نويمو، يه كلكسيون دختري داشتن. از دختر شونزه ساله بگير و بيو دومن تا برسي به دوساله و يه ساله. خوش و زنك انگار هيچ كاري نداشتن، غير از ئي كه آمار نفوس و مسكنه ببرن بالا. جرياني داشتن سي خوشون. مانم سي خومون بچه بار بيديم و از ئي ديوار مي تنگسيم ري او ديوار . از ئي در، ورمي چرديم و ري او در مي تنگسيم دومن و خلاصه كارل احمقانه اي كه مي فهمم همه مون تو كچيكي، پاشون سر و كار داشتيمه. دختر گتو همساده مون كه شونزه سالش بي و تازه رفته بي دبيرستان، اسمش حكيمه بي ولي تو كيچه بنگش مي داديم حكو. ئي حكو، يك قضّيني بي كه نگو و نپرس. آغا، ري ديوار راس، پي سرعت شص كيلومتر مي دووس. خلاصه از بد روزگار، سي حكو خواستگار پيدا واوي . خواستگارش كي بي؟ يه پاسبون كم گتي به اسم رحمت كه كمش انگاري ماري بي كه فيل قيت داده بو. جون خوم، اي دكمه ري كمش در مي رفت، اندازه گوله يه پيشتوي خطرناك بي. ري شونش هم يه دوتا هشت چسونده بي و پي همو برولواس پاسبوني، مي اومه و مي رفت. اما بدي كار اينجو بي كه بايد حكو و دي بواش، مي رفتن تا سر كيچه و رحمت و دي بواش هم مي اومدن همونجو و پي هم گپ و گفت مي كردن. يعني مي خوام بگم كيچه ما، ايقه تنگ بي كه رحمت يه قدم هم نمي ترس توش ورداره. يه روزي پسين تنگي كه ما تو خونه خوسيديديم، يه صداي نك و نالي راس واوي كه دل آدم سي صداش كواو ويمي. راس واويديم رفتيم تو كيچه تا گروبان رحمت وسط دوتا ديوار كيچه گير كرده و نه ره پيش داره و نه ره پس. يه مشت آدم بيكاري هم دورش جمع واويديدن و هر كي سي خوش يه فتوايني مي داد. يكي مي گفت بياين تا همه تايي هلش بديم. يكي مي گفت تا از بالا روغن سوخته بريزيم ريش. يكي ديه مي گفت تا بكسلش كنيم. يكي بعدي مي گفت تا جرثقيل بياريم و بكشيمش بالا. خلاصه رحمت بدوخت افتاده بي بين يه مشت آدم الدنگي و هميطوري درد مي كشي. حكو هم كه نمي فهمي چه كنه، بالاي ديوار نشسه بي و مث ديني كه بچش مرده بو، زار زار مي‌گروس. تو ئي هاگير واگير، مونم تنگسم ري ديوار و گفتم سي چه ديواره خراو نمي كنين درش بيارين؟ آغا، ئي حرفه كه ما زديم، يك پس گردنيني خورديم كه ستاره تو چيشمون پهرس. بديش ئي بي كه نمي فهمم كي هم زدم. خلاصه پس گردنيه كه خورديم، از بالا، سركپ افتاديم ري رحمت و سي محض ئي كه شدت افتادنمون زياد بي، خوم و رحمت پي هم، يه ده متري پرخ واويديم تو خيابون و سگك كمربند رحمت از جاش دراومد و محكم خورد تو لوير ما. آغا، يك خين و خين ريزيني واوي كه نگو. مانه بردن بهداري و شونزه تا بقيه زدن ري لويرمون اما ئي لوير ديه سي ما لوير نواوي كه نواوي. ايسو فهميدين سي چه وم مي گن جوكر؟ /م