پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: مثلا دیروز که باران آمد، سوفیا گفت بهبه. چه هوایی.
من گفتم: دیدی؟ حالا هی میگویند شیر آب را ببندید آب کم است. اینهمه باران.
سوفیا گفت: چه ربطی دارد؟ بحران آب کاملا جدی است.
گفتم: تو سادهای سوفیا. کجا آب کم است؟ اینهمه بطری آبمعدنی توی مغازهها با هوا پر شده؟
سوفیا از استدلال من کف کرد و گفت: ای مگس روی استدلالت بنشیند. چون استدلالهات مگسپسند است همیشه.
بعد گفتم: اینهمه آب توی دریای خزر و دریای عمان است. هروقت آنها خشک شدند بحران آب جدی است.
سوفیا موهاش را داشت میکشید.
گفتم: تازه اگر همه آبها تمام بشود کلی آب توی میوهها هست. مثل آب هویج و آب لیمو. لیمو و هویج را میاندازیم دور و آبش را مصرف میکنیم.
سوفیا داشت سرش را میزد به دیوار.
گفتم: یا جای اینکه آدم برود حمام، میتوانیم برویم استخر. هم ورزش کردهایم، هم شستوشو.
سوفیا دستش را گذاشته بود لای در و محکم در را میزد به هم. گفتم چهکار میکنی؟ گفت میخواهم با ایجاد یک درد بزرگتر، درد نظرهای تو را فراموش کنم.
گفتم: بعد هم یادت باشد سوفیا؛ اینها میگویند ما آب مصرف نکنیم که خودشان آب ببندند به کارها و پروژهها و برنامههای تلویزیون. اصلا یک راه اعتراض این است که ما اینقدر آب مصرف کنیم که ریشه همهچی خشک شود.
در این لحظه سوفیا به سمت پنجره رفت تا خودش را پرت کند پایین که من گفتم اووووه. این ایرانیها چرا جنبه بحث نظری ندارند؟ و تا کم میآورند خودشان را پرت میکنند پایین؟