کد خبر: 94905 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 19 فروردين 1397 - 09:00
در پستوی تاریخ (1)
کمک به سبک سروش

اتحاد خبر-عبدالخالق عبدالهی: نمی دانم تا حالا نام احمد سروش را شنیده اید یا نه؟ احمد سروش نویسنده ای چیره دست، روزنامه نویسی با قریحه و تیزهوش و در یک کلام مردی پاکباز و مهربان و خوش قلب بود و... می گویند یک شب سروش سوار تاکسی می شود تا به خانه اش برود. همین که تاکسی حرکت می کند راننده با حال مضطرب و آشفته ای مرتب....

کمک به سبک سروش
نمی دانم تا حالا نام احمد سروش را شنیده اید یا نه؟ احمد سروش نویسنده ای چیره دست، روزنامه نویسی با قریحه و تیزهوش و در یک کلام مردی پاکباز و مهربان و خوش قلب بود و طبعی بسیار بلند داشت. او سالها در دهه 30 شمسی سردبیر مجله اطلاعات هفتگی و مدتی هم سردبیر مجله آتش بود اما آبش با مدیرمسئول آتش به یک جوی نرفت و خیلی زود استعفاداد. ضمناً او نمایشنامه های رادیویی هم می نوشت. جالب اینکه احمد سروش آدمی درویش مسلک و خاکی، خندان لب و بسیار ولخرج و دست و دل باز بود به طوریکه جیبش عین آش پِلا همیشه ی خدا سوراخ بود و هرگز پول در آن بند نمی شد. حقوقی که از اداره رادیو می گرفت پنج روزه خرج می کرد و از روز ششم برج، جلوی صندوق اداره می نشست تا مساعده بگیرد خلاصه به مصداق این بیت:
قرار در کف آزادگان نگیرد مال / نه صبر در دل عاشق، نه آب در غربال


احمد سروش هم همیشه بی پول و مقروض و بدهکار بود.
می گویند یک شب سروش سوار تاکسی می شود تا به خانه اش برود. همین که تاکسی حرکت می کند راننده با حال مضطرب و آشفته ای مرتب زیر لب می گوید: خدایا چه کنم؟ از کجا بیاورم ؟
سروش از راننده می پرسد: چه شده ؟ راننده جواب می دهد: به یک آدم ناجور ده هزار تومان بدهکارم که اگر تا فردا ندهم خانه ام را حراج می کند و نمی دانم چه خاکی به سرم بریزم و تکلیف زن و بچه ام چه می شود؟ (ده هزار تومان در دهه 40 پول کلانی بود) سروش دلش به حال راننده تاکسی می سوزد و می گوید: ناراحت نباش خودم درستش می کنم. وقتی می خواهد از تاکسی پیاده شود دسته چکش را از جیبش در می آورد و چکی به مبلغ یک میلیون تومان که آن زمان پول خیلی خیلی زیادی بود می نویسد و به دست راننده می دهد و می گوید فردا صبح چک را ببر نقد کن و مشکلت را حل کن. راننده کلی تشکر می کند دست و صورت سروش را می بوسد و خوشحال و خندان به خانه اش می رود اما فردا صبح که چک را به بانک می برد می بیند موجودی حساب سروش فقط 5 تا تک تومانی است.
راننده تاکسی ناراحت و عصبانی به اداره رادیو می آید و یقه سروش را می گیرد که یا چک را پاس کن یا آن را به اجرا می گذارم. کارمندان رادیو جمع می شوند و عاقبت خبر این جنجال به گوش نصرت الله معینیان رئیس وقت اداره رادیو می رسد. معینیان به راننده تاکسی می گوید این بنده خدا پولش کجا بود که یک میلیون تومان به تو بدهد. بعد رو به سروش می کند و می گوید: چرا این چک را به راننده دادی؟ سروش جواب می دهد: قربان، دیدم طفلکی خیلی ناراحت است این چک را دادمش که لااقل شب را تا صبح با خیال راحت بخوابد. بعد به راننده می گوید: دیشب خوب و راحت خوابیدی؟
راننده می گوید: بلی ... اما، سروش می گوید: دیگر اما ندارد بهترین کمکی که در آن نیمه شب از دست من ساخته بود همین بود که کاری کنم لااقل یک شب را راحت بخوابی، بد کردم؟ راننده چک را به سروش بر می گرداند و می گوید: همه اینها درست، اما چرا مبلغ چک را یک میلیون تومان نوشتی؟ سروش جواب داده بود: اگر ده هزار تومان می نوشتم که قابل وصول بود و تو چک را به اجرا می گذاشتی و هر طور بود پول را از من می گرفتی اما الان همه می دانند سروش یک میلیون تومان ندارد که به تو بدهد و قابل شکایت نیست و مجبوری چک را پس بدهی همینطور که دادی ... می گویند رئیس رادیو هزار تومان به راننده تاکسی داد و روانه اش کرد.

 

عبدالخالق عبدالهی

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/94905