امروز: چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 13 فروردين 1397 - 20:25
گفتگو با سه نسل از هنرمندان موفق زن دشتستان، درباره تجربه زیسته آن ها در هنر؛

اتحادخبرـ قاسم تنگسیرنژاد: اشاره: حضور زنان همواره در هنر دشتستان موثر بوده است به طوری که نمی توان هنر را بدون وجود آنان تصور کرد. از طرفی بررسی تجربه زیسته زنان در هنر دشتستان به شدت حس می شود. به همین جهت سرویس فرهنگ و هنر اتحاد جنوب برای شماره ویژه نوروز خود به سراغ 7 تن از هنرمندان موفق زن دشتستان رفته و پای حرف های آنان....

قاسم تنگسیرنژاد:
اشاره: حضور زنان همواره در هنر دشتستان موثر بوده است به طوری که نمی توان هنر را بدون وجود آنان تصور کرد. از طرفی بررسی تجربه زیسته زنان در هنر دشتستان به شدت حس می شود. به همین جهت سرویس فرهنگ و هنر اتحاد جنوب برای شماره ویژه نوروز خود به سراغ 7 تن از هنرمندان موفق زن دشتستان رفته و پای حرف های آنان نشسته است. در این گفتگو سراغ فریده دهملایی، نقاش و مجسمه ساز، مریم رنجبر، بازیگر، مرضیه غلامشاهی، بازیگر و مجری، مریم شهریاری، مدرس آواز ایرانی، مهسا رهسپار، بازیگر، امینه فخری، بازیگر و ندا حیدری بازیگر رفته ایم. این زنان از تلخی ها و شیرینی های سال ها حضورشان در هنر می گویند. نقطه اشتراک همه آنها این است که دشتستانی اند، سال ها در دشتستان فعالیت هنری کرده اند و بر دیگران نیز تاثیر گذاشته اند.



* هنر چه طور وارد زندگی تان شد؟
فریده دهملایی: (با خنده) خیلی ها می پرسند اول دخترت شروع کرد یا خودت؟ راستش را بخواهید در زمان ما یعنی حدود سال 73 آن چنان جدی به مقوله هنر نگاه نمی شد. مخصوصا هنر نقاشی. ولی خب دخترم، شبنم، استعداد خاصی در زمینه نقاشی داشت و همه حرف هایش را با زبان نقاشی روی دیوار خانه می زد. از 3 سالگی این هنر توی ذاتش بود. من هم به خاطر اینکه بتوانم این هنر را در دخترم پرورش دهم خودم وارد این عرصه شدم. وقتی که من وارد این عرصه شدم در کنار آقای فرهاد بحرینی و علیرضا رهسپار نقاشی را کار کردم و تمرکزم را روی نقاشی کودکان متمرکز کردم. البته در آن زمان کودک در نقاشی کشیدن آزاد نبود و ما توانستیم فضایی به وجود بیاوریم تا آنها بتوانند افکار و صحبت های خودشان را روی کاغذ بیان کنند. ما به کودک این اجازه را دادیم که بی مهابا با رنگ بازی و نقاشی کند. به نظر من ابداع کننده سبک آبستره یا امپرسیونیم همین کودک هست که بدون محافظه کاری رنگ را بر صفحه کاغذ می پاشد. برای رنگ ها قهرمان سازی می کند. جالب است بدانید یکی از روزهای سال 75 در فرهنگسرای ارشاد مشغول نقاشی کردن بودم که یک خانواده که از قضا فرهنگی هم بودند آمدند سر کلاس و قلم مو را به سمتم پرتاب کردند و گفتند «این چیه داری به بچه ام یاد می دی؟» واقعا مبارزه سختی بود تا توانستیم این موضوع را جا بیاندازیم که نقاشی کودک باید به این صورت باشد. در همان سال بود که «شبنم» توانست مدال طلا در نقاشی کسب کند و این توانست حرکت مهمی به وجود بیاورد. دقیقا.  این را هم بگویم که من اولین آموزشگاه آزاد هنرهای تجسمی را تاسیس کردم که خیلی ها می گفتند «اصلا آموزشگاه تاسیس نکن. چرا که هنرجو آن چنان وجود ندارد.» ولی من توجهی نکردم و خوشبختانه یک سال بعد از من آموزشگاه های دیگه هم تاسیس شدند.
مریم رنجبر: حدود سال 65 یا 66 بود، تقریبا کلاس سوم راهنمایی بودم که به ما خبر دادند در سازمان تبلیغات تست بازیگری می گیرند. من خیلی دوست داشتم ولی نه جامعه می پذیرفت و نه خانواده اجازه می دادند. ولی بدون اینکه به خانواده چیزی بگویم یواشکی رفتم و تست بازیگری دادم. آن موقع آقای علی بحرینی تئاتر کار می کردند. خب در تست پذیرفته شدم. خانواده خب سریعا گارد گرفتند و گفتند اصلا و ابدا امکان ندارد. اولش سعی کردم خانواده را قانع کنم که پس از اینکه کم کم آرام گرفتند تقریبا موفق شدم. البته من 8 ماه بدون اطلاع آنها و یواشکی سر تمرین ها می آمدم تا اینکه زمان اجرا فرا رسید. برای اجرای عمومی در برازجان به ما سالن ندادند؛ با هزار زحمت توانستیم سالن مجتمع ورزشی شهدا را اجاره کنیم. هیچوقت یادم نمی رود ؛ پسرهای گروه شب تا صبح نخوابیدند و کف سالن را خاک ریختند تا توانستند سالن را برای اجرا آماده کنیم. اولین شب اجرا که مختص خانواده بازیگران و عوامل بود، فرا رسید. نمایش درباره فلسطین و مبارزات مردم آنجا بود و زن ها (بازیگران) با روبنده و پوشش کامل روی صحنه حاضر شده بودند. وقتی که روی صحنه رفتم و اولین دیالوگ را گفتم حس کردم صورتم داغ شد. برگشتم دیدم پیرزنی به صورتم سیلی زده و می گوید : «خیر ندیده میون چند تا مرد داره بازی می کند.» (خنده حاضرین) دقیقا همین جمله را گفت. هرگز این جمله تا آخر عمرم از یادم نمی رود. بعد از اجرا پدرم گفت « این قدر می گفتی دوست دارک تئاتر بازی کنم، بازی کردی؟ بدبخت! این که پسر خودش هم بازی می کنه نمی تونه تو رو بپذیره روی سن، بعد انتظار داری بقیه بپذیرند؟» از فردای آن روز، پدر من که آن زمان مامور شهربانی بود، دوتا سرباز فرستاد تا مراقب باشند و دیگر از این اتفاقات نیافتد. این اولین اجرای ما توی برازجان بود. بعد از آن تصمیم داشتیم که این نمایش را در دیر و بردخون اجرا کنیم که جلوگیری کردند و گفتند شرط اجرا آن است که از بازیگران زن استفاده نکنید و دیالوگ های خانم ها را نیز آقایان بگویند. سال ها گذشت و حدود سال 70 یا 71 بود که کم کم بقیه دختران نیز به سمت این هنر کشیده شدند و خانواده ها نیز این موضوع را پذیرفتند. با وجود این محدودیت ها توانستم چندین جایزه بازیگری بگیرم.  
مرضیه غلامشاهی: اگر از این موضوع بگذریم که رفتن به سمت هنر  ناشی از این است که انسان به غلیان های درونی خودش گوش می سپارد و به دنبال راهی می گردد تا به آرامش برسد و هرکسی بنا به سرشت خودش راهی را انتخاب می کند خب من نیز هنر را انتخاب کردم. من سال 74 دبیرستان بودم. قبل از هر چیز باید بگویم که من دستان خانم زعفری که آن زمان دبیر ما بود را می بوسم که اولین جرقه ها به واسطه ایشان زده شد. من سر کلاس ایشان متن ادبی می نوشتم و می خواندم. به من پیشنهاد داد برای مراسم یک جشن سنتی مردمی که در شهر برگزار می شد، و او مجری آن مراسم بود متن ادبی بنویسم. من را از این طریق وارد دنیای هنر کرد و من به این نتیجه رسیدم که با رفتن به آنجا حتی اگر کاری نکنم، چقدر درونم آرام می گیرد. مراسم جشن هفت سین بود. مراسمی که بار طنز داشت و مردم نیز استقبال می کردند. از این رو من کم کم توانستم وارد مقوله اجرا شوم. آن زمان آقای سید مجید حسینی،  به من پیشنهاد کرد که بیایید و برای گروه ما بازی کنید. من وارد تئاتر شدم و تا سال ها بین دو مقوله اجرا و تئاتر دچار سرگردانی شدم تا اینکه متوجه شدم این دو چقدر به هم نزدیک اند. دانستم یک مجری صحنه پیش از هر چیز باید بازیگر باشد. خب از آنجایی که من دختری از محله خضر برازجان بودم و مادرم به خاطر اینکه در این محله زندگی می کرد (و این محله به واسطه بافت فرهنگی سنتی که داشت و بعد ها همین بافت هنرمندان زیادی را به بدنه هنر شهر معرفی کرد) به شدت با حضور من در صحنه های هنری مخالف بود. ولی جان جانانم. پدرم. این حامی خستگی ناپذیر چهار فصل همچون سرو کنارم بود و همچنان که هست. چون ایشان سال ها آواز کار می کرد. دو چیز از همیشه در خانه ما وجود داشت: یکی حافظ خوانی و دیگری پژواک آواز ها و تصنیف های سنتی. در واقع این فضا برای من و خواهرم (زهرا غلامشاهی، گوینده رادیو) نقش هادی و تسهیل گر را داشت. بعد از آن خانم زعفری از برازجان رفتند ولی آهسته و پیوسته رسم رهرو بودن به من آموختند. امیدوارم هرجا هستند سالم و تندرست باشند. جایگاه هنر در زندگی من مثال یک آینه ی تمام قد بوده است آینه ای که چیدمان و پازل وجودی من به واسطه ی آن شکل گرفت قلندران حقیقت به نیم جو نخرند، قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است.
مریم شهریاری: راستش وقتی بچه بودم، پدرم بسیار آواز را دوست داشت. ایشان تقریبا همیشه به آواز های استاد شجریان گوش می سپردند. من نیز کم کم کنار پدرم به آواز ها گوش می دادم و لذت می بردم. پدرم خودش نیز با آواز هایی که گوش می داد، می خواند. خب من نیز در سال هایی که دوره راهنمایی بودم وارد گروه سرود شدم. از همان موقع این آرزو را داشتم که صحنه ای وجود دارد و من روی آن ایستاده ام و آواز می خوانم. البته این مسئله هم چنان جزء آرزو هایم هست. دبیرستان را نیز تمام کردم و در تمام این مدت اینجا کلاس آواز مخصوصا برای زنان اصلا وجود نداشت. حدود سال های 75 یا 76 بود. خب در دبیرستان هم اجازه نداشتم در رشته های هنرستان تحصیل کنم. کسانی که هنرستان می رفتند، متاسفانه جزء شاگردان تنبل محسوب می شدند و من یا باید می رفتم رشته ریاضی یا تجربی. خب من از بین این دو رشته ریاضی را انتخاب کردم. بعد از پایان دبیرستان به شدت دنبال راهی بودم تا خودم را از این درس هایی که اصلا علاقه ای به آنها نداشتم رها کنم و دنبال هنر بروم. خب آن سال ها کنکور دادم و رتبه ام هم بد نشد اما بر خلاف میل خانواده انتخاب رشته نکردم. مادرم به شدت مخالف بود و می خواست با همان رشته ریاضی وارد دانشگاه شوم. بالاخره بعد از 2 سال توانستم خانواده را متقاعد کنم و وارد رشته گرافیک در دانشگاه سوره تهران شدم. پایم به دانشگاه که باز شد، احساس کردم آزاد شده ام. به توصیه آقای رضا اسکندری به آموزشگاه ترانه در تهران رفتم. اولین معلم من آقای علی مومنیان بود. همان اوایل اعتماد به نفسم خیلی بالا بود. به همین خاطر مستقیم رفتم نزد مرحوم استاد محمدرضا لطفی و گفتم من می خواهم شاگرد شما باشم. ایشان فرمودند شما صدای خوبی دارید اما من با افراد مبتدی کار نمی کنم. خب دو سال نزد آقای مومنیان دوره دیدم بعد از آن رفتم نزد آقایان وحید تاج، صدیق تعریف، جهاندار و خط دوست. البته این توفیق را نداشتم که شاگرد استاد لطفی باشم. چون وقتی من به درجه ای رسیدم که می توانستم شاگرد ایشان باشم، استاد مریض احوال بودند و دیگر شاگرد نمی پذیرفتند. همه این اتفاقات تقریبا از سال 85 شروع شدند.
امینه فخری: من به واسطه عموهایم که در کار هنر هستند با هنر آشنا شدم. روزی عموی بزرگم آقای فخرالدین فخری به من پیشنهاد داد که برای کار جدیدشان بازی کنم. من نیز از آنجا که می دانستم مادرم به شدت روی درس و مدرسه حساس هستند بلافاصله گفتم «نه». اما در کمال تعجب دیدم مادرم گفت «چرا قبول نمی کنی؟» من آن در لحظه شوکه شدم. خلاصه من قبول کردم و وارد تئاتر شدم. خب عمویم ابتدا کارگردان کار بودند اما بعدش ایشان شدند تهیه کننده و آقای عوض پور؛ که الان همسر بنده هستند، کارگردانی کار را بر عهده گرفتند. ما این کار را سال 88 شروع کردیم و سال 89  روی صحنه رفتیم البته آن سال هایی که خانم رنجبر یا دیگران روی صحنه بودند، یعنی حدود سال های 71 من تازه به دنیا آمده بودم. (همه می خندند) و این داستان حضور من در هنر شد و از سال 88 تاکنون به طور مستمر در تئاتر حضور دارم.
مهسا رهسپار: قبل از هر چیز دوست دارم بگویم که عمه ام دهه 40 در برازجان تئاتر کار می کرد. پدرم نیز از اواخر دهه 50 تئاتر کار می کرد. عمویم نیز نقاشی کار می کرد. به همین خاطر در خانواده ما بستر هنری وجود داشت و من از همان کودکی شیفته بازیگری بودم. اما مانند خانم غلامشاهی مادر من نیز اهل محله قلعه برازجان هستند، به همین جهت حساسیت بسیار زیادی روی این موضوع داشتند. اما به واسطه پدرم از سال 83 با آقای کاویانی، همسر خانم حیدری که الان کنارم نشسته اند، کار تئاتر را شروع کردم. ولی بعد از آن زور مادرم چربید و دیگر به من اجازه فعالیت در تئاتر را ندادند. با اینکه 9 سالم بود اما می گفتند : «چه گفته اند که دختر بره و تئاتر کار کنه!» بعد از اون باید بین رشته های ریاضی یا تجربی یکی را انتخاب می کردم. من از دیدگاه خانواده قطعا باید یا پزشک می شدم یا مهندس. خب تا سال 92 و بعد از گرفتن دیپلم هیچ فعالیت هنری نداشتم تا اینکه به دور از چشم خانواده به مجتمع شهید شاهینی رفتم و با آقای تنگسیرنژاد آشنا و وارد گروه شان شدم. بعد از این آشنایی بالاخره خانواده اجازه دادند در رشته هنر تحصیل کنم. به همین خاطر توانستم کاردانی کارگردانی سینما را بگیرم و اکنون در مقطع کارشناسی رشته ادبیات نمایشی در حال تحصیل هستم.  از سال 92 تا کنون نیز بی وقفه تئاتر کار می کنم.
ندا حیدری: سال 82 یا 83 بود. دقیق یادم نیست. تازه دیپلم گرفته بودم. یکی از دوستانم گفت در فرهنگسرای ارشاد تست بازیگری هست. بیا برویم. منم رفتم. تا آن موقع هیچ علاقه ای به این موضوع نداشتم. گرچه پدرم سال های قبل از انقلاب تئاتر کار می کردند. رشته هایی مثل نقاشی و یا شعر و سرود را دوست داشتم. توی گروه سرود مدرسه فعالیت داشتم. اما هیچ علاقه ای به تئاتر نداشتم. اصلا تا آن موقع تئاتر هم ندیده بودم. فقط یک سری عکس از آلبوم بابا دیده بودم. من به عنوان همراه با دوستم رفتم. ایشان تست داد ولی نم ندادم. حدود دو یا سه هفته از موضوع گذشت. دوستم گفت کارگردان گفته برای نمایشم به بازیگر نیاز دارم و به آن خانم که همراهت بود بگو بیاید. خب من اولش راغب نبودم ولی با اصرار دوستم رفتم. خب همان زمان خانواده مخالف بودند و هنوز هم هستند. خانواده به تئاتر با دید یک کلاس تابستانه نگاه می کردند و قطعا اگر می دانستند موضع جدی خواهد شد و تا الان ادامه پیدا می کند هرگز اجازه نمی دادند. خب ما رفتیم و حدود یک سال طول کشید تا کار روی صحنه آمد. بعد از آن مثل سرنوشت مهسا [رهسپار]، زور خانواده بیشتر شد و دیگر کار نکردم. تا اینکه سال 92 دوباره وارد تئاتر شدم و تاکنون هم ادامه دارد.



خانم رنجبر! شما سال 65 جزء محدود زنانی بودید که پس از انقلاب در دشتستان، وارد تئاتر شده بودند. اگر به پیشینه حضور زنان روی صحنه تئاتر نگاهی بیاندازیم، می بینیم که از دهه 30 در برازجان بازیگر زن داشتیم. گرچه اصالتا دشتستانی نبودند، اما در اینجا روی صحنه رفته اند. فکر می کنید چه بر سر شهری آمده که با آن پیشینه، تا سال ها پس از انقلاب زنان حق آمدن روی صحنه را نداشتند؟ البته می خواهم این موضوع را بسط بدهم به این سمت که تقریبا همان مشکلاتی که شما در سال 65 داشتید 20 سال بعد همراه بچه های نسل سوم بود. آیا اصلا تغییری در جامعه و نگرش ها به هنر به وجود نیامده یا به وجود آمده اما بسیار کُند پیش رفته است؟
مریم رنجبر:  خب کوچک بودن شهرها، وابسته بودن آدم ها به مسائل سنتی از دلایل عمده این اتفاق هست. نمی توان گفت حتما مذهبی، چرا که یکی از کسانی که به شدت حامی حضور من در تئاتر بودند، پدربزرگم بود. جالب است بدانید ایشان روحانی بودند. هر چقدر جامعه سنتی تر می شود، دید ها بسته تر می شود. از طرفی دیگر، همان طور که شما فرمودید،  آن خانم دشتستانی نبودند.
بله نبودند، اما در دهه 40 بازیگر زن دشتستانی هم داشتیم.
مریم رنجبر: خب همان ها اگر بعد از انقلاب در اینجا زندگی می کردند قطعا دچار مشکل می شدند. آن زمان خانواده ها، منع دختران شان از حضور در هنر را، کاری کاملا شایسته و در جهت حفظ آینده فرزندان شان قلمداد می کردند. جالب است بدانید، سال 70 من در رادیو، نمایش رادیویی کار می کردم. یکی از دوستان هنرمندم از من پرسید شما که با آقایی نقش زن و شوهر را بازی می کنید، بین تان خطبه محرمیت هم خوانده می شود؟ این خیلی احمقانه است. ذهنیت ها تا به این حد بیمار بود. این ذهینت ها و سایر مسائل دست به دست هم می داد و ممنوعیت ها را ایجاد می کرد. اما این را بگویم که اگر در دهه های بالاتر، مثلا در دهه 80 و یا 90 ممنوعیتی برای حضور دختران در هنر وجود دارد، بیشتر به خاطر نگرانی بابت مسائل درسی است. مسئله دیگری که وجود دارد این است: اگر در دهه 30 اینجا تئاتر وجود داشته و زنان حضور داشتند، به این خاط بوده که خانواده ها تماشاگر تئاتر نبودند، یک عده محدودی تئاتر می دیدند. مثل الان اینقدر همه گیر نبود.
*خانم فخری! شما به عنوان یک نسل سومی، فکر می کنید به جز مسئله درسی چه مسئله دیگری برای خانواده ها وجود دارد؟
امینه فخری: حقیقتا نگرانی خانواده من، نه مسائل مذهبی بود و نه مسائل اخلاقی. پدرم که اصلا با کار کردن من در هنر مشکلی نداشت. همیشه می گفت با حضور در فعالیت های هنری، مهارت های اجتماعی ام بالا تر می رفت و صد در صد موافق حضور من در هنر بود. نگرانی مادرم هم مسائل درسی بود. دغدغه اش همواره این بود، اگر دخترم وارد هنر شود، آینده اش چطور خواهد شد؟ جامعه چگونه به او نگاه خواهد کرد؟ آن هم در جامعه بسته ما.   
*خانم حیدری! جامعه به شما به عنوان یک هنرمند چگونه نگاه می کند؟
ندا حیدری: الان نگاه ها خیلی عوض شده است. همان موقع که ما کارمان را شروع کردیم هم نگاه ها بسیار متفاوت تر از زمانی بود که خانم رنجبر کار می کردند. مسئله اصلی در زمان ما نگرانی خانواده ها از بابت آینده شان بود. این که مثلا در هنر پولی نیست. به نظر من نباید این قدر خانواده ها را مقصر دانست. خانم رنجبر شما به همراه آقای [فخرالدین] فخری با همه مشکلات کاری را شروع کردید اما در زمان ما انگار شما کار را رها کردید. زمانی که ما کار کردیم به شدت وجود یک بزرگتر نیاز بود. همین الان هم تئاتر به طور کلی به جامعه شناخته نشده و خانواده های ما به واسطه این که خودمان داریم کار می کنیم تئاتر را می شناسند. خب چه انتظاری داریم وقتی خانواده ای تئاتر را نمی شناسد؛ با محیط آن آشنایی ندارد، مخالفت نکند. آن هم تئاتری که پولی هم در آن نیست و توجیه اقتصادی برای خانواده ها ندارد.


*خانواده ها نگران اند.
ندا حیدری: بله نگران اند. چون هنوز آن را نمی شناسند.
*با توجه به حرف های شما، به نظر می رسد خانواده ها دو وجه دارند. یک وجه حمایت کننده که اغلب از سوی پدران ایفای نقش می کنند. همان طور که اکثر شما از این وجه برخوردار بوده اید و وجه دیگر وجه نگران و دلواپس؛ که غالبا مادران آن را نمایندگی می کنند.
مریم رنجبر: به نظرم ذکر یک نکته اینجا ضروری است. در زمان ما تئاتر به عنوان یک ابزار نجات دهنده برای منِ زن بود. من چون نمی توانستم در جامعه حرفم را بزنم یا فریاد بکشم اما در تئاتر این امکان را داشتم؛ پس عاشق آن بودم.اما اغلب کسانی که در دهه 80 به بعد وارد این عرصه شدند بیشتر برای تفنن به این کار پرداختند. باید بپذیریم در هر حرفه ای هر چقدر هم آدم مثبت وجود داشته باشد، یک یا دو نفر می توانند با اندکی شیطنت کل آن مجموعه را زیر سوال ببرند. باید بپذیریم در دوره ای تئاتر برازجان دچار حاشیه شد و همین حاشیه ها خانواده ها را حساس تر کرد.
ندا حیدری: خانم رنجبر باید بپذیریم که شما و بقیه بزرگتر ها به یک باره ما رها کردید. واقعا هنر دشتستان به بزرگتر نیاز داشت و البته هنوز هم نیاز دارد.
*مسئله تغییر نسل ها در همه عرصه های هنری اتفاق افتاد و آن چنان سریع بود که باعث رکود شد. بزرگتر ها بنا به دلایل مختلف میدان را خالی کردند و جوانان پرشور و کم تجربه وارد رقابت شدند، رقابتی که گاه بی جهت به جدل و حاشیه تبدیل می شد و این اتفاق آسیب جدی به پیکره هنر وارد کرد. به این موضوع در مجالی دیگر خواهیم پرداخت. اما یکی از نگرانی های خانواده ها در مواجهه با هنر، آینده نامعلوم و نا امن اقتصادی آن هست. خانم دهملایی! شما که سال هاست آموزشگاه هنری دارید، برای مان از این دغدغه بگویید.
فریده دهملایی: الان بازار هنری نقاشی بسیار بد است. اگر اندک درآمدی در زمینه هنرهای تجسمی وجود دارد بابت آموزش آن است نه بابت فروش تابلو. باور بفرمایید اگر بازار فروش تابلو خوب بود من همین فردا آموزشگاهم را تعطیل می کردم چون اصلا به دردسرش نمی ارزد. ضمن این که هنرجو هم بسیار کم شده است. تنها چیزی که باعث شده من به این کار دهم صرفا عشق بود. در همان کودکی من نقاشی هایم را لای کتاب درسی ام قایم می کردم تا مبادا آن را ببینند. پرداختن به علایق مان و ابراز وجود کردن ما، همه پنهانی بود. هیچ چیزی آشکارا نبود. شما در لابه لای صحبت دوستاندر می یابید که همه یواشکی به هنر مورد علاقه شان می پرداختند. من استعداد شعر داشتم. در مسابقات نقاشی استانی مقام آوردم اما برای هیچ کس مهم نبود. پدر من که خودش فرهنگی بود مدام به من می گفت : «این کارها برای تو نان و آب نمی شود» مسئله اقتصادی هنر بسیار مهم است.
مرضیه غلامشاهی: شوربختانه این مشکل هم چنان نیز پابرجاست و در نسل های بعد هم می توان آن را مشاهده کرد. این سطح معیوب آگاهی چرا رشد نکرده است جای بحث و تفکر دارد. واقعا ریشه این مسئله کجاست؟ خانواده، مدرسه، دانشگاه، نگرش مسئولین؟
مهسا رهسپار: مسئله اصلی درآمدزایی است.
مریم رنجبر: من هم می خواستم همین را بگویم. اگر دغدغه نان نبود، خانواده ها به این حدت و شدت جلوگیری نمی کردند.
فریده دهملایی: نه. همه مسئله، نان نیست. بخشی از موضوع هست
مریم شهریاری: فکر می کنم این دغدغه بیشتر در شهرهای کوچک وجود داشته باشد. در تهران که من آموزش می دیدم و یا تدریس می کردم می دیدم که خانواده ها کودکان شان را از سنین پایین برای یادگیری هنر به آموزشگاه ها می فرستادند.
*چه سطحی از جامعه؟ متوسط با بالا یا سطوح پایین هم بود؟
مریم شهریاری: دقیق نمی توانم اظهار نظر کنم ولی به نظر می رسد متوسط به بالا. ببینید الان در برازجان آقای سیامک کمالیان زحمت زیادی کشیده اند و آموزشگاه موسیقی تاسیس کرده اند ولی استقبالی که باید، صورت نمی گیرد. موسیقی و هنر اگر از جنبه مالی آن هم بگذریم، به شدت برای روح و روان انسان ها ضروری است. ما نباید صرفا به جنبه درآمد زایی آن نگاه کنیم. بچه ما برای یادگیری بهتر درس به موسیقی و هنر نیاز دارد. آن شخصی که سرمایه دار هست و فرزندش در حال تحصیل در رشته تجربی است، چرا او را به کلاس های هنری نمی آورد؟ او که دغدغه نان ندارد. مسئله بینش فرهنگی افراد جامعه است.
فریده دهملایی: ما داریم به سمت نسل خودم عقب گرد می کنیم.
مرضیه غلامشاهی: دقیقا ما در حال یک ایستایی و عقب گرد لرزان هستیم. شاید به دلیل غلبه فضای مجازی و خبرهای عریان از آسیب های اجتماعی رو به رشد، خانواده ها دچار هراس اجتماعی شده باشند و به دنبال این معضل، خانواده های نگران به نوعی از حضور فرزندان شان در فضای اجتماعی هنری خودداری می کنند.  این خودکنترلی بسیار خطرناک است. و چه بسا پیامد هایی فراتر از صورت مسئله داشته  باشد.
امینه فخری: دختران وقتی مجردند یک مانع دارند به نام خانواده و هنگامی که ازدواج می کنند اگر همسرش اهل هنر نباشد، دچار یک مانع بزرگتر می شوند که گریز از آن بسیار سخت و بلکه ناممکن است.
*هنگامی که دختران که خانه پدر هستند شاید مقاومت بتواند راهگشا باشد و با اصرار و مبارزه بتوانند به کار و حرفه مورد علاقه شان بپردازند اما هنگامی که ازدواج می کنند و همسرشان موافق فعالیت شان نباشد اثر آن مقاومت بسیار کم می شود.  در نهایت به دو راه ختم می شود یا زن می بازد و از ادامه دادن به کارش صرف نظر می کند یا پیروز می شود که این پیروزی خود دو حالت دارد. یا زندگی زناشویی ادامه دارد و یا به جدایی منجر خواهد شد.
امینه فخری: شما ببینید با آمدن بچه به زندگی چقدر این کار سخت خواهد شد. من در جایی می خواندم زنان تا جایی برای مردان محترم اند که همسرانی خوب و مادرانی نمونه باشند. هرگاه بخواهند صرفا خودشان را پیدا کنند و به آن بپردازند خط می خورند.
مرضیه غلامشاهی: از آن جایی که همسرداری، خانه داری و بزرگ کردن بچه ها خود یک هنر والا و مقدس است چه بسا که برقراری توازن و تعادل بین حضور هنری یک زن خارج از خانه و تمام مسئولیت هایش به نام زن/مادر/همسر/خواهر منتج می شود، بدون شک در هم تنیده و مرتبط خواهد بود. همه این ها یک شرط دارد و آن این است که شما از دریچه گسترده هنر به پیرامون بنگرید. هربارکه روی صحنه بوده ام چه بواسطه ی تئاتروچه اجرا بازخورد شیرین صحنه را دریافت میکنم و این برایم یک ثروت هنگفت است.
*خانم دهملایی و خانم حیدری! شما هم خودتان بچه دارید و هم با کودکان هنر کار کرده اید. لطفا از تجربه تان در این زمینه بفرمایید.
فریده دهملایی: تمام کمبود هایی که یک پدر و مادر در کودکی خود داشته اند سعی دارند برای کودکان شان جبران کنند تا آنها این احساس کمبود را نکنند. نمی دانم بگویم این یکی از موفقیت های من بود یا شکست هایم. من 14 سالم بود که ازدواج کردم و راستش را بخواهید من با بچه هایم کودکی کردم. درس خواندم، بازی کردم، خندیدم و گریه کردم. ما با هم رشد کردیم. باور بفرمایید قبل از آن که حس کنم یک مادرم، حس می کردم این بچه یک عروسک هست که در دستانم در حال رشد است. فقط شبنم به هنر علاقه مند بود. سولماز و امین علاقه ای به هنر نشان ندادند. شبنم از سن 7 تا 12 سالگی حدود 20 مقام ملی و بین المللی کسب کرد. بعد از اینکه مدرسه تیزهوشان قبول شد دیگر علاقه ای به نقاشی نشان نداد و من حقیقتا به او فشار می آوردم چون خودم را در او می دیدم. احساس می کردم این من هستم که دارم نقاشی می کنم و موفق می شوم. این دقیقا کودکی من است. شبنم می گفت من اصلا به نقاشی علاقه ای ندارم و این تو بودی که من را وادار می کردم به نقاشی بکشم. این اتفاق 4 سال طول کشید و بزرگترین ضربه روحی به من بود. وقتی شبن دیپلم گرفت حس کرد نقاشی در زندگی اش بسیار خالی است. به همین جهت به من گفت می خواهم رشته ای بروم که بهتر بتوانم به نقاشی بپردازم. خب در رشته معماری دانشگاه خلیج فارس تحصیل کرد اما وقتی لیسانسش را گرفت به من گفت «من دیگر نمی توانم ادامه دهم و می خواهم در رشته نقاشی ادامه دهم» و این شد که کارشناسی ارشد خود را در رشته نقاشی گذراند. دختر دیگرم سولماز در رشته فرش تحصی کرد و پسرم در کنار درسش موسیقی را ادامه داد.
مرضیه غلامشاهی: کاش همه مادران بتوانند نقش هدایتگر روشن بین را برای فرزندانشان بازی کنند. این یک بینش و بستر فرهنگی را می طلبد. علاقه به دنیای هنر یک جوشش درونی و بی کران است. صحنه پیوسته بجاست... یک انقلاب فردی ناشی از نوعی پرورش و آموزش فرزندان. یونگ می گوید: هیچ تغییری بدون درد نیست. پس به آنها اجازه دهیم به فراخور علاقه شان به آن بپردازند. اجازه دهیم خودشان تصمیم بگیرند. از جایی به بعد رهایی در هنر را به فرزندان مان بیاموزیم.
ندا حیدری: متاسفانه اتفاقی در کودکی برای امیرمحمد [فرزندم] افتاد که در روحیه ش بسیار تاثیر گذاشت. وقتی با من سر تمرین تئاتر می آمد، آن قدر رشد کرد که کسی باورش نمی شد که روحیه اش دوباره برگردد. پسر من وقتی تئاتر می بیند یا سر کلاس می نشیند دیدش بسیار متفاوت تر از هم سن سال های خودش هست. من برای یاد گرفتن درس هایش از هنر استفاده کردم و دیدم بسیار خوب توانسته اثر بگذارد. تاثیر هنر در کودکانم بسیار بسیار مثبت بوده است.
* از همه می خواهم به این سوال صادقانه پاسخ بدهید. دوست دارید فرزندتان پزشک شود یا هنرمند؟
ندا حیدری:  قطعا به انتخاب خودش است. ولی دوست دارم پزشک شود.
مرضیه غلامشاهی: بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر ... که جز نکویی اهل هنر نخواهد ماند. فکر کنم جواب سوال شما را داده باشم.
مریم رنجبر: من از مهندسی معکوس استفاده کردم و باعث شدم دخترم در رشته گرافیک تحصیل کند.
مهسا رهسپار: صد در صد هنرمند
امینه فخری: من ترجیح می دهم هنرمند شود.
مریم شهریاری: دوست دارم هر چیزی که خودش دوست دارد را دنبال کند. چون من دوست ندارم فرزندم مسیری را برود که در ذهن من بوده است بلکه دوست دارم دنبال چیزی برود که به آن عشق می ورزد و در ذهن خودش پرورانده باشد.
فریده دهملایی: قطعا هنرمند.
*به عنوان آخرین سوال لطفا بفرمایید اگر همسرتان هنرمند نبود ادامه مسیر هنر برای تان چگونه بود؟
مهسا رهسپار: قطعا حضور شما خیلی موثر بود. (خنده حاضرین) من باردار بودم و روی صحنه می رفتم. و قطعا اگر همسرم خودش در این رشته کار نمی کرد اجازه نمی داد با این وضعیت روی صحنه بازی کنم و فریاد بزنم. الان ادامه فعالیت هنری ام بسیار راحت شده و قابل مقایسه با زمانی نیست که مجرد بودم.
ندا حیدری: اگر آقای کاویانی نبود، من قطعا نمی توانستم با وجود بچه ها تئاتر کار کنم. باور بفرمایید گاهی اوقات من کم می آورم و ایشان هستند که اصرار می کنند تا در این عرصه بمانم.
مریم شهریاری: من همسرم اصلا هنرمند نیستند اما کمک بزرگی توی زندگی ام هستند و مشوق من هستند و جاهایی که خودم کم می آورم ایشان مرا هل می دهند.
مرضیه غلامشاهی: آقای سید مجید حسینی برای من نقش بستر را داشتند و از ایشان برای تمام همراهی ها صبوری هایشان قدردانی می کنم. برای تمام زنان سرزمینم که با صحنه پیوند دیرین دارند آرزوی ماندگاری میکنم.
مریم رنجبر: ایشان نه تنها حامی بزرگی بودند بلکه استاد من نیز هستند. من از ایشان خیلی یاد گرفتم. واقعا من مدیون سید رضا صافی هستم. همسران واقعا نقش بزرگی دارند و اگر آن ها نباشند هر چقدر که ما زنان مقاوم، جنگجو و محکم باشیم باز هم کم خواهیم آورد.
فریده دهملایی: همسرم هرچند در زمینه هنر نیست اما باید بگویم سرسختی من باعث شد همسرم به عشق من به هنر پی ببرد و ایشان مانند دوست من هستند. در خانواده ما زن و مرد بالاتر و پایین تر از همدیگر نیستند. همه مساوی اند. من مدیون ایشان هستم. /ج



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • بازنده جنگ سخت را برنده جنگ نرم نکنید
  • پهلوگیری بارج ۲ هزارتنی در بندر دیلم / ظرفیت تخلیه و بارگیری در بندر 2 برابر شد
  • اتمام ساخت قطعات پل دسترسی مجتمع بندری نگین/ فاز نخست جاده دسترسی مجتمع بندری نگین آماده بهره برداری/تاکید مدیرکل بنادر و دریانوردی استان بر لزوم شتاب بخشی به پروژه ها
  • دانشمندان حلقه‌ مفقوده بین رژیم غذایی نامناسب و سرطان را کشف کردند
  • از دست اندركاران معاینات ادواری كاركنان پتروشیمی پردیس تقدیر شد
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/02/04
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/03
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/02/03
  • نیروگاه اتمی بوشهر چقدر برق تولید می‌کند؟
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/04
  • بیماریابی در بوشهر افزایش یافت/ تقویت مراکز مراقبت سلامت در استان
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • گشت و گذار دختران جوان در تهران 100 سال قبل (+عکس)
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اسرائیل را چه باید؟
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • .: لیلادانا حدود 2 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 4 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 4 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 4 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 4 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 5 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 8 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 8 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 10 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...