کد خبر: 94600 ، سرويس: گزارش و گفتگو
تاريخ انتشار: 08 فروردين 1397 - 17:23
گفتگوی نوروزی اتحاد جنوب با محمدغلامی:
برای دلم شعر می گویم

اتحادخبرـ فریبا جلالیان: به سراغ شاعر شیرین کلامی آمدیم که برای فرهنگ و ادب دشتستان بزرگ باران رحمت است،  جناب آقای محمد غلامی که ساده بودن و شاعرانگیش او را ( رها تر از منت باران) نموده و خودش اظهار می دارد که(به غیر از سپید دانه های شعرم چیزی برای مردم ادب دوست استانم و  خاک عزیز وطنم ندارم). محمد غلامی شیفته ی دشتستان و نخل های ...

فریبا جلالیان

به سراغ شاعر شیرین کلامی آمدیم که برای فرهنگ و ادب دشتستان بزرگ باران رحمت است،  جناب آقای محمد غلامی که ساده بودن و شاعرانگیش او را ( رها تر از منت باران) نموده و خودش اظهار می دارد که(به غیر از سپید دانه های شعرم چیزی برای مردم ادب دوست استانم و  خاک عزیز وطنم ندارم). محمد غلامی شیفته ی دشتستان و نخل های همیشه زنده ی اوست، به پای صحبت های استاد  می نشینیم تا از رطب کلامش بهره ببریم.


اتحاد جنوب: جناب استاد غلامی ضمن تشکر از این که وقت گذاشتید و ما را جهت گفتگویی برای انتشار در ویژه نامه نوروزی به حضور پذیرفتید؛ از حال و هوای شعر بگویید ؛ آیا شما به تعریف خاصی از شعر قائل هستید؟ از تاثیر نقش زیباشناختی و عنصر خیال در شعر برایمان بگویید؟
با نام و یاد خداوند جان و خرد و با سلام به شما و به همه ی خوانندگان نشریه ی وزین اتحاد جنوب. پیش از هر سخنی لازم است به سهم خودم از زحمات شما و همه ی کسانی که این کمترین شاگرد را به حرکت تشویق می کنند تشکر کنم.
شاید بتوان گفت که شعر از هنرهایی است که هنوز تعریف ثابتی ندارد و اتفاقا این دلیلی بر پویایی آن است چرا که شعر در چهارچوب خاصی نمی ماند و محدود نمی شود و مدام همراه با جامعه پوست می ترکاند. تعریفی که قدما از شعر کرده اند، کاملا درست بود اما برای زمان خودشان و تعریف ما شاید برای آینده کامل نباشد. همان سخنی که دکتر شفیعی کدکنی گفت که برداشت من از شعر ممکن است تا فردا تغییر بکند (نقل به مضمون).
تعریف هایی مثل گره خوردگی عاطفه و خیال و به قول اخوان چه و چها را زیاد شنیده ایم. آنچه من برداشت می کنم این است که شعر، صادقانه ترین نقاشی از غوغای درون شاعر است حالا این تصویر ممکن است مانند سبک های نقاشی، گویا باشد یا نباشد. آنچه مسلم است این است که هر کسی با شعرهایش، در واقع خودش را معرفی می کند و شاعر چه بخواهد چه نخواهد، شعرش تصویری از زوایای پنهان درون او و آینه ای است که هر چه زنگار از رخش ممتازتر باشد، غماز تر است و ماندگارتر.
اما یکی از چیزهایی که ما را از گذشتگان دور می کند، نوع نگاهمان به پیرامونمان است. قبلا همه ی شاعران یک چیز را می دیدند و از روی دست هم کپی می کردند یعنی در واقع یک نفر چشم باز می کرد و چیزی می دید و دیگران چشم بسته او را تایید می کردند و نگاهشان و فکرشان کلیشه ای بود. نیما که آمد، گفت که هر کسی باید خودش باشد. نگاهش. حرفش. و به نظر من این مهم ترین پیام نیما بود. به همین دلیل است که شعر 10 نفر شاعر از مشروطه به قبل، معمولا همه مثل هم است اما دو شعر از دو شاعر امروز که نگاهشان مستقل است و خودشان می بینند، مثل هم نیست. شما نگاه کنید حافظ با آن عظمت که به تعبیری هنوز می توان او را شاعر معاصر ما دانست، اگر مثلا بیست شعر او را درک بکنیم، شاید تمام اندیشه های او را درک کرده باشیم اما شاعر امروز مدام در حال تغییر است و این تغییر در تعریف شعر راه پیدا می کند. تغییر در شعر مانند ساختار زندگی انسان، در قدیم اگر هم بود به کندی صورت می گرفت ولی امروز لحظه ای است. شما به همین برازجان خودمان نگاه بکنید چند جریان شعری در آن دنبال می شود و جریانات نوتری هم در حال شکل گیری است. به میزان موفقیت ها کاری ندارم این را زمان قضاوت می کند و به قول نیما آنکه غربال در دست دارد، از عقب کاروان می آید. می خواهم بگویم که شاعر امروز در حال تغییر است و با هر تغییری، معنای شعر هم تغییر می کند. امروز هر کسی از یک پنجره ی جداگانه به اطرافش نگاه می کند. حالا اگر این نگاه، دقیق و عمیق باشد و با خیال انگیزی هم معماری بشود، غوغایی می شود و در غیر این صورت، در چهارچوب نظم می ماند حتی اگر نیمایی باشد می شود نظم نیمایی و یا اگر هم گویشی باشد، باز در محدوده ی نظم می ماند. این که در شعرهای گویشی ما، نام هایی مانند شمسی زاده یا کمالی تاکنون دست نیافتنی هستند، به خاطر گویشی بودن واژه های شعرشان نیست بلکه نوع نگاهشان به شعر و زندگی است. آنان سعی کرده اند شعر گویشی بگویند نه نظم گویشی و آن را با نگاهی دیگر به جامعه پیوند زده اند و ماندگار شده اند. آنان ثابت کردند که این کار شدنی است ولی البته زحمت دارد و به قول شاملو، عرق ریزی روح است. اینجاست که اگر کسی طبع موزونی هم داشته باشد ولی نتواند از عناصر زیبا شناختی آن هم به جا و به موقع در شعرش بهره ببرد، به قول زنده یاد آتشی، باید شعر را بگذارد و به دنبال زندگی برود چرا که به قول حافظ «هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست».
اتحاد جنوب: استاد از اولین کتابتان (ریشه های روز ) تا .... ( نام تو باران ) برایمان بگویید؟
برای چاپ هر کتابی، زجرهای خاصی وجود داشته. اسم کتاب، «با ریشه ای به وسعت دشتستان» بود و زنده یاد منوچهر آتشی که نام یکی از کتاب هایش ریشه های شب است، پیشنهاد ریشه های روز را برای کتاب من داد حتی مقدمه ای سه صفحه ای نیز بر آن نوشت که اصل دست خط ایشان را دارم که بنا به عللی در کتاب نیامد. برای چاپ آن کتاب از طرف نشر پروین تهران خیلی اذیت شدم. تا این که بالاخره پس از ماه ها، به جای صحافی، برگ های آن را با منگنه ای به هم وصل کردند و تحویلم دادند. از آن تاریخ یعنی سال 75 تا 95 که «نام تو باران» چاپ شد، 20 سال گذشته ولی در این فاصله فقط توانسته ام شعرهای ده سال را چاپ بکنم و چندین کتاب همچنان در نوبت چاپ مانده اند. خیلی دوست ندارم به جزییات مواردی که در این مدت دیده ام بپردازم اما یک نکته را اشاره بکنم که درد همه ی ماست. تعداد کتاب مهم نیست و من اگر به جای هفت کتاب، هفتاد کتاب هم بنویسم، اگر قرار باشد همین جایی که ایستاده ام، بمانم و فرقی نکنم، چه فایده دارد؟ در تاریخ ادبیات دکتر صفا نقل شده شاعری که نود سال عمر کرده بود، در سن پنجاه سالگی گفته: ز شعرم آنچه اکنون در حساب است هزار و نهصد و پنجه کتاب است.
بی شک اگر شعرهایش ارزشمند بود، حداقل بخشی از آن به ما می رسید. بنابراین تعداد کتاب ملاک نیست چرا که می توان با یک کتاب حتی یک شعر ماندگار شد.
جامعه ی ادبی ما نیاز به منتقد دارد. منتقد به معنای واقعی. جراح بی رحم و کاربلد. در غیر این صورت کارمان درجا زدن است. امروزه کتاب هایی از دشتستان چاپ می شود ولی همه سکوت می کنند. در جاهای دیگر هم یا مجلس کوبیدن شاعر برگزار می شود یا محفل تمجید. هر سه بی فایده است. نمی خواهم کارهای خوبی که در زمینه ی نقد انجام می گیرد را انکار کنم بلکه می خواهم نیاز به نقد بی رحمانه و این کمبود مهم را یاد آوری کنم. برای امروز ما، نقد سالم و راه گشا از شعر مهم تر است.
اتحاد جنوب: (دشتستان را در آینه شعر) چگونه دیدید؟
این موضوع بیش از همه برای خود من جالب بود و همچنان جالب است. با این کار، راه این تحقیق گشوده شده و کار تازه شروع شده. روزی که استارت کار را زدم شعرهایی اندک در اختیارم بود. می خواستم شعرهایی که نام دشتستان یا نام مکان خاصی در محدوده ی جغرافیایی دشتستان در آن ها آمده را جمع آوری بکنم که به نتایج بسیار خوبی هم رسیدم اما کار به خاطر شرایط نامناسب مالی، به صورتی که دلم می خواست چاپ نشد. کتاب را به دانشنامه ی بوشهر ارائه دادم ولی پس از مدت ها برای چاپ پذیرفته نشد. به اداره ی کل ارشاد بوشهر هم پیشنهاد دادم ولی گفتند که ما کتاب های نفیس را چاپ می کنیم. ناچار شدم خودم دست به کار بشوم تا این که دوست خوبم آقای مهندس عبدالحمید علامه زاده از شهر نودان فارس به یاری ام آمد و توانستم 300 صفحه از 600 صفحه ی آن کتاب را آن هم به صورت بسیار فشرده چاپ کنم. البته وی هزینه ی چاپ «از رنگ باستانی چشمانت» را نیز خودش پرداخت کرده بود. به هر صورت این کتاب نشان داد که شاعرانی در سرتاسر ایران، نام دشتستان را در شعرهایشان به کار برده اند و این مختص شاعران بومی نیست به همین جهت در این کتاب، نام هایی مانند علیرضا قزوه، حسین منزوی، فیض شریفی، شاپور جورکش و ... را می بینیم. جالب این که شعرهای منوچهر آتشی به تنهایی نزدیک به 70 صفحه است یعنی یک کتاب مستقل. من با این کار خواستم هم اهمیت نام دشتستان را به جوانان نشان بدهم و هم بدانیم که چه میزان و سطحی از شعرهای موجود چنین نامی را استفاده کرده اند. تازه این همه ی شعرها نیست و شعرهای زیادی پس از چاپ کتاب نیز به دستم رسیده است. یک توضیح کوتاه نیز بگویم که دشتستان خانه ی من است و این تعصب را به جا و لازم می دانم. تعصبی که حقی از کسی یا جایی ضایع نمی کند و امیدوارم که دیگران نیز در صورتی که چنین کاری را می پسندند، برای دیگر مناطق دست به چنین تحقیقی بزنند.



اتحاد جنوب: از کتاب (گلبنگی) برایمان بگویید که سرشار از اشعار محلی است. آیا سروده های گویشی در این کتاب توانست ارتباط تنگاتنگی با خودتان و مخاطبین برقرار کند؟
به نکته ی بسیار مهمی اشاره کردید، ارتباط با خودم. همین که اخوان گفت شاعر به خودش نباید دروغ بگوید. مخاطب از بلندهمتی و مناعت طبع، در هر صورت ممکن است مرا پذیرد و تحمل کند اما من برای دلم شعر می گویم. شعری که خودم از آن رضایت دارم فکر می کنم برای مخاطب نیز شیرین تر است. به طور کلی شعرهای محلی در بین مردم راه باز کرده اند تا جایی که معتقدم این نوع شعر توانسته حلقه ی پیوند مردم با شعر باشد. شاهد من مردمی است که در شب های شعر تا پایان مراسم روی پا می ایستند تا شعرها را بشنوند. اگر چه نیمی از جواب این سوال را دیگران باید بدهند ولی این نظر من بود و خوشحالم که با چند برگ شعر، در شعر گویشی دشتستان اندک سهمی دارم.
اتحاد جنوب: استاد یکی از کتابهایتان که مورد علاقه ی بیشتر شاعران می باشد. (از رنگ باستانی چشمانت) درباره این کتاب صحبت کنید؟ و اگر صحبتی یا خاطره ای در حین سرودن این کتاب دارید برایمان بگویید؟
نام این کتاب از دخترم غزل است. یک روز با هم جایی می رفتیم، در چشم یکی از دخترانم نور خورشید افتاده بود. غزل که آن موقع دبستان می رفت، به چشمانش نگاه کرد و گفت که چشمت مثل آثار باستانی است. من فورا یادداشتش کردم.
این کتاب، برش های عاشقانه ی یک عمر زندگی من است که در طول دو سال، قطره قطره به هم پیوسته اند. من برای هر مصراع این کتاب خاطره دارم. خاطره در خاطره. در این کتاب، شور عشق و طبیعت گرایی را با هم آمیخته ام. بومی گرایی و تصویرسازی در این کتاب زیاد کار شده و به همین دلیل نیز نیاز به پاورقی و توضیحات مفصلی داشت که متاسفانه آن روزها حوصله ی این کار را نداشتم. مثلا در جایی از کتاب گفته ام:
تو مَشکِ زلالِ « بُنه » / در تَش بادترین عصرهای درو / ببین چگونه به بوی چکه هات / کور می زنم در برهوت »
قبلا در مزرعه ای که درو می کردند، وسایلشان را در یک جا می نهادند به نام بُنه. مشک آب هم آنجا بود. به خاطر این که آفتاب، آب مشک را گرم نکند، روی آن را با چند بافه ی غله درو شده می پوشاندند. هر بار که کشاورزان برای آب نوشیدن به بُنه می آمدند، بر اثر برخورد دستشان به بافه ها، مقداری از دانه های غلات از خوشه جدا می شدند و به زمین می ریختند. در این میان قطرات آبی نیز از مشک چکه می کرد یا این که کشاورز اندک آبی ته لیوان رویی می زد و می گرداند و روی زمین می ریخت. جای مشک تا پایان درو، همان جا بود و درویدن مزرعه نیز گاه بیش از یک ماه به طول می انجامید. جالب اینجاست که در نتیجه ی چکه های روزانه ی آب، دانه های غله ی ریخته بر خاک، می روییدند و من خود بارها و بارها این صحنه ی زیبا را دیده ام. واژه ی « کور » هم در گویش دشتستانی و کاربردش در بنار آب شیرین نیز به معنای انبوه روییدن است. حالا شعر را از اول می خوانم:
« تو مَشکِ زلالِ « بُنه » / در تَش بادترین عصرهای درو / ببین چگونه به بوی چکه هات / کور می زنم در برهوت »
و جوان امروز که چنین تجربه ای را ندارد، حق دارد اگر نتواند با آن ارتباط برقرار کند. بنابراین نیاز به پاورقی در جای جای این کتاب احساس می شود.
درباره ی این کتاب سه مقاله نیز به قلم منصور پایمرد، اسکندر احمدنیا و مهدی جهانبخشان نوشته شد که امیدوارم روزی کتاب را تجدید چاپ بکنم و آن مقالات را نیز همراه با پاورقی ها بیاورم.
اتحاد جنوب: استاد از زادگاه تان بنار همیشه شیرین (بنار آب شیرین) و از مجموعه ی فرهنگی پژوهشی که در دست تحقیق و بررسی دارید برایمان بگویید؟
من غنچه ی خونین دلِ زارم / بی منتِ باران و بهارم
هر گوشه ی ایران که بمیرم / مشتاقِ سبخ زارِ بنارم
ذرات وجود من از آب و خاک آن روستا پرورش یافته. خاکی که نیاکانم و پدر و مادرم به آن پیوسته اند. لذا به آن مدیونم یعنی همه ی ما به زادگاهمان مدیونیم و هر کسی به هر شیوه ای که می تواند باید به روستا و شهرش خدمت بکند و من با قلمم به این مهم پرداخته ام.
از سال 1370 شروع به نوشتن درباره ی بنار کردم و در تمامی زمینه ها یادداشت کردم. از تاریخ تا آداب و رسوم. از ورزش تا اعتقادات و باورهای مردم و... و حاصل 26 سال تلاش مجموعه ای ده جلدی است در زمینه های:
1- پیشینه و تاریخ 2- طبیعت و کشاورزی 3- دین و مذهب 4- زبان 5- فرهنگ، اقتصاد و شکوفایی 6- جشن ها و بازی ها 7- باورها 8- انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی 9- ورزش 10- هنر
که در حال حاضر به ویرایش آنان مشغولم و امیدوارم در سال97 بتوانم برای چاپ اولین جلد آن اقدام کنم. البته کتاب باورها را در سیصد صفحه به جایی ارائه داده ام شاید حمایت بشوم ولی با وجود گذشت چند ماه، هنوز خبری نشده. تاریخ هم چون وسواس بیشتری می طلبد، برای آخر کار گذاشته ام و از جلد دوم یعنی کشاورزی شروع به چاپ خواهم کرد. در مجموعه ی این کتاب ها، شما چهره ی واقعی بنار را می بینید و می شناسید. انسان های بزرگ و تاثیر گذار . آدم هایی با روح بلند که مانند عارفان واقعی در قحط سالی های آنچنانی، با وجود خریدارهای خوب، گندم های ذخیره ی پاچال خود را نفروختند تا شاید بتوانند بی هیچ چشم داشتی مردم روستا را از چنگ گرگ قحطی نجات بدهند. در ورزش فوتبال، سال هاست که بنار حرف اول را در شهرستان می زند. بنار مدال طلای کشوری در کاراته دارد. در دراگون بوت عضو تیم ملی دارد. در هنر خطاطی چند نفر ممتاز دارد. در تمام زمینه ها بنار حرف برای گفتن دارد و من این ها را یک جا جمع کرده ام. بنار با این جمعیت اندک، نزدیک به نود رزمنده داشته که در مقابل تهاجم عراق، از وطن خود دفاع کرده اند. من می خواهم این ها را معرفی بکنم. بسیاری از آداب و رسوم وجود داشته که امروز خبری از آن ها نیست. واژه ها، ضرب المثل ها، کنایات و و و خیلی چیزها وجود داشته. در همه جا هست. فرقی نمی کند. در هر شهری و هر روستایی هست ولی من بخشی از عمرم را صرف جمع کردن آن ها کرده ام. بالاخره باید یکی عاشقانه آستین بالا بزند تا در حد توان میراث فرهنگی را نجات بدهد. شاید کسی هم باشد که روستایش را به خاطر خودش بخواهد ولی من خودم را به خاطر روستایم می خواهم. امیدوارم در این راه موفق شده باشم.
نکته ای که در حاشیه ی این مساله مهم است، هزینه ی چاپ این کتاب هاست با تماسی که با برخی از انتشاراتی ها داشتم، اگر هر کتاب را 250 صفحه فرض کنیم و اگر عکس ها را در پایان کتاب و نه لابلای آن بگذاریم، بیش از پنجاه میلیون تومان هزینه ی چاپ آنان می شود. این در حالی است که من به هیچ نهادی برای هزینه کردن حتی هزار تومان امید ندارم.  ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش. بله کتاب که چاپ بشود، تعدادی از آن را اداره ی کل ارشاد بوشهر می خرد و این اقدام خوبی است. به تازگی شهرداری برازجان نیز به چنین اقدامی فرهنگی دست زده است و البته همین الان دو کتاب من در شهرداری برازجان است. یکی «نام تو باران» که از تیر ماه 96 و بعد از آن مراسم رونمایی به شهرداری رفته که هنوز پولش به من نرسیده تا خرج کتاب های بعدی کنم که داستانش هم مفصل است و به قول مولانا: این زمان بگذار تا وقت دگر. کتاب دیگر «دشتستان در آینه ی شعر» که ارائه داده ام تا چه پیش آید. ناسپاسی است اگر نگویم تنها یک بار در سال 86 اداره ی کل ارشاد اسلامی بوشهر و شهرداری برازجان برای کتاب چاپ «رها ز منت باران» که زندگی و شعر شاعران دشتستان بود، حمایتم کردند. در آن موقع هشتصد هزار تومان هم خودم هزینه کردم. با همه ی این توضیحات، مجموعه ی ده جلدی کتاب ها هم باید چاپ بشود که در این رابطه طرحی دارم و به زودی در جلسه ای با فرزندان بنار مطرح خواهم کرد تا کتاب ها را یکی یکی و به مرور چاپ بکنیم و مختصر آن که هر کسی در حد تمایل آن ها را پیش خرید کند و البته از آن اشخاص به عنوان سپاسگزاری در پایان هر کتاب نام برده شود. این طرح مخصوص افراد بنار نیست. اگر شما هم پیش قدم هستید، بسم الله.
اتحاد جنوب: استاد کتاب های (ریشه های روز)، (درسایه سار سنگ)، (از رنگ باستانی چشمانت)، (نام تو باران) همگی این آثار شما در قالب شعر سپید و نیمایی است. آیا در نظر دارید در آینده نه چندان دور مجموعه ای هم از شعرهای کلاسیک تان را به چاپ برسانید؟
بله. اگر چه طرح جلد و گزینش غزل ها آماده بود، ولی یکباره تصمیم گرفتم که دوبیتی چاپ کنم. گزینه ی دوبیتی هایم را برای یکی از انتشاراتی ها ارسال کرده ام. همان طور که گفتم، غزل ها نیز آماده هستند.
اتحاد جنوب: خانواده چقدر با شما در زمینه شعر و شاعرانگی همراه و همسو بوده اند؟
برای یک هنرمند از هر چه مهم تر آن که خانواده اش او را قبول داشته باشند. خانواده در هر کاری مستحکم ترین تکیه گاه است و اگر کسی چنین تکیه گاهی داشته باشد و پیشرفت نکند، مقصر است. من از ابتدای زندگی ادبی، حامیان بزرگی داشتم که پدر و مادرم بودند. شاید باورتان نشود همیشه پدر و مادرم اولین شنونده ی شعرهای من بودند. از دوران راهنمایی کلام آهنگین می گفتم و هر بار بعد از هر سرودن، آنان را صدا می کردم و هر دو می نشستند و من می خواندم و لبخندهایشان به من بال و پر می داد. الان هم این نعمت را به گونه ای دیگر دارم. همسرم از همان ابتدا تاکنون همراه و مشوق من بوده و فرزندانم نیز هستند. بسیاری اوقات برای انتخاب شعر یا واژه ها با آنان مشورت می کنم. آنان بیش از من برای به نتیجه رسیدن کارها و زحماتم، شور و هیجان دارند و بدون هیچ توقعی، مرا برای چاپ کارهایم تشویق می کنند. به دلیل همین علاقمندی است که خانواده ی من، از جمله خانواده های دشتستانی است که در جلسات و برنامه های ادبی و فرهنگی به صورت گروهی شرکت می کند.
اتحاد جنوب: چندین اسامی را خدمتتان بیان می کنیم، شما نیز لطف کنید در قالب دو، سه کلام برداشت درونیتان را از این اسامی بگوئید.
فایز: مهمان همیشگی
فرج الله کمالی: دشتستان
ایرج شمسی زاده: آینه ی زنده
حاج علی مرادی: پاکی و اخلاص
منوچهر آتشی: دماوند
روجا چمنکار: پدیده
محمد بیابانی: کلنگ گل
صادق چوبک: افتخار
منوچهر بایندری: آفتابی در سایه
حبیب نگهبان: کتاب خطی
طیبه (پری) برازجانی: مهر و احترام
احمد فرید مند: بزرگ و بی ادعا
مهدی جهان بخشان: زیبایی
حسن مختارزاده: ستون موهبت
فریبا جلالیان: در جستجوی افق های تازه
معصومه خدادادی: بلندگوی زنان دشتستان
فروغ: جسارت
گلبنگی: سیاه مشق
زینو: عشق
بنار آب شیرین: همه ی وجودم
دشتستان: مو عاشق خاک دشتسونم و خلاص
دره ی خشمی: عصیان
دژ: تاریخ
کنگان: صمیمیت
بتول قاسمی: زندگی
اتحاد جنوب: خانه ام
اتحاد جنوب: استاد انتقاد و یا پیشنهادی برای جامعه ی شعری استان و یا صحبت پایانی و پیام نوروزی داشته باشید بفرمایید.
نباید انتظار بنشینیم تا کسی بیاید. کسی به کمک ما نمی آید چرا که در کار هنر، منفعت مادی نیست. اگر درآمدی داشت، حتما خیلی ها برایش سر و دست می شکستند. ما خودمان باید با هر تفکری و هر نوع نگاهی به شعر ، قدر همدیگر را بدانیم. همدیگر را دوست بداریم یا لااقل همدیگر را تخریب نکنیم. اگر انجمن های ادبی استان، فصلی یک بار به دیدار هم بروند و همان جلسات کارگاهی را با هم برگزار بکنند، از حال هم باخبر می شوند و از هم می آموزند. همان دیدارها و کنار هم بودن ها بسیار زیباست و ما را به هم نزدیک تر می کند و همدیگر را بهتر می شناسیم.  در ضمن اگر هر کدام از ما از هر کتابی که چاپ می شود، یک نسخه برای خودمان بخریم، بزرگ ترین حمایت را از نویسندگانمان کرده ایم. من پیش تر طرحی در فیسبوک و واتس آپ گذاشتم ولی کسی استقبال نکرد. معتقدم با آن طرح، می توان از اهل قلم دشتستان حمایت کرد. طرح پیشنهادی من طوری است که هم برای دوستداران کتاب خیلی خوب است هم برای نویسندگان. در پایان باز هم ضمن سپاس از شما و حوصله ی خوانندگان عزیز، سالی همراه با آرامش روحی و گشایش اقتصادی برای تمام مردم میهنم آرزو می کنم. نورزتان مبارک و روزگارتان شاد !
اتحاد جنوب: خسته نباشید جناب غلامی بزرگ! ممنون که پاسخگوی پرسش های ما بودید.
سپاس

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/94600