کد خبر: 94595 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 07 فروردين 1397 - 09:06
"شرف اهل قلم" (به بهانه چاپ کتاب "از سرد و گرم روزگار")

اتحاد خبر: اخیرا زندگی نامه خودنوشت دکتر احمد زیدآبادی با نام "از سرد و گرم روزگار"در نشر نی، به زیور طبع آراسته شده است. این کتاب داستان گونه که به شرح زندگی یکی از شخصیت های سیاسی و فرهنگی، با گرایش ملی-مذهبی می پردازد؛ ۲۸۵ صفحه دارد و مشتمل بر  زندگی این روستازاده از تولد تا سن ۱۸ سالگی، یعنی سال ورود او به دانشگاه تهران  و تحصیل در ....

مختار فیاض

اخیرا زندگی نامه خودنوشت دکتر احمد زیدآبادی با نام "از سرد و گرم روزگار"در نشر نی، به زیور طبع آراسته شده است. این کتاب داستان گونه که به شرح زندگی یکی از شخصیت های سیاسی و فرهنگی، با گرایش ملی-مذهبی می پردازد؛ ۲۸۵ صفحه دارد و مشتمل بر  زندگی این روستازاده از تولد تا سن ۱۸ سالگی، یعنی سال ورود او به دانشگاه تهران  و تحصیل در رشته علوم سیاسی است.
گرچه در نگاه اول،نثر روان و به دور از تکلف این اتوبیوگرافی ،برای مخاطب چندان جدی نمی نماید اما با نگاهی دقیق ،به فراز و فرود و به قول نویسنده، سرد و گرم روزگاری که بر ایشان،خانواده ،اطرافیان و کلا مردم  آن منطقه گذشته است؛می توان نکات و ظرایف ارزشمندی در زمینه های مختلف، از آن دریافت کرد:
۱-دکتر زیدآبادی،در این زندگی نامه خودنوشت،اطلاعات نسبتا خوبی در باره ی تاریخ و جغرافیای شهرستان سیرجان ،بخش زیدآباد و روستای "زردو "در اختیار مخاطب قرار می دهد.
۲-در بخش قابل توجهی از این کتاب،نویسنده،در اثنای شرح زندگی خود، به معرفی باورها ، آداب ، رسوم و فرهنگ این منطقه می پردازد که بعضا در نوع خود منحصر به فرد است.
۳-در این کتاب،فضای فرهنگی،اجتماعی و سیاسی قبل و بعد از انقلاب در کشور و محل زندگی نویسنده به خوبی شرح داده شده است.
واما در کنار این کلیات،آنچه راجع به شخص زیدآبادی در این کتاب مذکور افتاده است؛بسیار قابل اعتناست.کودکی روستایی،تنگدست و بی پناه،در گوشه ای از این کشور ،به انحا مختلف مورد ظلم  قرار می گیرد و همه ی عوامل، بی رحمانه دست به دست هم می دهند تا او را از یک زندگی موفقیت آمیز و عالمانه محروم نمایند اما او یک تنه و با توکل به خداوند،موانع را از پیش پای خود بر می دارد و به مدارج علمی و سیاسی شایسته ای نایل می گردد.
در کتاب"از سرد و گرم روزگار"،نویسنده علیرغم این که غمنامه ای می سراید؛تا دل هر انسان آزاده و انساندوستی را به درد آورد؛ اما با این حال به اقتضای بحث، از گونه ی طنز، در سیر رویدادها ،که مقتضای شرح زندگی روستایی است؛نیزغافل نمی ماند.
نویسنده در خلال کار،به نکات شگفت انگیزی اشاره می کند که از بس با روال زندگی اجتماعی نرمال،فاصله دارد، برای خواننده،به ویژه جوان امروزی غیرقابل هضم است.به طور مثال زیدآبادی آنجا که از زندگی پدربزرگش"حیدر"صحبت می کند؛می نویسد:"او عمویم را با خود به استان فارس می برد و پدرم را که گویا پنج ساله و به نقلی دیگرهفت ساله بوده است؛در زیدآباد به حال خود رها می  کند!!!"(ص۱۳)
یا آنکه در همان اول کتاب در شرح سفر پدر و مادرش به شیراز،می نویسد که :پدرم به زیدآباد بر می گردد و مادرم را نزد عمویم ماشاالله(که به تنهایی در اطاق مسافرخانه ای زندگی می کند) تنها می گذارد و عمویم هم ،چون کارگر راه سازی است برای ادامه کار به رشت می رود و این زن(مادر زیدآبادی)در این شهر غریب،بی کس و کار می ماند!!!(صص۲۰و۲۱)
و در جایی دیگر از خاله اش صحبت می کند که در سن بسیار پایین،ازدواج کرده است:"زهرا در پنج سالگی به عقد مردی به نام صفر در می آید"(ص۴۸)
من حیث المجموع،چنین حوادث عجیبی،در کتاب"از سرد و گرم روزگار"خصوصا در بخش نخست آن بسیار جلب توجه می کند.
در برخی از خاطرات هم، بنابر اجحافی که از طرف عده ای از  صاحبان کار(که زیدآبادی زیر دستشان فعلگی یا کار می کرده است)در حق او روا می رفته است؛بوی تسویه حساب شخصی استشمام می شود.مثلا در خاطره ی کار در مطب  دندانپزشکی که زیدآبادی را متهم به دزدی می کند؛چنان در شرح خساست او عنان قلم را رها می کند؛که پس از سال ها همچنان برای خواننده ،انتقام، عناد و دشمنی از آن واقعه استنباط می شود. یا در بحث استادکاری که زیدآبادی،پیش او فعلگی می‌کرده است؛شرح مفصلی می دهد که:زن استادکار تمام گوشت خورش را در کاسه ی خود و شوهرش می ریزد و سهم زیدآبادی ،فقط بادمجان می شود.
البته هرچند در شرح حوادث پس از انقلاب،مباحث زیدآبادی علاوه بر تحلیل های سیاسی،دارای ارزش تاریخی هم هست؛با این حال؛مطلقا زیبایی هنری و ارزش اجتماعی و فرهنگی آن به پای لت نخست کتاب که به زندگی سنتی مردم و فرهنگ روستایی پرداخته می شود؛نمی رسد.
با این وصف بنده به چند دلیل با این کتاب و  با زندگی زیدآبادی احساس قرابت خاصی پیدا کردم:
نخست این که مثل زیدآبادی،یک روستایی ام
که حداقل با بخشی از این مسائلی که ایشان درگیر بوده است؛آشنا هستم و این مشکلات را با گوشت و پوست و استخوان احساس کرده و می کنم.
دویم:هرچند سنم حدود شش سال از زیدآبادی،کمتر است اما با اغلب این حوادث تاریخی خصوصا حوادث پس از انقلاب که زیدآبادی از آنها یاد می کند؛آشنا هستم.حتی بیاد دارم که اوایل انقلاب و زمانی که کلاس سوم ابتدایی بودم؛کتابی خواندم از شرح زندگی کودکی مظلوم با نام"علو".خاطرات و تصاویر این کتاب از آنزمان تا به اینک که حدود جهل سال می گذرد؛همواره همراهم هستند و خوشبختانه زیدآبادی هم از این کتاب،که عنوانش" می روم به شهر زنگوله بخرم" است؛یاد می کند.
سویم:ما استان بوشهری ها،علقه و انس خاصی به جنوبی ها و کویرنشین ها داریم و با آنان  هم ذات پنداری می کنیم .شاید یکی از دلایل این نزدیکی؛ قرابت فرهنگی و هم سرنوشتی باشد.من در حین مطالعه کتاب متوجه اشتراک واژه های محلی میان سیرجانیان و دشتستانی ها شدم.واژه هایی همچون:"چیله،کلاک،قوده،ولو،هلو،نون کمی،کوت،الوک  و..."از جمله واژه های محلی اند که میان ما دشتستانی ها و سیرجانیان مشترک است.
در پایان آنچه در طی مطالعه ی زندگی نامه ی این مرد کویرنشین،بسیار مورد توجه بنده قرار گرفت؛صداقت،تشرع و اندیشه ورزی زیدآبادی بود.خصیصه هایی که بدون ذهنیت و توضیح، شخصیتهای ملی-مذهبی بزرگی،همچون مهندس بازرگان،یدالله سحابی و ...را در اذهان تداعی می کرد. وقتی به بینش و سلوک زیدآبادی از روزنه ی این کتاب و پیشینه ی سیاسی او نگاه می کنیم؛ در می یابیم که حقیقتا بایسته است ،زیدآبادی را به تعبیر هم قطارانش،"شرف اهل قلم"بنامیم.(مختار فیاض.ششم فروردین ماه هزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی)

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/94595