کد خبر: 93579 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 10 اسفند 1396 - 08:35
در جستجوی لیلی
پا به پای آب در سفر به تالاب رود حله

اتحاد خبر-امید زاهد: بیشتر اوقات فراغت من در دوران کودکی‌ام در روستای زادگاهم (درودگاه) با تماشای رودخانه شاپور و دالکی همراه بود. تفریح بچه های درودگاه نشستن بر روی تپه‌های اطراف روستا بود و دیدن آن دو رودخانه پر آب و طبیعت زیبایش که بعد از طی مسافتی طولانی چون دو یار دیرینه در کناره روستای درودگاه یکدیگر را در آغوش می‌کشند و رود حله را تشکیل می دهند...

*امید زاهد

 

بیشتر اوقات فراغت من در دوران کودکی‌ام در روستای زادگاهم (درودگاه) با تماشای رودخانه شاپور و دالکی همراه بود. تفریح بچه های درودگاه نشستن بر روی تپه‌های اطراف روستا بود و دیدن آن دو رودخانه پر آب و طبیعت زیبایش که بعد از طی مسافتی طولانی چون دو یار دیرینه در کناره روستای درودگاه یکدیگر را در آغوش می‌کشند و رود حله را تشکیل می دهند. اینکه این دو رودخانه بعد از پیوند با هم به کجا سرازیر می شوند رویای کودکی من و شاید هم خیلی از بچه های درودگاه بود. بهر حال این رویای کودکی که در میان همه آرزوهای آن دوران به فراموشی سپرده شده بود، حالا بار دیگر آشکار شد و مهیای سفر شدم به رود حله، تا از نزدیک شاهد دیدار رودخانه حله (شاپور و دالکی) با خلیج فارس باشم. آنجا که یکدیگر را همچون لیلی و مجنون آزادانه در تالاب حله ملاقات می کنند.


این رویای کودکی را امروز با این پرسش پژوهشی پیوند می زنم، که وقتی نئارخوس(نئارک) دریادار اسکندر مقدونی شرح وجود یک «کاخ باشکوه از سلاطین ایرانی در کناره رودخانه شاپور» را در سفرنامه اش ذکر می کند، آیا او و همراهانش از سوی همین آبراهه از خلیج فارس خود را به رود حله(فراکه و رمله) و سپس به پسکرانه های دشتستان در امتداد مسیر دو رودخانه شاپور و دالکی رسانیده بودند؟


با همراهی برادر عزیزم حسین دریازاده 27 بهمن 96 راهی شدیم. روستاهای دشتی اسماعیل خانی و بنار آب شیرین و بنار آزادگان و ... را یکی پس از دیگری پشت سر نهادیم. آنچه نظر ما را در سیمای روستاها به خود جلب کرد، انبوه پلاستیک هایی بود که در اطراف و ورودی های روستاها به چشم می خورد و جای سبزه زارها و علف های خودرو را در این بی بارانی های اخیر گرفته بود. نمی دانم بر سر روستا و روستا نشینی چه آورده ایم!!! به کجا می خواهیم برویم و امروز دیگر البته فرقی بین فلان شهر و فلان روستا نمی بینیم. روستاها در پی شهر شدن و شهرها در پی مرکز بخش شدن و... داستان توسعه یافتگی شتابان ما، که خودش حکایتی است.



دهستان رودحله دارای 15 روستا بوده که روستاهای بن حماد، فراکه و رمله   خالی از سکنه می باشند. در تقسیمات جدید کشوری این دهستان به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شده است. روستاهای سمت راست رودخانه حله، دهستان رود حله شمالی و روستاهای سمت چپ رودخانه حله را دهستان رودحله جنوبی نام گذاری کرده‌اند. رود حله هم آرام و بی صدا در کناره روستاها راه خود را می رود. ما هم مسیر رودخانه را دنبال کردیم. بعد از پشت سر نهادن نخلستان و جاده فوق العاده زیبا، به روستای مجنون رسیدیم. عجیب است؛ چرا مجنون تا اینجا آمده و ایستاده!!!



 سپس به سوی فراکه رفتیم. در بین راه، کشاورزی همراه ما شد. او می گفت محصول گندم ما و کشاورزی از بین رفته است و مرتب آه می کشید. و اما رودحله پرپیچ و خم، مارپیچ و انگار رقص کنان با هزار عشوه و ناز می رود تا خود را به دامان خلیج فارس بسپارد. یاد مستند رودخانه لیان می افتم که رامتین مرادی بالف بخاطر نمایش حیرت انگیز حیات وحش (تالاب رودحله و رود مند) در جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین مستند را از آن خود کرد. اکنون اما تالاب حله تشنه است. صدای فریادهای تالاب را می شنویم. خشکسالی‌های پیاپی تالاب را از رمق انداخته، احداث جاده بوشهر-گناوه هم خواب و آسایش را از تالاب گرفته است. تابستان 1394 هم به همت فعالان و انجمن دوستداران محیط زیست استان بوشهر هشدارهایی مبنی بر توجه بیشتر به این تالاب برای آگاهی مسئولین داده شد. اما تالاب را چه می شود! آیا آن طغیان ناخواسته سال 1342 و تشکیل تالاب رود حله را طغیانی دیگر لازم است و سیلابی دیگر می تواند به این تالاب جان دوباره ببخشد؟

 کم‌کم به پاسگاه می رسیم. بعد از پرس و جو از احوالات ما، مسیر را نشانمان دادند. بعد از طی حدود 8 کیلومتری به محل رسیدیم... . تالاب حله(به مساحت ۴۲۶۰۰ هکتار) در سال 1342 خورشیدی بر اثر طغیان رودخانه‌ها(شاپور و دالکی) تشکیل شده و در سال 1355 به عنوان منطقه حفاظت شده حله تحت مدیریت سازمان محیط زیست کشور قرار گرفت.


از دور کم کم برج دیده بانی سفید رنگ مثل قوی سفید، قایق ها و گرگورهای انباشته شده نمایان می شود. در گزارش‌های «وادلا کنسول فرانسه در بوشهر» که بیش از صد سال پیش نوشته شده است، تعداد کشتی های بادی رودحله را 20 کشتی ذکر می کند. اینجا از دیرباز مردم پسکرانه های دشتستان که در امتداد دو مسیر رودخانه روزگار می‌گذرانند، برای امرار و معاش(کشاورزی و صیادی) دست از همراهی دو رودخانه برنداشته‌اند و چشم امیدشان به سخاوت رودحله و خلیج فارس است.



 نگهبانان گفتند: کسی نیست که ما را به محل سر ریز رود حله ببرد، تا ما از نزدیک ریختن رود حله را به خلیج فارس تماشا کنیم. از طرفی هم گرگعلی(نگهبان) می‌گوید: تو که از بوشهر آمده‌ای فکر کنم قایق آنجا بیشتر باشد! گرگعلی نمی دانست که من را رویای کودکیم به اینجا کشانیده است. شاید هم فکر می کرد اندیشه های ماجراجویان دریایی را دنبال می‌کنم!!!


با حسرت به محل سر ریز رودحله به خلیج فارس خیره می شوم. چشم انداز زیبایی است سر ریز رود حله به خلیج فارس برای من به عنوان یک درودگاهی خاطره انگیز و فراموش ناشدنی است. در آن نزدیکی پلیکانی به من چشمک می زند. پر می‌گشاید و به سرعت دور می شود. موقع رفتن فرا رسیده است.

گرگعلی را با قلیانش، پلیکان‌ها و صدای آه و ناله های تالاب حله، تنها می گذاریم... . باید می دانستم مجنون، آنجا که نفسش به شماره افتاده و ایستاده برای ما نشانه ای است! اگر قرار بود مجنون به لیلی برسد که این داستان ماندگار و جاودان نمی شد. مجنون تمام قد از دور ایستاده و لیلی را می نگرد و تالاب رود حله هم چشم انتظار است.../د

 

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/93579