کد خبر: 87791 ، سرويس: یادداشت
تاريخ انتشار: 21 آبان 1396 - 10:38
رمز مردمي ماندن آيت الله سيد محمدحسن نبوی

اتحادخبر- محمدباقر عباسي سملي: اولين بارمرحوم آيت الله سيد محمد حسن نبوي ( قدّس سرّه) را در سن دوازده سالگي در مدرسه راهنمايي روستاي زادگاهم سمل، حدودا سال 1358 زيارت كردم. تازه انقلاب پيروز شده بود ...

محمد باقر عباسي سملي* :

اولين بار مرحوم آيت الله سيد محمد حسن نبوي ( قدّس سرّه) را در سن دوازده سالگي درمدرسه راهنمايي روستاي زادگاهم سمل، حدودا سال 1358 زيارت كردم. تازه انقلاب پيروز شده بود و مرحوم نبوي در كسوت مديركل آموزش پرورش استان، جهت بازديد به مدرسه ما آمده بود. برايم تا حدي عجيب بود. زيرا تا آنروز تمام افرادي كه در جايگاه مقامات به مدرسه ما آمده بودند، آدم هاي اتو كشيده و كراواتي بودند، كه با تشريفاتي خاص وارد روستا و مدرسه مي شدند. اين اولين بار بود كه با يك آخوند آنهم در مقام مدير كل آموزش پرورش استان، با پوششي ساده شبيه سادات روستا كه در مسجد پشت سرشان نمازمي خوانديم و آنان را از صميم قلب دوست مي داشتيم، مواجه مي شدم. به راستي انقلاب شده بود.
پس از آن ملاقات، آيت الله نبوي را دورادور مي شناختم و ذكر خيرش را از شخصيت هاي متعدد و با گرايش هاي فكري مختلف، از چپ چپ تا راست راست مي شنيدم. برايم بسيار جالب بود و هست كه حتي يك نفر را نديدم و نمي شناسم كه جز نيكي از آن سعيد فقيد بر زبان جاري نموده باشد. پيش از برقراري ارتباط تنگاتنگ با آن عالم رباني، كم و بيش با ابعاد شخصيتي، علمي و مذهبي آن استاد فرزانه، از بزرگاني همچون مرحوم استاد حسن زنگنه و استاد ابولقاسم كمندي از پيشكسوتان آموزش و پرورش استان آشنا شده بودم. تا اينكه در سال 1379 كه مسئوليت ميراث فرهنگي استان را بر عهده گرفتم، چند روزي نگذشته بود كه بزرگي و منش نبوي خويش را به نمايش گذاشت و با حضور بي مقدمه در دفتر كارم براي تبريك و خوش آمد گويي، اين كمترين را براي هميشه شرمنده خويش ساخت. در آن زمان اداره كل ميراث فرهنگي و بوشهر شناسي كه مرحوم نبوي مسئوليت آن را بر عهده داشت، در مجاورت هم قرار داشتند. عرض كردم آقا بنده را غافلگير و شرمنده فرموديد، وظيفه اين كمترين بود كه جهت عرض ادب خدمت برسم. فرمود من وظيفه خود را بهتر مي دانم. نخير اين وظيفه من است كه به وظيفه ام هم عمل كردم. و من بيشتر و بيشتر شرمنده شدم.
آن روز يك سوال عقيدتي از من پرسيد كه بنده در پاسخگويي تا حدي تقيه كردم. كه فرمود اگر مي دانستم كه اينگونه مي انديشي به ديدنت نمي آمدم، تو را به گونه اي ديگر براي من معرفي كرده بودند كه مشتاق شدم به ديدارت بيايم. عرض كردم سيد در اولين برخورد ترسيدم كه باورهاي دروني ام را مقابل حضرتعالي علني اظهار نمايم. تبسمي كرد و فرمود مي دانم، با تو مزاح كردم. آن روز به احتمال قوي آقاي دكتر مشايخي هم در معيت ايشان حضور داشت. پس از آن ملاقات تا روزي كه در آبانماه 1381 به رحمت ايزدي پيوست، براي اين كمترين حكم گنجينه اي گرانبها و بحري جاري از زلال پاك و بي آلايش دانش، تقوا و معرفت را داشت، كه گاه و بي گاه خدمتش مي رسيدم و در حد بضاعت و ظرفيت اندك خويش از آن بحر بي پايان بهره مي بردم. 
آري آيت الله نبوي شخصيتي بود كه آقاي عطاالله مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت اصلاحات در يادداشتي، از حضور در كلاس درس اخلاق و عربي ايشان در اوائل انقلاب بر خود مي بالد. در روايات فراوان ديده ايم كه وقتي انسان به چهره عالم ديني نگاه مي كند به آرامش مي رسد. و من هرگاه افسرده مي شدم به زيارتش مي رفتم و با نگاه به چهره آن عالم رباني به آرامش مي رسيدم.
در يكي از روزها كه از دست تحجر به ستوه آمده بودم، خدمت ايشان رسيدم، داشت در حياط بوشهر شناسي قدم مي زد، خدمتش عرض كردم آقا، به قول مرحوم دكتر شريعتي، برخي از اين هم لباسي هاي شما چگونه با اين باندهاي سياه و سفيد مغزهاي خود را ايزوله كرده اند كه پنجاه تا شصت سال در درياي اسلام غرقند و قرآن و حديث مي خوانند و نم اسلام به مغزشان نمي رسد؟ كه ايشان با چهره اي جدي و باوقار مثل هميشه، فرمود اين مشكل از شماست. شما فرق بين قرآن، حديث و دعا خواندن را با قرآن، دعا و حديث فهميدن نمي دانيد. فكر مي كنيد هر كس قرآن و حديث و دعا خواند، آن را فهميده است. مگر مي شود كسي قرآن بفهمد و هدايت نشود. چه تفاوتي دارد كه در چه لباسي باشد. عالم ديني كسي است كه قرآن، حديث و دعا را بفهمد. با خواندن اينها كسي عالم دين نمي شود. اگر صد سال هم در كسوت روحانيت در حوزه سپري نمايد. پس مشكل درك خود از عالم دين را به گردن ما نيندازيد. و من از اين پاسخ لذت بردم و عرض كردم آقا دستهايم بالاست، تسليم شدم. 
روزي ديگر از روزها خدمتش رسيدم و عرض كردم آقا مي خواهم راجع به فلان موضوع مطلبي بنويسم اما مي ترسم، اگر بنويسم و اسباب دردسرم شود شما از من حمايت مي كنيد؟ نگاهي به من انداخت و فرمود نه تا تو كور بشويد. من اگر تمام ملت از خودم حمايت كنند كم است، مي توانم دردسر تو را هم بر مشكلات خود اضافه كنم. و سپس در حالي كه داشت با مداد روي جزوه اي كه در دست داشت مي نوشت، ادامه داد اين جزوه متعلق به فلاني از فضلاي اهل سنت است. براي من فرستاده تا قبل از چاپ تصحيحش كنم. كارم كه روي جزوه تمام شد در اختيارت مي گذارم مطالعه كن و نظرت را به من بگو، چند روزي نگذشته بود و من با اشتياق منتظر تلفنش بودم كه جزوه را بگيرم كه خبر جانكاه ارتحالش آه از نهادم برآورد.
و مطلب آخر، اينكه در نوروز 1386 كه با توطئه ي دسته متحجرين، هفته نامه سلام جنوب به رغم گرفتن حكم برائت از دادگاه، براي هميشه لغو مجوز شد، در يكي از شب ها قبل از خواب با خود مي انديشيدم كه اي كاش الآن مرحوم آيت الله نبوي در قيد حيات بود تا پاسخي دندان شكن به اين قوم مي داد، با همين انديشه به خواب رفتم، در عالم رويا در حالي كه مي دانستم ايشان به رحمت خدا رفته ديدم كه سيد يك قباي سبز رنگ راه راه تا بالاي زانو به تن دارد و در حال وضو ساختن است تا نماز جماعت به امامت ايشان برگزار شود، وي در حلقه انبوهي از جمعيت در يك فضاي باز ايستاده بود. از دور نگاهش كردم و با آن انبوه جمعيت دسترسي به ايشان تقريبا غير ممكن مي نمود. در همين لحظه در ميان جمعيت چشمش به من افتاد و با دست شروع كرد جمعيت را كنار زدن و به سمتم حركت كرد. و من بسان تشنه اي كه در گرماي تابستان در يك بيابان نهر آبي زلال و گوارا را ديده باشد به سمتش پر كشيدم و خود را به او رساندم. او آغوش باز نمود و من خود را غرق در درياي معنويت و آرامش وي كردم. آنگاه با نگاه از وضعيت پيش آمده به نزدش شكايت بردم كه آيت الله نگاهي به من انداخت و فرمود من در همينجا كه هستم هم از تو حمايت مي كنم. و آن صبح وقتي از خواب برخاستم يكي از بهترين روزهاي عمرم بود كه با آرامشي وصف ناپذير تجربه مي كردم. 
بله عزيزان، مرحوم آيت الله نبوي با اينكه از آغازين روزهاي پيروزي انقلاب تا هنگام وفات در مناصب و موقعيت هاي مختلف نظام اسلامي حضور داشت اما هرگز از مردم جدا نشد. و هر چه مي گذشت بيشتر در قلوب توده و بويژه اهل دانش و تحقيق جايگاه خويش را تثبيت مي نمود. و به باور من رمز مردمي بودن و مردمي ماندن مرحوم نبوي اين بود كه ايشان قرآن، دعا و حديث را فهميده بود، و اين منابع انسان ساز آسماني از وي يك انسان ساخته بود. آيت الله نبوي با صعود از نردبان دين و دينداري به قله رفيع انسانيت رسيده بود. و چه حيف است كه آيت الله نبوي نباشد و زبان قاصر و قلم ناتوان اين كمترين بخواهد در وصف ايشان بنويسد.
اما به قول مولوي: آب جيحون را اگر نتوان كشيد / هم به قدر تشنگي بايد چشيد
و تنها مي توانم در فراقش بسرايم :
رفتي و رفتن تو افسرد قلب ما را
پژمرد بوستان و ناليد سنگ خارا
با رفتنت شفق شد اي آيت نبوت
اين درد با كه گويم اي خرمن مدارا
روحش شاد و يادش گرامي

    
*دبير انجمن اسلامي مهندسان استان بوشهر

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/87791