امروز: جمعه 31 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 06 مهر 1396 - 12:39
مدرسه ای که محل عروج شد

اتحاد خبر: مدرسه ای در خرمشهر وجود دارد که شبی خونین را به خود دیده و محل عروج غریبانه بسیاری از مدافعان شهر است این مدرسه حکایت های عجیبی در دل خود دارد.

خبرگزاری مهر-سیده فاطمه هلالات: «دود، خاک، صدای ضجه، اجسادی که در تاریکی بدون اینکه بدانند روی آنها پا می گذاشتند» این تصویر جنگ است برای بازماندگان شبی خونین در مدرسه شهید فهمیده خرمشهر که تا هم اکنون در خاطره خود حفظش کرده اند و حالا و بعد از ۳۷ سال فرصتی پیش آمده تا خاطره خواب خونین آن مدرسه برای دانش آموزانش روایت شود.

مهر است اما مدارس در خرمشهر باز نشده اند. مدرسه آجری نوسازی «شهید دریابد رسایی» یکی از این مدارس است که قرار بود برای هفتمین سال، پسران مقطع راهنمایی در راهروهای تنگ و حیاط بزرگش شیطنت کنند، اما نشد.

اول مهر ۱۳۵۹ این مدرسه را انتخاب کردند که بشود مقر شبانه رزمندگانی که خسته از رزمگاه می آیند. ۱۰ روز از مهر می گذرد. صبح های مدرسه هنوز سوت و کور است و از شب های تاریکش صدا نجوا می آید.۱۰ روز است از آن مدرسه دو طبقه روبروی مسجد امام صادق(ع)، صدای معلم نمی آید اما شب ها صدای آرامش قبل از توفان در آن به گوش می رسد، تا شب دهم که توفانی شد و از آن مدرسه یک قتلگاه ساخت برای شش شهید و محلی برای جانباز شدن ۱۳ پاسدار.

مدرسه عراقی های خرمشهر مقر سپاه بود که دشمن به قصد تخریب، هدف قرارش داد. همانجا بود که تصمیم گرفته شد چند محل به عنوان مقر استراحت شبانه رزمندگان انتخاب شود. مدرسه شهید دریابد رسایی یا شهید حسین فهمیده فعلی یکی از آن محل ها بود. رزمندگان سپاه خرمشهر و بعضی از سپاهیان آغاجاری که از اردیبهشت برای کمک به نیروهای خرمشهر به این شهر آمده بودند شب که می شد به مدرسه می آمدند تا در آن استراحت کنند و صبح به رزم برگردند.

 

 شب آخر در مدرسه

«چند شبی بود که از مدرسه برای استراحت استفاده می شد. همه طبقه پایین می خوابیدند. و از هم درباره عملیات صبح، محل درگیری ها و پیشروی دشمن اطلاعات کسب می کردند. شب که می شد در تاریکی و بی برقی از آنهایی که در روز شهید شدند، هم سراغ می گرفتند» این روایت «حسن آذرنیا» از شب های مدرسه شهید دریابد رسایی در سال ۱۳۵۹است که دو - سه شب را در آن گذارنده بود. آذرنیا یکی از پاسدارانی است که طبق گفته خودش از آغاز تحرکات مرزی در خرداد به همراه دیگر هم رزمانش در مرز شلمچه در بخش پشتیبانی به مقابله با دشمن بعثی می پرداخت. در همین روزها هم دچار مسمومیت شده بود  اما در صحنه ماند و در شب حادثه خونین مدرسه شهید رسایی در مدرسه حضور داشت.

او از صبح حادثه شروع به تعریف کردن می کند از صبحی که به اتفاق محمد سمیرمی، شهید سیدعلی حسینی، پرویز پور و برخی دیگر از رزمندگان در خیابان مولوی با بعثی ها درگیر شده بودند. او از مقاومت و حماسه آفرینی شهید سیدعلی حسینی در شکار تانک های عراقی هم می گوید تا می رسد به تاریکی و رفتن به مدرسه شهید دریابد رسایی برای استراحت در روز دهم مهر. « شاید تنها ۲-۳ ساعتی از یک نبرد جانانه و نفس گیر نگذشته بود و کم کم هوا رو به تاریکی می رفت که بچه ها برای استراحت مختصر به مدرسه دریابد رسائی آمدند. خستگی بچه ها به حدی بود که خیلی ها پس از اقامه نماز در راهرو مدرسه دراز کشیده و به خواب عمیقی فرو رفته بودند. من هم به همراه برخی از رزمندگان برای استراحت به مدرسه شهید دریابد رسایی رفتم، درآنجا بود که باخبر شدیم پدر شهید سیدعلی حسینی چند روز گذشته به شهادت رسیده است اما شهید سیدعلی حسینی هنوز ازاین موضوع اطلاعی ندارد، کسی هم نمی توانست خبر را به او اعلام کند».

وی ادامه می دهد: سرانجام حبیب مزعلی، اعلام آمادگی کرد و به اتفاق شهید سید علی حسینی ساعتی از مدرسه خارج شدند. ساعت حدود۱۰ بود که برگشتند . نیم ساعت یا بیشتر از برگشتشان نگذشته بود که توپخانه دشمن بعثی بر روی مدرسه روانه شد.

 

بمباران مدرسه

آن طور که آذرنیا تعریف می کند در راهرو مدرسه، سمت چپ راه پله، بچه های سپاه آغاجاری مشغول استراحت بودند و در سمت راست راه پله به ترتیب شهید تقی محسنی فر و شهید سیدعلی حسینی و پس از آنها او روی تکه ای مقوا دراز کشیده بود. که بمباران مدرسه آغاز شد.

«گلوله های توپخانه دشمن بعثی، یکی پس از دیگری قلب مدرسه را نشانه می رفت و داخل راهرو اصابت می کرد، فکر می کنم با انفجار گلوله اول و دوم بود که شهدای سپاه خرمشهر در سمت راست و شهیدان سپاه آغاجاری که در سمت چپ راه پله  بودند به شهادت رسیدند».

طبق گفته او آن شب، ۶ بار مدرسه هدف قرار گرفته شد. هدف توپ تانک یا خمپاره۱۲۰ دقیق نمی داند، فقط می داند حجم ویرانی کم نبوده است. تعریف می کند: شدت آتش دشمن بعثی باز هم ادامه داشت، تاریکی و دود و آتش همه جا را فراگرفته بود، صدای ناله مجروحان هم شرایط را سخت تر کرده بود. در همین موقع بود که سیدعباس بحرالعلوم، کبریتی پیدا کرده و با کمک آن راه های خروجی را به بچه ها نشان داد و از بچه ها خواست سریعتر محل را ترک کنند.

آذرنیا ادامه می دهد: تصمیم داشتم خودم را به اتاق مخابرات که در وسط راهرو بود برسانم، از روی پیکرهای مطهر شهدا و مجروحان عبور کردم. فکر می کنم در نزدیکی اتاق مخابرات بودم که گلوله پنجم هم در راهرو منفجر شد، آتش ناشی از انفجار این گلوله تقریبا تمام راهرو را برای لحظه ای روشن کرد، در همین زمان بود که متوجه شدم شهید احمد قندهاری در انتهای سالن دراز کشیده است. برای لحظه ای فکر کردم احمد شهید شده ولی می خواستم مطمئن شوم، در حالیکه صدایش می زدم گلوله دیگری در راهرو منفجر شد همان موقع بود که احمد از خواب بیدار شد.

خاطراتش را بریده بریده تعریف می کند. می گوید مطمئن نیست اما شاید آن گلوله که در داخل راهرو مدرسه منفجر شد و همرزم در خواب مانده اش را از مرگ حتمی نجات داد. آخرین گلوله شلیک شده به مدرسه در آن شب بود. صدایش سوز می گیرد به اندازه همه ۳۷ سال که از آن اتفاق می گذرد. می گوید: هنوز پس از گذشت ۳۷، وقتی به یاد آن شب می افتم با خودم می گویم بچه ها چقدر خسته بودند که صدای مهیب انفجارهای متعدد هم آنها را بیدار نکرده بود و چه بسا شهدای عزیز هم در عالم خواب بسوی معبودشان پرواز کردند.

 

خواب آشفته مدرسه

علیرضا روستایی دیگر فردی است که از آن اتفاق زنده باقی می ماند اما پای چپش را در همان شب جا می گذارد. او هم از صبح حادثه می گوید از در درگیری ها در گمرک خرمشهر که به شهادت شهید «پرویز عرب» انجامیده بود. او از درگیری در کوی مولوی، کوی طالقانی و روبه رو شدن با تانک عراقی و رفتنش روی پشت بام خانه مردم و ادامه مقاومت از روی پشت بام هم تعریف می کند تا می رسد به تاریکی هوای روز حادثه: «هوا که تاریک شد. تازه یادمان آمد از صبح چیزی نخورده ایم. خسته و گرسنه بودیم. رفتیم مسجد جامع یک چیز مختصر خوردیم و گفتند بروید مقر سپاه در مدرسه دریابد رسایی. من چون مسئول تدارکات بودم قبلا رفته بودم آنجا. مدرسه ای در بین نخل ها. اما شب آنجا نمانده بودم».

وقتی می رسند، مدرسه تاریک است اما در آن شوری به پا شده است. شهید علی حسینی از انهدام تانک ها می گوید و دیگران درباره جزئیات بحث می کنند. «شهید علی حسینی و شهید محمد تقی محسنی فر کنار هم دراز کشیده بودند. من در نزدیکشان با همان پوتین ها دراز کشیدم شاید فقط نیم ساعت خوابم برده بود که با صدای اولین انفجار سراسیمه بیدار شدم. نمیدانستم چه شده. گرد و خاک و دود و صدای هیاهو بود».

 

پایی که جا ماند

آن طور که می گوید؛ آنقدر گیج بوده که نفهمیده کجا رفته. فقط در آن تاریکی توانسته بود تشخیص دهد که کلاسی است که در آن چند تخته سیاه روی هم چیده شده است. او پشت می کند به تخته ها و خبردار می ایستد. اسلحه اش را هم محکم  با دو دست می گیرد که ناگهان انفجاری مهیب تکان سختی به او می دهد. «خمپاره بود. حس کردم شلوارم تکه تکه شد. دست زدم، پایم چپم نبود. فقط خون بود که در دستم فواره می زد. دو دستم شل شد. محکم به زمین خوردم».

چند لحظه همان طور بود، تا اینکه به خودش می آید و تصمیم می گیرد از آنجا خارج شود با «الله اکبر» و «یاحسین» خودش را روی سنگ های آوار می کشد. در را باز می کند و وارد راهرو مدرسه می شود «صداهایی زیادی بود. صدای مجروحانی که درد می کشیدند. همانطور روی زمین  افتاده بودم که شهید حسینی و محسنی فر را دیدم. شهید محسنی فر را صدا کردم جواب نداد فهمیدم شهید شده است. همانجا چشمم به شهید «غلام آبکار» افتاد. موج انفجار گرفته بودش. هرچه صدا می کردم نمی شنید. بی هدف می رفت و می آمد که پایش را گرفتم. راه بیرون را نشانش دادم و با هر زحمتی بود به او فهماندم برود مسجد جامع خبر دهد.

آن طور که تعریف می کند؛ بعد از نیم یا یک ساعت که دقیق نمی داند کمک از راه می رسد. بیمارستان خرمشهر و طالقانی آبادان پذیرش نمی کنند تا بالاخره در بیمارستان نفت آبادان جراحی می شود. او می گوید از هم رزمانش شنیده  که بخشی از پایش که در پوتین بوده را هم رزمانش پیدا کردند و به خاک سپردن اما زانو به بالای پایش در همان ویرانه ها جا می ماند.

در این اتفاق سیدعلی حسینی و محمد تقی محسنی فر از سپاه خرمشهر و سید مهدی مصطفوی، اسماعیل فرهادی، محمد کرمی و غلامرضا حیدری از سپاه آغاجاری شهید می شوند و حجت الاسلام موسوی، شهید بهمن باقری، محمد گلشن و علیرضا روستائی ناجی شری زاده و سید عباس بحرالعلومیان فرد از سپاه خرمشهر و عظیم نساج، خسروکاوسی، امیرحسین خطیبی و میثم بهمئی از سپاه آغاجاری هم به شدت مجروح می شوند.
 
حسن آذرنیا، خاطره به خاک سپردن غریبانه و با دست خالی شهید محمد تقی محسنی فرد که تنها نیمه تنه بالایش را از خرابه های مدرسه خارج کردند؛ را هم تعریف می کند تا بشود یکی از تلخ ترین خاطرات از جنگ و خواب خونین در مدرسه.

 

یادی که زنده می ماند

این مدرسه حالا بیش از نیمه قرن از عمرش می گذرد. طبق شنیده ها در طرح نوسازی قرار داشت. قرار بود این سازه آجری تخریب شود و به جایش مدرسه ای نو ساخته شود. دیوارهای مرمت شده اش هم تا یکسال پیش زنگار گرفته بود تا آنکه پارسال، داستان آن شب در این مدرسه بار دیگر زنده می شود و قرار می شود خاطره آن یورش شبانه زنده بماند. این را دبیر ستاد تازه تاسیس بزرگداشت شهدای خرمشهر می گوید.

سرهنگ حشمت الله اکبری از سپاهیان بازنشسته خرمشهر و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که برای بحث دفاع مقدس و شهدای خرمشهر طرح های زیادی داشته و دارد که سال ۹۵ شخصا پیگیری اجرایی شدن طرح هایش در خرمشهر می شود. طرح هر شهید هر محله و هر کلاس به نام یک شهید دو طرحی بود که توسط سرهنگ اکبری پیگیری شد. در پیگیری این طرح ها بود که جرقه احیای مدرسه شهید فهمیده یا شهید دریابد رسایی پیشین زده شد. « برای اجرای هرکلاس به نام یک شهید که با استقبال عنبری مدیریت وقت آموزش و پرورش همراه بود، تلاش کردیم. اجرای طرح به مدرسه شهید فهمیده رسید که ناگهان خاطره آن شب برایم زنده شد و تعجب کردم که چطور این همه مدت این مدرسه مورد کم مهری و فراموشی من و دیگران قرار گرفته است.

وی وضعیت سابق مدرسه را اینطور توصیف می کند: مدرسه متروکه و خرابه بود. قرار بود نوسازی شود برای همین به آن رسیدگی نمی شد. پشت مدرسه فاضلاب طوری جمع شده بود که می توانست باعث تخریب سازه مدرسه باشد.

در همان زمان بود که ستاد بزرگداشت شهدای خرمشهر هم شکل می گیرد و سرهنگ اکبری می شود دبیر این ستاد. احیای این مدرسه هم در این ستاد مطرح و با همت مدیر مدرسه و ورود پزشکان خیر و اولیا دانش آموزان این مدرسه قدیمی رنگ و نوا تازه ای می گیرد تا به بنا به گفته سرهنگ به محلی برای یادآوری وقایع جنگ تبدیل شود.

وی از آغاز این حرکت خبر می دهد و می گوید: تعمیرات مختلفی از جمله رنگ آمیزی محوطه بیرونی و داخلی و آسفالت و اصلاح فاضلاب انجام گرفته است. با تلاش مدیر مدرسه نیز در طبقه بالایی این مدرسه نمایشگاه عکس دفاع مقدس به مناسبت هفته دفاع مقدس دایر شده است و قرار است در یکی از کلاس های مدرسه موزه ای کوچک از خاطرات آن شب برپا شود.

سرهنگ اکبری می گوید: این موضوع دنبال می شود که مدرسه در برنامه بازدید کاروان های راهیان نور قرار بگیرد همچنین بنای مدرسه شهید فهمیده خرمشهر ثبت ملی شود تا یاد و خاطره به خاک و خون کشیده شدن قهرمانانی که با دست خالی در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستاده بودند به فراموشی سپرده شود.



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1396/07/06 - 12:50
0
0
درود بر شهدا ، روحشان شاد
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/01/30
  • بازسازی اساسی پاسگاه‌های پلیس راه استان بوشهر
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/30
  • ادعاها درباره حمله اسرائیل به ایران / ساقط کردن چند ریزپرنده در آسمان اصفهان
  • مصرف این صیفی همه کمبودهای بدن و ویتامین ها را جبران می کند/ تنظیم آنی فشار و قند خون
  • ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد
  • رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور وارد استان بوشهر شد
  • پتروشیمی پردیس حامی مهمترین رویداد بین المللی در حوزه تاب آوری انرژی
  • حضور کشتی گیران استان بوشهر در مسابقات بین المللی جام شاهد
  • معماری شهر آفتاب بوشهر متناسب با نمای بومی اجرا می‌شود
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • .: افسری حدود 8 ساعت قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 13 ساعت قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 3 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 4 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 6 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 6 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 7 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 9 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 10 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 11 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...