- خاکسپاری مادر شهید تمیزی در سالروز شهادت فرزندش/ تصاویر
- از تورم تا انتخابات/ مروری بر مهمترین اتفاقات سال 1402
- انتصاب یک نیروی متخصص بومی به عضویت هیات مدیره پتروشیمی جم
- یادداشتی بر تغییر نام برخی جای-نام های کران دشتستان
- بوی عیدی، بوی تصمیم تلخ...
- تصاویر اتحاد خبر از حال و هوای نوروز باستانی در برازجان
- زبان گویای دشتستان
- سه هزار پرسنل شهرداری آماده خدماترسانی به مسافران شیراز هستند
- دریا در استان بوشهر متلاطم است/ فعالیت سامانه بارشی از سهشنبه
- برگزاری جشنواره و اختتامیه مسابقات فوتسال توس اسپرت در بوشهر
اتحادخبر: گرما بیداد میکرد . قلب الاسد و روزه !!!! بو از مطبخ بلند بود . مادر داشت ارد گندم بو میداد. زیر پاتیل مادر را هیزم داغ میکرد..دود فضای مطبخ را فرا گرفته بود و چشمهای مادر از شدت دود پر اشک بود. برو صحرا دی .کوراویدی ( برو بیرون مادر کور شدی) مادر خرما را گرادگرد بشقاب چیده بود و با اردو روغنی که دیگر اماده شده بود روی انرا پوشاند. صدای پدر از....
اتحادخبر: از آنجایی که اساس تشکیل انجمن گردشگران دشتستان پرداختن به جاذبه های گردشگری و زنده نگه داشتن آئین و سنن گذشته هست و تقارن موضوع روز با ایام ماه مبارک رمضان می باشد، هیئت مدیره انجمن گردشگران موضوعی در ارتباط با مطالب فوق برای رمضان امسال درنظر گرفت، با عنوان "یادی از رمضان هایی که گذشت" را در سلسه گفتگوهای مجازی یکی از شبهای رمضان خود قرار داد.
انجمن گردشگران دشتستان
قرص اشتها آور
ماه رمضون سه سال پیش بی مو میخواسم روزه بگیرم چون خوم تنها بیدم سی روزه گرفتن موقع سحری دلم ری خُراک خاردن نمیرفت یکی وُ ما گفت بیو شو موقع خو یه قرص سیپروهپتادین که اشتها اور بخار که وقت سحر گُشنت بو بتری چی بخاری گفتم باش
موقع خو ما دوتا قرص اشتهاآور خاردیم و تلفن ری ساعت چار تنظیم کردم خوسیدم .
ساعت ده صبح مو از گُشنی بیدار واویدم تا ساعت چار تلفن زنگ نخارده که بیدار واوم سحری بخارم خلاصه نترسم روزه بِشکنُم بی سحری وُ پی دوتا قرص اشتها آور ما روزه ادامه دادیم تا مغرو واوی اذون گفتن مو مث جنازه تو خونه افتاده بیدم .
بی سحری روزه بگیری قرص اشتها اور هم خارده بوویی
سوگند سنایی - انجمن گردشگران دشتستان
شبهای رمضان
عصر تابستان ..
به به چه بوی خوبی مادر چکار میکنه ؟؟
خواهر که از روزه 15 ساعته بی حال شده بود گفت : داره رنگینک درست میکنه برای افطاری ..
پدر نیومده ؟؟
نه.
اینو با بد خلقی جواب داد.
گرما بیداد میکرد . قلب الاسد و روزه !!!!
بو از مطبخ بلند بود . مادر داشت ارد گندم بو میداد.
زیر پاتیل مادر را هیزم داغ میکرد..دود فضای مطبخ را فراگرفته بود و چشمهای مادر از شدت دود پر اشک بود
برو صحرا دی .کوراویدی ( برو بیرون مادر کور شدی )
مادر خرما را گرادگرد بشقاب چیده بود و با اردو روغنی که دیگر اماده شده بود روی انرا پوشاند .
بخورم ؟؟من پرسیدم
صب کو دی تا همه بیان .
سحر چه دارین ؟؟؟....برنج و ماهی مادر زیر لب جوابمو داد و پاتیل برنج و ماهی شکم گرفته را روی مانده اتش گذاشت و ازجا بلند شد ..ان پاتیل مخصوص سحری بود
تا ما افطار بخوریم دم کشیده.. اینو مادربا خودش گفت
خاتونو !!!!
صدای پدر از حیاط خانه بلند شد. میخواست مطمئن شود که مادر هست و الا کاری نداشت
کم کم هوا گرگ ومیش میشد . مادر حیاط را آب پاشی کرد بلکه کمی از هرم داغ هوا را بگیرد.
قالی کله اسبی وسط حیاط پهن شد.چای را طلعت اماده کرده بود ..
پدر وضو را تمام کرد .
عادت داشت قبل از افطار حتما آبجوش بخورد ..استکان آبجوش در دست پدر منتظر الله اکبر بود .
نوروز ایقه شتاب سی چه میکنی ؟؟. صب کو تا اذون بگن . !!!
این هشدار هر شبه مادر بود و بی توجهی پدر
رادیو روشن بود و صدای تیک تاک ان نشان از نزدیک شدن زمان افطار
اذون ما بهد تهرونه.. صب کنین تا میش اسد اذون بگو .. اینو هم مادر گفت
صدای موذن زاده اردبیلی بلندشد :«و اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد»
قبول نبود باید میش اسد اذان را میگفت ..
بوا مجید گوش بگی بینوم صدای اذون میا یا نه
دستور پدر بود
از بالای پشت بام داد زدم
بوا اذون .. میش اسد شروع کرده بود
اثری از شام نبود .من هم که روزه نبودم باید به افطاری خانواده اکتفا میکردم ..
هندوانه. چای با کماچ ....
گرده بازاری و گرده محلی هم همراهان چای بودند برای صرف افطاری..
بلافاصله پس از افطار سیگار همای پدر چاق میشد .. قلیان مادر هم اماده آتش گذاشتن بود ..
دی برو ری چاله تش قیلون بیل
این وظیفه طلعت بود ..من بچه بودم و ممکن بود دستم را بسوزانم .
خاله دی محمد هم این شبها مهمان ما بود ..
خاله دی محمد شوهر نداشت و تنها پسرش درشهری دیگر بود . خاله دی محمد دختر عموی مادر بود و همیشه مورد تکریم پدر ..
خاله دی محمد متخصص قصه گوئی های دیر و درازه شبانه بود .
هوا که تاریک میشد تنها روشنی خانه چراغ سیمی بود که کمی دور تر از محل نشستن خانوار گذاشته میشد ..چراغ پمپی برای وقتی بود که مهمان داشتیم ..
خال دی محمد به قلیان پک میزد و همزمان حرفاشو به مادر میگفت
خاله امشو قصه نمیگی سیم .
اینو من گفتم .
بله دورت بگردوم . بیو سرت بیل رو پام
روی پای خاله دراز میکشیدم و خال قصه دختر شا ه پریان را میگفت
. با یکدست نیاب قلیان را محکم میکرد و با دست دیگر مو های منو نوازش ...
به وسطای قصه نرسیده خواب هفت پادشاه را میدیدم .
سحر قبل از همه پدر بلند میشد ..صدای صلواتش همه را بیدار میکرد
خاتونو ورسین نه ..
بوی !!! نوروزچته هنی میش اسد اللهم انی شروع نکرده خو !!
مادر اعتراض میکرد که زود بیدارش کرده اند ..
در افطاری سهم نداشتم ولی در سحری داشتم ..
بوی برنج کام فیروز و ماهی شکم پر فضا را پرکرده بود
مادر داشت رشته های برگ نخل که با ان ماهی را برگ پیچ کرده بود باز میکرد .
صدای میش اسد زمانی از دور میامد که دعای سحر را میخواند
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ بَهاَّئِكَ بِاَبْهاهُ وَكُلُّ بَهاَّئِكَ بَهِىُّ
چای دم کشیده بود و قلیان سحری نیز چاق شده اماده اتش گذاشتن ..
صدای قور قور قلیان مادر و خاله دی محمد تا هنگام اذان شنیده میشد..
مجید کمالی پور - انجمن گردشگران دشتستان
نون اوشین(لواش امروزی)
خدابیامرزه عاموم عبدالرضایه
یادم میا سال اولی بی که میخواسم روزه بگیرم ، شور و شوق اولین روز روزه گرفتن و ترس از گشنی و تشنگی یه حال خاصی داشت.
سحری با اجازه تا جا داشتم خردم و خوسیدوم تا لنگ ظهر . چیشمه که واز کردم بوام و عاموم از در اومدن داخل تو دس بوام یه پلاستیک نون اوشینی بی که بدجور به معده ام که غار و غورش شروع واویدی چشمک میزه . عاموم که متوجه سیل مو واویدی گفت ؛ ها می گشنته ؟ گفتم؛ بدجور. گفت نون اوشین چون از خارج اومده روزه رو باطل نمیکنه اما نباید کسی ببینت ، خندس و ره . مان خو ساده
خلاصه سرتونه درد نیارم سفره افطاره که انداختن مانم مث باقی نشسیم پی سفره دیمم هی قوربون صدقه ام میرفت که روده روزه بگیرم الهی داغته نوینوم. نون که تقسیم کردن نون کم اومه و بوام و عاموم که سه تا نون کمشون بی نفری یکی گیرشون اومه . ای وسط عاموم و بوام تو کوت چیش سیل مو میکردن و فقط میخندسن
علی بناری -انجمن گردشگران دشتستان
یه کاسه شیر
در ضیافت کده ات باز مراجادادی
سفره انداختی واذن بفرما دادی
دیده واکردم ودیدم که در آغوش توام
مثل یک مادر دلسوز به من جا دادی
صدای مناجات مرحوم حاجی پدرم بود که برفراز پشت بام نه تنها خانواده ی ما بلکه تمام اهالی اطراف مسجد قلعه وجنت رابرای طبخ وصرف غذای سحری بیدار می کرد وسفره مفتوح مادر مرحومه که سحری هرماه رمضان باغذای گرم پذیرای ما بود و من كه در آن سال حدود۸تا ۹ساله بودم و اولین روزی بود که روزه میگرفتم راهی مدرسه شدم طبق معمول هر روزه دو تاسکواو (قابلمه) بزرگ شیر خشک که وسط حیاط مدرسه دانش روی پرییموس درحال جوشیدن که عطر ان تمام فضای مدرسه را پر کرده بود و هم شاگردیها که لیوان بدست در صف طویل سهمیه شیر تغذیه یکی پس از دیگری لیوان شیر راگرفته وپس از ولرم شدن سر می کشیدند ،اما من در گوشه ای تنها و منزوی نظارگر بودم که یکباره چشمان خدابیامرز کربلائی فتح الله شاکر بابای مدرسه بمن افتاد و با فریاد گفت: برازجانی تو چرا نمیایی شیربگیری؟ ومن آهسته گفتم اقا من روزه هستم باشنیدن این حرف چون پلنگ بسویم پرید و پشت گردنم را مثل بچه خرگوشی گرفت و کشان کشان نزدیک قابلمه ها برد و در حالی که با دو انگشتان قوی خود به دو لپم فشار می اورد لیوان شیر را از میان لبانم به حلقم فرو داد.
درحالی که با بستن دهان مقاومت میکردم با لحنی تمسخر آمیز گفت: تو هنوز نمی توانی اون جایت را بشویی رفتی روزه گرفتی و من گریه کنان باتوجه به نزدیکی مدرسه دانش که در محل فعلی حسینیه مسجد جنت و مجاور خانه ما بود گریه کنان مدرسه راترک و خود را به خانه رساندم، مادرم جلو آمد و علت گریه ام را جویا شد گفتم مادر اقای شاکر امروز با اجبار به من شیر داده وروزه ام راشکسته من در آتش جهنم می سوزم مادرم که بانویی مومنه وانگشت شمار زنان باسواد محله بود باخنده مرا دلداری داد وگفت: نه مادر چون تو به عمد شیر نخورده ای خداوند با توسخت نمی گیرد و روزه امروزت صحیح است وادامه داد :
انماالاعمال بالنیات هرچند آن روز من معنی این حدیث را متوجه نشدم اما گفتن این حدیث آرامم کرد و آن روز احساس گناه نکردم وروزه را ادامه دادم۰
حسین برازجانی - انجمن گردشگران دشتستان
خاطرات شبهای رمضان (رادیو)
حدود چهل سال پیش بیشتر و یا کمتر تاریخش را دقیق یاد ندارم
تنها چند نفر تو تنگ ارم رادیو داشتند تعداد افرادی که رادیو داشتند انگشت شمار بود
طوری بود که اگر کسی رادیو می خرید مردم برای مبارک باد به مناسبت خرید رادیو به خانه اش می رفتند
وای که چه مکافاتی داشت تهیه باطری برای رادیو
راستی یادم رفت بگم که در همان سالها تحولی در رادیو ایجاد شده بود در آن سالها رادیو ها ی لامپی از خانه ها جمع و رادیوههای ترانزیستوری داشت جای آنها را میگرفت رادیوههای ترانزیستوری با باطری هایی که هنوز هم در بازار هست و به آنها قوه میگفتند کار میکردند رادیوها سبکتر شده بودند و از آن حالتی که فقط باید در گوشه اتاق باشند و یک باطری بزرگ پشت آن و یک آنتن در پشت بام بیرون آمده بود
من هم از روزی که این رادیو را خریده بودیم دلم میخواست هی مناسبتی یا مهمانی و دور همی پیش بیاید که پدر بگوید حیدر بوا بدو رادیو بیار تا گوش کنیم و منم بدو میرفتم اصلاً بقول جدیدترها من شده بودم اپراتور رادیو و من بهتر از همه جای موجها و پستها را بلد بودم
هر سال ماه رمضان یک راه پله بود که رادیو را بعد از مناجات و بیدار باش کل صفر ( کربلایی صفر) توی راه پله میگذاشتیم تا مناجات را پخش کند و هر چند دقیقه ساعت و دقیقه باقیمانده تا اذان صبح را اعلام کند
راستی رادیوی ما روی شهر اهواز تنظیم بود و میگفتند که اهواز به افق ما نزدیکتر است
در آن سال هنوز چند روزی از ماه مبارک رمضان نگذشته بود که بنده خدایی از اهالی که آدم با تقوا و مومنی هم بود به رحمت ایزدی پیوست چون رسم براین بود که وقتی کسی رحمت خدا میرفت همه رادیوههای خود را خاموش میکردند تا اینکه صاحبان عزا به خانه های مردم مراجعه و اجازه استفاده از رادیو را بدهند یعنی شخصاً رادیو را آنها روشن میکردند منم در آنسال تقریباً تازه روزه بگیر شده بودم و شبها با پدر به مسجد که دعای افتتاح و روضه خوانی داشت میرفتم حدود دو الا سه شب تمام رادیوهای روستا خاموش بود همسایه هایی که از صدای رادیوی ما استفاده و گوش میدادند چه آخ و دریغی میخوردند بالاخره شب در مسجد بحث عمومی در این مورد بود عده ای میگفتند که مراسم مذهبی باید از این قانون مستثنی شود ولی عده هنوز هم روشن نمودن رادیو را بی احترامی به متوفی و خوانواده متوفی میدانستند تا اینکه فرزند بزرگ متوفا بلند شد و ضمن تشکر از مردم خواست که از امشب رادیوههای خود را روشن کنند با صلوات بر محمد و آل محمد مسئله خاتمه پیدا کرد ولی هنوز هم تعدادی نپذیرفتن و گفتند ما تا چهلم روشن نمیکنیم و عده ای هم گفتند فقط برای مراسم مذهبی روشن میکنیم
آنروز سحر طاقتم طاق رفت تا مناجات و بیدار باش کل صفر تمام شود که رادیو را توی پله هشتم گذاشته و روشن نمودم الهم انی......
سحر خیزان گرامی بیست دقیقه تا اذان صبح باقی است
حاج حیدر نیکنام - انجمن گردشگران دشتستان
پرنده ی مادر
ته تغاری خانه که بدنیاآمد ،
پدرم نامش را لاله گذاشت،
تا با اسم خواهرم لادن ،هم خوانی داشته باشد،
اما ، مادر فاطمه صدایش میکرد،
ضعیف بود و نحیف ،
ولی،
خوش سیما وخوش سخن ،تند تند حرف میزد،زیر بار حرف کسی نمی رفت،
گویا بالفطره کارآگاه بدنیا آمده بود،
سیر تا پیاز ماجراهای خانه را لای نان داغ به سمع و نظر پدر میرساند.
حرص همه را در می آورد ،
نه چشم غره ی مادر افاقه میکرد ونه لب گزیدن های خواهر ،
در گزارشاتش بسیار صادق و مصمم بود،
کنار سینی ناهار یا شام پدر می نشست ،
هم او رادرخوردن همراهی میکرد ،
وهم خلاصه ی اخبارخانه را،
در حالی که چشمانِ زاغی و زیبایش درِ اتاق رامی پائید، به گوش پدر زمزمه....،
وبایک لبخندپدرانه، گزارشاتِ اوامضاء می شد.
با همه ی این شیطنت ها ،دوست داشتنی بود وشیرین.
منزل ما و پدرتقریبا نزدیک به هم در محله قلعه بود وحضور هر روز اوتنهایی مرا پر میکرد ،
رمضان سال 76 وبهمن ماه سردآن سال آهسته سپری میشد ،
شاید برای من که هشت ماه بارداربودم ، زمان به کندی می گذشت.
هر روز با شوق می آمد تابا دستان نحیفش در کار خانه یاریم دهد.
با لباس های نوزاد، بازی و ذوق میکرد ،
باورش نمی شد که این زمان اندک سپری ،
و فروغِ مرا ،در آغوش گرفته و لالایی بخواند.
شب 21رمضان،
مادر و پدربرای مراسم فاتحه به حسینیه ی جنت رفته بودند ،
که ناگهان از خانه خبر آوردند،
فاطمه بر اثر یک حمله ی عصبی به بیمارستان منتقل شده....
واو در شب عید فطر پروازی کرد به بلندای ابدیت...
یازده بهار، او چه زود خزان شد.
این که چه گذشت را،فقط داغداران میدانند و بس،
ومن ماندم و انتظار در زدن هایش...
بعداز بدنیا آمدن نوزاد همه توافق کردیم، نامش را *لاله* بگذاریم تا اسم شناسنامه اش خاموش نگردد،
اما او آمد،از فراز آ سمان ها
با کادوی در دست،
و لبخندی بر لب که :
به *«عزی فرشته بگید اسم دخترش را فاطمه بذاره،او نمی دونه فاطمه کیه»*
*و بدین سان،فاطمه ی مادر پر کشید،و فروغ من ،فاطمه ای دیگر شد.*
هنوز بعداز سالها عید فطر
مرا بیاد پرنده ی پر کشیده ی مادر می اندازد.
*عزی* ،مخفف کلمه ی عزیز
فرشته جلاليان -انجمن گردشگران دشتستان
گردآورنده : ندا مزارعی
تازه ترین خبرها
- خاکسپاری مادر شهید تمیزی در سالروز شهادت فرزندش/ تصاویر
- انتصاب یک نیروی متخصص بومی به عضویت هیات مدیره پتروشیمی جم
- تصاویر اتحاد خبر از حال و هوای نوروز باستانی در برازجان
- سه هزار پرسنل شهرداری آماده خدماترسانی به مسافران شیراز هستند
- دریا در استان بوشهر متلاطم است/ فعالیت سامانه بارشی از سهشنبه
- برگزاری جشنواره و اختتامیه مسابقات فوتسال توس اسپرت در بوشهر
- ورزشکار بوشهری سرپرست کمیته کایت بوردینگ فدراسیون بادبانی شد
- همکاری و همدلی مرزبانان و مرزنشینان زمینهساز امنیت کشور است
- اجرای ۲۵ پروژه عمران روستایی در بخش مرکزی بوشهر
- توسعه فعالیتهای شیلاتی در بوشهر/ تولید افزایش مییابد
- ورود دانشگاه علوم پزشکی به مسائل تهدیدکننده سلامت در استان بوشهر
- وزارت بهداشت فقط تأمینکننده ۲۵ درصد سلامت جامعه است
- محموله بزرگ کالای قاچاق در دشتستان توقیف شد
- دچار تغییر نگرش و باور فرهنگی در بحث فرزند آوری شدهایم
- برنامهریزی برای ارتقای سلامت اجتماعی سالمندان در استان بوشهر
- ضرب الاجل به ادارات استان بوشهر در مناسب سازی محیط برای معلولان
- کشت گیاه دارویی «زیره » در استان بوشهر تقویت میشود
- ۲۷ پایگاه امدادی در استان بوشهر فعال است
- اجرای نورپردازی های ویژه در شهر همزمان با اجرای طرح استقبال از بهار / تصاویر
- پویش «زندگی با آیهها» دلها را قرآنی میکند
- مسؤولان نسبت به رفع مشکل آب لامرد تلاش کنند
- استقلال و پرسپولیس «تماشاگران» را بازنده کردند/ دو تیم ضعیف بودند
- مس در لیگ برتر ماند/ سایپا به دسته یک سقوط کرد
- مهاجم سپاهان: امتیاز گرفتن از تیمهای مدعی کار بزرگی بود
- تهدید مربی سردار آزمون/ هیچ تیمی از تقابل با رم خوشحال نمیشود
- دعا کنید فوتبال ایران از این بدتر نشود/ باید برای دربی تاسف خورد
- «کرم برگخوار» مزارع استان بوشهر را تهدید میکند
- زیرساختهای اقامتی در استان بوشهر تقویت میشود
- ۴۸۰۰ خودروی شوتی حامل قاچاق در استان بوشهر توقیف شد
- بایدن، ایران را تهدید کرد
- واکنش باشگاه استقلال به عدم حضور تماشاگران در بازی با هوادار
- آمریکا: نمیتوانیم ارسال موشکهای بالستیک از ایران به روسیه را تایید کنیم
- دو روایت از گفتوگوی غیر مستقیم ایران و امریکا
- تحریمهای جدید آمریکا در ارتباط با ایران
- تله نتانیاهو برای بایدن
- بایدها و نبایدهای ورزش در ماه مبارک رمضان
- روشهای از بین بردن بوی عطر از روی لباس
- طرز تهیه راگو مرغ فرانسوی با طعم عالی
- معین، پشت مرز ایستاده و منتظر اجازه ورود است؟!
- تاثیر عجیب و باورنکردنی افسردگی بر سلامت زنان
- داور بوشهری انتخابی تیم ملی پومسه را قضاوت کرد
- ۱۷۵ کیلومتر راه روستایی در استان بوشهر احداث شد
- مراکز اقامتی آموزش و پرورش شبانکاره آماده اسکان مسافران است
- مسابقات چهارجانبه بسکتبال نونهالان در «دیلم» برگزار شد
- زیرساختهای صنعتی استان بوشهر تقویت میشود/ افزایش تولید و اشتغال
- ایجاد اشتغال پایدار برای جوانان بومی دلوار از اولویتها است
- ۹۰ هکتار زمین جدید به محدوده شهر برازجان افزوده میشود
- سامانه بارشی جدید دوشنبه وارد ایران میشود
- جراحی کاهش وزن برای افراد نیازمند پیوند کلیه نجات بخش است
- داروهای اختلال بیش فعالی احتمال مرگ زودهنگام را کاهش می دهند