کد خبر: 78848 ، سرويس: گزارش و گفتگو
تاريخ انتشار: 22 خرداد 1396 - 08:32
با روجا چمنکار از آرزوی جنوب تا رویای جهان بدون جنگ؛
آرزویم این است که هیچ جنگی در دنیا وجود نداشته باشد

اتحاد خبر: با صمیمیت و آرامش خاصی حرف می زند، می گوید: «من زادگاهم را دوست دارم، کوچه های خاکی کلیجا را دوست دارم و حس نوستالژیکی بهش دارم...  در واقع جایی که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم را دوست دارم، شهرم را، استانم را و کشورم را ... و من و شعر من هر چیزی که داریم، بخش عظیمی از آن را مدیون همین کوچه های خاکی کلیجا هستیم و هیچوقت ...

اتحاد خبر-زهره عرب: روجا چمنکار نویسنده و شاعر ایرانی است که تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته سینما در دانشگاه هنر تهران گذرانده و در دوره کارشناسی ارشد به تحصیل در رشته ادبیات نمایشی در همان دانشگاه پرداخته است. سپس به فرانسه رفته و به تحصیل در رشته زبان‌های شرق (ادبیات معاصر فارسی) در مقطع دکترا و نیز سینما در مقطع کارشناسی ارشد مشغول شد.

 

با صمیمیت و آرامش خاصی حرف می زند، می گوید:  «من زادگاهم را دوست دارم، کوچه های خاکی کلیجا را دوست دارم و حس نوستالژیکی بهش دارم...  در واقع جایی که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم را دوست دارم، شهرم را، استانم را و کشورم را ... و من و شعر من هر چیزی که داریم، بخش عظیمی از آن را مدیون همین کوچه های خاکی کلیجا هستیم و هیچوقت این را فراموش نمی کنیم!»


او در سال ۱۳۹۰ برنده جایزه کتاب سال شعر جوان (به نام قیصر امین‌پور) از سوی وزارت ارشاد ایران گردید. روجا علاوه بر سرودن شعر به نویسندگی و نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی نیز مشغول است.  از دیگر فعالیتهای او باید به مسئولیت انجمن شعر و ادب دانشگاه هنر ؛ شرکت در چندین فستیوال شعری در شهرهایی چون گوتنبرگ، وین، پاریس، استراسبورگ، نانت؛ داور سایت‌های ادبی ماه مگ و مانیفست؛ مدرس اولین کارگاه مجازی شعر در سایت نویسش و همکاری با گروه موسیقی لیان در زمینهٔ ترانه اشاره کرد. وی در سال ۱۳۸۴ به دعوت کشور فرانسه در دو سالانه بین‌المللی شعر فرانسه برای شعرخوانی در شهرهای پاریس و نانت شرکت کرد.

 

تاکنون شش مجموعه شعر به چاپ رسانده و دارای چندین نمایشنامه و فیلمنامه بلند و همچنین دو فیلم کوتاه در کارنامه ی خود می باشد. اتحاد جنوب گفتگویی خواندنی و صمیمی با این شاعر جوان برازجانی انجام داده که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:

 

*خانم چمنکار ابتدا برای ما از تجربه‌های شعری‌اِتان حرف بزنید! از نخستین شعرهاتان. چه‌گونه حس کردید که شاعر هستید؟ از آن حال‌وهواها بگویید!

از اولین تجربه های شعریم زیاد در جاهای مختلف گفته‌ام، ولی اینکه از کی و چطور شروع کردم، اینقدر با اولین تصویرها و خاطراتی که از کودکیم دارم همزمان است که یادم نمی آید دقیقا از کی شروع شد.از خیلی بچگی تحت تاثیر قصه هایی که پدر و مادرم برام تعریف می کردند شروع به گفتن یک چیزهایی کردم که خیلی هایش را ضبط کردند و قطعا اون باعث شده که اولین جرقه های نوشتن قبل از اینکه نوشتن را یاد بگیرم، تو ذهنم شکل بگیرد، ولی اینکه به طور جدی از کی برام شعر جدی شد میتونم بگم که از سن 9 سالگی، ده سالگی که اولین شعرم در روزنامه «خبر شیراز» چاپ شد، از آن موقع احساس کردم این یک راهی است که باید خیلی جدی تر بهش فکر کنم و دومین مرحله اش هم موقعی بود که با منوچهر آتشی آشنا شدم و آن در مسیری که من انتخاب کردم خیلی تاثیر داشت.


*
در ابتدای شاعری با چه کسانی در ارتباط بودید؟ چه افرادی مشوق شما در این راه بوده‌اند؟

بدون شک اولین کسانی که همیشه و همیشه در این مسیر خیلی مهم بودند پدرم و مادرم هستند و بعد از آن قطعا برادرها و خواهرم، یعنی خانواده ام همیشه پشت همه ی آرزوهایم ایستاده‌اند.
بعد از خانواده ام اسم چند نفر را می توانم بگویم مثلا اول راهنمایی که بودم دبیر ادبیاتمان آقای "علی روزبه"، آدمی بود که خیلی در مسیر شعری من تاثیرگذار بود، دومین نفر آقای "محمد غلامی" بود شاعر خوب شهرمان و دیارمان. دیگر، "جلال خسروی" بود که واقعا به نظر من شهر ما باید قدردان حضور چنین شاعری باشد و خب بعدترها قطعا "منوچهر آتشی" خیلی خیلی تاثیر جدی و فراموش نشدنی ای در کار من داشت

"علی باباچاهی" همینطور، کسی بود که شعر من را در پانزده سالگی توی ماهنامه معتبر «آدینه» آن موقع چاپ کرد و خیلی تاثیرگذار بود و خب بعدها خیلی های دیگر هم در این مسیر بودند ولی جز اولین کسانی که می توانم نام ببرم این آدم ها هستند.


*
از نقش خانواده‌اِتان در موفقیت‌ها و پیشرفت‌های‌تان بگویید.

همانطوری که گفتم خانواده من نقش مهمی در مسیر کاری من داشتند، پدرومادرم هر دو به ادبیات علاقمند هستند، هر دو قلم خوبی دارند. پدرم به تازگی مشغول کار بر روی مجموعه ده جلدی داستان برای بچه هاست که یک مجموعه هم به صورت کتاب به اسم "مدادرنگی‌های رویا" منتشر شده است و کتاب داستان دوم از همین مجموعه به اسم " پرواز رویا " هم زیر چاپ است. یک کار مشترک هست با داستان‌های پدر و شعرهای من. این مجموعه کتاب‌ توسط انتشارات توکا منتشر شده و می‌شود. مادر من هم خیلی قلم خوبی دارد. من و خواهر برادرهایم با کتاب بزرگ شدیم و آنها هم می‌نویسند، بسیار خوب هم می‌نویسند.


*در دوران کودکی رویای شما چه بود؟

رویای بچگی من این بود که جهانگرد بشوم. یادم هست همیشه هر کسی ازم می پرسید که دوست داری چیکار کنی وقتی بزرگ شدی می گفتم که دوس دارم جهانگرد بشوم. دلم می خواست دنیا رو ببینم، دلم نمی خواست یکجا بمانم و همین کار را هم کردم، دلم می خواست یک اتفاقی بتوانم توی این جهانی که توش حضور داشتم و حضور دارم به وجود بیارم، یک حرکتی، یک تکانی. یک کاری بکنم که فکر کنم غیر از من هیچکس دیگه ای نمی توانسته این کار را انجام دهد.
دلم می خواست احساس کنم که یک زمانی حضور من برای جهان، بودنم و حضورم توی این دنیا بیهوده نبوده و هنوز هم یکی از رویاهایم همین رویایی هست که از بچگی با من بوده.


*
در آن زمان تصور می کردید به شاعر مطرحی تبدیل شوید؟

راستش هیچ وقت خیلی برایم مهم نبوده و نیست، چیزی که می دانستم این بود که دلم نمی خواهد یک زندگی عادی و روزمره و از پیش تعیین شده داشته باشم، دلم می خواست زندگیم و دنیایم را آنطوری که خودم دوست داشتم و دوست دارم بسازم و برایش تلاش کردم، برایش زحمت کشیدم و شما وقتی که یک چیزی را برایش تلاش می کنید و زحمت می کشید، حتما می توانید تا یک حدی آنرا به دست بیاورید. بنابراین مطرح بودن برایم مهم نبوده چون فکر می‌کنم جهان هستی خیلی بزرگ‌تر از آن است که اصلا مهم باشه هزار نفر آدم را بشناسند یا صدهزار نفر. ولی برایم مهم هست که اونجوری که دلم میخواسته و اونجوری که فکر می کردم درسته، زندگی کنم.


*
ویژگی های اخلاقی شما چیست؟

بارزترین ویژگی‌های اخلاقی که در خودم می شناسم یکی اینکه آدم صبوری هستم، آدمی هستم که برای رسیدن به هر چه می‌خواهم از زحمت کشیدن براش خسته نمی‌شوم. آدمی هستم که در بدترین لحظات زندگی و بدترین شرایط زندگی منفعل نمی شوم و همیشه سعی می کنم یک راه حلی برای هر مشکلی که پیش می آید پیدا بکنم.
زندگی را دوست دارم، آدم ها را دوست دارم؛ حسرت چیزی را هم نمی خورم.


*
شما برای ادامه تحصیل به تهران و سپس به اروپا رفتید. سکونت در آن‌جاها تا چه میزان در اعتلای شعری شما تأثیر داشته است؟

اینکه زندگی کردن در جاهای مختلف چه تاثیری روی شعر من گذاشته است، فکر می کنم این تاثیر خیلی بارز، مشخص و قابل دیدن است. به خاطر اینکه شعر من به شدت شعری است که تحت تاثیر اتفاقات روزمره و اتفاقاتی است که پیرامون من می افتد، ضمن اینکه به هر حال زندگی کردن در جاهای مختلف می تواند هر کدام یک جهان دیگری و یک بعد تازه ای را وارد شعر من کند. علاوه بر آن زندگی کردن توی یک زبان دیگر و در یک فرهنگ دیگر می تواند با خودش بخشی از آن زبان و بخشی از آن فرهنگ و قابلیت های آن را بیاورد و وارد شعر بکند و این برای من خیلی دستاورد بزرگی هست و آگاهانه سعی می کنم که آن را ببینم و ازش استفاده بکنم.



*
می‌دانیم که شما به زادگاه خود و حتا به محله‌ی کلیجا حس نوستالژی دارید. با این‌وجود شما تجربه‌ی زندگی در شهرهای متفاوت‌تر را دارید. این تجربه زندگی در فضاهای متفاوت چگونه دل‌بسته‌گی‌تان به محله‌ی کوچک کودکی‌اتان را توجیه می‌کند؟

اینکه من زادگاهم را دوست دارم، کوچه های خاکی کلیجا را دوست دارم و حس نوستالژیکی بهش دارم هیچ تناقضی ندارد با اینکه من جاهای مختلف زندگی کردم.

بله ، من در واقع جایی که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم را دوست دارم، شهرم را، استانم را و کشورم را ... و من و شعر من هر چیزی که داریم، بخش عظیمی از آن را مدیون همین کوچه های خاکی کلیجا هستیم و هیچوقت این را فراموش نمی کنیم.

بارها و بارها شده که در موقعیت های مختلف به خودم هشدار داده‌ام، به خودم این تلنگر را زده ام که یادت باشه، هیچوقت فراموش نکنی که از کجا اومدی، هیچوقت فراموش نکنی که در واقع چه مسیری را طی کردی. هیچوقت آدمهایی را که به تو کمک کردند، آدم هایی که تو بینشان بزرگ شدی را هیچوقت فراموش نکنی و فکر می کنم این حس همیشه با من همه جا میماند و همیشه هر جای دنیا هم که بوده‌ام راجع بهش حرف زده‌ام و باعشق نسبت بهش حرف زده‌ام.


*
بن‌مایه‌های شعری شما در پاره‌ای اوقات به مسائل زنان برمی‌گردد. این موضوع در مجموعه‌ی دوم شما -سنگ‌های نه ماهه- که در آن عروسک‌های‌تان نیز بزرگ و بزرگ‌تر شده‌اند؛ نمود بیش‌تری دارد، در این مورد برای ما حرف بزنید.

راجع به زنانگی در شعر که گفتید، اشاره درستتان اشاره به کتاب سنگ‌های نه ماهه بود که از اسمش هم مشخص است. به خاطر اینکه دوره ای بود که خیلی این سوال در ذهن من بزرگ شده بود، خیلی دغدغه ی این را داشتم و خیلی مطالعه متمرکزی روی این مبحث داشتم، اینکه زنان برای به دست آوردن حقوق خودشان چه تاریخی را پشت سر گذاشته‌اند. خیلی زیاد کتاب های "ویرجینیا وولف" را می خواندم، و خیلی کارهای "سیمون دوبوار" را مطالعه می کردم و به هر حال قطعا روی شعر من هم خیلی تاثیرگذار بوده ولی الان فکر می کنم که آن دوره را پشت سر گذاشتم و متفاوت‌تر به این قضیه نگاه می کنم. برایم تساوی بین حقوق زن و مرد خیلی مطرح هست، نه اینکه نمودهای زنانگی در شعرم مشخص نباشد، چرا مشخص است ولی قطعا به لایه های زیرین شعرم راه پیدا کرده است. به هرحال توی شعر من وجود داره به خاطر اینکه من یک زن هستم، بخشی از هویت من است. من موقع نوشتن بهش فکر نمی کنم، مثل این میماند که من توی جنوب به دنیا اومدم، بزرگ شدم موقع شدن به این فکر نمی کنم که راجع به آن بنویسم، ولی توی شعر من نمود پیدا می کند. کلیجا توی شعر من نمود پیدا می کنه، به خاطری که بخشی از منه، پس بخشی از شعر من هست، فکر می کنم مبحث زنانگی هم همینطوری است مثل جایی میماند که آدم در آن به دنیا آمده، بزرگ شده، همه ی آنها بخش هایی از وجود من هستند و بنابراین می آیند و بخشی از شعر من می شوند


*
شعر برای شما چه جذابیتی دارد؟

شاید جذابیت برایش خیلی کلمه ی حقیری باشد، چون که واقعا همه زندگی من به نوعی تحت تاثیر شعرم است و البته که یک رابطه دوسویه است، یعنی شعر من هم به شدت تحت تاثیر مستقیم زندگیم است. ولی من نمیدانم که آدمها چطور می توانند چیزی ننویسند و یا نخوانند یا توی یک جهانی زندگی بکنند که در واقع از شعر تهی باشد. بنابراین می توانم بگویم همه زندگی من است، هیچوقت اینطوری بهش فکر نکردم که مثلا چه جذابیتی می تواند برای من داشته باشد یا نداشته باشد، اینقدر تنیده شده، گره خورده به زندگیم که راستش نمی توانم اینجوری بهش نگاه کنم


*
نظرات مردم و طرفدارانتان را در سایت ها و شبکه های اجتماعی هم می خوانید؟

نظر مخاطبان شعرم را در شبکه های اجتماعی می خوانم ولی تا حدی که بتوانم و وقت داشته باشم، و در واقع توی برنامه زمانی که دارم وقتم را نگیرد سعی می کنم بخوانم و اصولا آدمی هستم که نظر دیگران برایم ارزشمند است.


*
در اوقات فراغت چه می کنید؟

معمولا دوست دارم که وقتم را با خانواده و دوستانم بگذرانم، و فیلم ببینم.



*
شاعر مورد علاقه تان کیست؟

یک شاعر را نمی توانم نام ببرم، به خاطر اینکه در دوره های مختلف زندگیم، هر دوره ای مثلا یک شاعری را کشف کرده ام و شعرهایش را خوانده ام و آن دوره در واقع از شعرهایش لذت بردم.

از کلاسیک‌های ایرانی سعدی و خیام را می‌توانم هزار بار بخوانم و هر بار برایم تازه باشد.

شاعران معاصر ایرانی قطعا فروغ را خیلی دوست دارم، کارهای منوچهر آتشی را خیلی دوست دارم، کارهای شاملو را دوست دارم و شاعرانی که شعرهایشان را می شود در لحظات مختلف زندگی زمزمه کرد.

یک چند وقتی است که دارم کارهای یدالله رویایی را دوباره خوانی می کنم و خیلی فکر می کنم که بعضی از شعرها را چقدر ساده از کنارشان گذشته بودم و چه اتفاق های شگرفی توی این شعرها افتاده است.

از شاعرهای غیرایرانی، شاعران فرانسوی را من خیلی دوست دارم، بودلر و رمبو و ورلن و ... اینها را خیلی دوست دارم و یک دوره ای خیلی زیاد می خواندم. قبلا در دوره ای کارهای هانری مشونیک را می خواندم احساس کردم شاعری است که کشفش کرده ام و شروع کردم به خواندن کارهایش، تا جایی که مجموعه ای هم از شعرهایش از فرانسه به فارسی ترجمه کردم. یک شاعر دیگر هم به نام ایوون بونفووا که خواندنش آن برایم یک کشف تازه بود و الان هم یک سری شاعران معاصر هستند که در سفرها و در فستیوال ها شناختمشان و کارهایشان را خوانده ام و به نظرم شعرهایشان اتفاق مهمی در شعر امروز است و امیدوارم که بتوانم کارهایشان را ترجمه بکنم و به مخاطب فارسی زبان بشناسانم، مثلا یک شاعری به اسم ایوون لومن که شروع کردم به ترجمه کارهایش

ولی خیلی زیاد هستند مثلا در شاعران انگلیسی زبان مثلا یک دوره ای کارهای سیلویا پلات را خیلی می خواندم و هنوز هم دوستش دارم. و خب خیلی شاعرهای دیگر، واقعا نمی توانم یک شاعر را نام ببرم.


*
کتاب هم که می خوانید؟ 

کتاب بله می خوانم، و یک چیز بدیهی است و فکر می کنم سوال کردن ندارد.
من فکر می کنم ذهن کسی که می نویسد باید همواره از کلمه، از داستان، از شعر، از آن چیزی که می خواند پر باشد، چون که از ذهن خالی اصولا چیزی نمی تواند بیرون بیاید.


*
شعر شما به علت زبان ساده‌اتان بیش‌تر به معنا معطوف است، در تجربه‌ها و نظرورزی‌های جدید، این موضوع محل ایراد و انتقاد است. نظرتان را درباره‌ی این مورد بیان کنید.

من از قابلیت های زبان فارسی در شعرم زیاد استفاده می کنم اما معتقدم که این استفاده نباید منجر به گل آلود شدن زبان بشود برای اینکه بهش یک پیچیدگی کاذبی بدهد برای اینکه ما نفهمیم عمق این کاری که کردیم و تبدیل به شعر شده چقدر هست. نه، اگر منظوراز کار زبانی مغلطه‌ی زبانی هست من بهش اعتقادی ندارم. اما در مورد نظرورزی های جدید یا تجربه های جدید اگر منظورتان مباحثی است که فرمالیست ها خیلی قبل تر مطرح کردند و بعد مباحثی که پست مدرنیست ها مطرح کردند و خیلی وقت‌ها تحت تاثیر ترجمه‌های ناقص و نصفه این تئوری‌ها به فارسی تعدادی شعر سروده شد که حاشیه‌شان بیشتر از متنشان بود، باید بگویم که اینها خیلی جدید نیستند، البته اصلا منظورم شاعرانی نیست که با شناخت و آگاهی درست به مسئلۀ زبان در شعر پرداختند. الان در شعر امروز دنیا دارد اتفاقاتی می افتد مثلا توی شعر اجرایی که یک دنیای جدید و یک دنیای دیگری هست و خب بعد خیلی از تئوریسین های الان هم می آیند و آن تئوری های قبلی را نقد می کنند. مهم این است که کسی که می‌نویسد خودش بداند که دارد چه می‌کند و تکلیفش با انتخاب کلماتش و چگونگی چینششان و خلق جهانشان مشخص باشد.


*
موسیقی هم گوش می دهید؟ چه نوع موسیقی؟

موسیقی زیاد گوش می دهم و خیلی دوست دارم، اینکه چه نوع موسیقی گوش می دهم واقعا بستگی به شرایط و موقعیت دارد، کلا موسیقی کلاسیک را خیلی دوست دارم و زیاد گوش می دهم به خصوص موقع نوشتن سعی می کنم زیاد موسیقی کلاسیک گوش بدهم مثل "یوهانس برامس".

کنسرت موسیقی کلاسیک به صورت اجرای زنده را دوست دارم بروم و زیاد هم این کار را انجام می دهم.
موسیقی سنتی ایرانی را خیلی دوست دارم، در واقع از آن جنس موسیقی است که دوست دارم بتوانم به صورت اجرای زنده اگر امکانش باشد بروم. و موسیقی خطه خودمان، موسیقی بندری ، موسیقی جنوب را خیلی دوست دارم و با آقای شریفیان هم در دو تا آلبوم ایشان دو ترانه کار کرده ام. به طور کلی موسیقی را دوست دارم و در موقعیت های مختلف موسیقی های مختلفی گوش می دهم. 

 

*شما در شعرهای‌تان به زبانی ساده و تا حدی به شعر گفتار گرایش دارید، نظرتان در مورد رفتار زبانی متفاوت که در شعرها و نظرات کسانی مانند دکتر براهنی، و آقای باباچاهی طرح شده است، چیست؟

راستش راجع به زبان شعر چون من "آشنایی با شعر معاصر ایران" را در دانشگاه هم زیاد تدریس کرده ام، همیشه به دوستان دانشجو این را می گویم که اینگونه طبقه بندی ها شاید برای تاریخ ادبیات خوب باشد ولی ما نباید همینطور بدون آگاهی آدمهای مختلف را که کارهای مختلفی در ادبیات کرده اند در یک دسته قرار دهیم. مثلا "باباچاهی" را با "رضا براهنی" بیاییم در یک طبقه بندی جا بدهیم و "سیدعلی صالحی" و مثلا "احمدرضا احمدی" را در یک طبقه بندی دیگر جا بدهیم. نه، اینها هر کدام علت ماندگاریشان در ادبیات این بوده که در زبان شعر آمده اند و یک پیشنهاد تازه ای به شعر داده اند. بنابراین رویکردی که براهنی نسبت به زبان شعر دارد با رویکردی که یاباچاهی دارد و دارد براساس آن می نویسد با همدیگر متفاوت هستند
تجربه ای که من هم در شعر دارم، به هرحال زبان در شعر همیشه برای من مهم بوده، منتها در واقع من خیلی به جدایی زبان و محتوا یا موضوع اعتقادی ندارم، به نظرم در واقع شعر که شکل می گیرد زبان و یا محتوا دو تا چیزی هستند که با همدیگر شکل می گیرند تا یک شعر را به وجود بیاورند و ما نمی توانیم آنها را جدا بکنیم و بعد راجع بهشان صحبت کنیم.


*
مطبوعات چطور؟ آیا روزنامه ها را ورق می زنید؟

مطبوعات و روزنامه ، صد درصد ...

یعنی تا حدی که صبح بیدار می شوم اولین کاری که می کنم این است که مطبوعات و روزنامه ها را مطالعه می کنم البته وقت‌هایی که ایران نیستم به صورت آنلاین خودم را در جریان کامل اخبار قرار می دهم، و فکر می کنم برای هر کسی که می نویسد واقعا لازم و مهم است.


*شما از چهره های مطرح شعر و ادبیات هستید، چقدر با فعالیت در فضای مجازی موافق هستید و چقدر از این فضا شناخت دارید؟ 

خیلی سوال جالبی است به خاطر اینکه از چندین زاویه می توان درباره آن صحبت کرد، یک زاویه اینکه به هر حال یک امکانی است که وجود دارد و ارتباط برقرار کردن را در یک فضای ادبی راحت کرده است. به این معنا که آدم می تواند راحت با مخاطبش در ارتباط باشد و هم اینکه راحت تر از اطلاعاتی که در دنیای ادبی دارد می افتد می شود آگاه شد، کار بقیه را می شود خواند و اصولا رابطه میان اثر و نویسنده و مخاطب را خیلی راحت تر کرده است.
اما از طرف دیگر هر مسئله ای مثل فضای مجازی و اینترنت و هر پدیده تازه و نویی هر دو تا کفه مثبت و منفی را همزمان با خود دارد. منفی هم البته نمی توان گفت اما مسئله همان شناخت است، اینکه ما اگر شناخت درستی از این فضا داشته باشیم و بدانیم که چطور می توانیم از آن استفاده کنیم خیلی می تواند کمک کننده باشد. در غیر این صورت نه، ضرر آن خیلی بیش از نفعش است، به این معنی که به هر حال در فضای مجازی به خاطر اینکه هیچ شرطی، هیچ باید و نبایدی بر آن حاکم نیست  هر کسی می تواند هر چیزی را بنویسد و به عنوان مثلا شعر یا ادبیات آن را معرفی بکند، و به هر حال به خاطر اینکه هر نوشته ای، هر کسی که یک چیزی را منتشر می کند یا می نویسد افرادی در حلقه اطرافیانش وجود دارد و می آیند آنرا لایک می کنند و این ممکن است باعث شود که در واقع یک آشفتگی و هرج و مرجی به وجود بیاید و کاری که باید دیده شود و ارزش واقعی دارد دیده نشود، یا خیلی از کارها در واقع آن بازخوردی که باید را نداشته باشند یا در این بازار آشفته ای که وجود دارد گم بشوند.
ولی به هر حال اگر آدم این فضا و آسیبهای آن را بشناسد و خیلی از حاشیه‌هایش را جدی نگیرد خوب است.  یعنی من فکر می کنم که این فضای مجازی گاهی یک چیزهای کاذبی به آدم می دهد، در واقع فضای کاذب و غرور کاذبی را برای آدم ها به وجود می آورد، یک چیزی یا فضایی را به وجود می آورد که کاملا کاذب است و خارج از آن چارچوب مجازی وجود حقیقی ندارد. به هر حال اگر انسان این را بشناسد و بداند خیلی هم خوب است.

من خیلی نسبت به این قضیه راحت فکر می کنم و سعی می کنم تا جایی که به وقتم لطمه نزند، به تنهاییم لطمه نزند و من را دچار حاشیه نکند ازش استفاده کنم.


*از تجربه‌های دیگرتان در حوزه‌های هنر، ترجمه، فیلم و نمایش حرف بزنید. برنامه‌های‌تان در زمینه‌های فوق چیست؟

راجع به تجربه های دیگر در زمینه های دیگر، به هر حال من رشته دانشگاهیم سینما بوده و توی این زمینه کار کردم و کار می کنم. فیلمنامه نوشته ام، فیلم ساختم و چند تا کار نصفه نیمه دارم که دوست دارم اینها را حتما انجام بدهم. و در ترجمه هم یک مجموعه از کارهای "هانری مشونیک" تا حالا از نشر چشمه منتشر شده است، و پروژه ای دارم که خیلی دوست دارم انجامش بدهم و آن هم اینکه بتوانم یک مجموعه ای از کارهای شاعران فرانسوی هم نسل خودم را به زبان فارسی ترجمه کنم و امیدوارم بتوانم آنها را برای اولین بار به مخاطب فارسی زبان بشناسانم. و در زمینه ترانه هم با "محسن شریفیان" تجربه همکاری داشتم و هم با یکی دو تا موزیسین دیگر که ترانه هایشان را برایشان نوشته و با آنها کار کرده ام.

 
 

*زیباترین شعری که تا به حال نوشته اید؟

زیباترین شعری که نوشتم خب فکر کنم، اگر شعری را به عنوان زیباترین شعرم معرفی کنم خیلی دردناک است چون که فکر می کنم خب دیگر من دیگه کارم رو انجام دادم.
نه واقعا، فکر نمی کنم. یک روزی می نویسمش. یک روزی بهترین شعرم را می نویسم، هنوز ننوشتمش ...


*چه کسی بیشتر در زندگی تان تاثیرگذار بوده است؟

واقعا پدرم و مادرم بوده اند، به عنوان دو انسانی که در زندگی ام تاثیرگذار بوده اند یعنی حتی اگر پدر و مادرم هم نبودند و در زندگیم این دو تا انسان را دیده بودم فکر می کنم بیشترین تاثیر را می توانستند روی زندگی من بگذارند.


*
نقش همسرتان در زندگی شخصی و ادبی شما چقدر خاص و تاثیرگذار بوده است؟

خیلی نقش پررنگی هست. بابک خیلی دوست است، رفیق است، همراه است و به هر حال به نظر من یک رابطه درست، یک رابطه سالم، یک رابطه عاشقانه، یک رابطه ی قشنگ رابطه ای است که دو تا آدم هر دو بتوانند به همدیگر کمک بکنند برای اینکه بتوانند قدم های بهتری را در زندگی بردارند و به آن چیزی که هر کدام می خواهند بتوانند برای رسیدن بهش به یکدیگر کمک کنند.

بابک خودش نویسنده است، یک نویسنده ی خیلی خوب و یک مترجم بسیار قابل اعتماد و بودن ما کنار همدیگر فکر می کنم خیلی قشنگ، عاشقانه و کمک کننده و انرژی دهنده است.


*
چه آرزویی برای جهان دارید؟

آرزویم کلا برای دنیا، این است که هیچ جنگی هیچ جای دنیا وجود نداشته باشد و هیچ کودکی قربانی جنگ نباشد.
آرزویم برای مردم کشورم این است که، در واقع بتوانیم همدیگر را با همه تفاوت هایی که داریم بیش‌تر دوست داشته باشیم، همدیگر را تحمل کنیم، به همدیگر احترام بگذاریم و بدانیم که همه ی ما کشورمان را دوست داریم. تحملمان را در قبال همدیگر بالا ببریم و نام ایران را در هر جای دنیا همچنان سربلند و با غرور نگه‌داریم.


*لطفا نخستین چیزی که با شنیدن این واژه ها به ذهنتان می رسد بگویید؟

روجا چمنکار : شعر
شعر : روجا چمنکار
عشق : خانواده
موسیقی : رهایی
تولد : تپش
مرگ : خواب
ایران : وطن
مادر : آغوش
جنوب : جایی که دلم میخواد یک روزی برگردم و هر کاری از دستم برمیاد براش انجام بدم. 

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/78848