امروز: پنجشنبه 30 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 23 ارديبهشت 1396 - 14:36
اتحاد خبر: در میانه زبانه های آتش بزرگ ترین جنگ تاریخ بشر، چهره مردی خودنمایی می کند که روزی آرزو داشت نقاش شود و جهان را از دریچه رنگ و بوم و قلم به تصویر بکشد اما روند رخدادها در زندگی او به گونه ای پیش رفت که به جلادی تمام عیار و دیکتاتوری مدرن مبدل شد.

اتحاد خبر: در میانه زبانه های آتش بزرگ ترین جنگ تاریخ بشر، چهره مردی خودنمایی می کند که روزی آرزو داشت نقاش شود و جهان را از دریچه رنگ و بوم و قلم به تصویر بکشد اما روند رخدادها در زندگی او به گونه ای پیش رفت که به جلادی تمام عیار و دیکتاتوری مدرن مبدل شد. او جهانی را طرح زد که در آن میلیون ها نفر در زندان ها و اردوگاه ها جان سپردند و میلیون ها نفر دیگر از سرزمین خود آواره شدند. جوانک بازنده ای که تمام امیدهایش را برای حضور در دانشکده هنر از دست داده بود و با ولگردی در خیابان ها روزگار می گذراند، ناگهان به خصم جهان مبدل شد.

هفته نامه صدا - سمیرا دردشتی: آدولف هیتلر یکی از مجریان اصلی جنگ جهانی دوم بود، اگرچه هرگز فرصتی برای پاسخگویی او در محضر جهانیان نسبت به آنچه در مدت حضورش در قدرت انجام داده بود، پدید نیامد ولی تاریخ در هر نسلی بارها به داوری او و اقداماتش برخواهد خاست. این گونه است که در لا به لای کتب قطور تاریخ هیتلر بارها محاکمه، مجازات و حتی در مواردی تبرئه شده است.
 
آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
تولد در مرز

آلوییس، کارمند دون پایه اداره گمرک اتریش فرزندی نامشروع بود که برای سومین بار ازدواج کرده بود. این بار همسرش نوه عموی پدرش بود و برای ازدواج باید اجازه نامه مذهبی مخصوصی دریافت می کردند. آلوییس و کلارا در مجموع صاحب شش فرزند شدند که از آن میان تنها یک پسر و یک دختر شانس زنده ماندن پیدا کردند.  

حدود ساعت شش و نیم بعد از ظهر، 20 آوریل 1889 در مسافرخانه محقر گاستهوف زوم پومر در شهرک براناو، جایی در حوالی مرز اتریش با آلمان، دومین فرزند آن ها که نامش را آدولف گذاشتند، به دنیا امد. کسی که در فاصله چند دهه بعد جهان را با آتش بزرگ ترین جنگ تاریخ مواجه کرد.

زاده شدن در میانه مرز در تصورات و تفکرات آتی آدولف نقشی بسزا داشت چنانکه در نخستین سطور «نبرد من» به این امر اشاره می کند: «شاید خواست خداوند بود که من در شهر کوچک و زیبای سرحدی بین دو کشور آلمان و اتریش به دنیا بیایم زیرا همبستگی این دو کشور از آرزوهای دیرینه هر فرد آلمانی بود.»

هیتلر عقیده داشت هردوی این سرزمین ها به یک رایش (امپراطوری) تعلق دارد و آرزو داشت مرزی میان این دو وجود نداشته باشد. آدولف سه سال بیشتر نداشت که خانواده اش به ایالت باواریا در جنوب آلمان مهاجرت کردند. این ایالت نیز در جنوب خود با اتریش هم مرز بود آلوییس در 58 سالگی بازنشسته شد و بی قراری به او اجازه یکجانشینی و سکون نمی داد. بنابراین مدام تغییر مکان می داد و آدولف تا 15 سالگی هفت بار به همراه پدر تغییر مکان داد و در پنج مدرسه مختلف درس خواند و در این زمان آن گونه که خود می گوید، سودای کشیش شدن در سر داشت. این در حالی بود که آلوییس می خواست پسرش کارمند دولت شود و از این رو می کوشید هزینه های مربوط به مدرسه او تقبل کند.

با این حال آدولف هیچ علاقه ای به همراهی با آرزوهای پدرش نداشت. بنابراین در مدرسه بسیار ضعیف ظاهر شد و نمراتش بسیار پایین تر از حد انتظار بود. او بعدها بهانه این امر را مخالفت با سرنوشتی دانست که پدر علاقه مند بود برای او رقم بزند. با این حال حضور در دبیرستان در تفکرات آتی او و رویکردی که به جهان و سیاست پیدا کرد بسیار موثر بود. آن جا معلم تاریخی به نام لئوپلد پوچ بود که افکارش در هیتلر بسیار تاثیرگذاشت. پوچ نیز از اهالی آلمانی زبان ناحیه مرزی اتریش و یک ناسیونالیست آلمانی متعصب بود و هیتلر بعدها در «نبرد من» از او به نیکی یاد می کند و آموزه هایش را در سرنوشت خود بسیار تاثیرگذار می داند.
 آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
آلوییس هیتلر در 1903 بر اثر خونریزی ریه درگذشت. این اتفاق و بیماری ریوی آدولف، به رغم اصرار مادر این فرصت را برای او فراهم آورد که از درس خواندن فرار کند. وی با وجود این که مادرش برای تامین مخارج زندگی با زحمت مواجه بود، حاضر به همراهی در تامین هزینه های زندگی و یافتن شغلی به این منظور نبود و البته مادر نیز از این بابت به فرزند خود فشاری نمی آورد. بنابراین نوجوان رنگ پریده خجالت زده روزهای خود را صرف گردش در خیابان ها، فکرکردن، مطالعه، شعر گفتن و گوش دادن به موسیقی واگنر می کرد. البته این زندگی بی قیدانه اگرچه موجبات راحتی او بود اما رضایتش را تامین نمی کرد. او خشمی در درون خود نهفته داشت که در لحظاتی به شدیدترین شکل ممکن فعال می شد.

به دنبال یک رویا

در این میان آرزوی بزرگی برای آدولف هیتلر وجود داشت که از نخستین لحظات مخالفت با ایده پدر برای آینده اش به عنوان مسیر جایگزین زندگی در ذهن او نقش بسته بود. آدولف قصد داشت نقاش شود. بنابراین در سال 1906 در حالی که 17 ساله بود راهی وین شد و دو ماه را در این شهر سپری کرد. او در این زمان کوشید تا به «مدرسه عالی هنرهای زیبای وین» راه یابد اما استعداد او در این رابطه ضعیف ارزیابی شد. با این حال آدولف رویای خود را فرونگذاشت و سال بعد نیز در این رابطه تلاش کرد ولی این بار به دلیل ضعیف تشخیص داده شدن آثارش حتی به آزمون ورودی نیز راه پیدان کرد و این پایان تلاش او برای این رویا شد، چرا که سال بعد وضعیت جسمی کلارا رو به وخامت گذاشت و در اثر سرطان درگذشت.

ولگردی در وین

مرد جوان برای نخستین بار در زندگی اش با لزوم تامین معاش خود مواجه شد ولی او که به این امر عادت نداشت و هیچ استعداد خاصی نیز از خود بروز نداده بود و به زحمت بسیار افتاد و چهار سال آتی زندگی را در فقر و بدبختی سپری کرد. او با وجود احتیاج شدیدی که برای گذراندن زندگی داشت، باز هم برای یافتن کاری تمام وقت کوشش نمی کرد. ولگردی در وین، انجام کارهای موقتی و زندگی در گداخانه های شهر خلاصه این چند سال زندگی او بود.

او در رابطه با این دوران از زندگی اش در «نبرد من» نوشت: «متاسفم که بگوییم وین برای من، فقط نمودار خاطره زنده غم انگیزترین دوران حیات من است... برای من این شهر خوشبخت، مظهر پنج سال فلاکت و نکبت است که ناگزیر بودم معاش خود را به عنوان کارگر روزمزد و نقاش کوچک دوره پرد تامین کنم. درآمد واقعا مختصری که هیچ گاه حتی برای تسکین گرسنگی روزانه ام کافی نبود.»

در این زمان اگرچه هیتلر دخالتی در سیاست نداشت ولی تمامی اخبار مربوط و تحرکات سیاسی را به دقت دنبال می کرد و حتی در همین هنگام در خلال سخنرانی هایی که برای افراد در گداخانه ها و خیابان ها می کرد، مشخص شد که دارای قدرت بیان خارق العاده ای است و این امر بعدها به یکی از ویژگی های مهم شخصیتی او در جذب توده ها مبدل شد.
 آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
تغییر سرنوشت

زندگی سخت او در وین و ناکامی در ورود به دانشکده هنر موجب شد تا در سال 1913 در حالی که بیست و چهارساله بود، به مونیخ برود. بنابراین او بار دیگر به آلمان بازگشت، جایی که سال ها به آن علاقه داشت و احساس تعلق خاطر می کرد. البته بسیاری این مهاجرت را ناشی از فرار او برای خدمت در ارتش اتریش جایی که یهودیان و اسلاوها نیز حضور داشتند، دانسته اند.

بنابراین او با کوله باری از کینه و خشم نسبت به امپراطوری هابسبورگ و اقلیت های گوناگون نژادی موجود در پایتخت اتریش، قدم به سرزمین محبوبش گذاشت، جایی که سرنوشت، بازی متفاوتی را برای او رقم زده بود. در 1914 مقارن با آغاز جنگ جهانی اول، آدولف بلافاصله به عنوان داوطلب به ارتش باواریا پیوست تا از موجودیت سرزمین محبوبش دفاع کند.

هیتلر برخلاف دیگر هم رزمانش از جنگ ابایی نداشت و از آن استقبال می کرد، هیچ کس در خانه چشم انتظار او نبود، هیچ تجارتی نداشت و با زنان رابطه چندان خوبی نداشت. تنها عشق حقیقی ای که شناخته بود و در راه آن مبارزه می کرد، آلمان بود. در جریان جنگ دو بار زخمی شد و به دلیل خدمت شایسته در دو نوبت به او نشان شجاعت داده شد و حتی در 1917 ارتقاء درجه پیدا کرد. با این حال آلمان در جنگ شکست خورد و این امر تاثیری بسیار منفی بر هیتلر گذاشت. او در حالی این خبر را دریافت می کرد که به دلیل عوارض ناشی از گاز خردل به صورت موقت نابینا شده بود.

هیتلر پس از بهبود به مونیخ بازگشت اما چهره شهر به کلی دگرگون شده بود. قیصر از سلطنت آلمان کنار رفته و در برلین حکومت جمهوری برقرار شده بود. او در مونیخ با ملی گرایان و نژادپرستان حزب کارگران آلمان مرتبط شد.
 
آشنایی اش با این گروه به این صورت بود که او نیز به عنوان یک عضو ارتش آموزش های مختلفی را در رابطه با مقابله با احزاب تندرو، به ویژه گروه های کمونیسم کسب می کرد و از طرف ارتش مامور شد تا فعالیت حزب کارگران آلمان را که به نظر ماهیتی متفاوت از گروه های کمونیستی داشت، مورد بررسی قرار دهد اما نزدیکی دیدگاه های او به خط مشی حزب کم کم موجب شد به آن جذب شود و قدرت سخنوری بالایی که داشت او را به یکی از ستون های آن مبدل کرد. این رابطه تا جایی ادامه یافت که هیتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و فعالیت خود را در حزب گسترده کرد.
 آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
در 29 فوریه 1920 تشکیلات نام خود را به «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» تغییر داد و عمده ترین برنامه هایی که دنبال می کرد عبارت از: همبستگی عناصر سوسیالیست و ملی گرا، بازنگری در قرارداد ورسای و بازگرداندن سرزمین های از دست رفته مانند بخش هایی از لهستان، آلزاس و لرن، ایجاد یک دولت واحد آلمانی که تمامی آلمانی ها در آن حضور داشته باشند و اخراج یهودیان از شهروندی آلمان بود. حزب در ابتدا طرفداران چندانی نداشت اما هیتلر رفته رفته در راس آن قرا گرفت و با سخنوری های خود و به ویژه شعارهایی برای جلب نظر دهقانان، کارگران و طبقات پایین جامعه به شمار طرفداران آن افزوده شد، شعارهایی که بسیاری از آن ها بعد از به قدرت رسیدن حزب عملا کنار گذاشته شد.

حزب به رهبری هیتلر بر آن شد که یک راهپیمایی در مونیخ، برعلیه جمهوری وایمار ترتیب دهد. در این راهپیمایی هیتلر در مقابل بیش از 3000 نفر به مدت نیم ساعت سخنرانی و اعلام کرد که جمهوری وایمار شکست خورده و حزب ناسیونال سوسیالیسم پیروز شده است. این تجمع که به عنوان کودتای مونیخ (یا دکودتای آبجوفروشی به دلیل برگزاری سخنرانی در یک آبجوفروشی) مشهور است با برخورد شدید نیروهای امنیتی پایان یافت. در ادامه از فعالیت حزب چلوگیری شد، شماری کشته و زخمی و رهبران حزب از جمله هیتلر دستگیر و به اتهام خیانت محاکمه شدند. هیتلر در زندان مدام به این پرسش اندیشید که چرا کودتا شکست خورد؟ و کتاب «نبرد من» که شرح زندگی خود او بود، محصول همین ایام زندان است.

هرچند هیتلر به 5 سال زندان محکوم شده بود اما کمتر از 9 ماه بعد آزاد شد و بار دیگر به سازماندهی حزب اقدام کرد. اکنون به مدد بحران اقتصادی جهانی، کودتا، سخنرانی و زندان، هیتلر به چهره ای شناخته شده و ملی مبدل شده بود.
 
در ادامه حزب ناسیونا سوسیالیسم (نازی) موفق شد در انتخابات مجلس رایشتاگ بیشترین درصد آرآئ را به خود اختصاص دهد. با این پیروزی هیتلر بر آن شد تا در انتخابات ریاست جمهوری آلمان شرکت کند اما در برابر پاول فن هیندنبورگ نتوانست شانسی داشته باشد و شکست خورد اما هیندنبورگ که از نفوذ حزب نازی آگاه بود، در 30 ژانویه 1933 وی را به عنوان صدراعظم آلمان برگزید و این امر با استقبال سرمایه داران، گروه های ملی گرا و مخالفان کمونیسم مواجه شد.
 
 آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
با مرگ هیندنبورگ، هیتلر قدرت را به طور کامل قبضه کرد و کوشید گام به گام آرمان هایش را در جهت اقتدار رایش سوم که قرار بود هزار سال دوام آورد، عملیاتی کند. بسیاری از مردم  آلمان با قدرت از این برنامه ها دفاع کردند چرا که مسیر پیشوا را راه نجات آلمان می دیدند.
 
در عرصه داخل تمامی مخالفان سرکوب شدند و به ویژه کشتاری سازمان یافته براساس نژاد، مذهب و ملیت راه افتاد که در جریان آن میلیون ها آلمانی و مهاجر جان خود را از دست دادند. بسیاری از مردم دستگیر و به اردوگاه های کار اجباری فرستاده شدند و در این اردوگاه ها اغلب سرگذشتی جز مرگ در انتظارشان نبود. در عرصه خارجی نیز یکی از مهم ترین اهداف بازگرداندن حیثیت محدوش شده آلمان در جریان جنگ جهانی اول بود.

در سال 1938 همه پرسی در اتریش انجام شد تا این کشور که به عقیده هیتلر بخش جدایی ناپذیر آلمان به شمار می رفت به آلمان ملحق شود، این عمل هیتلر با انفعال جامعه جهانی همراه بود. هدف بعدی هیتلر چک اسلواکی بود. برای رسیدگی به این امر به پیشنهاد موسیلینی کنفرانسی متشکل از نمایندگان بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان در مونیخ تشکیل شد و ناحیه سودت به آلمان واگذار شد اما هیتلر به این ناحیه راضی نشد و ابتدا چک و سپس اسلواکی را به آلمان ملحق کرد.

زیاده خواهی هیتلر در خاک اروپا به نام القای قرارداد ورسای و بازپس گیری سرزمین های آلمان روز به روز گسترده تر می شد. به علاوه بخش هایی از چنین سیاست هایی به افزایش فضای حیاتی برای آلمان نسبت داده می شد که بنابر پیشرفت های اقتصادی و صنعتی به آن نیازمند بود. هیتلر ثابت کرده بود که برای تحقق آرمان هایش، از جنگ هیچ گریزی نخواهدداشت.

هدف بعدی لهستان بود. براساس پیمانی سری به نام عدم تجاوز، لهستان بین آلمان و شوروی تقسیم شد. انگلستان و فرانسه که از تحرکات هیتلر باخبر بودند، نسبت به امنیت لهستان هشدار دادند و به طور مشترک امنیت این کشور را برعهده گرفتند، با این حال هیتلر در ساعت 4:45 دقیقه بامداد روز اول سپتامبر به لهستان حمله کرد و با اعلام جنگ فرانسه و انگلیس به آلمان، دومین جنگ جهانی آغاز شد.

این جنگ که تا دوم سپتامبر 1945 به بسیاری از کشورهای جهان سرایت کرد و هر یک از آن ها با انگیزه های مختلف بر علیه یکی از گروه های متخاصم وارد جنگ شدند. آنچه آلمان را در سراشیبی شکست در این جنگ قرار داد، حمله به شوروی در جریان عملیات بارباروسا در 22 ژوئن 1941 بود. وسعت خاک شوروی، سرمای شدید و استفاده از استراتژی «زمین سوخته» موجب شد که ارتش هیتلر در شوروی با شکست سختی مواجه شود و متفقین همگام با شوروی دست به تهاجمی همه جانبه علیه آلمان زدند و در خاک این کشور اقدام به پیشروی کردند.
 آدولف هیتلر، نقاشِ جلاد!
خودکشی پیشوا

نیروهای متفقین  گام به گام در خاک آلمان جلو می رفتند. اخبار به زیرزمین کاخ صدراعظم جایی که هیتلر و همسرش اوا براون در مخفیگاه خود موسوم به محفظه امن به سر می بردند، می رسید. تنها 36 ساعت از ازدواج آن ها می گذشت اما هیچ یک از خبرها امیدوارکننده نبود و زمان لحظه به لحظه بر گلوی پیشوا فشار می آورد. انتخاب زیادی وجود نداشت و ادامه انفعال به معنای پذیرش سرنوشتی شبیه به موسولینی بود.
 
چرا که به نظر نمی رسید متنفقین کوچک ترین ترحمی نسبت به دشمن بزرگ خود روا داشته باشند. بنابراین پیشوا تصمیم گرفت به جای آن که تسلیم سرنوشت شود، خود زمان آن را به دست گیرد. تمام آنچه برای این عاملیت نیاز داشت، یک تپانچه و مقداری سیانور بود، دقایقی بعد محفظه امن حاوی دو جسد شد که بنابر وضعیت پیشوا باید سوزانده می شدند.


کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • گشت و گذار دختران جوان در تهران 100 سال قبل (+عکس)
  • ترکیبی گیاهی برای لاغری، تقویت سیستم ایمنی و کاهش اضطراب
  • 37 خواص عالی این خوراکی و آب آن برای زیبایی و درمان بیماری ها
  • شگفت‌انگیزترین «دوربین‌های جاسوسی» تاریخ؛ از پاکت سیگار تا رادیو! (+عکس)
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/29
  • بارش باران باعث ورود خسارت به تاسیسات برق استان بوشهر شد
  • از اصحاب رسانه (رسانه های مجوزدار شهر برازجان) حمایت مالی میشود
  • حمایت تمام قد باشگاه ها و مدارس فوتبال از اقدام بی‌سابقه مدیرکل ورزش و جوانان استان بوشهر
  • رژه روز ارتش در بوشهر برگزار شد
  • اطلاعیه فرماندهی انتظامی بوشهر پیرامون حجاب صادر شد
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • نماینده دشتستان عازم روسیه شد
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تکنیک های کنترل خشم کودک و نوجوان توسط والدین
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • جسد چوپان گمشده در روستای شول گناوه پیدا شد
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • آئین استقبال از مسافرین و مهمانان نوروزی در شهر دالکی / تصاویر
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق 1 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: اسماعیل حدود 4 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 4 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 5 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 7 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 8 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 9 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 12 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 12 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 12 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...