امروز: شنبه 01 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 19 ارديبهشت 1396 - 11:53
اختصاصی اتحادخبر/ سفرنامه انجمن گردشگران دشتستان؛

اتحادخبر- مجید کمالی پور: وسط اردیبهشت وسفر به دیار پارس .. میگن اردیبهشت شیراز بهشت است اما تنها شیراز نیست ..اولین تجربه سفر دست جمعی با مینی بوس... حاج مسعود ورزش صبگاهیش را خیلی وقت بود تمام کرده بود که مینی بوس اومد...

مجید کمالی پور*:

وسط اردیبهشت وسفر به دیار پارس .. میگن اردیبهشت شیراز بهشت است اما تنها شیراز نیست ..اولین تجربه سفر دست جمعی با مینی بوس .. . حاج مسعود ورزش صبگاهیش را خیلی وقت بود تمام کرده بود که مینی بوس اومد . پرسیدم مینی بوس کولر داره گفت بله ..خیالم راحت شد .تا صبحانه را در جای همیشگی بخوریم و راه را پیش بگیریم افتاب از سینه کش کوه مقابل بالا امده بود و زل زده بود تو چشامون .. اهرم و کلمه و بوشکان را گذراندیم .مینی بوس هن هن کنان  تپه های مقابل را بالا میرفت و هی من بجای راننده پایم را بر پدال گاز میفشردم .

اما مینی بوس کاری به کار من نداشت کار خودش را می کرد ..اینقد پا بر پدال فشار دادم تا اخرش نتونست طاقت بیاره و از جا در رفت . .. راننده نگاهی بهم کرد و گفت پدال در رفت . یاد قدیما و جاده پر کُتل بخیر .. برو پایین سنگ بزار عقب ماشین ... تا احسان سنگو بزاره بچه ها پیاده شدن  و وسط جاده خلوت که گهگاهی خودرویی شتابزده می گذشت والیبال بازی کردن ....بالاخره پدال رضایت داد و سر جای خودش قرار گرفت . این یک اصله که اگر سر جای خودت نباشی جا تنگ میکنی . و اگر از جا در بری شر میسازی ...خیلی از صلاة ظهر گذشته بود که سواد فیروز اباد پیدا شد و مینی بوس همچنان مینالید ..

وقت نبود تا شهر گور را ببینیم باید سری به کاخ اردشیر بابکان میزدیم .. قبلا دو سه باری کاخ را دیده بودم و میدانستم راه از کجاست . قبل از روستای آتشکده برای گذر از پل باریکی باید کمی صبر کنی تا ماشینی که از روبرو میاید رد شود و این فرصتی است تا درخت زیبایی را با رنگهای تند نارنجی در سمت راستت رصد کنی و اگر فرصتی باشد عکسی بگیری ..همراهمان میگفت اسمش مغیلانست . همون که اگر در بیابان بخواهی به شوق کعبه قدم بزنی باید خارهای تیزش را به جان بخری .. شکوه طاقهای کاخ اردشیر بابکان مسحورت میکند .. اگر بخواهی بلندای طاق را به چشم ببینی باید مواظب کلاهت باشی تا نیفتد گرچه از بین ما فقط حاج مسعود کلاهی بر سر داشت ...

انگشت بدهن میمانی که چطور این تاقها را بی ستون بر پا داشته اند .سنگ ها را با مهارت با ملات گچ بهم چسبانده اند ... هنوز راه داریم تا به میمند برسیم ..افتابی که صبح در پارک والفجر سر زده بود حالا از نیمه اسمان هم گذشته بود و داشت رو به افول میرفت ..با اردشیر که بر بلندای تپه ای ایستاده بود دستی به وداع تکاندیم وخیمه خرگاهمان را جمع کردیم .باز هم ما و ناله جانسوز مینی بوس ... در تنگ باریکی بر بالای کوه قلعه دختر قرار داشت که داشتند تعمیرش میکردند .. سد تنگاب را با عجله پشت سر نهادیم تا دیدنش را به برگشت موکول کنیم .. افتاب داشت بی وفایی میکرد که تابلو راهنما گفت میمند 20 کیلومتر .. میزبانمان برایمان برنامه داشت .. دیدار از گلاب گیری و شیشه گری ... خرمنی از گل محمدی در زیر کپری به استقبال مهمانان منتظر  بودن . چه اتشی در دل کوره شیشه گری افروخته بود شاید کوره هم  چون کوزه روزی عاشق بوده و داغ دلش از هجراست .. اوووف .. اگر دستت را پناه صورتت نمیکردی فردا رویی برنزه داشتی ... شب با تمام شکوهش رسیده بود و ما هنوز به میمند وارد نشده بودیم . کارگاه گلاب گیری رستمی و اشنایی با نحوه عرق گیری سنتی ... لیوانی پر از گلاب داغ میتوانست کمی خستگی را رفع کند .. ابراهیم با دو لیوان برگشت و چه تجربه لذت بخشی بود گلاب داغ .. کیسه های پر از گلاب و عرق در دستان بچه ها میگفت که خرید تمام شده و باید راه را پی گرفت .. عرق من خارشتر و بیدمشک و کاسنی و بهار نارنج بود و البته عرق زیره برای خودم .. تا باغ میزبان راه طولانی بود ..تاریکی شب اجازه دیدن نمیداد ولی گهگاهی در زیر نور چراغ مینی بوس میشد فهمید که میمند چه بهشتیست .. شب در میان هیاهوی بچه ها به نیمه رسید .فایز خوانی و سرتراشون و بقول کل جمال اِرنکی های احسان .شبی به یاد ماندنی برای من .

 

خوابگاه من جایی در بین تاک های تازه به میوه نشسته بود .. کپری که من طبق معمول در کناره ان خوابیده بودم ..بقول مرحوم مادرم پر میخوسه دل میخواره .صبح را مثل هر روز زود بیدار شدم .افتاب هنوز بیدار نشده بود ولی طلایه دارانش نور می افشاندن . حالا میشد دید شب را کجا بیتوته کرده ایم .. تا چشم کار میکرد تاکستان میزبان بود که در ردیفهای منظم کاشته شده بود اگر در میانه دو تاک می ایستادی از شش جهت میتوانستی انظباط را ببینی . جهان بر پایه نظم استوار است .هنوز خوشه های انگور دوران نوباوگی را میگذرانند و خطری متوجه چیده شدنشان نبود .. خیالم راحت شد که پس از رفتن ما صاحب باغ از بابت انگورهایش گله ای از ما ندارد . تا بچه ها بیدار شوند من و میزبان راه خروجی باغ را پیش گرفتیم.. اینجا باغها دیوار ندارند و پرچین ها همه گل محمدیست که بیدریغ عطر خوش خودرا نثار رهگذران میکنند. کوچه باغها اینجا کوچه گل هستند. وقتی دستت را سایه بان چشمت میکنی انتهای کوچه باغ در گرگ و میش صبحگاهی گم میشود ولی سرخی گلهای تازه شکفته همچنان پیداست..افسوس که عمری ندارند گلها و با برق تیغ افتاب رنگشان میپرد ...اینها را میزبان گفت ..به پشت سرم که نگاه کردم اردوی بچه ها داشت راه میافتاد که به ما برسند دلم برای گلها و درختان سیب سوخت .. در ایلغار بچه ها جان سالم بدر نمیبرند.

 

تا بچه ها عکسی بگیرند من در زیر درخت سیبی جاخوش کردم .بچه ها در فکر گل چیدن بودن و کسی به درختان سیب اعتنایی نداشت یا ندیده بودن .اطراف را پاییدم و سیبی چیدم ..کسی متوجه نشد فقط دو چشم میشی از انسوی پرچین داشت لبخند میزد یعنی دیدمت ،منم هستم .. چاره ای نبود. سیب را برایش پرت کردم ولی بدستش نرسید و در پرچین گلهای محمدی گم شد .. یادم به داستان هوشنگ مرادی کرمانی افتاد.. هنوز تا پایان سفر خیلی  راه داشتیم .. باغ گلی که صاحبش اجازه داده بود مسافران برای عکس گرفتن پیاده شوند ... پیاده شدن اسان بود اما سوار کردن بچه ها سخت ... من در زیر بارانی که نم نمک می بارید در کناری نشسته بودم . و بچه ها سخت گرفتار سلفی و غیر سلفی گرفتن .. ابراهیم و شکوفه را بزحمت از بوته های گل جدا کردم ..ابراهیم می گفت برای امرزش صاحب باغ است که اینقدر برای گل چیدن تلاش میکنم..

 

کمی دورتر اب میتواند جسم خسته را بخود بخواند. تا چشم بهم زدیم دوستان در اب غوطه میخوردن .. و صدها چشمه ریز و درشت از زیر پایت میجوشید و جکوزی طبیعی را برای لذت بردن اماده میکرد.. میزبان میگفت بعد از چند سال چشمه ها جوشیده اند . شاید هم بخاطر ما میجوشیدن . هنوز چیزی برای دیدن داشتیم . سد تنگاب را در وقت ایاب برای ذهاب وانهاده بودیم و حالا وقت وفای عهد بود ..دریاچه سد چندین کیلومتر امتداد داشت و در جاهایی میشد پا دراز کرد و اندکی از شر صدای مینی بوس راحت شد. اما خیلی چیزها را نمیشه محاسبه کرد . گاهی زندگی حساب و کتاب را از دست در میبره ..هنوز جاخوش نکرده بودیم که باد وحشی امانمان را برید و کلاه دوستان را باد برد ..ناچار بازم بار و بنه امان را جمع کردیم و .باز هم فیروز اباد شد نهارخوران ما ..اینجا دیگه میزبانمان از ما جدا میشد و وقت خداحافظی بود. باز هم ما و هن و هن مینی بوس .. ولی الحق کتلها را خوب بالا رفت اگر کند ولی با اطمینان ..قصه سیر کردن سگی گرسنه با بسکویت و نوشابه در فراشبند از ابتکارات حاج مسعود بود .. بقول شاهرخ سروری که همیشه برای کارتون تام و جری میگفت .گُلی به این بی عرضگی ندیدم .سگی به این تنبلی ندیده بودم . چقدم با کلاس بود ... وقتی تاریکی هوا لامپای نواری مینی بوس را روشن کرد فهمیدم به انتهای سفر نزدیک شدیم .. از بچه ها پرسیدم سفر خوب بود گفتن بله گفتم دوست دارین بازم بریم سفر گفتن بله ...

 

*مدیر انجمن گردشگران دشتستان

 





 

































 

 

 



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1396/02/22 - 15:45
0
0
درود بر خالو مجید و مسعودخان آتشی که دلی بسیار جوان مثل خودم دارن. عالی هست
1396/02/19 - 14:48
0
0
دلها را حرکت دادی مجید کمالی پور عزیز
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • .: افسری حدود 14 ساعت قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 18 ساعت قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 4 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 4 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 6 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 6 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 7 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 9 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 10 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 11 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...