- دکتر یوسفی؛ معتقد و عامل به تعامل صنعت نفت با محیط پیرامون
- مدیری با اشراف کامل
- قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
- اگر رسایی به هیئت رئیسه برود باید برای مجلس تاسف خورد!
- اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
- مبالغ جرایم رانندگی بهروزرسانی شد
- توئیت معنادار حسن روحانی
- دکتر یوسفی؛ مردی از جنس نخل، نفت، دریا
- در آینده یکی از خبر ساز ترین باشگاههای فوتبال پایه ایران خواهیم بود
- پلورده (نوروزنامه)
اتحاد خبر: ابراهیم کلانترزاده شاعر روشندل دشتستانی است که از نوجوانی شعر می گفته اما به دلیل نداشتن امکان تحریر و عدم جمع آوری برخی از شعرهایش از بین رفته است. عصر یک روز زمستانی به دیدارش رفتیم وقتی حرف میزد انگار شعر می گفت بس که در صدایش حزن و لطافت بود. می گوید: ایران مهد شعر و شاعری است و سراسر طبع شعر و ذوق است. شعر مثل غذای روح ...
اتحاد خبر-زهره عرب: ابراهیم کلانترزاده شاعر روشندل دشتستانی است، وی با وجود اینکه به مدرسه نرفته اما سرشار از استعداد خدادادی است. از نوجوانی شعر می گفته و کلمات را به زیور طبع می آراسته اما به دلیل نداشتن امکان تحریر و جمع آوری برخی از شعرهایش از بین رفته است، تا اینکه در سال جاری با همت خواهرزاده اش خانم زینب قایدی، کتاب شعری به نام «هجران» را به چاپ رساند. این کتاب شامل 47 غزل و 10 مثنوی، 115 دوبیتی و 18 رباعی و چهارمصراعی و تک بیت است .
عصر یک روز زمستانی به همراه بانو زینب قایدی به دیدارش رفتیم، با کلانترزاده در حیاطی باصفا و اتاقی کوچک اما پر از مهر و احساس ملاقات کردم و با او به گفتگو نشستم. حاصل این گفتگو شناخت از طبع ظریف این پیر مهربان و اندوه از بابت عدم رسیدگی به وضعیت او بود. وقتی حرف میزد انگار شعر می گفت بس که در صدایش حزن و لطافت بود و حرف هایش ...
در ادامه شما را به خواندن گفتگوی «اتحاد جنوب» با این شاعر اهل دل دعوت می کنیم:
*خودتان را در چند جمله توصیف کنید.
آدم صبوری هستم. با همه مشکلات کنار می آیم، هر مشکلاتی، هر دردی، هر ... دلم نمی خواهد مزاحم اوقات اطرافیانم بشوم و آنها را در دردسر بیندازم یا اینکه شکوه کنم. در همه مسایل و مشکلات و درد و رنج ها صبر می کنم، از هیچ فردی هم توقع ندارم به هیچ وجه که کاری برای من انجام دهد، توقعی از کسی ندارم و با همه دردها و رنج ها کنار می آیم و صبر می کنم. اما دلم نمی خواهد باعث عذاب دیگران بشوم، آدم صبور همه چیز را پشت سر می گذارد.
*از چه زمانی شروع به شعر گفتن کردید؟
بنده از سال 1342 شعر می گفته ام و دوبیتی می سرودم تا اینکه ما خیلی دوبیتی می گفتیم البته برای افرادی که اهل شعر بودند و می نشستیم. و از سال 70 افتادیم به غزل گویی، پاره ای غزل می گفتم، پاره ای مثنوی می گفتم تا سال 80 یک دفتر شعر بود که همان وقت سیل آمد و خانه ام خراب شد و یک کارتن پر از ورق های شعر و دفتر بود که خراب شد و عاقبت دختر خواهرم همت کرد و زحمت کشید و شعرها را جمع آوری کرد و کتاب هجران را چاپ کردیم.
من خیلی شعر گفتم منتها خراب شد، اگر جمع و جور میشد الان دفترها و کتاب های زیادی از آن به دست می آمد. خیلی سخت است کسی را پیدا کنی که برایت بنویسد و شعرها را جمع کند. چون هم باید بتواند خوب بنویسد و هم پای شعر گفتنت حوصله کند.
*چطور می شود که شعر می گویید؟
یک هوایی دارد شعر گفتن، یک وقتی دلت می خواهد یک وقتی دلت نمی خواهد و شعر خودش می آید. یک وقت در صحرایی یا هوای دلنشینی یا صفای غمگینی هستی.. شعر همه جوره می آید، شعر غمگین می آید شعر شاد می آید. اما دلبخواهی نیست که من بگویم الان می خواهم شعر بگویم، نمی شود. باید مناسبتی پیش بیاید، بی مناسبت نمی شود شعر گفت. باید چیزی پیش بیاید و مناسب آن شعر بگویی. من درباره زبان هم شعری گفته ام، خلاصه آدم یک موضوعی را محور قرار می دهد و درباره آن شعر می گوید. زبان می تواند خیلی مخرب باشد در عین اینکه مفید است.
شعر من از خزانه غیب و خدا پیدا شده است نه اینکه کتابی خوانده باشم یا اینکه از گفته های دیگران استفاده کرده باشم.
*در واقع شعر شما کوششی نیست و جوششی است.
خیلی از شعرهایی را شنیده ام که واقعا شعر دیگران را خراب کرده اند و به نام خود کرده اند.
بنده گاهی به دنبال خودنمایی نبوده ام، اینقدر به من می گفتند در شب شعر بیا و من نرفتم. من دوستانی داشتم، کسی بود که می گفت شعر گفته ام، مثلا چیزی که اصلا شعر نبود و یا افراد دیگری بود که می آمدند و می دیدم گفته هایشان واقعا شعر نیست و من می گفتم این نصفش مال فلانی است.
ولی من هر چیزی که از دلم می جوشید را می سرودم اینکه یک بیت از شاعری وام بگیری اشکال ندارد، یا برای شاهد یک مصراع از شعر دیگر در شعرت بیاید اشکال ندارد اما جابجا کردن کلمات اصلا معنایی ندارد. من در شب شعرها نگاه می کردم می دیدم که چقدر شعرها را خراب کرده اند.
*شعری را از حفظ دارید؟
من قبلا حافظه خیلی قوی داشتم ولی الان خراب شده و حافظه ام آنطور که می خواهم یاری نمی کند.
یک شعر می خوانم، شعر درباره ی بهار است (و با صوت غمگینی شروع به خواندن کرد):
خوش هوایی است بیا تا برویم سیر بهار
که شده موسم گل
مست شده کبک و هزار
هر کجا سرخ گلی چشم گشوده چو چراغ
گرد او رقص کنانند همه سُلسُل و سار ...
دوش باد سحری داد به بلبل مژده
عاشقا مهد گل آمد تو بیا دل خوش دار!
(سنگ ملامت، صفحه 51 از کتاب شعر هجران)
*شعرهایتان مخاطب دارد؟
(با خنده ای تلخ) نه، من هیچوقت کسی را دوست نداشته ام. اما بی مناسبت هم نمی توان شعر گفت.
شعری دارم که می گوید:
خرم آن دل که برش مونس و یاری باشد ...
در شعرهای این چنینی آدم حس می کند که شاعر یک مطلبی داشته و شعر گفته است، ولی هدف شعر گفتن بوده است نه اینکه کسی باشد و مناسبتی پیش می آمده که آدم در آن می توانسته شعر بگوید.
آدم اگر هدفی نداشته باشد به جایی هم نمی رسد.
*شاعر محبوب شما کیست؟
من همه شاعران را دوست دارم، با همه شعرها و شاعران اخت دارم اما بیشتر از شعرهای حافظ خوشم می آید.
می گوید: بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم, کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم؛
این بیت خیلی معنی دارد،
یا مثلا دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند, گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند...
همه شعرهای حافظ مطابقت می کند با قرآن!
فکر می کنم محروم ترین بنده روی کره زمین من باشم
*برای پرورش استعداد خود و پیشرفت در زمینه شعر چه کرده اید؟
در سال 1340 شخصی به نام روحانی در بهزیستی کار می کرد و شخص دیگری هم بود در بهزیستی، خانمی به نام جهرمی به من گفتند بیا تا تو را به شیراز بفرستیم و برو کلاس موسیقی و شعر و ما برایمان میسر نشد.
من فکر می کنم محروم ترین بنده روی کره زمین من باشم، نه اینترنت نه تلفن و هیچی..
در اینجا دخترخواهرش که کنار ماست می گوید: استاد جعفری بعد از دیدن شعرهای داییم گفت: مسئولین حمایت نمی کنند، وگرنه شعرهای کلانترزاده در حد رودکی است.
و شاعر ادامه می دهد: اگر افرادی کنار من بودند که سوادی داشتند یا فرض بفرمایید اطلاعاتی داشتند و بخواستند کمک من کنند اوضاع از این بهتر بود.
من شعری می گفتم و نمی توانستم بنویسم و آن را مرتب با خودم تکرار می کردم تا فراموش نکنم، اینگونه خیلی از شعرهای من از بین رفت و باید دنبال کسی می گشتم تا شعرم را برایم بنویسد. من آن زمان برای امام هم خیلی شعر گفتم.
بوز ای باد صبا زود بگو با یارم
پیش او شرح بده جمله همه اسرارم
ما که مشتاق حضوریم شتابی بنما
ز فراق رخ تو سخت همی بیمارم
عاشق زارم و بی بال و پرم، دریابم
پیش از این یوسف مصری، تو مده آزارم ...
(پیام عشق، صفحه 66 از کتاب شعر هجران)
و ایشان در پاریس بود و موقعی که می خواست به ایران برگردد و من برایش شعر گفتم.
مژده ای دوست خمینی به وطن بازآمد
مظهر حق و حقیقت به سخن بازآمد
جان فدا سازم و پا کوبم و گل افشانم
یار غربت به وطن، جان به تن بازآمد
هدهد خوش خبرم دوش پرافشانی کرد
که سلیمان جهانش به یمن بازآمد ...
(هدهد خوش خبر، صفحه 39 از کتاب شعر هجران)
*الان آرزوی شما چیست؟
حقیقت را بخواهم بگویم، دور از جان شما آرزویم این است که به آسودگی بمیرم. خسته شده ام از این دنیا، هر چه درد است دچارم کرده. سخت است، به بیرون از خانه می روم و سرم گیج می رود. سرم درد می گیرد و یا پایم. خیلی از این زندگی شاد نیستم و شعری که در کتابم هست، اینجور چیزی است:
ما غافلان کی انتظاری داشتیم {کی، کجا ما غافلان چون انتظاری داشتیم (ایام جوانی، صفحه 78 از کتاب شعر هجران)}
دیگر همه چیز برای ما گذشت و آن زمانی که می توانستیم گذشت. الان 81 سالم است و خسته شده ام...
*یک خاطره شیرین تعریف کنید.
آن زمان که این شعرها را می گفتم بهترین روزهای من بود،
آزاد بودم همچو کبوتر بر لب بام
آخر فلکم کرد به دام تو گرفتار ...
اینها بهترین خاطرات من بوده اند.
*و یک خاطره بد...
فراوان است؛ اما به پیش این و آن نتوان گفت.
*بهترین دوست شما کیست؟
دوستی دارم که الان 25 سال است با من دوست است، عزیزترین دوست من همین آدم است خیلی آدم خاموش و بی ادعا و خوبی است به نام غلامرضا پاپری مقدس، خیلی از لحاظ صمیمیت آدم پاکی است.
آدم از لحاظ قوم و خویش، اگر قوم خود را دوست داشته باشد خوب است اما دوست با قوم خیلی فرق دارد. آدم حتی پیش برادرش، پدرش و مادرش نمی تواند راز دلش را بگوید اما دوست خیلی مطمئن هستی ازش، یعنی اینطور احساس می کنی که این همدل و همدردت است.
می گوید: خاطرت هست که روزی من و تو ما بودیم /همه جا همسفر و همدل و همراه بودیم....
این دوست است که با تو یکی است. دوست خوب است، اما اگر ماندگار باشد نه اینکه موقت و مقطعی.
*اما متاسفانه دوستی های امروز دوامی ندارند.
این جدا شدن از لحاظ طماعی است اگر آدم طمع از دوست خود نداشته باشد و بخواهد دوست درستی باشد غیر از این است. آدم باید از دوست استفاده کند نه سوءاستفاده. هر چیزی کهنه شود از چشم می افتد اما دوست هر چه کهنه تر شود عزیزتر است.
*شما بیشتر شعرهایتان موزون است، الان شعر نو، سپید و بدون وزن طرفداران زیادی دارد، نظرتان نسبت به این سبک از شعر چیست؟
بنده با انواع شعر آشنایی دارم، با شعر سپید و نیمایی هم آشنایی دارم، اما خوشم ازشان نمی آید. این را می خواهم بگویم که شما از محل کارت که حرکت می کنی و لباس می پوشی، کفش و کلاه کرده ای می دانی مقصدت کجاست و به کجا می خواهی بروی. اما شعر بدون وزن مقصد ندارد، نمی دانی به کجا می خواهی بروی.
در واقع در شعرهای وزن دار و موزون هدف داری اما این دسته شعرهای بدون وزن هیچ هدفی ندارد و هیچ چیزی از آن دستگیرت نمی شود.
*شاعران امروز را چطور می بینید؟ از لحاظ تعدد؟
ایران از لحاظ طبیعت صنعت شعر و شاعری است، مثلا رودکی مال چه زمانی بوده است یا شاعرانی مثل فردوسی، مثل سعدی، مثل حافظ، مثل جامی و مثل نظامی... اینها شاعرانی بوده اند که هم شعرهای دینی گفته اند هم شعرهای ملی.
ایران اصلا مهد شعر و شاعری است و سراسر طبع شعر و ذوق است. ولی این را می خواهم بگویم شما یک میوه را در نظر بگیرید، پرتقال، نارنگی یا سیب و انار همه میوه هستند اما هر یکی یک حلاوتی دارد. شعر هم مثل غذای روح می ماند، آدم غذا می خورد و جسم و جان می گیرد. شعر هم وقتی می خوانیش یا می شنوی، اگر با صدای خوش باشد و آهنگ خوش روحت را جلا می دهد و تو را شاد می کند.
*الان و در شعر امروز دو موضوع داریم که با هم در تضاد هستند، یکی شعرهای غمگین با موضوع درد و خودکشی و دیگری شعر درمانی.
احسنت، شعر درمانی چیزی ست که می خواستم از آن بگویم،
سال 61 من بیمار شده بودم و دکتر گفت، اوریون گرفته ای. بنده حالم خیلی بد بود و آمدند ما را به شیراز بردند. رفتیم تا اینقدر در بیمارستان سعدی شلوغ است، شهید آورده اند، زخمی آورده اند و آنقدر سر و صدا و شلوغی بود که من گفتم من را جایی ببرید که صدایی نباشد، خیلی رویم اثر می گذارد. ما را به یک مسافرخانه بردند، دو تا اتاق جفت بود و دری هم وسط آن بود. ما را روی تختی خواباندند و نزدیک ساعت 6 یا 7 رفتند بیرون تا غذا و ملزومات موردنیاز را بیاورند. دو نفر در اتاق آنطرفی بود، اینها دو آدم کامل بودند و جوان نبودند. مشاعره با هم داشتند، شعر که می گفتند من از حالت بیماری در می رفتم. اصلا نمی دانستم کجا هستم و چرا آمده ام و پاک در بحر شعر اینها رفته بودم و انگار حال من خوش شد و احساس بیماری و بی حسی نداشتم و نمی دانستم کجا هستم. این که می فرمایید شعر درمانی واقعا شعر به عنوان یک درمان است ولی این را هم خدمت شما عرض کنم هر دارویی را نمی توان برای هر دردی تجویز کرد. این درمان هم روی بعضی ها که طالب شعر هستند و عاشق شعر هستند بیشتر اثر می کند.
من خیلی علاقه به شعر داشتم، حقیقی.
*بعضی فقط شعر غمگین دوست دارند، این به نظر شما بد است یا خوب؟
ما می گوییم فلان چیز شوم است، کلمه شوم در یک اصطلاحی چیزی معنی می دهد و در اصطلاحی یعنی نحس است. ما می گوییم شعر غمانه ای غم می آورد در حالی که شعر غمانه هم لازم است. فرض کنید دکتر داروساز که قرص سرماخوردگی یا اعصاب یا غیره می دهد، او نه فقط برای یک بیماری دارو ساخته است. شعر هم چیزی است که باید به همه سلیقه ها بخورد. شعر مردمی است، این شامل همه می شود، همین حال و هوایی که من دارم هزاران هم دارند.
*توصیه شما به جوانان علاقمند به شعر چیست؟
آنها می توانند، جوانان امروزی خیلی امکانات برایشان فراهم است. می توانند بنویسند، مطالعه کنند، کتاب پیدا کنند و استفاده کنند.
هر که بتواند شعر بگوید خیلی خوب است، شعری که قابل استفاده باشد برای مردم. شعر باید اثر داشته باشد، زمانی است که شعر اثر ندارد و کسی آن را تحویل نمی گیرد، اینجوری است که آدم ناامید می شود.
من چند سال قبل تر به بازار می رفتم، حرف شعر و شاعری بود، یک مغازه داری گفت: هزار شعر و غزل پیش یک گرده حیران است ...
یکی هم هست که عشق یک کاری را دارد و شعر و شاعری را نمی شناسد و اهمیت هم نمی دهد. بعضی ها هم هستند و علاقه دارند و طالب هستند و کار و بار را کنار می گذارند و دنبال شعر و شاعری می روند.
*بهترین شاعر زن از نظر شما چه کسی است؟
بهترین شاعر زن قطعاً پروین اعتصامی است. شعر گفته که واقعا روح آدم را دگرگون می کند، شعرهایش را بخوانی می بینی.
شعر پروین را اصلاً نمی توانم با هیچ شاعری مقایسه کنم. داستان ها را شعر کرده است. پروین دولت آبادی و دیگران هم شعر گفته اند اما همپای پروین اعتصامی نمی شوند، الان ما شاعران زیادی داریم اما شعرش نمی آید پا به پای شعر حافظ بزند، مثلاً حافظ یک چیزهایی را به هم پیوند داده است که باورنکردنی ست. کلماتی که نباید در جایی بیاید اما او به زیبایی پیوند داده است، مثلا همین بیت "بگذار تا ز شارع میکده بگذریم /که ما همه بحر جرعه ای محتاج این دریم..."
اینجا هیچ دری بالاتر از در خانه خدا نیست، اما او چطور این حرف ها را آمده و به هم پیوند داده است.
من خودم شعرهایم کاملاً ساده است و فنی در آن نیست و همه با عقل و دانش خود به آن پی می برند و فکر می کنم شعر هر چه ساده تر باشد، روان تر باشد بهتر است و به دل آدم هم می نشیند.
*آخر نگفتید مخاطب این شعرهای زیبا کیست، من هر چه می خوانم فکر می کنم باید کسی باشد که اینطور پراحساس نوشته اید.
دوران جوانی حقیقتش یک فردی را می خواستم و نشد، بعد هم دیگر کسی نیامد که بتوانم ... (نمی تواند ادامه دهد)
*به او هم از عشقتان چیزی گفتید؟
تقدیر نشد،
نخواست یا هر طوری که بود..
مشورت کردم با کسی اما سنگ اندازی شد.
*شاید اگر ازدواج کرده بودید الان آرزوی مرگ نمی کردید و راضی تر بودید.
تنها دشمن آدمی و بدترین چیزی که آدم را به نابودی می کشاند یک کلمه است، به نام تکبر. این کبر آدم را خراب می کند و یک چیزی است که نه خدا می پسندد و نه پیغمبر خدا ...
این تکبر که حافظ درباره آن گفته است:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
این خودپرستی خیلی کلمه ناجوری است، اگر دامن هر کسی را بگیرد. ما هم خودپرستی دامنمان را گرفت، گفتم پناهگاهی ندارم، توان مالی هم ندارم و برای اینکه زندگی به من سخت نگذرد ترک این کار کردم.
(و با اندوه خاصی شروع می کند به بداهه گویی)
شاخ گلی شکست و قطره ای زود چکید
قطره دل شد دلم شکستنی ست چون شاخه گل ...
بعد می گوید: دل وقتی از عشق شکست، دیگر دل نمی شود.
*از حال و هوای آن سال ها بگویید. جوانی، روزهای انقلاب ...
انقلاب... انقلاب را مردم با یک شوق خاصی استقبال کردند. ملاحظه بفرمایید با یکی برخورد می کنی و قلباً احساس می کنی که دوستت دارد، اما یکی هم فقط حال و احوالی می کنی. مردم ایران واقعاً با صمیمیت قلبی از انقلاب استقبال کردند و انقلاب هم انقلاب دینی بود و دین هم که دین خدا است. همه عاشقش بودند و حتی جانشان را هم دادند منتها مشکلات هم دارد، یک وقتی بعضی ها ناراحتند، بعضی ها راحتند. ولی مردم پای انقلاب ایستاده اند به امید خدا همیشه حاضرند و از هر لحاظ هم دین خدا را باید نگهداری کنی و هم مملکت و آب و خاکت را...
*احساستان راجع به کلمات زیر را بگویید.
خدا/ خالق همه مخلوقات است و همه چیز تحت قدرت او انجام گرفته.
عشق/ زنده کننده روح آدم است، آدمی به عشق زنده است.
شعر/ غذای روح، نقل محفل است.
مادر/ تنها پناهگاهی است که تا همیشه آدم اگر او را داشته باشد می تواند به او پناه ببرد. بیتی هست که می گوید: "مادر، یاد تو هرگز نرود از دل ما..."
دوست/ دوست خوب تکیه گاه است، اگر صمیمی باشد. اگر ...
*حرفی اگر ناگفته ماند یا چیزی که دوست داشتید بگویید و من نپرسیدم ...
شعری دارم که می گوید:
عزیزانی که این دفتر گشایند
ز راه لطف یاد از ما نمایند
(مثنوی دیدن ساربان مجنون را، صفحه 103 از کتاب هجران)
هرکسی که شعرهای من را می خواند یک خدابیامرزی هم بگوید و یک یاد خیری از من هم بکند ممنون می شوم از او، همین کافی است....
تازه ترین خبرها
- دکتر یوسفی؛ معتقد و عامل به تعامل صنعت نفت با محیط پیرامون
- مدیری با اشراف کامل
- قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
- اگر رسایی به هیئت رئیسه برود باید برای مجلس تاسف خورد!
- اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
- مبالغ جرایم رانندگی بهروزرسانی شد
- توئیت معنادار حسن روحانی
- در آینده یکی از خبر ساز ترین باشگاههای فوتبال پایه ایران خواهیم بود
- هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
- دبیر ستاد بزرگداشت هفته دولت در استان بوشهر منصوب شد
- استان بوشهر در اغلب شاخصهای اقتصادی رتبه اول تا پنجم را دارد
- توجه ویژه به کالای تهلنجی و تعاونی مرزنشینان در استان بوشهر
- ۹۶۵ بازرسی از مراکز تهیه و توزیع مواد غذایی دشتستان انجام شد
- ۵۰ کلاس درس در شبانکاره برای اسکان مسافران نوروزی آماده شد
- همه دستگاهها برای کاهش وقوع جرایم همکاری کنند
- موارد تغییر کاربری غیر مجاز اراضی استان بوشهر بررسی شد
- ۵۷ هزار مسافر نوروزی در مدارس شهرستان گناوه اسکان داده شدند
- شهروندان و مسافران از اسکلههای مجاز در بوشهر استفاده کنند
- ۹۰ هزار مسافر وارد شهرستان عسلویه شد
- ۱۸۰۰ سما کارت بین توانخواهان بهزیستی استان بوشهر توزیع شد
- ۱۶۷ هزار مسافر توسط ناوگان حمل و نقل عمومی استان بوشهر جابجا شد
- ۲ ورزشکار بوشهری به اردوی تیم ملی بسکتبال جوانان دعوت شدند
- ترسم ای فَصاد گر فصدم کنی/ تیغ را ناگه تو برلیلی زنی
- جلسه ستاد ساماندهی سواحل استان بوشهر در استانداری
- لیگ برتری شدن تیم پارس جنوبی هیچگاه از ذهن مردم جم و جنوب استان پاک نخواهد شد
- غیبت آزمون به تیم ملی لطمه نمی زند/ جوان گرایی اتفاقی مثبت بود
- سپاهان از فردا تمریناتش را آغاز میکند
- معاون رئیسی: گفتهایم در پایان ۱۴۰۷ تورم باید تک رقمی شود / توانستهایم در سیاست خارجی گامهای بلندی برداریم / ما عضو شانگهای، بریکس و اتحادیه اقتصادی اوراسیا شدیم
- ارسال پُستی شیرخشک در ایام نوروز/ نگران کمبود شیرخشک نباشید
- وضعیت دارو در سالی که گذشت/ از صادرات تا مطالبات داروخانهها
- بازگشت احتمالی ترامپ چه تاثیری بر اقتصاد ایران دارد؟
- ۷۰ درصد از اعتبارات سرمایهای استان بوشهر تخصیص یافت
- شناورهای تفریحی که هنجارهای اجتماعی را رعایت نکنند توقیف می شوند
- نجات ۳ نفر در ساحل گناوه/ امدادرسانی به یک فروند جت اسکی انجام شد
- ۴۵ کمپ اسکان گردشگران در استان بوشهر ایجاد شد
- آب های استان بوشهر متلاطم و مواج است/شنا و دریاگردی ممنوع
- مدیری پیشرو در مسئولیت های اجتماعی
- برای دوستم مهدی یوسفی/ در ستایش خرد
- ایران حملات تروریستی در مسکو را محکوم کرد
- میوه خشک جایگزین آجیل شور و شیرینی شود
- برنامه فشرده سپاهان در سال جدید/ هر ۳/۵ روز یک بازی در لیگ!
- مهمترین پروژههای فضایی سال ۱۴۰۳
- اسکان بیش از ۳۵ هزار نفر روز در کلاسهای درس استان بوشهر
- تعداد مأموریتهای اورژانس استان بوشهر ۲۰ درصد کاهش یافت
- حضور گردشگران نوروزی در شهرهای ساحلی بوشهر رو به افزایش است
- ۲ گردشگر در آبهای دیلم از خطر غرق شدگی نجات یافتند
- ۲ گردشگر در آبهای دیلم از خطر غرق شدگی نجات یافتند
- یک فروند لنج مسافری در آبهای بندر بوشهر توقیف شد
- جوانگرایی در تیم ملی نیاز به زمان دارد/ شرط قهرمان شدن استقلال
- تصادف مرگبار در جاده شیراز خرامه ۵ کشته بر جا گذاشت
لذا تعجب بنده برین است که این نوع طرح هاوبرنامه ها خیلی کم شده واین جای سوال جدی برای مخاطبان قدیمی این نشریه است. اما بابت این گزارش، واقعا ازلحاظ محتوا کار فوق العاده است وجای تشکردارد. اما در ریزه کاری نیاز به توصیه کوچک ومهم است که یک نمونه آن:
محل سکونت این عزیزان که برازجان نیستند را دشتستان می نامید واشاره به محل زندگی یا سکونت نمیکند،وقتی گزارش از برازجان باشه از نام شهربرازجان استفاده می کنید (این ترسیم تبعیض خبری است).
در خبر(تجلیل ازچهره های ماندگاردشتستان) این ایراد را بانقد تند صراحتأ وبدون ملاحظه عرض کردم، چون مصلحت وحدت این نیست که از واژه غنی وبرجسته دشتستان صرفأ درجهت بعضی منافع خبری بعنوان پوشش ویا گریزخبری بهره گرفت. اینجا جای واکاوی این مسئله نیست وانشالله شاهدتعالی بیش ازپیش شما باشیم.
وطن خواه(سعدآباد)
......... چرا در شهر ما مکان دائمی که ویژه هنرمندان 'شعرا 'نویسندگان وجود ندارد'این دژ فعلی که دارد خاک می خورد و سالی یکبار در ان نمایشگاه گل و بلبل! !!!!وحوض!!!!وفواره برگزار می شود 'می تواند مکانی باشد برای کانون نویسندگان و شعرا و هنرمندان 'می شود سالی یکبار شب شعر در ان برگزار شود 'که حداقل مردم شعرا و نخبگان شهرشان را بشناسند و فراموش نشوند. /ص
من یکی از منتقدین رسانه شما هستم ولی بعضی حرکت های شما نیز جای تقدیر دارد که این مصاحبه واقعا جای تقدیر دارد. کاش مدیریت اتحاد جنوب به جای حرکت های سیاسی به حرکت های مردمی روی بیاورد در دل مردم بروید مشکلات را بدون اغراق و غضب بنویسید حرکت اجتماعی باعث خواهد شد در دل مردم باشید. برادرانه به شما پیشنهاد میکنم از سیاست فاصله بگیرید فقط خبر را صحیح انتقال دهید و نتیجه گیری را به مردم واگذارید.
آقای حاج اکبر صابری عزیز شاید خدا خواسته که برای اولین بار به شما پیشنهاد میکنم از دنیای سیاست خداحافظی کنید و به دنیای اجتماعی و فرهنگی سلامی دوباره برای مردم بنویسید و برای مردم بخوانید و برای مردم زندگی کنید. خیر دنیا و اخرت در این است. من الله توفیق
واقعا معرفی چنین استعدادهایی که بر اثر بی مهری مسئولین و مردم اطرافشون ناشناخته مونده اند و نتونسته اند استعداد واقعیشون را بروز دهند جای بسی قدر دانی و تشکر دارد./ج