امروز: پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 26 آذر 1395 - 19:39
محاكمه محمد عبدالله الشامي: پرونده كلاسه 6236 " "

اتحادخبر ـ قدرت مظاهری: محمد عبدالله الشامي، تو يك سال و دو ماه و سيزده روز در نوبت عمليات انتحاري به فرمان خليفه مسلمين بودي. داوطلبانه ثبت نام كردي و داوطلبانه مهمات گرفتي ... خليفه مسلمين برايت دعا كرد و تو را به محل ماموريتت اعزام كرد ... هدف ، انهدام مسجد شيعيان كوفه بود، اما عمليات انجام نشد ... اين تمرد نيست محمد عبدالله الشامي !؟

قدرت مظاهري:



ـ نام ؟
ـ محمد عبدالله الشامي .
ـ شهرت ؟
ـ ابوصالح .
ـ سن ؟
ـ 23 سال .
ـ تابعيت ؟
ـ سوريه .
ـ سابقه بيعت با خليفه ؟
ـ سه سال .
ـ شغل ؟
ـ تك تيرانداز .
ـ شغل قبلي ؟
ـ معلم قرآن  .
ـ محمد عبدالله الشامي ، تو متهم به تمرد از فرمان خليفه دولت اسلامي هستي . آيا تاييد مي كني ؟
ـ من تمرد نكردم .
ـ محمد عبدالله الشامي ، تو يك سال و دو ماه و سيزده روز در نوبت عمليات انتحاري به فرمان خليفه مسلمين بودي . داوطلبانه ثبت نام كردي و داوطلبانه مهمات گرفتي ... خليفه مسلمين برايت دعا كرد و تو را به محل ماموريتت اعزام كرد ... هدف ، انهدام مسجد شيعيان كوفه بود ، اما عمليات انجام نشد ... اين تمرد نيست محمد عبدالله الشامي !؟
ـ من پشيمان شدم جناب قاضي .


ـ پشيمان ؟ ... پشيماني امري شخصي است ... اما ... اما ماموريت امري الهي است . تو براي كارهاي شخصي ات مي تواني پشيمان بشوي . اختيار با خودت است كه كاري را انجام بدهي يا ندهي ... مي تواني تشنه باشي و آب نخوري ... گرسنه باشي و غذا نخوري ... مركب داشته باشي اما پياده حركت كني ... خوابت بيايد اما نخوابي ! ... اما در امر الهي ، اختيار معنايي ندارد . حرف خليفه ، حرف رسول الله است . حرف رسول الله هم كه وحي خداوند متعال است .
ـ من ... من معلم قرآنم ... چندان هم با وحي بيگانه نيستم ... سال ها با آن  سر و كار داشته ام .
ـ تو فقط يك معلمي محمد عبدالله الشامي ... مفسر نيستي ... مفسر خليفه است كه به رسول متصل است .
ـ من ... من درخواست بخشش دارم .
ـ همين !؟‌... محمد عبدالله الشامي ، همين !؟ ... درخواست بخشش داري !؟ ... از فرمان خليفه مسلمين تمرد كرده اي ... فرصتي مناسب براي هلاكت دشمنان اسلام را تلف كرده اي ... و حالا ... حالا طلب بخشش مي كني !؟
ـ من ... من مي خواهم اعتراف كنم !
ـ بگو ... بگو محمد عبدالله الشامي ... اين دادگاه براي شنيدن همين اعتراف برپا شده است .
ـ بايد قصه ام را بگويم .
ـ قصه !؟
ـ حضرت قاضي ، مرادم از قصه ، اعتراف به دليل پشيماني ام است .
ـ بگو ... بگو ، مي شنويم محمد عبدالله الشامي ... گرچه تاثيري در عقوبتت نخواهد داشت ... بگو .
ـ سه روز پيش از آن كه راهي كوفه شوم ، از نزديك دست خليفه را بوسيدم . از ابوسيف كمربند انتحاري ام را تحويل گرفتم كه وزن مهماتش چهار كيلو و نيم بود . براي چندمين بار به قرآن استخاره كردم كه همان آيه آمد . آيه 191  سوره بقره .  آنجا كه مي فرمايد : " اقتلوهم حیث ثقفتموهم " . حضرت قاضي ، خوب مي دانند كه منظورم چيست . خداوند متعال تاكيد مي كند كه هركجا كه پيدا شوند ، بايد آنها را كشت ...  يقينم هزار برابر شد كه بايد بروم . كوله باري برداشتم و راهي شدم . با هزار زحمت و مشقت ِ راه به نزديكي كوفه رسيدم . روستايي بود به نام بطان ! فاصله چنداني تا كوفه نداشت . دو يا سه كيلومتر با پاي پياده . سي چهل خانوار بودند كه شغل همگي شان چوپاني بود . گله هاي كوچكي از بز و ميش تمامي دارايي شان بود .  خودم را معرفي كردم كه معلم قرآنم و براي آموزش آن سفر مي كنم . در مسجد كوچك شان جايم دادند و طعامي هم برايم مهيا كردند كه سر ِ بي شام بر زمين نگذارم . ميهمان ، حبيب ِ خدايشان بود . تا كوفه راه ِ چنداني نبود . دمدمه هاي سحر ، پس از نماز شبم كه راه مي افتادم ، پيش از نماز صبح در مسجد كوفه مي بودم . شب همانجا خوابيدم اما تمام طول شب خوابي به چشمانم نيامد . انگار ...
ـ مختصر كن محمد عبدالله الشامي ... طاقت دادگاه به اين زيادي هم كه فكر مي كني نيست .
ـ ... پس از نماز شب از مسجد بيرون زدم . مي دانستم كه قرار است نماز صبح ، مسجد كوفه غوغا شود ... سيزده رجب بود و شيعيان در تدارك جشني بزرگ بودند . بايد خودم را به شبستان مسجد مي رساندم و با چهار كيلو و نيم مواد ، در ميان آنها منفجر مي شدم . هوا گرگ و ميش بود كه از  بطان بيرون زدم . كمي كه جلوتر رفتم ، احساس كردم كه تنها نيستم . سياهي اي جلوتر از من مي رفت . براي آن كه راه را كوتاه كنم ، قدم هايم را تندتر كردم تا با او همسفر شوم . به او كه رسيدم ، پيش از آن كه من سلام كنم ، او سلام كرد . مردي ميانه بالا بود كه دستاري سفيد بر سر و عبايي سفيد نيز بر تن داشت . نامم را پرسيد و شغلم را . نتوانستم دروغ بگويم . هيبتش و لحن صحبتش به گونه اي بود كه آدم نمي توانست چيزي را از او پنهان كند . نامم را گفتم و گفتم كه معلم قرآنم . پرسيد براي چه كاري به كوفه مي روم . نمي خواستم بگويم اما انگار كسي از ته حلقم فشار مي آورد كه بگويم . دست خودم نبود . انگار كسي از بالا و پايين ، لب هايم را گرفته بود و آنها را مي كشيد تا از همديگر باز شوند . زبانم انگار در اختيارم نبود ... همه آن چيزي را كه نمي بايد بگويم ، گفتم . از روز ثبت نام تا روزي كه نوبتم شد ، از ملاقات با خليفه تا حركت بسوي كوفه  و ... از رسيدن به بطان و رسيدن به او . پرسيد كه مبنايم براي چنين كاري چيست . گفتم فرمان خليفه مسلمين و آيه 191 سوره بقره ! گفت بخوان . گفتم وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ اَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَالْمَسْجِدِالْحَرامِ حَتّى یُقاتِلُوكُمْ فیهِ فَاِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُالْكافِرینَ. گفت هر قرائتي بسم الله يي هم دارد ... و رحماني و رحيمي !... دوباره آيه را با بسم الله قرائت كردم . پرسيد از كجاي اين آيه چنين نتيجه گرفته ام . گفتم همان دو جمله آغازين ... آنجا كه مي فرمايد " وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ اَخْرَجُوكُمْ " پرسيد شان نزولش را مي دانم يا نه . نمي دانستم . گفت اين براي وقتي بود كه كفار مكه به آزار مسلمانان مي پرداختند و آنها را مي كشتند و از خانه هاشان كه در مكه بود ، بيرون مي كردند . مردي از صحابه در يكي از ماه هاي حرام مشركي را كشته بود كه مورد اعتراض ديگر اصحاب قرار گرفت  . در چنين روزگاري بود كه اين آيه نازل شد ... منظور از اين آيه قبح شرك و كفر بود كه در هر مكان و حالتي قتلشان جايز است  ... سپس آن مرد همانطور كه راه مي رفت ، خواست كه آيات پيش و پس از آن را هم قرائت كنم  ! ... هر دو آيه را قرائت كردم : " وَ قاتِلُوا فى سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَكُمْ وَلاتَعْتَدُوا اِنَ اللَّهَ لایُحِبُ الْمُعْتَدینَ... فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ. " گفت مي بيني محمد عبدالله الشامي ! مي فرمايد در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند ، بجنگيد و از اعتدال خارج نشويد . و نيز مي فرمايد اگر از شرك و كفر بازايستادند ، خداوند آمرزنده و مهربان است . بعد پرسيد چه كساني در مسجد كوفه اند ؟ ... مشركان !؟ ... كافران !؟ يا هم كيشان و هم دينان تو ؟ بعد با غيظ گفت مگر در دين تو نيامده كه قولوا لا اله الا الله تفلحوا ؟ ... واي بر تو محمد عبدالله الشامي كه پس از سال ها تعليم كتاب خدا ، در درك معناي آن مانده اي ! ... كسي كه در تمام عمرش يك بار لا اله الا الله بگويد ، به رستگاري رسيده است ... كافر نيست ... مشرك نيست ... كسي كه خدا را به وحدانيت قبول داشته باشد ، مسلمان است ... به هر دين و كيش و آييني كه باشد ، مسلم است ... اينها كه با آنها به قتال مي پردازيد ، كدام شان به خدا شرك ورزيده اند !؟ ... وظيفه تو آيا قتل رستگاران است !؟  گفتم من ... من شما را نمي شناسم ... گفت نيازي به شناختن من نيست ، برو خودت را بشناس ... بعد دوباره گفت حتي قتال با كفار و مشركان نيز داراي مراتبي است . در مرتبه اول خداوند دستور به صبر مي دهد : فاصبر علی ما یقولون ... یعنی در برابر بدگوئی و زخم زبان آنان صبر پیشه کن ... مرتبه دوم دستور به بخشش و نادیده گرفتن اذیت و آزار كفار است :  فاعفوا و اصفحوا یعنی بدیهای آنان را ببخشید و نادیده بگیرید ... مرتبه سوم دستور به صبر در ریختن خون آنان مي دهد : کفوا ایدیکم یعنی از ریختن خون مشرکین دست بردارید ... و نهايتا دستور به جهاد مي دهد :  اقتلوهم حیث ثقفتموهم یعنی بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید ... اين دستور هم زماني صادر شد که مشرکین و کفار کار را به جائی رساندند که از هر نوع آزار و اذیتی در حق مسلمانان دريغ نمي كردند ...
ـ كوتاه كن محمد عبدالله الشامي ... بايد به امورات ديگر هم رسيدگي كنيم ... خلاصه كن ... خلاصه .
ـ حضرت قاضي بايد اعتراف كنم كه با حرف هاي همسفرم انگار بمبي در دلم منفجر شد ... خصوصا آنجا كه از لا اله الا الله گفت و من تا حالا نمي دانستم هر كه خداي يكتا را بپرستد ، كافر نيست ... نمي دانستم كه روزگار درازي است كه هيچ كس كافر نيست ... پس ... پس براي چه قتال مي كردم !؟ ... براي كه !؟ ... تا نزديكي كوفه ديگر هيچ حرفي نزديم ... نه من ، نه آن همراه ِ غريبه ام ... به مسجد كه رسيديم ، از ازدحام جمعيت شوكه شدم ... جماعت زيادي از شيعيان و مقامات رسمي آنان در مسجد گرد آمده بودند و  سید موسی تقی الخلخالی، تولیت مسجد کوفه در حال خوشآمدگويي به ميهمانان بود ... همسفرم كنار حوض ميان مسجد ايستاد تا وضو بگيرد ... كمي كه خم شد ، عبايش از شانه هايش پايين آمد و چيزي را ديدم كه نبايد مي ديدم ... خال درشتي ميان شانه هايش بود ... انگار همان خالي بود كه بحيرا ديده بود ... گيج شدم و دوباره به جمعيت زل زدم ... مي خواستم فرياد بزنم و همه را از بودن او در آنجا آگاه كنم اما ... اما زبان در دهانم نمي چرخيد ... انگار قفل شده بود ... رويم را كه برگرداندم ، ديگر او را نديدم ... غيب شده بود ... غيب شده بود .
ـ داري گزافه مي گويي محمد عبدالله الشامي ... داري بيراه مي گويي ... بزودي حكم دادگاه صادر مي شود ... ببريدش .

 ***
پانوشت پرونده : محمد عبدالله الشامي ملقب به ابوصالح به دليل تمرد از فرمان خليفه مبني بر عمليات انتحاري در جمع شيعيان كوفه ، در تاريخ بيست و سوم ماه رجب در دادگاه بدوي دولت اسلامي عراق و شام به اعدام محكوم شد و يك روز پس از آن به دست ابوسيف در ملا عام گردن زده شد./ج




کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1395/09/27 - 10:57
1
1
آفرين بر شما كه زيبا انسانيت را بر دين و مذهب نشان داده ايد.درود بر شما
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
  • مادر حسن غلامی هنرمند شاخص هم استانی در آغوش خاک آرام گرفت / تصاویر
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
  • آغاز عملیات اجرایی پروژه ٣۵٠٠ واحدی سازمان انرژی اتمی
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اولین دورهمی اتحاد جنوب در سال ۴۰۳ برگزار شد / تصاویر
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: شهرزاد آبادی حدود 7 ساعت قبل گفت: درودتان باد. همگی چند ...
  • .: لیلادانا حدود 4 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 6 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 6 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 6 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 6 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 9 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 10 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...