امروز: چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 24 مهر 1395 - 21:53
اختصاصی اتحادخبر/ سفرنامه انجمن گردشگران دشتستان؛

اتحادخبر- مجید کمالی پور: بعد از چند روز خونه نشینی( البته بجزتاسوعا و عاشورا )قرار بود با مصطفی دو تائی بریم نایبند ولی نشد. شب تو دنیای مجازی عکسی دیدم که مصمم شدم رو براه بشم. مصطفی مثل همیشه اماده بود. نهار را مهمان خانم مدیر شدیم. قبلا راه را نرفته بودم تصمیم گرفتم این بار از امکانات دنیای مجازی برای پیدا کردن راه استفاده...

مجید کمالی پور:
بعد از چند روز خونه نشینی( البته بجزتاسوعا و عاشورا )قرار بود با مصطفی دو تائی بریم نایبند ولی نشد... شب تو دنیای مجازی عکسی دیدم که مصمم شدم رو براه بشم. مصطفی مثل همیشه اماده بود .نهار را مهمان خانم مدیر شدیم... قبلا راه را نرفته بودم تصمیم گرفتم این بار از امکانات دنیای مجازی برای پیدا کردن راه استفاده کنم.گوگل مپ و مسیر یاب راهگشای خوبی بودن .. تا حرکت کنیم چندین بار مسیر را بررسی کردم و روستاهای بین راه رابه ذهنم سپردم.حتی از مسیر پرینت گرفتم و به همراهان دادم که اگر نت بین راه قطع شد سر گردون نشیم .ولی نت مردانگی کرد و همراهمان بود حسن سفر امروز این بود که من راننده نبودم و میتونستم راحت با موبایل مسیر را کنترل کنم حس و حال خوبی داشت حرکت نمایشگر GPSبا مسیر یاب
.تا اهرم و بعدش خورموج مشکلی نداشتیم .بارها راه را رفته بودم .نرسیده به خورموج باید راه را رو به قبله پی میگرفتیم .تابلو راهنما چاووشی و باغی را نشان میداد که با مسیر یاب من منطبق بود و چه کیفی کردم .انگار خودم گوگل مپ را ساخته باشم ...

تو چاووشی چیز خاصی برای دیدن نبود .مثل همه روستاهای ما دیگر روستا نبودند .. اثری از بافت قدیمی نبود و سنگ و سیمان جای خشت را گرفته بود و داشتن بهم تنه میزدند گرچه خشت ها بر لبه سقوط بودند ..از چاووشی راهی  به باشی امتداد دارد که به جاده ساحلی ختم میشود . ولی ما به هیرون میرفتیم .اینو مسیر یاب میگفت . تا روستای بعدی راهی نبود وقتی به تابلوی درازی رسیدیم. یادم افتاد که معلم کلاس چهارم دبستانم اهل درازی بود و نام شریفش محمد نامجو ..  هنوز قد بلندش جلو چشمام بود .تو گشت و گذار در روستای درازی به حسینیه رییس محمد رسیدیم .حالا علاوه بر کنجکاوی دیدن حسینیه ؛ خستگی و گشنگی هم غالب شده بود و هنوز همراهانمان نرسیده بودن.

یا الله گویان وارد حیاط حسینیه شدیم .. معماری جالبی داشت که نظرمان را گرفت . کسی به یالله ما بفرمائی نزد ..کُنار بزرگی که کناره حیاط خودنمائی میکرد چتر زیبائی زده بود و تنه محکمش پیچ در پیچ با بالا ادامه داشت .دو ساختمان یکی در هیرون حیاط و یکی در قبله ان بود . ساختمان مغربی هنوز لباس قدیمیش را در بر داشت ولی ساختمان جنوبی رخت نو پوشیده بود ..


نه ... ظاهرا کسی در حسینیه نیست . درب قدیمی تر را فشار دادیم و خودمان شدیم مهمان ناخوانده .دو جوان با سیمائی مهربان در داخل مسجد بودن که با احترام ما را پذیرفتند . پاها را لخت کردیم و وارد حسینیه شدیم .. معماری حسینیه شبیه مسجد وکیل بود ولی در جواب میزبان مسجدیمان که میگفت شبیه قلعه داراب خان منصوری است سکوت کردم . سقف گنبدی مسجد از بیرون مسطح بود و از داخل قطعه قطعه بنظر میرسید .صحبت مان با جوان مسجد نشین به درازا کشید . از معلم قدیمم پرس و جو کردم که خوشبختانه سر پا بود ولی ساکن خورموج و بر حسب اتفاق فامیل راهنمای،مسجدی من . برای چندمین بار کوچکی دنیا را دیدم که بالاخره بهم میرسیم حواسمون باشه . اینقد نوشتم ولی هنوز همراهان جا مانده نرسیده بودن . حسینیه هیرونی را هم دیدیم . این فاخرتر بود و تشابه معماریش به مسجد وکیل بیشتر .. بخش جدیدی که در تعریض حسنیه اضافه شده بود دقیقا کپی برداری شده بود و تناسب خوبی داشت کاری که معمولا درست انجام نمیشود. گرمای ظهر و خنکی شبستان و خستگی راه و نرسیدن همراهان و خوشروئی جوان مسجدی زمینه را اماده کرد تا در زیر چتر کُنار بیتوته کنیم . البته تعارفات بی ریای جوان هم مزید بر علت بود .


تا آبی به سرو وصورت بزنیم و گرد راه از چهره بزدائیم سفره هم پهن شده بود . سفره که جمع شد لشکر خواب بعد از ظهر در سایه خنک کُنار حمله ور شد . کم کم چشمها گرم شده بود که بانی مسجد پاکشان از در گذشت و سلام علیک ما را با چشمهای گرد شده در زیر عینک ته استکانیش با تردید پاسخ گفت . نگاهی به سفره ما انداخت و رفت . مصطفی که برای چرت زدن به شبستان رفته بود با صدای بانی تازه وارد از جا پرید .

حسین آ یا حسین آ... بانی ذکر روضه گرفته بود .گرچه مصطفی را با چشم خواب الود فراری داد ولی منو به یاد روضه خوانی های منزل پدری انداخت چرت مصطفی نیمه کاره ماند و همراهان همیشه دیر رس، رسیدن و مجددا سفره گشوده شد .تا نهار تمام بشه مستمعین روضه که صدای ذکر را شنیده بودن سرازیر مسجد شدن و ما با همراهان تازه رسیده رو براه شدیم ..

روستای بعدی وراوری بود باید از وراوی و میانخره میگذشتیم . و کمی دورتر راه به اتشکده ایی که خبرش را شنیده بودم میرسید تا دهانه تنگی که اتشکده  را در خود پنهان کرده بود راه اسفالت بود . وارد تنگ که میشدی کوچکی خود و بزرگی و وسعت تنگ را حس میکردی .

کمی دورتر پیاده شدیم تا عظمت کوه و اتشکده درون ان بیشتر مقهورمان کند .. برای رسیدن به درب اتشکده محوطه وسیعی را خاکبرداری کرده بودن و مسیر رودخانه فصلی را به کناره تنگ فرستاده بودند .. برای رسیدن به ورودی اتشکده باید 20 تایی پله را بالا میرفتیم پله هایی با خیز بلند که پا را خسته میکرد .. ولی به هر زحمتی بود رسیدم . در دل سنگ یا ترکیباتی از کوه که به سنگ نزدیک بود اتاقکهایی کَنده شده بود که یاد اور فرهاد و تیشه و شیرین بود. ان برای دلش و این هم برای دلش .اگر این اتشکده باشد ..... بخشهائی از کوه پس از خاک برداری ریزش کرده بود که دالانهای پیچا پیچ اتشکده را عیان ساخته بود ولی با ارتفاعی سه چهار متری از سطح زمین .. دوستان سعی کردند راهی به دالانها پیدا کنند که نشد .

ماند تا سفری دیگر .... حالا دیگه هوای اتاقها سنگین بود شاید هم دلشوره بعضی همراهان اثر کرده بود ... وقتی از معبد پایین امدم بچه ها را در هیاهوی لذتی که از دیدن معبد داشتن تنها گذاشتم و کمی دورتر پا رو پا انداختم و به عظمت انچه میدیدم فکر میکردم .... افتاب از مغرب فرو نشسته بود که دل از کوه کندیم و راه رفته را تا نیمه باز امدیم ....از چاوشی به غرب پیچیدیم و سر از باشی در اوردیم . خستگی مفرط همراهان را به خوابی خوش فرو برد .من ماندم و مصطفی ..
در میان نفس زدنهای ارام خواب رفتگان و سکوت مصطفی، سالار عقیلی میخواند؛
من آن موج اشکم که بی اختیارم
خودم را به آغوشه تو میسپارم
تو دریای من باش
به حسرت گذشته همه روزگارم
ز دیروزو امروز دلی خسته دارم تو فردای من باش/ص












کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: لیلادانا حدود 3 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 4 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 4 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 5 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 8 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 9 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 10 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...