کد خبر: 60661 ، سرويس: یادداشت
تاريخ انتشار: 12 ارديبهشت 1395 - 22:46
کارگرانی که نان را از دل سنگ بیرون می آوردند

اتحادخبر-عبدالخالق عبدالهی: من هر گاه نام کارگر به میان می آید به یاد تعدادی از همولایتی های سختکوش و زحمتکشم می افتم که طی سالیان دراز با نان کارگری زندگی سخت و مشقت بار اما آبرومند و شرافتمندی ساختند و تا زنده بودند حاصل دسترنج خود را که عصاره "عرق جبین و کَد یمین" بود  به خانه می بردند و این نان حلال تر از شیر مادر را بر سفره می نهادند تا...

عبدالخالق عبدالهی:
وقتی دوستی از من خواست به مناسبت روز کارگر یک یادداشت حداکثر 700 تا 900 کلمه ای بنویسم هر چه با خود حساب کردم یا به قول قدیمی ها هر چه با خودم خُرده کردم دیدم نمی شود در این حجم محدود حق مطلب را درباره قشر زحمتکشی  که بدون تردید حق عظیمی بر گردن  صنعت کشور و معیشت مردم دارند ادا نمود  اما از آنجا که گفته اند  " آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید " سعی می کنم در این باره مطلبی هرچند ناچیز بنویسم . البته این نوشتن نه به جهت ادای حق کارگران است که این حق به گمانم  با نوشتن یک یادداشت ادا نخواند شد بلکه برای اشارتی هر چند کوچک و گذرا به زحمات این سنگ های زیرین آسیاب  صنعت و اقتصاد کشور است  " تا چه پیش آید " و اما  یادداشت :
من هر گاه نام کارگر به میان می آید به یاد تعدادی از همولایتی های سختکوش و زحمتکشم می افتم که طی سالیان دراز با نان کارگری زندگی سخت و مشقت بار اما آبرومند و شرافتمندی ساختند و تا زنده بودند حاصل دسترنج خود را که عصاره "عرق جبین و کَد یمین" بود  به خانه می بردند و این نان حلال تر از شیر مادر را بر سفره می نهادند تا شکم زن و بچه اشان را سیر کنند. این کارگران زحمتکش نه تنها کمرشان زیر بار طاقت فرسای مشکلات جسمی ناشی از سنگینی کار و چالشهای معیشتی و بدتر از همه ، زیر بار آبروداری خم  شده بود  بلکه دستانشان نیز وضعیت خاصی داشت. دیدن و در دست گرفتن دستان نحیف و استخوانی کارگران همولایتی ام  که از فرط کلنگ بدست گرفتن و منتیل زدن ، نه تنها هیچ لطافتی نداشت بلکه مثل سمباده زبر و پینه بسته شده بود از آن صحنه هایی است که تا زنده ام از ذهنم دور نخواهد شد. من چندین سال به طور مرتب چند تا از این کارگران را  می دیدم که تقریبا هر روز صبح توبره یا " تُروِه " به دوش،  ابزار ابتدایی و زمخت سنگبری را به دوش می کشیدند و از خانه بیرون می آمدند، سلانه سلانه را جاده را پیش می گرفتند تا آن سوی جاده یا "خط"  در انتظار رسیدن وسیله ای بایستند  و سوار شوند و مثل هر روز بر سرکار سخت و جانفرسای خود در جاده نیروگاه بوشهر حاضر شوند. آری آنها سنگبُر بودند. این کارگران سنگبُر هر روز صبح از روستا به بوشهر می رفتند تا با ابزار های خود که دیلم و منتیل و وسیله ای که من ندیده ام اما اسمش "حربه" بود  سنگ هایی که بعضا تا  نیم تن هم وزن داشت از عمق 1 الی 1 و نیم متری زمین  بیرون کشند، قطعه قطعه کنند و دانه ای یک تومان  بفروشند، کاری سخت و طاقت فرسا که کار هر کسی نبود و به قول معروف گاو نر می خواست و مرد کهن و جمله " فلانی نان را از توی سنگ درمی آورد" دقیقأ درباره سنگبُران  همولایتی ما صدق می کرد.  این سنگها که ما به آن سنگ بوشهری می گفتیم و کارگران همولایتی ما مامور بودند آنها را از دل خاک سخت درآوردند  بسیار محکم و بادوام بود و به دلیل خاصیت عایقی که داشت در ساختمان سازی به کار می رفت و باعث می شد زمستانها خانه گرم و تابستانها سرد باشد ( عمارت ملک ، ساختمان شهرداری بوشهر و آب انبار قوام معروف ترین بناهایی هستند که از سنگ بوشهری و ساروج ساخته شده اند) هر کارگر سنگبُر اگر خیلی زرنگ بود  روزی صد – صدوبیست و حداکثر 150 قطعه  سنگ در می آورد و همانطور که گفتم دانه ای یک تومان می فروخت که البته برای آن زمان پول کمی نبود اما به زحمتش نمی ارزید چراکه  از صبح خروسخوان تا پسین تنگی ، منتیل زدن مداوم و بی وقفه جان کارگر را می گرفت و وقتی به خانه برمیگشت دیگر نای حرف زدن نداشت.
اتفاقا ما با یکی از این کارگران سنگبُر همسایه بودیم و با آنها آمد و رفت داشتیم گاهی که پای سفره اشان می نشستیم در آن عوالم کودکی فارغ از صفا و صمیمیتی که در خانه اشان موج می زد با اینکه فقیر و بی چیز بودند و سفره اشان  معمولی بود اما انگار نان کارگری اشان طعم و کیفیت  دیگری داشت و با نان سفره رنگین و پروپیمان خیلی ها "تومنی دوزار" تفاوت داشت.
خلاصه  اینکه "در کلبه آنان رونق اگر نبود صفا بود" و طعم حلال بودن و بوی زحمت و سلامتی می داد این نان سنگبری . البته آن زمان وضع مالی همه خراب بود و روزگار به سختی می گذشت اما از آنجایی که می گویند عزای دسته جمعی عیش است آن روزها بسیار قابل تحمل تر بود و به جرات می توانم ادعا کنم این عزای دسته جمعی بیش از همه برای این کارگرها عیش بود.
نکته جالب اینکه بیشتر این کارگران علیرغم فقر و نداری و صدمات جسمی شدیدی که حاصل یک عمر کار سنگین و کمرشکن بود عمری را با عزت و آبرومندی زندگی کردند و از بیشترشان فرزندان خوب ، صالح ، تحصیلکرده و موفق و بعضأ بسیار موفقی پا گرفت. آنهایی هم که از لحاظ تحصیلات چندان موفق نبودند از نظر  خانوادگی کم و بیش  زندگی آرام و روبه راهی داشته و دارند.
در یک کلام می توان گفت نان کارگری برای آنها و خانواده اشان " آمد داشت" و کم و بیش فرزندان صالحی از خود بر جای گذاشتند و عاقبت بخیر شدند.
 این بود خاطره من از زحمتکش ترین کارگرانی که درعمرم دیده ام. در پایان بر خلاف منبری ها که در آخر گفتارشان با ذکر مصیبت مجلس را گرم می کنند  بنده اجازه می خواهم برای حسن ختام با ذکر یک داستان تاریخی که بی ارتباط با موضوع کارگر هم نیست  این یادداشت را به پایان برم .
همانطور که می دانید احزاب چپ و خصوصأ کمونیست ها سالیان دراز با سوءاستفاده از نام کارگر و ارائه شعارهای دلفریب، کارگران را مسحور و مجذوب خود می کردند. این یک طرف قضیه، طرف دیگر قضیه هم این بود که آن سال ها روی نام کارگر به دلایل سیاسی حساسیت خاصی بود و خصوصا رضا شاه پهلوی که به خطر تشکیل و رشد سریع و قارچ گونه احزاب چپ و کمونیست به خوبی واقف بود و به عبارتی  از مرام اشتراکی و چپی تنفر داشت دستور داده بود از هرگونه فعالیت این احزاب جلوگیری شود. ظاهرأ فرمانی هم در همین مورد از طرف رئیس شهربانی به روزنامه ها و چاپخانه ها صادر شده بود که از چاپ مطالبی که مربوط به حزب کمونیست، نهضت کارگری و کارگران است جلوگیری شود و عملا این دستور به آنجا کشیده شده بود که کلمه کارگر از کلیه اخبار و مقالات مطبوعات سانسور می شد و به جای آن کلمات "عمله" ، "فعله" و غیره به کار می رفت. می گویند یک روز  نویسنده ای مقاله ای نوشته بود که نه سیاسی بود و نه اصلا ربطی به کارگر و احزاب کارگری و جنبش چپ داشت اما  در پایان  مقاله  این مصرع "تیر نگاه در دل عاشق کارگر آمد ..." را نوشته بود. سانسورچی که لابد مثل همه سانسورچیان بیسواد تشریف داشته همین که این جمله را می بیند بدون معطلی کلمه کارگر را خط می زند و به جای آن می نویسد : " فَعله " !!! ...

در پایان روز کارگر را به همه کارگران هم استانی  که یک عمر صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اما آبروی فقر و نداری را نبرده اند تبریک عرض می کنم و از خوانندگان عزیز تقاضا دارم  برای سلامتی تمامی کارگران خصوصا کارگران هم استانی، بالاخص کارگران سنگبُر هم ولایتی ما آنهایی که هنوز زنده اند دعا کنند چرا که من به پاکی طینت و خوش ذاتی آنان ایمان راسخ دارم  و آن ها را انسان های زحمتکش و باشرفی می دانم که بدون ریا و خودنمایی چرخ های سنگین اقتصاد مملکت را به گردش در می آورند ./ص

 

این کارگران دقیقا مصداق این بیت شعرند :
خودنمایی شیوه من نیست ، چون دیوار باغ / گل به دامان دارم ، اما خار بر سر می زنم

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/60661