قدرت مظاهری:
راستش را بخواهيد من فكر مي كردم ضد انقلاب ها ، آدم هايي هستند كه عينك هاي سياهي روي چشم شان مي زنند و دائم از زير و بالا و گوشه هاي آن جريانات اطراف شان را رصد مي كنند . يا اينكه توي جايي شبيه خانه تيمي نشسته اند و نقشه هاي مسلحانه مي كشند و با همكاري سازمان هاي جاسوسي دشمن ، در پي سقوط انقلاب هستند . يا اينكه مثلا با توپ و تانك و باقي ماشين هاي جنگي به كشورشان حمله ور شده و قصد براندازي انقلاب را دارند . همه اين ها ، تصورات ذهن كوچك من از آدم هاي ضد انقلاب بود . اما از وقتي كه جنابعالي اين فرمايش گهربار را كرديد و آدم هايي را كه پرايد نمي خرند و پرايد سوار نمي شوند و لاجرم در پرايد كشته نمي شوند را هم در زمره اشخاص ضد انقلاب قرار داديد ، من و باقي دوستانم كه تا حالا نه پرايد خريده ايم ، نه در آن سوار شده ايم و لاجرم – خوب يا بد ، خوشبختانه يا متاسفانه – هنوز زنده هستيم و نفس مي كشيم ، به يكباره و تنها طي چند دقيقه ، با اين تز حضرتعالي در زمره آدم هاي "ضد انقلاب" قرار گرفتيم .
آقاي وزير عزيز ؛ هنوز رخت ضد انقلابي راست و درست بر تن مان ننشسته بود كه "خائن" هم خوانده شديم . خائن به اينكه دوست نداريم سوار ماشين هايي بشويم كه شما و ديگر سهامداران كارخانه هاي ماشين سازي تان از قبال سود تابوت هاي مرگ تان روز به روز تريلياردر تر شده و به ريش لگن سواران مي خنديد . فجايع اين چند ساله در جاده ها ، نشان مي دهد كه توي هر يك از محصولات تان ، عزراييلي با داس كجش نشسته و اين حضرت عزراييل ، يكي از آپشن هاي غير قابل فصل گاري هاي معيوب تان به شمار مي رود .
آقاي نعمت زاده ، هنوز از شوك خائن و ضد انقلابي بودن بيرون نيامده بوديم كه با يك درجه ترفيع ، از تز به فتوي رسيديد و فعل ما خائنان و ضد انقلاب ها را "حرام" هم دانستيد ! يعني ما علاوه بر خائن و ضد انقلاب بودن كه قابل محاكمه در اين جهانيم ، به دليل فعل حرامي كه از بابت نخريدن محصولات شما بوروژواهاي سرمايه دار مرتكب شده ايم و با اين فعل حرام  ، جان مان را نجات داده ايم ، بايست مورد بازخواست اُخروي هم قرار بگيريم و در پيشگاه حضرت باريتعالي گناهكار و شرمنده باشيم كه چرا پرايدي از پرايدهاي آقاي نعمت زاده را نخريده ايم و با آن سكه اي به سكه هايش نيفزوده ايم !
آقاي وزير گرامي ؛ دقت كنيد شما در كابينه اي نشسته ايد كه پيش از شما كسي در صدر آن با مردم چنين سخن گفت و آنها را بزغاله و خس و خاشاك ناميد و عاقبتش را هم در سال نود و دو ديد ! روزگار مخاطب ساختن مردم با چنين ادبياتي به سر رسيده و فقط نادانان اند كه هنوز احساس مي كنند وكالت و وزارت و صدارت ، آبرو و اعتبار مي آورد .
با توجه به شخصيتي كه از شما سراغ داشتم ، يكي از سردرگمي هايم اين بود كه آقاي روحاني ، شما را بر اساس كدامين متر و معيار به كابينه اش فراخواند !؟ كابينه اي كه يك سوي آن فرهيختگاني چون دكتر ظريف و دكتر هاشمي نشسته اند ، چگونه توان تحمل كوچكاني چون شما را هم دارد !!!؟
جايتان بودم ، اولين برگ كارتابل فردايم ، درخواست استعفا بود . عذرخواهي و پوزش تان را هم نمي خواهيم . ما توي جغرافياي پدري مان به اين برچسب ها عادت كرده ايم . جغرافيايي كه خادمانش شما و شركايتان باشيد ، انقلابي هايش شما و همفكران تان و به تازگي جاي مفتيان نيز نشسته و براي كمپيني چنين بزرگ و مردمي صدور فتوا نماييد ، همان به كه ما ضد انقلاب ، خائن و گناهكاران آن باشيم  .
اگر از بوستان سعدي هم چيزكي خوانده ايد ، براي يادآوري باز هم بد نيست خصوصيات بعضي از آدم ها را بخوانيد كه :
مبين در عبادت که پيرند و سست  ... که در رقص و حالت جوانند و چست
سپيد و سيه پاره بردوخته   ...  به سالوس و پنهان زر اندوخته
عصاي كليم اند بسيار خوار ... بظاهر چنين زرد روي و نزار
نه پرهيزكار و نه دانشورند ... همين بس كه دنيا به دين مي خرند

بعدالتحرير : خدا خيرتان بدهد آقاي روحاني ! دو سالي بود كه دل مان براي واژه هاي محمودي تنگ شده بود . كسي به شعورمان اهانتي نكرده بود و داشتيم اشتباها فكر مي كرديم كه اين جغرافيا هم دارد درست مي شود . از اينكه وزيرتان دوباره به يادمان آورد  كه كجا زندگي مي كنيم  ، مچكريم !!!