امروز: جمعه 31 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 01 بهمن 1393 - 11:06
تحلیل نمایشنامه((سه شب با مادوکس )) نوشته ماتئی ویسنی یک از دیدگاه نمادگرایی (تمثیلی و مذهبی)

رضا مختارزاده-کارشناس ارشد ادبیات نمایشی

دیشب مادوکس اینجا بود

 مادوکس را شاید بتوان تمثیلی ترین نمایشنامه ی ویسنی یک دانست . ویسنی یک در این نمایشنامه با طرح مسائلی از جمله تنهایی،توهم و  . .درونیات انسان معاصر را به چالش کشیده است . در واقع مادوکس به عنوان یک منجی عمل کرده و بر دیگران ظاهر میشود . حال آنکه وقتی آنها به خود می نگرند می بینند که این مادوکس همانا خود آنها هستند و تنها چیزی که باعث بروز این مسائل می گردد تنهایی تک تک این شخصیت هاست . حال قرار است تمام این شخصیتها در سه روز متوالی کارهایی شبیه به یکدیگر انجام دهند . ارتباطی را با یک شخصیت ثابتی برقرار کنند . با او به گفتگو بنشینند . بازی کنند ؛ در بازی ای که همیشه مادوکس پیروز است . از چیزهایی بگویند که توسط مادوکس بیان شده است . اینکه او قرار است بازی را اختراع کند که نه برد  داشته باشد و نه باخت . برایش سیگار بخرند که تا صبح آنها را دود کند . برایشان از مجموعه اتفاقاتی که در کودکیش گذشته بگوید . اینکه براردرش در یک کوزه غرق شده و اینکه او به خاطر همین مسئله به آنجا آمده تا به دنبال برادر گمشده اش بگردد . از پل کوچکی نزدیک خانه ی پدر و مادرش و نداشتن جرات جهت رد شدن از روی پل. از نگاه کردن به تصویر خودش در چشمه . از جوک قورباغه. از تعریف کردن کل داستان زندگیش و از ساعتی که موسیقی می نوازد  و دست آخر اینکه بفهمند که اصلا مادوکسی وجود نداشته است .





       نمایشنامه ویسنی یک با طرح موضوع از کار افتادگی برونو و گروبی آغاز می شود . اینکه هر کدام از آنها دیگری را به از کار افتاده شدن و بی مشتری بودن متهم می کند که در واقعیت قضیه نیز همین است .
برونو: تازه ، وقتی بارون میاد من نمی تونم بخوابم.
گروبی: منم همین طور
برونو : دروغگو ! همه می دونن که شبا در فانوستو می بندی، و توش چرت میزنی .
_________
گروبی : سه روز پیش رسیده ، مگه نه؟
برونو : آره
گروبی : پس حدسم درست بود  . .. می دونستم از پیش تو می آد . درست نمیدونم چرا ولی تا دیدمش به خودم گفتم :(( عجب ! برونو یه مشتری گیر آورده!)) . .ولی خیلی آدم با حالیه .
     در واقع ویسنی یک در ابتدای امر می خواهد از ناتوانی هر دوی این شخصیتها اطلاعاتی به ما بدهد چرا که دیگر شخصیتهای نمایشنامه نیز درگیر همین قضیه اند .
کلارا : برونو جون ،سال هاست که تو نیومدی پیشم ... چرا نیومدی ؟
________
برونو : . . ..ولی ، سزار تو لازم نیست بهم بگی که کرایه ی سواریت رو ازش می گیری ؟
سزار : چی ؟
برنو : تو مثل یه خوک دروغ می گی . تو هیچ مشتری ای نداری. هیچ!... این یارو بهت یه قرونم نمی ده . تو بهش سواری میدی چون هیچ کار دیگه ای توی زندگیت نداری . چون هیچ غلط دیگه ای نمی کنی . ده ساله که تو یه دونه مشتری هم نداشتی
سزار : ارواح عمه است! ...نیست تو خودت، این سالای پیش، کسی رو توی مهمون خونت داشتی .
       همه گان بر این نکته تاکید شدید دارند که این سه شب برای آنها زیباترین و خوش آیند ترین لحظاتی بوده است که در طی سالهای اخیر بر آنها گذشته است . به گونه ای که هریک از آنها نمی تواند دلیلی در جهت قطع ملاقات با مادوکس بیاورد . اصلا حضور آنها در قهوه خانه برای تجدید دیدار با مادوکس است و گرنه چه لزومی دارد دیگر شخصیتها به جز صاحب قهوه خانه در یک روز حضوری در قهوه خانه داشته باشند ؟آنها حضور مادوکس را به عنوان هدیه ای می یابند که نباید آن را ازدست دهند . این هدیه ممکن است برای آنها تعبیرهای گوناگون داشته باشد . به همین منظور نمایشنامه سه شب با مادوکس تعبیرهای متافیزیکی را نیز به بررسی می گذارد . اینکه وجوه ماورایی مادوکس که کم کم در این نمایشنامه با هر یک از شخصیتها هویدا می گردد ، در درون هر کدام از آنها ریشه دوانده و آنها را به سمت مادوکس به پیش می برد . در واقع اینجا مادوکس همان نقطه ی متعالی ست که در مسیر طبیعی که شخصیتها می پیمایند به عنوان یک آرمانمرد و مردی که نماینده ی آرمانشهر آنهاست متجلی می شود .
سزار : صادقانه بگم ، من یکی که از رفتنش خیلی متاسفم . داشتم کم کم بهش عادت می کردم .
گروبی : من هم همینطور.
سزار : آدم با حالی بود . این چند شب خیلی با هم کیف کردیم . بلده چه جوری با دائم الخمرها صحبت کنه . .. خیلی بامزه است . درباره ی اون بازی جدیدش باهاتون حرف زد ؟
 کلارا: پسر خوبیه... جز این که تو چند جا هم زمان پیداش میشه .
      این دیدگاه منجی وار دیدگاهیست که علاوه بر اينکه ويسني يك كه متعلق به منطقه بالکان است آن را در اثرش نمایان می کند ، بلکه این مسئله را به صورت آرکتایپ و کهن الگو که مصداقی در دیگر مناطق جهان نیز دارد مطرح می کند . این منجی همان خصوصیتهایی را دارد که دیگر منجیان ادیان،مذاهب و قومیتهای گوناگون نیز دارا می باشند . این منجی واقعا آنها را از روزمره گیهایشان نجات داده است . باز به همان بحث اولیه بر گردیم و آن از کار افتاده گی همه ی این شخصیتها و اشخاص بازیست و در واقع بهتر است بگوییم شاید آنها آن عزت و اعتبار سابق خود را ندارند .
      برونو که قهوه خانه اش مدتهاست هیچ مشتری ندارد . گروبی که فانوس دریای اش مدتهاست کاربردی ندارد . سزار که مدتهاست کسی را به عنوان مسافر در تاکسی خود سواري نداده است . کلارا که فاحشه خانه شان مدتهاست پذیرای کسی نبوده است و نژیامی که آنقدر در روزمره گیهایش قرار گرفته که تنوعی در آن نمی بیند . این آدمهای تنها بالاخره باید بر این روزمره گیها فائق آیند و مادوکس همان کسی است که می تواند این کار را به سر انجام برساند . این تنهایی ملال آور و دردناک سبب ساز ساخت منجی می شود . در واقع در سرتاسر دنیا ، ادیان مختلف برای تعالی بنیان مذهبی شان منجی ای دارند که او قرار است فصل الخطابی باشد بر تمام داشته ها و نداشته های آن مذهب . در واقع آدمیان برای خروج از بحرانهای جاری در امور روزمره شان به ساخت یک منجی می پردازند که بالاخره با آمدنش بر تمام دردها و مشکلاتشان چیره می گردد  و زندگی را برایشان از ملال و یکنواختی که درگیر آنند بیرون کشیده و به سوی امید و سبز بودن می کشاند . البته در هر دین و آیینی کارپرداخت متفاوتی نسبت به حضور منجی وجود دارد ، اما آنچه که ثابت است معنای نجات دهنده گی آن و عدم قرار گرفتن آن در برهه ی زمانی مناسب است .
    این منجی را می توان براحتی در مهمترین نمایشنامه ی قرن بیستم یعنی (( در انتظار گودو)) نوشته ساموئل بکت نیز دید . آنجا نیز گودو یک منجی است که قرار است ولادیمیر و استراگون را از رخوت و سرگشتگی و پوچی رهایی دهد . البته در آنجا بکت مفهوم انتظار را به چالش کشیده است و حضور منجی را تنها بهانه ای میداند که انگیزه های لازم را در شخصیتها بوجود آورد . اینجا ویسنی یک این منجی را به گونه ای دیگر معرفی می کند . او این نکته را به همه گان  و به مخاطب خود ابراز میدارد  که همه ی ما در زندگی مان یک مادوکس داریم که همواره در کنار ماست . این منجی در درون خود انسانهاست و شاید روزمره گی شان باعث شده است به تصویر آن منجی فراطبیعی و متافیزیکی رجوع کنند تا نشانه ای باشد بر وجود زندگی . اینگونه است که ویسنی یک نظر نهایی را نیز می دهد .
    نکته دیگر در مورد مادوکس بحثیست که حول فرا شخصیتی بودن این کاراکتر صورت می پذیرد . مادوکس قرار است به تنهایی هم خود باشد و هم کسان دیگر . همان نقطه مقابل دیگر شخصیتها که قرار است کماکان مادوکس را در درون خود ببینند .این از گفته های تک تک شخصیتها پیداست . آنها تمام زندگی خود را برای او بازگو کرده اند بدون اینکه ذره ای حرفی زده باشد ؛
گروبی : اون چیزی که از همه بیشتر منو متاسف می کنه . . اینه که گذاشتم سرمو شیره بماله. . . من هم براش یه عالمه چیزمیز تعریف کردم . .
برونو : همه چی رو از زیر زبونت کشید بیرون ،نه ؟
گروبی : نه بیشتر از تو
برونو : من که بیشتر گوش می کردم ...
سزار : من که باورت نمی کنم
برونو : باورم نمی کنی ؟
سزار : این یارو این قدرا هم روده دراز نیست . . . اگه خوب یادم بیاد ، بیشتر از شبی ده تا کلمه نمی گفت.
گروبی : هوم...آره . من هم همینطور ، فکر می کنم از اون بیشتر حرف زدم . .
برونو : ای بی پدر مادر!
گروبی : منو بگو عجب کره خری بودم ...
برونو : به هر حال ، فکر نکنم تو چیز زیادی برای گفتن داشته باشی...
گروبی : چه داشته باشم ، چه نداشته باشم ، هرچی بوده براش تعریف کردم.
سزار : این راه و روش اونه ... تظاهر می کنه باهات حرف میزنه ولی در واقع داره گوش میده. ..
      اما در چند مورد این مسئله فروکش می کند . یکی از این موارد خاطرات مادوکس است که در واقع باید از جنبه نمادین مورد بررسی قرار گیرد . برادری که در کوزه ای که در آن با آب باران است غرق شده است . این بخشی از جملات کوتاه و به ندرت در آمده از زبان مادوکس است که همه شخصیتهای نمایش بر آن تاکید دارند ؛
کلارا : گفت که داداشش تو یه کوزه ی پر از آب بارون  غرق شده ..
نژیامی :... واسه ی اینکه کوزه ای که داداشش توش غرق شده رو پیدا کنه.
 


    پس اگر قرار است مادوکس در درون هر کدام از شخصیت ها باشد این خاطرات جسته و گریخته چه معنایی می تواند داشته باشند؟ ویسنی یک موضوع مرگ را نیز به گونه ای دیگر نمایش می دهد . اینکه این مرگ ریشه در عوامل متافیزیکی دارد . این مرگ یک مرگ با نیات روشن نیست ، مفهومش مشخص نیست چرا که ریشه ی این قضیه هم مانند خود شخصیت مادوکس باید در عوامل  متافیزیکی جستجو کرد . کوزه در اینجا نمادی می شود بر پهنه ی گسترده ی گیتی که در آن در هر روز و شب اش هزاران نفر زنده و مرده می گردند . ویسنی یک البته شاید هدف از غرق شدن برادر را به شکلی تمثیلی دلیلی بر کشتن هر آنچه در نزدیک شخصیتها ست در خود میداند . یعنی غرق شدن برادر مادوکس در واقع از میان رفتن تمام روابط نزدیکیست که شخصیتهای این نمایشنامه با جهان پیرامون خود داشته اند . حال که ما چرایی این مرگ و این غرق شدن را نمی دانیم . آیا برادر از روی خواسته خود تن به این کار داده است یا اینکه توسط کسی غرق شده است ؟البته شاید رجوعی بشود به دیگر خاطرات مادوکس هم انداخت ؛
گروبی : یه داستان درباره ی یه پل واسه ات تعریف کرد؟
برونو (خشک) آره ، داستان زندگیش رو برام تعریف کرد .
گروبی : واسه من هم تعریف کرد ...
برونو : وقتی بچه بوده می ترسیده از روی پل رد بشه ...
گروبی : آره ، از آب می ترسیده.. هیچ وقت هم نزدیک دریا نمی شده
برونو : عکساشو بهت نشون داد؟
گروبی : آره ، عکس بچه گیاش با ...
برونو : ... توی دستش یه کوزه ی پر از مگس..
-------
سزار : عکس ؟
برونو : خودش و برادرش . با یه کوزه ی پر از مگس
سزار : آره . می گه این عکس همیشه همراهش هست .
-----
سزار : کدوم پل ؟
برونو : همون پل کوچیکه... نزدیک خونه ی بابا و مامانش ...وقتی بچه بود . و جرات نداشت از روی پل بگذره ..
سزار : آهان ، آره! همش توی چشمه رو نگاه می کرد... و شیرجه می زد توی تصویر خودش.. بعدشم برادرش می کشیدش بیرون .. و . ..
-----
کلارا : گفت از گذشتن از روی کدوم پل لعنتی هم می ترسیده..
----
گروبی : ( به نژیامی) قضیه ی آب رو هم برات تعریف کرد ؟
نژیامی : آره تعریف کرد .
    تمامی این خاطرات به جا مانده و وامانده از محدود حرفهای زده شده توسط مادوکس همه گی حول محور چند عنصر می گردند : آب ، چشمه ، کوزه و پل.
        باید دید در دایره ی فرهنگ نمادین برای اینان چه معناهایی در نظر گرفته می شود . طبق کتاب فرهنگ نمادین نوشته ژان شوالیه و آلن گربران برای عناصر نام برده شده در تعریف نمادینشان این تعاریف آمده است ؛
 آب :
معانی نمادین آب را می توان در سه مضمون اصلی خلاصه کرد : چشمه ی حیات ، وسیله تزکیه و مرکز زندگی دوباره . این سه مضمون در قدیمی ترین سنتهای متلاقی می شوند و ترکیبات تخیلی گوناگون و در عین حال هماهنگی را شکل می دهند .آب ، این توده ی بی شکل ، نشانگر نا محدود بودن امکانات است .
 چشمه :
قداست چشمه جهانی است ، زیرا آب زنده یا بکر که در حیطه ی واقعیتهای بشری ، اولین ماده ی کیهانی اساسی بود و بدون آن باروری و رشد انواع موجودات ممکن نبود ، از دهانه ی چشمه خارج شد . آب زنده ، همچون باران ، خون ملکوتی و بذر آسمانی است .نمادگرایی چشمه ی آب حیات ، به خصوص با چشمه یی جوشان در وسط باغ ، در پای درخت زندگی ، و در مرکز بهشت زمینی تصویر می شود ، از این چشمه چهار رود در چهار جهت اصلی  جاری می شود .
 پل :
وسیله یی برای عبور از این سمت رودخانه به سمت دیگر رودخانه ، یکی از کلیترین و رایج ترین نمادگرایی ها از برای پل است . پل معبری از زمین به آسمان ، از مرحله ی انسانی به مرحله فرا انسانی ، از بقعه ی امکان به جاودانگی ، از عالم محسوسات به عالم ماوراء محسوس و غیره است . بنابر این در نمادگرایی پل دو عامل مطرح می شود : نمادگرایی عبور، که خصوصیت خطربار این عبور ، ویژگی همه ی سفرها ی عرفانی است .
کوزه
جاودانه ترین نماد انسانی است . برآمده از عشقبازی آب و خاک، در این میان آب زلال و گوارا همان جان و روان است که در پیکر سفالینش دمیده شده است . ایرانیان هرگاه کسی چشم از جهان فرو می بسته ، کوزه ای را در پاسداشت یادش در خانه نگه داری می کردند . این امر در فرهنگ ژاپن نیز وجود دارد . کوزه خبر از تناسخ می دهد .
     این وجوه نمادین حاکی از این دارد که سرچشمه های وجود رستاخیز قرار است در این نمایشنامه خود را بیداد کنند . شاید مرگی که بر شخصیتهای نمایشنامه قرار است مستولی گردد . هر کدام از این شخصیتها به دلیل کهولت سن شاید مرگ را در پیش چشم خود ببینند . اشاره ای نیز که به مرگ برادر مادوکس می گردد نشانه ای از مرگیست که برای همه ی آنها قرار است اتفاق بیفتد . چشمه با همان جوشندگی خودش قرار است روان اینان را با آبی که مظهر پاک کننده گی تمام اینان است و روح و روان آنان را غسل می دهد . پل نیز در اینجا مرز بین دو جهان است از گیتی به رستاخیز . از دنیای درونی و فعلی شان به دنیای دیگر که در انتظارشان است .
      همه اینها نیز قرار است در سه روز اتفاق بیفتد . اولین تعبیری که از عدد سه می شود همان تولد ، زندگی و مرگ است . به قول ارسطو ، عدد سه ، شامل آغاز ، میانه و پایان است . نیروی عدد سه همگانی است و ماهیت سه گانه جهان به عنوان آسمان با زمین و آب ها را نشان میدهد . عدد سه همچنین نماد گذشته ، حال و آینده نیز هست . عدد سه از نظر نمادگرایی تائویی عددی نیرومند است زیرا دارای یک منطقه ی مرکزی تعادل است . اگر بخواهیم مثالی اساطیری از برای این ارتباطات یعنی انسان و سرنوشت و عدد سه بیاوریم شاید بهترین مثال  تراژدی برترین قرن یعنی اودیپ شهریار نوشته سوفوکل باشد . همان معمایی که اسفنس نیز آن را برای اودیپ طرح می کند و اودیپ به آن پاسخ داده و خود را می رهاند و اسفنس نابود می شود . در اسطوره اودیپ نیز جواب همان انسان است . اینجا نیز سیر تحولی انسان در طول مدت زمانی که از عمرش می گذرد مورد بحث است . شخصیت ها دو دوره قبلی را پشت سر گذاشته اند و اکنون در برزخ ورود به دور سوم زندگیشان می باشند . اینگونه است که باید مراتبات معنوی و عرفانی خود را طی کنند . اینجا این سه روز شاید نمادی از برزخ نیز باشد . آنجایی که در بسیاری از فرهنگ های مذهبی ، مکانیست برای ورود به جهان آخرت.
      البته شاید این تعبیرها را بشود در درون آنها نیز به حساب آورد . یک سیر تحولی در درون اینان . سیری که قرار است با خود انگیختگی آنان همراه گردد . سیری از بیرون به درون خود . به وجودی که از آن غافل بوده اند و همواره سعی و تلاشی در جهت  انتقال به آن را نداشته اند .
      اینگونه است که با این دیدگاه نمادین ویسنی یک تعبیر و تفسیری از مرگ را نیز به درون اثر خود ارجاع میدهد و اثر خود را با دیدی دیگر نیز به مخاطب و خواننده خود ابراز می کند . ویسنی یک البته به دلیل تسلط بر فلسفه این تعابیر فلسفی از مرگ و نیستی را نیز بیان می دارد تا شاید عرض ارادتی نیز کرده باشد به آلبرکامو و آن فلسفه ی ابزوردی که اتفاقا ویسنی یک یکی از رهروان اصلی آن نیز می باشد./ج

*کارشناس ارشد ادبیات نمایشی



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1398/07/07 - 16:24
0
0
ممنون عالی بود
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • آئین استقبال از مسافرین و مهمانان نوروزی در شهر دالکی / تصاویر
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 3 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: اسماعیل حدود 5 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 5 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 6 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 8 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 9 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 10 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 12 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 13 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 13 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...