امروز: پنجشنبه 30 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 16 دي 1393 - 22:34

اتحاد جنوب: همه چیز از یه تماس شروع شد. چهارشنبه ها که میشه همش تو فکری که این دو روز تعطیلی رو چطور بگذرونی... مخصوصا اگه زمستون باشه و هوای منطقه دلپذیر.

اتحاد جنوب: همه چیز از یه تماس شروع شد. چهارشنبه ها که میشه همش تو فکری که این دو روز تعطیلی رو چطور بگذرونی... مخصوصا اگه زمستون باشه و هوای منطقه دلپذیر.

شماره رو نمیشناسم ولی طبق عادت همیشگی گوشی رو برمیدارم...دایی تویی؟ چه خبر؟ کم پیدایی؟شماره که آشنا نیست؟ آره دایی...گرفتارم بدجور...شماره جدیدمه...پسر دایی ام مصطفی خدادادی است پشت خط... دبیر زبان هست و یه هنرمند واقعی که از هنر فاصله گرفته  بزنم به تخته از نصب کاشی و سرامیک تا نقاشی های فوق العاده ، همه رو پاس پاسه.. امسال به دلیل کمبود ساعت، یه چند ساعتی هم هنر گرفته تو مدرسه شهید نجات الهی...

-دایی جان امروز ساعت آخر هنر داریم و ازت میخوام دوربینت بیاری و یه کم با بچه ها کار کنی..

-والا دایی چه بگم؟ .. ولی خوب چشم میام...

ساعت یازده هست و من هم با دوربین روانه مدرسه میشم... حاج حسن بردستانی مدیر مدرسه رو میبینم که گرم  صحبت با بچه هاست... عرض ادبی میکنم و میرم تو دفتر ...سراغ کلاس آقای خدادادی رو میگیرم که خودش از راه میرسه...سلام و احوالپرسی و باهم میریم سر کلاس...بچه های کلاس کریم قائدی هم هستن و همه تو یه کلاس جمع شدن... بچه ها با شوق و ذوق دارن به دوربین نگاه میکنن و من هم درباره اجزائ دوربین براشون توضیح میدم... هر چند دقیقه یکبار سوالاتشون رو میپرسن و من هم در حد وسع پاسخ میدم... چند نوع عکاسی رو که توضیح میدم و چن تا از بچه ها رو انتخاب میکنم تا از دوستاشون عکس بگیرن و با دوربین کارکنن...وقت کلاس کم کم داره تموم میشه و آقای خدادادی ازم میخواد که یه تکلیف بهشون بدم و من هم چون تفاوتهای منظره و طبیعت رو براشون گفته بودم، ازشون میخوام که یه عکس از طبیعت و یه عکس هم از منظره برا جلسه بعد بیارن...

یکی از آخر کلاس میگه: آقا اجازه، من میتونم عکس آبشار رو بیارم. میگم: البته، ولی عزیزم برای هفته دیگه س و اگه هم الان بخوای بری سفر، کنار آبشار سرده و خطرناک... میگه: نه همینجاست آبشار، آبشار گزخون . با این حرفش بچه ها همه میخندن و من هم خنده م میگیره و لی خودم رو کنترل میکنم ... بچه ها میرن و من و آقای خدادادی ، مجتبی رو کنار میکشیم و جزییات رو ازش میپرسیم...

-میگه بخدا هست ،هم تابستون هست و هم زمستون.ولی به هر کی میگیم باور نمیکنه...

-آقای خدادادی میگه: خوب ما جمعه میاییم.

میام خونه و همش تو فکر حرفای مجتبی هستم... با چند تا بچه ها صحبت میکنم و همه  میگن:بابا امکان نداره آبشاری تو منطقمون باشه...

ساعت نه روز جمعه حرکت میکنیم به سوی گزخون... هوا خوبه و مسیر17 کیلومتری رو با موتورسیکلت طی میکنیم و ربع ساعت بعد در حیاط آقا مجتبی هستیم.

خونه محقر و روستاییشون نماد یک زندگی ساده روستاییه و ما هم که روستایی زاده و رنج کشیده و محیط  هم برامون تداعی کننده زندگی سالهای گذشته خودمون .

آقایی میاد دم در و بعد از احوالپرسی ، میگه شما چکاره هستین و با مجتبی چکار دارین؟ آقای خدادادی که اتفاقا خیلی هم کم رو هست ، میگه ما معلمشیم... با آوردن اسم معلم آقاهه از کوره در میره و با حالت عصبانیت مبگه:  او روز هم یه آقایی اومده بود و میگفت که بچه ها مرتب مدرسه بیان ...من که دیگه راضی نیستم بچه هام بیان مدرسه... شما چطور معلمی هستین که نمیتونین یه سرویس فراهم کنین برا بچه ها! دیدین چند روز پیش فولادی با موتور  روبروی همین خونه ما پرپر شد و پدر و مادرش رو داغدار کرد؟ من از وقتی که این نوجوون تصادف کرده، دیگه جرات ندارم موتور دست بچه ها بدم...

با خودم میگم خدایا چرا باید این بچه های معصوم اینقد محروم باشن که به خاطر یه مسیر 17 کیلومتری ترک تحصیل میکنن و از همون نوجوونی باید دنبال کار باشن و بدبختی و آخرش هم که معلوم... این جاده ساحلی هم حالا حالاها باید تلفات بده  تا بلکه یه فکر اساسی براش بشه... از فرماندار فقید مرحوم دوراهکی گرفته تا  آخرش این بچه معصوم...

زیر چشمی به آفای خدادادی نگاه میکنم و میبینم که اون هم حالی بهتر از من نداره...

من و من کنان میگم ، تا جایی که من میدونم آموزش و پرورش بردخون مشکل وسیله نقلیه داره و براش مقدور نیست... به امید خدا سعی میکنیم یه فکری برا بچه ها کنیم...

کم کم سر و کله آقا مجتبی پیدا میشه... میگه بابا با اجازه میخوام برم کوه. باباش هم نگاهی بهش میکنه و میگه: پس یه چیزیت بود از صبح بی قرار بودی؟ برو ولی خیلی مواظب باشین... خوب بابا موتور کجاس؟ موتور پیش محمد امین هس...

آقای خدادادی که با دیدن شاگردش خوشحال شده، میگه : بیا مجتبی جان سه پشته میریم...

مسیر کوهستانی که شروع میشه دیگه از موتورا پیاده میشیم و حرکت میکنیم... تو یه دره که میرسیم کم کم آثار آب پیدا میشه و ما هم امیدوار...

مجتبی و محمدامین از سختی تحصیل و مشکلات خودشون میگن و من با خودم میگم،کاش ماشینی داشتم و میتونستم این بچه ها رو هر روز میاوردم مدرسه... نه بابا حتما من هم اگه داشتم مثل این همه آدم بی خیال بودم...

نیم ساعتی هست که تو مسیریم و من از کوههای اطراف و آبهای جاری و ماهیهای کوچکی که تو آبها هستن عکس میگیرم...

میگم آقا مجتبی خیلی مونده؟ جواب میده: حالا حالاها باید بریم... و با خنده ادامه میده :من ساعت واین چیزا سرم نمیشه...

هر چقد جلوتر میریم میزان آبی که تو دره هست زیادتر میشه و پوشش گیاهی سرسبزتر و زیباتر... دیگه کم کم خستگی داره بر ما مستولی میشه که آقا مجتبی میگه : بعد از این پیچ دیگه آبشاره... محمدامین هم که دیگه با ما صمیمی شده  به شوخی میگه: حالا چشاتون رو ببندین و کم کم باز کنین.

پیچ رو که رد میکنیم از دور آبشار رو میبینیم... خدای من... باور نکردنیه... منطقه کم آب ما و آبشار... واقعا زیباست... خستگیمون از بدن در رفت با دیدن این آبشار...

عرض آبشار حدودا دو متر هست و ارتفاعش هم پنج تا شش متری میشه... زیر آبشار یه گودال تقریبا دویست متر مربعی هست که عمقی بیش از چهار تا پنج متر داره... اطرافش هم سرسبز... دلنشین و زیبا... واقعا فوق العادس

آقا مجتبی که خوشحالی ما رو میبینه نگاه پیروزمندانه ای به ما میکنه و میگه حالا خوبه؟ آقای خدادادی با خنده جوابش میده : امسال هنر بیست بیستی.

آقای خدادادی هر چه سعی میکنه نمیتونه بره بالا و بچه ها به کمکش میان... سنگ میچینن زیر پاش و کمکش میکنن... لحظه کمک دانش آموزان به معلمشون خیلی عاطفی و قشنگه...و من از پایین ازشون عکس میگیرم... با کمک بچه ها من هم میرم بالا و آقا مجتبی میگه ما دیگه اونورتر نرفتیم و این آخرین نقطه ایه که اومدیم...

-دایی جان، خسته نباشی... تا کجا رفتین؟

-رفتیم تا رسیدیم چند تا چشمه... خیلی قشنگ بود و از یکی از چشمه ها هم آب گرم میومد بیرون... –عکس هم گرفتی؟ شارژ گوشیم تموم شد...

- ای بدشانسی...

تو مسیر همش تو فکر این بودم که چرا کسی از این منطقه بکر استفاده نمیکنه و حتی کسی تو منطقه جاش بلد نیست؟ چرا باید ما همش منتظر این باشیم که تابستون بیاد و بریم گشت و گذارمون رو با کلی خرج و مخارج تو استانهای دیگه بکنیم؟ چرا باید این جاذبه تا الان بدون هویت مونده باشه ؟ یک هیئت کوهنوردی نباید تو این شهرستان با این کوههای زیبا و بکر باشه؟ چرا نباید بچه های این روستا یه سرویس که شاید هزینه ماهیانه اش به ششصد هزار تومان نرسه ، داشته باشن، تا یکی پرپر نشه و دیگران هم از تحصیل محروم؟

بعد از رسیدن به موتورهامون  در حالی که از این سفر راضی و خشنود بودیم و قدردان آقا مجتبی و محمد امین، ازشون خداحافظی کرده و راهی دیاری شدیم که 17 کیلومتر، فقط 17 کیلومتر با بردخون و محل تحصیل آقا مجتبی فاصله داره.

وحالا، خواسته ام از مسئولین عزیز آموزش و پرورش و یا خیرین هم استانی اینه که ، آقا مجتبی و آقا مجتبی های دوست داشتنی و معصوم رو تنها نذارن و یه کاری واسه شون انجام بدن که خیر دنیا و آخرت تو این کارهاست... و مطمئنم که این خواسته برآورده میشه...

 

گزارش و تصاویر: صادق نظری- نجیرم

 

 

 



کانال تلگرام اتحادخبر

برچسب ها:
بوشهر , دیر , آبشار , گزخون

نظرات کاربران
1393/10/17 - 09:41
0
0
واقعن جالبه . دستتان درد نکنه . همیشه از این کارها در استان بکنید تا نقاط ناشناخته در این دیار شناخته شوند
1393/10/17 - 07:16
0
0
جناب نظری عکسات واقعا عالی بود .
اصلا فکرشم نمی کردم همچین جایی تو منطقه داشته باشیم.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • ترکیبی گیاهی برای لاغری، تقویت سیستم ایمنی و کاهش اضطراب
  • گشت و گذار دختران جوان در تهران 100 سال قبل (+عکس)
  • 37 خواص عالی این خوراکی و آب آن برای زیبایی و درمان بیماری ها
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/28
  • شگفت‌انگیزترین «دوربین‌های جاسوسی» تاریخ؛ از پاکت سیگار تا رادیو! (+عکس)
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/01/28
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/29
  • بارش باران باعث ورود خسارت به تاسیسات برق استان بوشهر شد
  • از اصحاب رسانه (رسانه های مجوزدار شهر برازجان) حمایت مالی میشود
  • اطلاعیه فرماندهی انتظامی بوشهر پیرامون حجاب صادر شد
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • نماینده دشتستان عازم روسیه شد
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تکنیک های کنترل خشم کودک و نوجوان توسط والدین
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • جسد چوپان گمشده در روستای شول گناوه پیدا شد
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • آئین استقبال از مسافرین و مهمانان نوروزی در شهر دالکی / تصاویر
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق 1 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: اسماعیل حدود 4 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 4 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 5 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 7 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 8 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 9 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 12 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 12 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 12 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...