امروز: پنجشنبه 30 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 16 مهر 1393 - 11:59

اتحاد جنوب: ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟

ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟
 
نوشته بود «یک پسر پنج‌ساله به فروش می‌رسد» یک آگهی چند خطی روی دیوارهای شهر با یک شماره موبایل. شوخی نبود. پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟   
 
پدر و مادرش، یک زوج زابلی‌اند که پسر‌شان را برای فروش گذاشته‌اند. به این امید که از اجاره‌نشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکان‌دهنده است اما از آن تکان‌دهنده‌تر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانه‌ای در زابل. پسرشان را می‌فروشند چون پدر و مادرش، نمی‌توانند از پس هزینه‌های خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان مانده‌اند و نمی‌خواهند هر شب شاهد شب بیداری‌ها و گرسنگی‌های فرزندان دل‌خسته‌شان باشند.

آگهی فروش پسر ۵ ساله برای تهیه خانه!

پسرتان را برای فروش گذاشته‌اید؟   
 
برای فروش نه، در ازایش یک خانه می‌خواهیم.   
 
یعنی پسرتان را در ازای یک خانه می‌دهید؟   
 
بله   
 
چرا؟   
 
چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.   
 
خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟   
 
این کار را برای آینده بچه‌هایم انجام می‌دهم.   
 
کجا زندگی می‌کنید؟   
 
زابل.
   
خود زابل یا روستاهای اطراف؟   
 
نه خود زابل.   
 
به سازمان‌های مرتبط برای این‌که به شما کمک کنند مراجعه کرده‌اید؟   
 
بله حاج آقا، همه جا رفتیم.   
 
چی را قبول نمی‌کنند؟   
 
این‌که کمکمان کنند.   
 
یعنی خانه به شما بدهند؟   
 
بله، ولی هیچ کمکی هم نمی‌کنند، ما هیچ چیزی نداریم.   
 
دقیقا به شما چه گفتند؟   
 
گفتند که شوهرم باید ٦٠ساله بشود. شوهرم مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریه‌اش گرفتیم و بردیم، شوهرم حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم می‌گویند وقتی ٦٠سالش شد کمک می‌کنیم. من سه‌سال است که پیگیر کمک هستم.  
 
نامه‌نگاری مکتوب داشتید؟   
 
بله، ولی گفتند شوهرم باید ٦٠سالش شود.   
 
پیش چه کسی رفتید؟   
 
یادم نیست.   
 
چرا شوهرتان کار نمی‌کند؟   
 
مریض است حاج آقا، کاری نمی‌تواند بکند.   
 
اصلا شغل شوهر شما چیست؟   
 
راننده بوده، ولی ماشین نداره.   
 
یعنی قبلا ماشین داشته؟   
 
نه قبلا هم نداشته.   
 
خب چطوری رانندگی می‌کرده؟ برای کجا کار می‌کرده؟
 
قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازوییل می‌برد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازوییل برد.   
 
همسرتان از کجا ماشین می‌آورد؟   
 
ماشین از آشناها می‌گرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم می‌گرفت و با رفیق‌هایش گازوییل می‌برد. با خود صاحب ماشین می‌رفتند مرز و گازوییل می‌فروختند.   
 
الان پول از کجا میارید؟   
 
از یارانه.   
 
چقدر می‌گیرید؟   
 
٢٠٠هزار تومان.   
 
چرا شوهر شما کار نمی‌کند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟   
 
زمانی  که در تهران بودیم کار می‌کرد، ولی کار برایش سخت بود و نمی‌توانست کار کند.   
 
تهران به چه کاری مشغول بود؟   
 
٢‌سال در کوره می‌کرد، ولی کارخانه بیمه‌اش نمی‌کرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.   
 
شوهرتان چند سالش است، شما چند‌ سال دارید؟
 
شوهرم ٥٥ ساله است و من ٣٥‌سال دارم.   
 
اسمتان را می‌گویید؟   
 
من آرزو . س و شوهرم عباسعلی. خ.   
 
خب شوهرتان نمی‌تواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟   
 
دست‌ها و پاهای شوهرم شکسته، نمی‌تواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار می‌کند.   
 
دست و پای شوهرتان به چه دلیل شکسته است؟   
 
تصادف کرده، موقعی که رانندگی می‌کرد، تصادف کرد و دست‌ها و پاهایش آسیب دید.   
 
شما چند تا بچه دارید؟   
 
سه تا.   
 
چند ‌سالشان است؟ اسم‌هایشان را می‌گویید؟   
 
پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا.   
 
که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.   
 
بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانه‌روز گریه می‌کنم، ولی چه کاری می‌توانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.   
 
آریا خودش چیزی نمی‌گوید؟ خبردار شده که می‌خواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کرده‌اند؟   
 
گریه می‌کنه، همه‌شان گریه می‌کنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه می‌کنند، می‌گویند چرا این‌جوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچه‌ها می‌خواهم انجام بدهم، برای این‌که معتاد نشوند، من جوان‌های دیگر را می‌بینم که پلاستیک جمع می‌کنند تا بفروشند برای عمل‌شان (اعتیادشان)، نمی‌خواهم بچه‌های من این‌طوری بشوند.   
 
خب شما می‌خواهید یکی از بچه‌هایتان را فدا کنید تا بقیه بچه‌ها سرنوشت بهتری داشته باشند؟  
 
من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر می‌آید؟   
 
خیلی‌ها هستند که خانه اجاره‌ای دارند، باید بچه‌های‌شان را بفروشند؟   
 
ما که پول نمی‌خواهیم، فقط یک خانه می‌خواهیم.   
 
فکر می‌کنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟   
 
نمی‌دانم حاج آقا.
 
به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟   
 
خب همین جوری که بچه‌ام را نمی‌دهم، به کسی می‌دهم که امکاناتش خوب باشد، نه این‌که شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچه‌ام را بفروشد.   
 
چطور می‌فهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟   
 
خب باید بروم و خانه‌شان را ببینم، کجا زندگی می‌کنند، از چهارتا همسایه‌شان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچه‌ام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچه‌ام را نمی‌دهم.   
 
به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچه‌های دیگرتان دارد؟
 
من این کار را برای بچه‌هایم می‌کنم، می‌خواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را می‌کردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهرم هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.   
 
چه بیماری دارید؟   
 
من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیه‌های من کار نمی‌کند، فردا هم من می‌میرم هم شوهرم، می‌خواهم از آینده بچه‌هایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمی‌رسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیده‌ام. چه کاری باید بکنم؟   
 
شوهرتان معتاد که نیست؟   
 
نه نیست.   
 
هیچ‌وقت اعتیاد نداشت؟   
 
قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اون‌طوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.   
 
شما که وضعتان این‌طوری بود، بی‌پول بودید و بیکار، شوهرتان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟   
 
خب قبلا این‌طوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی می‌کردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.   
 
شما خودتان نمی‌توانید کار کنید؟   
 
کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.   
 
مثلا نمی‌توانید در خانه مردم کار کنید؟   
 
شدنی است. من خیلی وقت‌ها در خانه مردم کار می‌کنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس می‌دهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچ‌وقت حاضر نیستم لباس‌های کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانه‌ها کارگری می‌کردم، بادنجان و گوجه‌فرنگی پاک می‌کردم.   
 
از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟   
 
خیلی‌ها زنگ زدند. می‌گفتند که بچه‌ات را نفروش، به تو کمک می‌کنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول می‌دهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر می‌گفت شخص خیری را معرفی می‌کند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. می‌گفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست می‌کنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم، موقع زایمان این کار را می‌کردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.   
 
چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشته‌اید؟   
 
دو ماه.   
 
از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟   
 
فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.
 
همسایه‌ها چی؟ همسایه‌ها کاری نکردند؟   
 
نه، هیچ چیزی نگفتند.   
 
چه وسایلی در خانه‌تان دارید؟   
 
ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگه‌ای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.   
 
غذا روی چی درست می‌کنید؟   
 
یک گاز پیک‌نیکی دارم.   
 
کرایه خانه شما چقدر است؟   
 
ماهیانه صد‌هزار تومان.   
 
چقدر پول پیش؟   
 
پول پیش ندارد.   
 
خانه‌تان چند متر می‌شود؟   
 
حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.   
 
خرج مدرسه بچه‌هایتان را چگونه تأمین می‌کنید؟   
 
از طریق یارانه و کمک همسایه‌ها.   
 
همسایه‌هایی که به مدرسه رفتن بچه‌هایتان کمک می‌کنند، نمی‌توانند کاری کنند که پسر ٥ساله‌تان را نفروشید؟   
 
خب کمک می‌کنند ولی ما خانه می‌خواهیم، نمی‌توانند این کار را بکنند.   
 
غذا را چه کار می‌کنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچه‌هایتان می‌دهید؟   
 
خب بچه‌های من رنگ میوه را نمی‌بینند، گوشت و مرغ نمی‌توانم بخرم، همسایه‌ها کمکمان می‌کنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچه‌هایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچه‌هایم بدون سقف نباشند.   
 
شوهرتان با فروش پسرتان مخالف نیست؟   
 
نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.   
 
منزل شما کجای زابل است؟   
 
روبه‌روی مصلی، کوچه (...) ، پلاک (...) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است./ب

 

مشرق

 



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1393/07/19 - 10:13
0
0
قابل توجه آنهایی که بفکر دیگرانند . شرم آور است چرا ملتی که روی گنج زندگی میکند باید اینطوری هم داشته باشد .شرم برکسانی که فقط و فقط فکر پرکردن جیبهای خود و خویشاوندان خود هستند و با فقر و نداری مردم بیگانه اند
1393/07/18 - 22:51
0
0
بسیار مایه تاسف است. اگر چنین ماجرایی راست است بنده حاضرم کمک کنم که این خانم ار انجام این کار غیر انسانی اجتناب کند. لطفا نتیجه را به ایمیل اینجانب ارسال کنید.
1393/07/18 - 13:46
0
0
سلام
با تشکر از خبر دلسوزتون لطفا اگه میشه شماره حسابی را ازشون پیدا کنید/
ممنون
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • گشت و گذار دختران جوان در تهران 100 سال قبل (+عکس)
  • شگفت‌انگیزترین «دوربین‌های جاسوسی» تاریخ؛ از پاکت سیگار تا رادیو! (+عکس)
  • بارش باران باعث ورود خسارت به تاسیسات برق استان بوشهر شد
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/29
  • رژه روز ارتش در بوشهر برگزار شد
  • اتمام طرح گردشگری دریایی نوروزی بنادر استان بوشهر / ارائه خدمات به 675 هزار و 950 گردشگر دریایی
  • برترین‌های مدیریت دانش اداره کل بنادر و دریانوردی استان بوشهر تجلیل شدند
  • افزایش ۵درصدی تردد درون استانی در ایام نوروز
  • نقش و جایگاه ارتش تبیین و اطلاع‌رسانی شود
  • ۸۰ درصد محورهای مواصلاتی استان بوشهر به سامانه‌های هوشمند مجهزند
  • مواد غذایی مفید برای تسکین درد مزمن
  • هشدار قرمز سیلاب؛ بارش سنگین باران در ۴ استان کشور
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اطلاعیه فرماندهی انتظامی بوشهر پیرامون حجاب صادر شد
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تکنیک های کنترل خشم کودک و نوجوان توسط والدین
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • آئین استقبال از مسافرین و مهمانان نوروزی در شهر دالکی / تصاویر
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق 1 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: اسماعیل حدود 4 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 4 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 5 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 7 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 9 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 9 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 12 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 12 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 12 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...