کد خبر: 27492 ، سرويس: استان بوشهر
تاريخ انتشار: 27 اسفند 1392 - 23:56
دیدار جمعی از اعضای انجمن دوستداران دشتستان با حاج علی اکبرزاده؛
دیدار شاگرد 80 ساله و معلم 103 ساله

روز جمعه 23 اسفندماه می رفتیم تا با یکی از این معلمان دیداری نزدیک داشته باشیم... او آقای حاج علی اکبرزاده معلم سالهای دور برازجان بود... هنوز چند دقیقه ای ننشسته بودیم که استاد پیر نشسته روی ویلچری وارد اتاق شد.... صورت، دستها و لباس این پیرمرد 103 ساله از تمیزی به قول ما " بِر" می زد که البته نشان از مراقبت دائمی خانواده از او داشت هیکل و ظاهر پیرمرد داد...

عبدالخالق عبدالهی:

می گویند احترام به بزرگتر واجب است و بدیهی است که اگر این بزرگتر، معلم هم باشد احترامش واجب تراست و اگر سن این معلم بزرگتر ، از صد سال بیشتر باشد که دیگر تکلیف معلوم است !!! همیشه احساس خوبی نسبت به معلمان داشته ام دلیلش شاید این باشد که گفته اند معلمان همکار انبیاء هستند یا شاید اینکه همیشه در زندگی الگویم بوده اند اما در هر صورت هر وقت معلمی می بینم عضلاتم منقبض می شود و احساس احترام و ترسی توام سراسر وجودم را لبریز می نماید.

روز جمعه 23 اسفندماه با جمعی از اعضای انجمن دوستداران دشتستان می رفتیم تا با یکی از این معلمان دیداری نزدیک داشته باشیم ... او آقای حاج علی اکبرزاده معلم سالهای دور برازجان بود و آن روز تعطیل با هماهنگی که آقای مسعود آتشی با خانواده اکبرزاده انجام داده بود و صدالبته با اصرارِ از راه دورِ سیدعبدالرضا حسینی، در آستانه درب خانه قدیمی با استقبال گرم فرزند و نوه های این معلم گرامی روبرو شدیم ... هنوز چند دقیقه ای ننشسته بودیم که استاد پیر نشسته روی ویلچری وارد اتاق شد....

صورت، دستها و لباس این پیرمرد 103 ساله از تمیزی به قول ما " بِر" می زد که البته نشان از مراقبت دائمی خانواده از او داشت هیکل و ظاهر پیرمرد داد می زد که در سنین جوانی تغذیه خوب و طبیعی و زندگی سالمی داشته است... هنوز ویلچرش نایستاده و ما در حال سلام و عیلک و روبوسی بودیم که شروع کرد به شعر خواندن ( استاد علاقه خاصی به این دوبیتی منتسب به محمدخان دشتی داشت و مرتب برایمان می خواند:
از این دست بستَدَم زآن دست دادم / ستم کردم ، کرَم نامش نهادم
هزاران خانه ها بر باد دادم  /  که تا بنیاد این خانه نهادم
صحبتها گل انداخته بود و فرزند آقای اکبرزاده یکی یکی حضار را به پدر معرفی میکرد پیرمرد در آستانه 103 سالگی بعضی ها را می شناخت اما به بعضی دیگر که می رسید با دلخوری سری به نشانه نفی تکان می داد ، "نُچی " می گفت و رد می شد ... اما حیرتم زمانی بیشتر شد که آقای حاج غلامرضا باباعلی را بعد از حدود 70 سال شناخت آنهم به خوبی ...آقای باباعلی که در حال حاضر بیش از 80 سال سن دارد شاگرد آقای اکبرزاده بوده است ( تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ) هر یک حرفی زدند وخاطره ای گفتند سراغ موتورسیکلت هفتاد استاد پیر را گرفتم که تا همین اواخر هم در حالی که عصا را به فرمانش "جوز" می کرد می دیدم که سوارش میشد ... بعد از حدود یکساعت که در محضر استاد بودیم خانه ای را ترک کردیم که صاحبانش شبانه روز از حاج علی پرستاری میکردند . برای او که در سن 103 سالگی به تحقیق مسن ترین معلم استان بوشهر( شاید هم کشور) محسوب می شود کلمه پرستاری کافی نیست بلکه او را از هر جهت تر و خشک می کنند و اکبرزاده شبیه که نه ، درست مانند یک کودک ، سخنان آنها را اطاعت می کند . آن روز هم که در حضور ما سخن می گفت ، پسرش مانند پدرهایی که حرفهای بچه هایی که تازه به حرف آمده اند را معنی میکنند حرفهای حاج علی را برای ما ترجمه می کرد حاج علی اکبر زاده دنیای خودش را دارد و با حدود 103 سال عمر شانه هایش از گزند روزگار و داغی که همین تازگی دیده خم و قامتش خسته و تکیده شده است.
گفتم از پيری شود بند علايق سست‌تر / قامت خَم حلقه‌ای افزود بر زنجير من

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/27492