امروز: چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 02 مهر 1392 - 12:42

شعری که گفته می‌شود شهریار در وصف حضرت علی (ع) سروده است، در اصل متعلق به میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلّص به «صهبا» شاعر دوره ناصرالدین شاه بوده است.

شعری که گفته می‌شود شهریار در وصف حضرت علی (ع) سروده است، در اصل متعلق به میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلّص به «صهبا» شاعر دوره ناصرالدین شاه بوده است.

محمد حسین شهریار


یک پژوهشگر ادبی، منشأ شعر معروف «علی ای همای رحمت» را معرفی کرد.

به گزارش اتحادجنوب، عباس خوش عمل، پژوهشگر ادبی که 25 سال پیش در مقاله‌ای مفصل در روزنامه اطلاعات اعلام کرده بود: شعر محمدحسین شهریار در وصف حضرت علی (ع) با اندکی تغییر در اصل متعلق به میرزا آقا مصطفی افتخار العلماء، شاعر دوره قاجار، متخلص به «صهبا» بوده است.
عباس خوش‌عمل، شاعر و پژوهشگر ادبی که در زمینه تصحیح اشعار آئینی به تحقیق و پژوهش مشغول است و 25 سال قبل هم مقاله‌ای مفصل از او درباره شعر معروفی که در وصف حضرت علی (ع) سروده و گفته می‌شود، متعلق به شهریار است، در روزنامه اطلاعات چاپ شده است، بار دیگر بر مدعای خود در آن مقاله پژوهشی پافشاری کرد و در این باره گفت: شعری که گفته می‌شود شهریار در وصف حضرت علی (ع) سروده است، در اصل متعلق به میرزا آقا مصطفی افتخارالعلماء متخلّص به «محمدحسین شهریار » شاعر دوره ناصرالدین شاه بوده است.
وی با بیان اینکه مطلع شعر، «علی ای سحاب رحمت تو چه آیت خدایی» است، افزود: مطلع شعری که شهریار سروده «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» است و در واقع شهریار تنها با جابجایی کلمه «همای» به جای «سحاب» و تغییر ردیف، شعر خود را در وصف امام اول شیعیان سروده است.
این پژوهشگر در عین حال تاکید کرد: صهبا شاعر عصر ناصری است و دست کم 50 تا 60 سال قبل از شهریار، این شعر را سروده است و اولین نفری هم که به این مسئله پی برده، من نبوده‌ام و کسان دیگری قبل از من به این موضوع اشاره کرده‌اند. اتفاقاً یادم هست که من در مقاله‌ام نظرات آنها را هم اساس کارم قرار داده بودم.
خوش‌عمل تاکید کرد که کتاب این شاعر عهد قاجار بیش از 80 سال قبل چاپ شده و دسترسی به آن که شعر مذکور را هم دربردارد، دست کم در کتابخانه‌های بزرگ که نسخ خطی را نگهداری می‌کنند، امکانپذیر است./ج

مهر

 



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1393/07/04 - 23:46
0
1
درود بر هم میهنان آذری عزیز . بسیار از بزرگان ایران از دیار پاک آذربایجان قهرمان است . شهریار از شاعران بزرگ ماست و او همواره در یاد شعر پر آوازه ایران ماندگار خواهد بود. بر اساس مطالعه و پژوهشی که انجام شده و نیز با توجه به نظریات دانشمند آذریمان جناب دکتر جواد طباطبایی بیشتر واژه های آذری ریشه در زبان پهلوی باستان دارد و لغات ترکی وارد شده تنها یک سوم را شامل میشود وانهم به علت تجاوزات مکرر عثمانی ها به ایران و تصرف و ماندگاری موقت انها در ان مناطق بوده است که زبان آذری را تحت تاثیر محدود قرار داده ./ب
1393/04/27 - 11:14
0
0
سلام نویسنده این مطلب مضحک با مسئول سایتی که این مسئله را شایع کرده اند عقده ترک ستیزی دارند...........
1392/12/27 - 08:36
0
0
اگه واقعا راست میگه استاد شهریار،شعر میرزا مصطفی را تغییر داده، پس اصل شعری رو که میرزا مصطفی گفته رو برامون بذاره
استاد شهریار رو با حضرت حافظ باید مقایسه کرد
استاد شهریار ،استاد نظامی گنجوی ، استاد خاقانی سه تن از شعرای نامدار و ترکی زبان هستن که متاسفانه به دلیل اطلاع رسانی نادرست استاد نظامی و استاد خاقانی رو ترکی زبان به حساب نمیارن اما دیگه زورشون به استاد شهریار نمیرسه که فارسی زبان قلمداد کنن بخاطر اثر ماندگار (حیدر بابایه سلام)
اما اثار استاد نظامی که همان (مخزن الاسرار،خسرو و شیرین ،لیلی ومجنون ،هفت پیکر و اسکندر نامه) هستش رو به رخ مردم میکشن .میخوان هویت شعرای آذری زبان رو تغییر بدن و زیر سوال ببرن.
حتم دارم بیشتر دوستانی که این مطالب رو میخونن تاحالا اطلاع نداشتن که استاد نظامی و استاد خاقانی ترکی زبان هستن
1392/12/11 - 14:30
0
0
دروغ محضه.....مطلقا.
خواهشا ترور یا تخریب شخصیت نکنید که اصلا جایی برای این چیزا نیست.
1392/07/03 - 00:29
0
0
شعر سلام بر حیدر بابای استاد شهریار هم به ترکی و هم آذری

حیدر بابا ‌ایلدریملار شاخاندا
سئللر سولار شاقیلدایوب آخاندا
قیزلار اونا صف باغلایوب باخاندا
سلام اولسون شوکتوزه ائلوزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوزه
(۱)
حیدر بابا چو ابر شخد بر آسمان
سیلابهای تند و خروشان شود روان
صف بسته دختران به تماشایش آن زمان
بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
گاهی رود مگر به زبان تو نام من
(۲)
حیدر بابا کهلیک لرون اوچاندا
کول دیبینن دوشان قالخیب قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوب آچاندا
بیزدن ده بیر ممکون اولسا یاد ائله
آچیلمیان اورکلری شاد ائله
(۲)
حیدر بابا چو کبک تو پرد ز روی خاک
خرگوش زیر بوته گریزد هراسناک
باغت به گل نشسته و گل کرده جامه پاک
ممکن اگر شود ز من خسته یاد کن
دلهای غم گرفته بدان یاد شاد کن

(۳)
بایرام یئلی چارداخلاری یخاندا
نوروز گولی قار چیچکی چیخاندا
آغ بولوتلار کوینکلرین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائیلییه ن ساغ اولسون
دردلریمیز قوی دیکلسین داغ اولسون
(۳)
چون چارتاق را فکند باد نو بهار
نوروز گلی و قار چیچگی گردد آشکار
بفشارد ابر پیرهن خود به مرغزار
از ما هر آنکه یاد کند بی گزند باد
گو : درد ما چو کوه بزرگ و بلند باد
(۴)
حیدر بابا گون دالیوی ذاغلاسین !
اوزون گولسون بولاخلارون آغلاسین !
اوشاخلارون بیر دسته گول باغلاسین!
یئل گلنده وئر گتیرسین بو یانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اویانا
(۴)
حیدر بابا چون داغ کند پشتت آفتاب
رخسار تو بخندد و جوشد چشمه آب
یک دسته گل ببند برای من خراب
بسپار باد را که بیارد به کوی من
باشد که بخت روی نماید به سوی من
(۵)
حیدر بابا سنون اوزون آغ اولسون !
دورت بیر یانون بولاغ اولسون باغ اولسون !
بیزدن سورا سنون باشون ساغ اولسون !
دنیا قضو - قدر اولوم - ایتیمدی
دونیا بویی اوغولسوزدی یئتیمدی
(۵)
حیدر بابا همیشه سر تو بلند باد
از باغ و چشمه دامن تو فره مند باد
از بعد ما وجود تو دور از گزند باد
دنیا همه قضا و قدر - مرگ و میر شد
این زال کی زکشتن فرزند سیر شد؟
(۶)
حیدر بابا یولوم سنن کج اولدی
عومروم کئچدی گلممه دیم گئج اولدی
هیچ بیلمه دیم گوزللرون نئج اولدی
بیلمزدیم دونگه لر وار دونوم وار
ایتگین لیک وار آیریلیق وار اولوم وار
(۶)
حیدر بابا ز راه تو کج گشت راه من
عمرم گذشت و ماند به سویت نگاه من
دیگر خبر نشد که چه شد زادگاه من
هیچم نظر بر این ره پر پیچ و خم نبود
هیچم خبر ز مرگ و ز هجران و غم نبود

(۷)
حیدر بابا ایگیت امک ایتیرمز
عومور کئچر افسوس بره بیتیرمز
نامرد اولان عومری باشا یئتیرمز
بیزده والاه اونوتماریق سیزلری
گورنمسک حلال ائدون بیزلری
(۷)
بر حق مردم است جوانمرد را نظر
جای فسوس نیست که عمر است در گذر
نامرد مرد - عمر به سر می برد مگر!
در مهر و در وفا به خدا جاودانه ایم
ما را حلال کن که غریب آشیانه ایم
(۸)
حیدر بابا میر اژدر سسلننده
کند ایچینه سسدن - کویدن دوشنده
عاشیق رستم سازین دیللندیرنده
یادوندادی نه هولسک قاچاردیم
قوشلار تکین قاناد آچیب اوچاردیم
(۸)
میر اژدر در آن زمان که زند بانگ دلنشین
شور افکند به دهکده - هنگامه در زمین
از بهر ساز عاشق رستم بیا ببین
بی اختیار سوی نواها دویدنم
چون مرغ پر گشاده بدانجا رسیدنم
(۹)
شنگیل آوا یوردی - عاشیق آلماسی
گاهدان گئدوب اوردا قوناق قالماسی
داش اتماسی آلما هیوا سالماسی
قالب شیرین یوخی کیمی یادیمدا
اثر قویوب روحیمدا هر زادیمدا
(۹)
در سرزمین شنگل آوا - سیب عاشقان
رفتن بذان بهشت و شدن میهمان آن
با سنگ - سیب و به زدن و خوردن آنچنان !
در خاطرم چو خواب خوشی ماندگار شد
روحم همیشه بارور از آن دیار شد
(۱۰)
حیدر بابا قوری گولون قازلاری
گدیکلرین سازاخ چالان سازلاری
کت کوشنین پاییزلاری یازلاری
بیر سینما پرده سی دیر گوزومده
تک اوتوروب سئیر ادرم اوزومده
(۱۰)
حیدربابا قوری گول و پرواز غازها
در سینه ات به گردنه ها سوز سازها
پائیز تو بهار تو در دشت نازها
چون پرده ای به چشم دلم نقش بسته است
وین شهریار تست که تنها نسشته است

(۱۱)
حیدر بابا قره چمن جاداسی
چوشلارین گلر سسی صداسی
کربلیا گئدنلرین قاداسی
دوشسون بو آج یولسوزلارین گوزونه
تمدونون اویدوخ یالان سوزونه
(۱۱)
حیدر بابا ز جاده شهر قره چمن
چاووش بانگ می زند آیند مرد و زن
ریزد ز زائران حرم درد جان و تن
بر چشم این گداصفتان دروغگو
نفرین بر این تمدن بی چشم و رو
(۱۲)
حیدر بابا شیطان بیزی آزدیریپ
محبتی اورکلردن قازدیریپ
قره گونون سر نوشتین یازدیریپ
سالیب خلقی بیر بیرینین جانینا
باریشیغی بلشدیریب قانینا
(۱۲)
شیطان زده است گول و ز ده دور گشته ایم
کنده است مهر را زدل و کور گشته ایم
زین سرنوشت تیره چه بی نور گشته ایم
این خلق را به جان هم انداخته است دیو
خود صلح را نسشته به خون ساخته است دیو
(۱۳)
گوز یاشینا باخان اولسا قان آخماز
انسان اولان خنجر بئلینه تاخماز
آمما حیف کور توتدوغون بوراخماز
بهشتیمیز جهنم اولماقدادیر!
ذی حجه میز محرم اولماقدادیر!
(۱۳)
هر کس نظر به اشک کند شر نمی کند
انسان هوس به بستن خنجر نمی کند
بس کور دل که حرف تو باور نمی کند
فردا یقین بهشت جهنم شود به ما
ذیحجه ناگزیر محرم شود به ما
(۱۴)
خزان یئلی یارپاخلاری توکنده
بولوت داغدان یئنیب کنده کوچنده
شیخ الاسلام گوزل سسین چکنده
نیسگیلی سئوز اورکلره دیردی
آغاشلاردا آللاها باش ایردی
(۱۴)
هنگام برگ ریزان خزان باد می وزید
از سوی کوه بر سر ده ابر می خزید
با صوت خوش چو شیخ مناجات می کشید
دلها به لرزه از اثر آن صلای حق
خم می شدند جمله درختان برای حق

(۱۵)
داشلی بولاخ داش - قومنان دولماسین !
باخچالاری سارالماسین سولماسین !
اوردان کئچن آتلی سوسوز اولماسین !
دینه : بولاخ خیرون اولسون آخارسان
افقلره خمار خمار باخارسان
(۱۵)
داشلی بولاخ مباد پر از سنگ و خاک و خس
پژمرده هم مباد گل و غنچه یک نفس
از چشمه سار او نرود تشنه هیچ کس
ای چشمه خوش بحال تو کانجا روان شدی
چشمی خمار بر افق آسمان شدی
(۱۶)
حیدر بابا داغین داشین سره سی
کهلیک اوخور دالیسیندا فره سی
قوزولارین آغی بوزی قره سی
بیر گئدیدیم داغ دره لر اوزونی
اوخویئیدیم : چوبان قیتر قوزونی
(۱۶)
حیدر بابا ز صخره و سنگت به کوهسار
کبکت به نغمه- وز پی او جوجه رهسپار
از بره سفید و سیه - گله بی شمار
ای کاش گام می زدم آن کوه و دره را
می خواندم آن ترانه چوپان و بره را
(۱۷)
حیدر بابا سولی یئرین دوزونده
بولاخ قئینر چای چمنین گوزونده
بولاغ اوتی اوزر سویون اوزونده
گوزل قوشلار اوردان گلیب گئچللر
خلوتلیب بولاخدان سو ایچللر
(۱۷)
در پهندشت سولی یئر آن رشک آفتاب
جوشنده چشمه ها ز چمنها به پیچ و تاب
بولاغ اوتی شناور سر سبز روی آب
زیبا پرندگان چون از آن دشت بگذرند
خلوت کنند و آب بنوشند و بر پرند
(۱۸)
بیچین اوستی سنبول بیچن اوراخلار
ایله بیل کی زولفی دارار داراخلار
شکارچیلار بیلدرچینی سوراخلار
بیچین چیلر آیرانلارین ایچللر
بیر هوشلانیب سوننان دوروب بیچللر
(۱۸)
وقت درو به سنبله چین داسه نگر
گویی به زلف شانه زند شانه ها مگر
در کشتزار از پی مرغان شکارگر
دوغ است و نان خشک غذای دروگران
خوابی سبک دوباره همان کار بی کران

(۱۹)
حیدر بابا کندین گونی باتاندا
اوشاقلارین شامین یئیوب یاتاندا
آی بولوتدان چیخوب قاش گوز آتاندا
بیزدن ده بیر سن اونلارا قصّه ده
قصّه میزده چوخلی غم و غصه ده
(۱۹)
حیدر بابا چو غرصه خورشید شد نهان
خوردند شام خود که بخوابند کودکان
وز پشت ابر غمزه کند ماه آسمان
از از غصه های بی حد ما قصّه ساز کن
چشمان خفته را تو بدان غصه باز کن
(۲۰)
قاری ننه گئجه ناغیل دینده
کولک قالخیب قاپ - باجانی دوینده
قورد گئچینین شنگولوسون یینده
من قاییدیب بیرده اوشاق اولئیدیم
بیر گول آچیب - اوندان سورا سولئیدیم
(۲۰)
قاری ننه چو قصّه شب ساز میکند
کولاک ضربه ای زده در را باز می کند
با گرگ - شنگلی سخن آغاز می کند
ای کاش باز گشته به دامان کودکی
یک گل شکفتمی به گلستان کودکی
(۲۱)
عمّه جانین بال بلله سین ییه ردیم
سوئنان دوروب - اوس دونومی گییه ردیم
باخچالاردا تیرینگه نی دییه ردیم
آی اوزومی او ازدیرن گونلریم !
آغاج مینیپ - آت گزدیرن گونلریم!
(۲۱)
آن لقمه های نوش عسل پیش عمه جان
خوردن همان و جامه بر تن کردنم همان
در باغ رفته شعر متل خواندن آنچنان !
آن روزهای ناز خودم کشیدنم !
چوبی سوار گشته به هر سو دویدنم !
(۲۲)
هچی خالا چایدا پالتار یوواردی
ممد صادق داملارینی سوواردی
هئچ بیلمزدیک داغدی - داشدی - دوواردی
هریان گلدی شیلاغ آتیپ - آشاردیق
آلله - نه خوش غمسیز - غمسیز یاشاردیق
(۲۲)
هچی خاله به رود کنار است جامه شوی
ممد صادق به کاهگل بام کرده روی
ما هم دوان ز بام و زدیوار کو به کوی
بازی کنان ز کوچه سرازیر می شدیم
ما بی غمان ز کوچه مگر سیر می شدیم!


(۲۳)
شیخ الاسلام مناجاتی دییه ردی
مشد رحیم لباده نی گییه ردی
مشد آجلی بوز باشلاری بلردی
بیز خوشودوق خیرات اولسون توی السون
فرق ائلمز هر نولاجاق قوی السون
(۲۳)
آن شیخ و آن اذان و مناجات گفتنش
شمدی رحیم و دست به لباده بردنش
حاجی علی و دیزی وآن سیر خوردنش
بودیم بر عروسی و خیرات و جملیه شاد
ما را چه غم ز شادی و غم ! هر چه باداباد!
(۲۴)
ملک نیاز ورندیلین سالاردی
آتین چاپوپ قیقاجیدان چالاردی
قیرقی تکین گدیک باشین آلاردی
دولائیا قیزلار آچیپ پنجره
پنجره لرده نه گوزل منظره !
(۲۴)
اسب ملک نیاز و ورندیل در شکار
کج تازیانه می زد و می تاخت آن سوار
دیدی گرفته گردنه ها را عقاب وار
وه - دختران چه منظره ها ساز کرده اند !
بر کوره را ه پنجره ها باز کرده اند!
(۲۵)
حیدر بابا کندین تویون توتاندا
قیز- گلینلر حنا - پیلته ساتاندا
بیگ گلینه دامنان آلما آتاندا
منیم ده او قیزلاروندا گوزوم وار
عاشیقلارین سازلاریندا سوزوم وار
(۲۵)
حیدر بابا به جشن عروسی در آن دیار
زنها حنا - فتیله فروشنده بار بار
داماد سیب سرخ زند پیش پای یار
مانده به راه دخترکان تو چشم من
در ساز عاشقان تو دارم بسی سخن
(۲۶)
حیدر بابا بولاخلارین یارپیزی
بوستانلارین گول بسری قارپیزی
چرچیلرین گول بسری قارپیزی
ایندی ده وار داماغیمدا داد وئرر
ایتگین گئدن گونلریمدن یاد وئرر
(۲۶)
از عطر پونه ها به لب چشمه سارها
از هندوانه خربزه در کشتزارها
از سقز و نبات و از این گونه بارها
مانده است طعم در دهنم با چنان اثر
کز روزهای گمشده ام می دهد خبر


(۲۷)
بایرامیدی- گئجه قوشی اوخوردی
آداخلی قیز - بیگ جورابی توخوردی
هر کس شالین بیر باجادان سوخوردی
آی نه گوزل قایدادی شال ساللاماق !
بیگ شالینا بایراملغین باغلاماق!
(۲۷)
نوروز بود و مرغ شباویز و سرود
جوراب یار بافته در دست یار بود
آویخته ز روزنه ها شالها فرود
این رسم شال و روزنه حود رسم محشری است !
عیدی به شال نامزدان چیز دیگری است !
(۲۸)
شال استه دیم منده ائوده آغلادیم
بیر شال آلیب - تئز بیلیمه باغلادیم
غلام گیله قاشدیم شالی سالادیم
فاطمه خالا منه جوراب باغلادی
خان ننه می یادا سالیب آغلادی
(۲۸)
با گریه خواستم که همان شب روم به بام
شالی گرفته بستم و رفتم به وقت شام
آویخته ز روزنه خانه غلام
جوراب بست و دیدمش آن شب ز روزنه
بگریست خاله فاطمه با یاد خان ننه
(۲۹)
حیدر بابا میرز ممدین باخچاسی
باخچالارین تورشا شیرین آلچاسی
گلینلرین دوزمه لری طاخچاسی
هی دوزولر گوزلریمین رفینده
خیمه وورار خاطره لر صفینده
(۲۹)
در باغهای میرزا محمد ز شاخسار
آلوچه های سبز و ترش همچو گوشوار
وان چیدنی به تاقچه ها اندر آن دیار
صف بسته اند و بر رف چشمم نشسته اند
صفها به خط خاطره ام خیمه بسته اند
(۳۰)
بایرام اولوب - قیزیل پالچیق ازللر
ناقیش ووروب اوتاقلاری بزللر
طاخچالارا دوزمه لری ذوزللر
قیز- گلینین فندیقچاسی حناسی
هوسله نر آناسی قایناناسی
(۳۰)
نوروز را سرشتن گلهای چون طلا
با نقش آن طلا و دیوار در جلا
هر چیدنی به تاقچه ها دور از او بلا
رنگ حنا وفندقه دست دختران
دلها ربوده از همه کس خاصه مادران

(۳۱)
باکی چی نین سوزی سووی کاغیذی
اینکلرین بولاماسی آغوزی
چر شنبه نین گیردکانی مویزی
قیزلار دییه ر: آتیل ماتیل چارشنبه
آینا تکین بختیم آچیل چارشنبه
(۳۱)
با پیک باد کوبه رسد نامه و خبر
زایند گاوها و پر از شیر بام و در
آجیل چارشنبه ز هر گونه خشک و تر
آتش کنند روشن و من شرخ داستان
خود با زبان ترکی شیرین کنم بیان :
قیزلار دییه ر: آتیل ماتیل چارشنبه
آینا تکین بختیم آچیل چارشنبه
(۳۲)
یومورتانی گویچک گوللی بویاردیق
چاققیشدیریب سینانلارین سویاردیق
اویناماقدان بیرجه مگر دویاردیق؟
علی منه یاشیل آشیق وئره ردی
ارضا منه نوروز گولی درردی
(۳۲)
با تخم مرغ های گلی رنگ پر نگار
با کودکان دهکده می باختم قمار
ما در قمار و مادر ما هم در انتظار
من داشتم بسی گل و قاپ قمارها
از دوستان علی و رضا یادگارها
(۳۳)
نوروز علی خرمنده ول سورردی
گاهدان یئنوب کولشلرین کورردی
داغدان دا بیر چوبان ایتی هورردی
اوندا گوردون اولاخ ایاخ ساخلادی
داغا باخیب قولاخلارین شاخلادی
(۳۳)
نوروز علی و کوفتن خرمن جوش
پوشال جمع کردنش و رفتن از نوش
از دور دستها سگ چوپان و عوعوش
دیدی که ایستاده الاغ از صدای سگ
با گوش تیز کرده برای بلای سگ
(۳۴)
آخشام باشی ناخیرینان گلنده
قودوخلاری چکیب ووراردیق بنده
ناخیر گئچیب گئدیب یئتنده کنده
حیوانلاری چیلپاق منیب قوواردیق
سوز چیخسایدی سینه گریپ سوواردیق
(۳۴)
وقت غروب و آمدن گلّه دواب
در بند ماست کرّه خرها به پیچ و تاب
گلّه رسیده در ده ورفته است آفتاب
بر پشت کرّه - کرّه سواران ده نگر
جز گریه چیست حاصل این کار؟ به نگر

(۳۵)
یاز گئجه سی چایدا سولار شاریلدار
داش - قیه لر سئلده آشیب خاریلدار
قارانلیقدا قوردون گوزی پاریلدار
ایتر - گوردون - قوردی سئچیب اولاشدی
قورددا - گوردون قالخیب گدیکدن آشدی
(۳۵)
شبها خروشد آب بهاران به رودبار
در سیل سنگ غرّد و غلتد به کوهسار
چشمان گرگ برق زند در شبان تار
سگها شنیده بوی وی و زوزه می کشند
گرگان گریخته - به زمین پوزه می کشند
(۳۶)
قیش گئجه سی طوله لرین اوتاغی
کتلیلرین اوتوراغی یاتاغی
یوخاریدا یانار اوتون یاناغی
شبچره سی - گیردکانی - ایده سی
کنده باسار گولوب - دانیشماق سسی
(۳۶)
بر اهل ده شبان زمستان بهانه ای است
وان کلبه طویله خودش گرمخانه ای است
در رقص شعله - گرم شدن خود افسانه است
سنجد میان شبچره با مغز گردکان
صحبت چو گرم شد برود تا به آسمان
(۳۷)
شجاع خال اوغلونون باکس سوقتی
دامدا قوران سماواری - صحبتی
یادیمدادی شسلی قدی قامتی
جونممه گین توی دوندی یاس اولدی
ننه قیزین بخت آیناسی کاس اولدی
(۳۷)
آمد زباد کوبه پسر خاله ام شجا
با قامتی کشیده و با صحبتی رسا
در بام شد سماور سوقاتیش به پا
از بخت بد عروسی او شد عزای او
آیینه ماند و نامزد و های های او
(۳۸)
حیدر بابا ننه قیزین گوزلری
رخشنده نین شیرین - شیرین سوزلری
ترکی دئدیم اوخوسونلار اوزلری
بیلسینلر کی آدام گئدر آد قالار
یاخشی پیسدن آغیزدا بیر داد قالار
(۳۸)
چشمان ننه قیز به مثل آهوی ختن
رخشنده را سخن چو شکر بود در دهن
ترکی سروده ام که بدانند ایل من
این عمر رفتنی است ولی نام ماندگار
تنها ز نیک و بد مزه در کام ماندگار

(۳۹)
یاز قاباغی گون گونئی دوینده
کند اوشاغی قار گولله سین سوینده
کورکچی لر داغدا کورک زوینده
منیم روحیم ایله بیلین اوردادور
کهلیک کیمین باتیب قالیب قاردادور
(۳۹)
پیش از بهار تا به زمین تابد آفتاب
با کودکان گلوله برفی است در حساب
پارو گران به سرسره کوه در شتاب
گویی که روحم آمده آنجا از راه دور
چون کبک برف گیر شده مانده در حضور
(۴۰)
قاری ننه اوزاداندا ایشینی
گون بولوتدا اییردی تشینی
قورد قو جالیب چکدیرینده دیشینی
سوری قالخیب دولائیدان آشاردی
بایدالارین سوتی آشیب داشاردی
(۴۰)
رنگین کمان - کلاف رسنهای پیر زن
خورشید - روی ابر دهد تاب آن رسن
دندان گرگ پیر چو افتد از دهن
از کوره راه گله سرازیر می شود
لبریز دیگ و بادیه از شیر می شود
(۴۱)
خجه سلطان عمه دیشین قیساردی
ملا باقر عم اوغلی تئز میساردی
تندیر یانیب توسسی ائوی باساردی
چایدانیمیز ارسین اوسته قایناردی
قوورقامیز ساج ایچینده اویناردی
(۴۱)
دندان خشم عمه خدیجه به هم فشرد
کز کزد ملا باقر و در جای خود فسرد
روشن تنور و دود جهان را به کام برد
قوری به روی سیخ تنور آمده به جوش
در توری ساج گندم بو داده در خروش
(۴۲)
بوستان پوزوب - گتیریردیک آشاغی
دولدوریردیق ائوده تاختا طاباغی
تندیرلرده پیشیرردیک قاباغی
اوزون یئیوب - توخوملارین چیتداردیق
چوخ یئمکدن لاپ آز قالا چاتداردیق
(۴۲)
جالیز را به هم زده در خانه برده ایم
در خانه ها به تخته - طبقها سپرده ایم
از میوه های پخته و ناپخته خورده ایم
تخم کدوی تنبل و حلوایی و لبو
خوردن چنانکه پاره شود خمره و سبو

(۴۳)
ورزغانان آرموت ساتان گلنده
اوشاقلارین سسی دوشردی کنده
بیزده بویاننان ائشیدیب بیلنده
شیلاق آتیب بیر قیشقیریق سالاردیق
بوغدا وئریب آرموتلاردان آلاردیق
(۴۳)
از ورزغان رسیده گلابی فروش ده
از بهر اوست این همه جوش و خروش ده
دنیای دیگری است خرید و فروش ده
ما هم شنیده سوی سبدها دویده ایم
گندم بداده ایم و گلابی خریده ایم
(۴۴)
میرزا تاغی نان گئجه گئتدیک چایا
من باخیرام سئلده بوغولموش آیا
بیردن ایشیق دوشدی او تای باخچایا
ای وای دئدیک قورددی قئیتدیک قاشدیق
هئچ بیلمه دیک نه وقت کوللوکدن آشدیق
(۴۴)
مهتاب بود و با تقی آن شب کنار رود
من محو ماه و ماه در آن آب غرق بود
زان سوی رود نور درخشید و هر دو زود
گفتیم آی گرگ و دویدیم سوی ده
چون مرغ ترس خورده پریدیم توی ده
(۴۵)
حیدر بابا آغاجلارین اوجالدی
آمما حئییف جوانلارین قوجالدی
توخلیلارون آریخلیب آجالدی
کولگه دوندب گون باتدی قاش قرلدی
قوردون گوزی قارانلیقدا برلدی
(۴۵)
حیدر بابا درخت تو شد سبز و سربلند
لیک آن همه جوان تو شد پیر و دردمند
گشتند برّه های فربه تو لاغر و نژند
خورشید رفت و سایه بگسترده در جهان
چشمان گرگها بدرخشید آن زمان
(۴۶)
ائشیتمیشم یانیر آللاه چیراغی
دایر اولوب مسجیدیزون بولاغی
راحت اولوب کندین ائوی اوشاغی
منصور خانین الی قولی وار اولسون
هاردا قالسا آللاه اونا یار اولسون
(۴۶)
گویند روشن است چراغ خدای ده
دایر شده است چشمه مسجد برای ده
راحت شده است کودک و اهل سرای ده
منصور خان همیشه توانمند و شاد باد
در سایه عنایت حق زنده یاد باد

(۴۷)
حیدر بابا ملا ابراهیم وار یا یوخ؟
مکتب آچار اوخور اوشاقلار یا یوخ؟
خرمن اوستی مکتبی باغلار یا یوخ؟
مندن آخوندا یتیررسن سلام
ادبلی بیر سلام مالا کلام
(۴۷)
حیدر بابا بگو که ملای ده کجاست؟
آن مکتب مقدس بر پای ده کجاست ؟
آن رفتنش به خرمن و غوغای ده کجاست ؟
از من به آن آخوند گرامی سلام باد!
عرض ارادت و ادبم در کلام باد!
(۴۸)
خجّه سلطان عمّه گئدیب تبریزه
آمما نه تبریز کی گلممیر بیزه
بالام دورون قویاخ گئداخ ائممیزه
آقا اولدی توفاقیمیز داغیلدی
قویون اولان یاد گئدوبن ساغیلدی
(۴۸)
تبریز بوده عمه و سرگرم کار خویش
ما بی خبر ز عمه و ایل و تبار خویش
برخیز و شهریار برو در دیار خویش
بابا بمرد و خانه ما هم خراب شد
هر گوسفند گم شده شیرش بر آب شد
(۴۹)
حیدر بابا دونیا یالان دونیادی
سلیماننان نوحدان قالان دونیادی
اوغول دوغان درده سالان دونیادی
هر کیمسیه هر نه وئریب آلیبدی
افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی
(۴۹)
دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد
کشتی عمر نوح و سلیمان روانه شد
ناکام ماند هر که در این آشیانه شد
بر هر که هر چه داده از او ستانده است
نامی تهی برای افلاطون مانده است
(۵۰)
حیدر بابا یار و یولداش دوندولر
بیر بیر منی چولده قویوب چوندولر
چشمه لریم چیراخلاریم سوندولر
یامان یئرده گون دوندی آخشام اولدی
دنیا منه خرابه شام اولدی
(۵۰)
حیدر بابا گروه رفیقان و دوستان
برگشته یک یک از من و رفتند بی نشان
مرد آن چراغ و چشمه بخشکید همچنان
خورشید رفت روی جهان را گرفت غم
دنیا مرا خرابه شام است دم به دم

(۵۱)
عم اوغلینان گئدن گئجه قیپچاغا
آی کی چیخدی آتلار گلدی اویناغا
دیرماشیردیق داغلان آشیردیق داغا
مش ممی خان گوی آتینی اوبناتدی
تفنگینی آشیردی شاققیلداتدی
(۵۱)
قپچاق رفتم آن شب من با پسر عمو
اسبان به رقص و ماه در آمد ز روبرو
خوش بود ماهتاب در آن گشت کو به کو
اسب کبود مش ممی خان رقص جنگ کرد
غوغا به کوه و درّه صدای تفنگ کرد
(۵۲)
حیدر بابا قره کولون دره سی
خشگنابین یولی بندی بره سی
اوردا دوشر چیل کهلیگین فره سی
اوردان گئچر یوردوموزون اوزونه
بیزده گئچک یوردوموزون سوزونه
(۵۲)
در درّه قره کول در راه خشگناب
در صخره ها و کبک گداران و بند آب
کبکان خالدار زری کرده جای خواب
زانجا چو بگذرید زمینهای خاک ماست
این قصّه برای همان خاک پاک ماست
(۵۳)
خشگنابی یامان گونه کیم سالیب؟
سیدلردن کیم قیریلیب کیم قالیب؟
آمیر غفار دام داشینی کیم آلیب؟
بولاخ گئنه گلیب گولی دولدورور؟
یا قورویوب باخچالاری سولدورور؟
(۵۳)
امروز خشگناب چرا شد چنین خراب ؟
با من بگو: که مانده ز سادات خشگناب ؟
آمیر غفار کو؟ کجا هست آن جناب؟
آن برکه باز پر شده از آب چشمه سار؟
یا خشگ گشته چشمه و پژمرده کشتزار؟
(۵۴)
آمیر غفار سیدلرین تاجیدی
شاهلار شکار ائتمه سی قیقاجیدی
مرده شیرین نامرده جوخ آجیدی
مظلوملارین حقی اوسته اسردی
ظالم لری قیلیش تکین کسردی
(۵۴)
آمیر غفار سرور سادات دهر بود
در عرصه شکار شهان نیک بهر بود
با مرد شهد بود و به نامرد زهر بود
لرزان برای حق ستمدیدگان چو بید
چون تیغ بود و دست ستمکار می برید

(۵۵)
میر مصطفا دایی اوجا بوی بابا
هیکلی ساققالی تولستوی بابا
ائیلردی یاس مجلیسینی توی بابا
خشگنابین آبروسی اردمی
مسجدلرین مجلیسلرین گور کمی
(۵۵)
میر مصطفی و قامت کشیده اش
آن ریش و هیکل چو تولستوی رسیده اش
شکر زلب بریزد و شادی زدیده اش
او آبرو وعزّت آن خشگناب بود
در مسجد و مجالس مثل آفتاب بود
(۵۶)
مجداسّادات گولردی باغلار کیمی
گورولدردی بولوتلو داغلار کیمی
سوز آغزیندا اریردی یاغلار کیمی
آلنی آچیق یاخشی درین قاناردی
یاشیل گوزلر چیراغ تکین یاناردی
(۵۶)
مجد السّادات خنده خوش می زند چو باغ
چون ابر کوهسار بغرّد به باغ و راغ
حرفش زلال و روشن چون روغن چراغ
با جبهت گشاده خردمند دیه بود
چشمان سبز او به زمرّد شبیه بود
(۵۷)
منیم آتام سفره ای بیر کیشیدی
ائل الیندن توتماق اونون ایشیدی
گوزللرین آخره قالمیشیدی
اوننان سورا دونر گه لر دونوبلر
محبّبتین چیراخلاری سونوبلر
(۵۷)
آن سفره های باز پدر یاد کردنی است
آن یاریش به ایل من انشا کردنی است
روحش به یاد نیکی او شاد کردنی است
وارونه گشت بعد پدر کار روزگار
خاموش شد چراغ محبت در این دیار
(۵۸)
میر صالحین دلی سولوق ائتمه سی
میر عزیزین شیرین شاخسی گئتمه سی
میر ممّدین قورولماسی بیتمه سی
ایندی دئسک احوالاتدی ناغیلدی
گئچدی گتدی ایتدی باتدی داغیلدی
(۵۸)
بشنو ز میر صالح و دیوانه بازیش
سید عزیز و شاخسی و سرفرازیش
میر ممّد و نشستن و آن صحنه سازیش
امروز گفتم همه افسانه است و لاف
بگذشت و رفت و گم شده و نابود بی گزاف

(۵۹)
میر عبدولون آینا دا قاش یاخماسی
جوجیلریندن قاشینین آخماسی
بویلانماسی دام دوواردان باخماسی
شاه عباسین دوربونی یادش یخیر!
خشگنابین خوش گونی یادش بخیر!
(۵۹)
بشنو ز میر عبدل و آن وسمه بستنش
تا کنج لب سیاهی وسمه گسستنش
از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش
شاه عباسین دوربونی یادش یخیر!
خشگنابین خوش گونی یادش بخیر!
(۶۰)
ستاره عمّه نزیک لری یاپاردی
میر قادرده هردم بیرین قاپاردی
قاپیپ یئیوب دایچا تکین چاپاردی
گولمه لیدی اونون نزیک قاپپاسی
عمّه مینده ارسینین شاپپاسی
(۶۰)
عمّه ستاره نازک را بسته در تنور
هر دم ربوده قادر از آنها یکی به روز
چون کرّ ه اسب تاخته و خورده دور دور
آن صحنه ربودن نان خنده دار بود
سیخ تنور عمّه عجب ناگوار بود!
(۶۱)
حیدر بابا آمیر حیدر نئینیور؟
یقین گنه سماواری قئینیور
دای قوجالیب آلت انگینن چئینیور
قولاخ باتیب گوزی گیریب قاشینا
یازیق عمّه هاوا گلیب باشینا
(۶۱)
گویند میر حیدرت اکنون شده است پیر
برپاست آن سماور جوشان دلپذیر
شد اسب پیر و می جود آروار زیر
ابرو فتاده کنج لب و گشته گوش کر
بیچاره عمّه هوش ندارد به سر دگر
(۶۲)
خانم عمّه میر عبدولون سوزونی
ائشیدنده ایه ر آغز گوزونی
ملکامدا وئرر اونون اوزونی
دعوالارین شوخلوغیلان قاتالار
اتی یئیوب باشی آتیب یاتالار
(۶۲)
میر عبدل آن زمان که دهن باز می کند
عمّه خانم دهن کجی آغاز می کند
با جان ستان گرفتن جان ساز می کند
تا وقت شام و خواب شبانگاه می رسد
شوخی و صلح و دوستی از راه می رسد

(۶۳)
فضه خانم خشگنابين گوليدي
آمير يحيا عمقيزينون قوليدي
رخساره آرتسيدي سوگوليدي
سيد حسن مير صالحي يانسيلار
آمير جعفر غيرتلي دير قان سالار
(63)
فضه خان گزيده گلهاي خشگناب
يحي غلام دختر عمو بود در حساب
رخساره نيز هنرمند و كامياب
سيد حسن ز صالح تقليد مي كند
با غيرت است جعفر و تهديد مي كند
(64)
سحر تئزدن ناخيرچيلار گلردي
قويون قوزي دام باجادا ملردي
عمه جانيم كورپلرين بلردي
تنديرلرين قوزاناردي دي توسيسي
چوركلرين گوزل ايي ايسيسي
(64)
از بانك گوسفند و بز و بره و سگان
غوغا به پاست صبحدمان آمده شبان
در بند شير خواره خود هست عمه جان
بيرون زند ز روزنه دود تنورها
از نان گرم و تازه دمد خوش بخورها
(65)
گويرچينلر دسته قالخيب آوچاللار
گون ساچاندا قيزيل پرده آچالار
قيزيل پرده آچيب يغييب قاچالار
گون اوجاليب آرتار داغين جلالي
طبيعتين جوانلانار جمالي
(65)
پرواز دسته دسته زيبا كبوتران
گويي گشاده پرده زرين در آسمان
در نور باز و بسته شود پرده هر زمان
در اوج آفتاب نگر بر جلال كوه
زيبا شود جمال طبيعت در آن شكوه
(66)
حيدر بابا قارلي داغلار آشاندا
گئجه كروان يولون آزيب چاشاندا
من هارداسام تهراندا يا كاشاندا
اوزاقلاردان گوزوم سئچر اونلاري
خيال گليب آشيب گئچر اونلاري
(66)
گر كاروان گذر كند از برف پشت كوه
شب راه گم كند به سرازيري آن گروه
باشم به هر كجاي ز ايران پرشكوه
چشمم بيابد اينكه كجا هست كاروان
آيد خيال و سبقت گيرد در آن ميان


(۶۷)
بیر چيخيديم دام قيه نين داشينا
بير باخئيديم گئچميشينه ياشينا
بير گورئيديم نه لر گلميش باشينا
منده اونون قارلاريلان آغلارديم
قيش دوندوران اوركلري داغلارديم
(67)
اي كاش پشت دام قيه از صخره هاي تو
مي آمدم كه پرسم از او ماجراي او
بينم چه رفته است و چه مانده براي تو
روزي چو برفهاي تو با گريه سر كنم
دلهاي سرد يخ زده را داغتر كنم
(68)
حيدر بابا گول غنچه سي خنداندي
آمما حيف اورك غذاسي قاندي
زندگانليق بير قارانليق زينداندي
بو زيندانين دربچه سين آچان يوخ
بو دارليقدان بير قورتولوب قاچان يوخ
(68)
خندان شد غنچه گل از براي دل
ليكن چه سود زان همه خون شد غذاي دل
زندان زندگي شده ماتم سراي دل
كس نيست تا دريچه اين قلعه وا كند
زين تنگنا گريزد و خود رها كند
(69)
حيدر بابا گويلر بوتون دوماندي
گونلريميز بير بيريندن ياماندي
بير بيريزدن آيريلمايون آماندي
ياخشيليغي الميزدن آليبلار
ياخشي بيزي يامان گونه ساليبلار
(69)
حيدر بابا تمام جهان غم گرفته است
وين روزگار ما همه ماتم گرفته است
اي بد كسي كه دست كسان كم گرفته است
نيكي برفت و در وطن غير لانه كرد
بد در رسيد و در دل ما آشيانه كرد
(70)
بير سوروشون بو قارقينميش فلكدن
نه ايستيور بو قوردوغي كلكدن
دينه گئچيرت اولدوزلاري الكدن
قوي توكولسون بيربو يئر اوزوي داغيلسين
بو شيطانليق قورقوسي بير يغيلسين
(70)
آخر چه شد بهانه نفرين شده فلك
زين گردش زمانه و اين دوز و اين كلك
گو اين ستاره ها گذرد جمله زيا آلك
بگذار تا بريزد و داغان شود زمين
در پشت او نگيرد شيطان دگر كمين

(۷۱)
باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن
آغلاشئيديم اوزاق دوشن ائلينن
بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن
بير گورئيديم آيريليغي كيم سالدي
اولكه ميزده كيم قيريلدي كيم قالدي
(71)
اي كاش مي پريدم با باد در شتاب
اي كاش مي دويدم همراه سيل و آب
با ايل خود گريسته در آن ده خراب
مي ديدم از تبار من آنجا كه مانده است؟
وين آيه فراق در آنجا كه خوانده است ؟
(72)
من سنون تك داغا سالديم نفسي
سنده قيتر گويلره سال بو سسي
بايقوشوندا ار اولماسين قفسي
بوردا بير شئر داردا قاليب باغيرير
مروت سيز انسانلاري چاغيرير
(72)
من هم به چون تو كوه بر افكنده ام نفس
فرياد من ببر به فلك داد من برس
بر جغد هم مباد چنين تنگ اين قفس
در دام مانده شيري و فرياد مي كند
دادي طلب ز مردم بيداد مي كند
(73)
حيدر بابا غيرت قانون قاينار كن
قره قوشلار سنن قوپوپ قالخار كن
او سيلديريم داشلارينان اوينار كن
قوزان منيم همتيمي اوردا گور
اوردان اييل قامتيمي اوردا گور
اوردان اييل قامتيمي داردا گور
(73)
تا خون غيرت تو بجوشد ز كوهسار
تا پر گرفته باز و عقابت در آن كنار
با تخته سنگهايت به رقصند و در شكار
برخيز و نقش همت من در سما نگر
برگرد و قامتم به سر دارها نگر
(74)
حيدر بابا گئجه دورنا گئچنده
كور اوغلونون گوزي قارا سئچنده
قير آتيني مينيب كسيب بيچنده
منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام
ايوز گليب چاتميونجان ياتمارام
(74)
درنا ز آسمان گذرد وقت شامگاه
كور اوغلي در سياهي شب مي كند نگاه
قير آت او به زين شده و چشم او به راه
من غرق آرزويم و آبم نمی برد
ايوز تا نيايد خوابم نمي برد

(۷۵)
حيدر بابا مرد اوغوللار دوغگينان
نامردلرين بورونلارين اوغگينان
گديكلرده قوردلاري توت بوغگينان
قوي قوزولار آيين شايين اوتلاسين
قويونلار قويروقلارين قاتلاسين
(75)
مردان مرد زايد از چون تو كوه نور
نامرد را بگير و بكن زير خاك گور
چشمان گرگ گردنه را كور كن به زور
بگذار بره هاي تو آسوده چرند
وان گله هاي فربه تو دنبه پرورند
(76)
حيدر بابا سنون گويلون شاد اولسون
دنيا واركن آغزون دولي داد اولسون
سنن گئچن تانيش اولسون ياد اولسون
دينه منيم شاعر اوغلوم شهريار
بير عمر دور غم اوستونه غم قالار
(76)
حيدر بابا دل تو چو باغ شاد باد !
شهد و شكر به كام تو عمرت زياد باد!
وين قصه از حديث من و تو به ياد باد!
گو شاعر سخنور من شهرير من
عمري است مانده در غم و دور از ديار من
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟/ محمد حسین بهجت تبریزی شهریار

شهریار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟

آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟
این شعر یکی از افتخارات استاد شهریار است . لطفا ادامه مطلب را بخوانیدکه واقعا حقیقت دارد حتی در گوگل هم جستجو کنید می توانید مشاهده کنید.

شهریار در خواب آیت اله مرعشی نجفی

روایتی بر سرودن شعر علی ای همای رحمت

آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند .

حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید . آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند . فرمودند : شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد . حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان ! شهریار این شعر را خواند :

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت

که زکوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی فضای گردان به دعای مستمندان

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم زنوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »

زنوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم , فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست ؟

گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید .

چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .

مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند . حضرت , شاعران اهل بیت را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند . آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم . تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .

آیت الله مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت , معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده , من آن خواب را دیده ام .

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند : یقینا در سرودن این غزل , به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید . البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است .
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: لیلادانا حدود 3 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 4 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 4 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 5 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 8 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 9 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 10 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...