امروز: چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 03 خرداد 1402 - 08:38
اختصاصی/ به مناسبت سالروز فتح خرمشهر/ گفتگو با کیامرث مجاهد رزمنده و جانباز عملیات بیت المقدس:

اتحادخبر-زینب رنج کش: سوم خرداد سالروز آزاد سازی خرمشهر است، به همین مناسبت با کیامرث مجاهد رزمنده و جانبازی که در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر شرکت داشته است به گفتگو نشستیم.. وقتی بالای سر عراقی های غافلگیر شده رسیدیم همه زیر پیراهن به تن داشتند و کاملا خواب آلود بودند و اصلا انتظار حمله ما را نداشتند...

اتحادخبر-زینب رنج کش: سوم خرداد سالروز آزاد سازی خرمشهر است، و ما باید با یک رزمنده یا جانباز که در آن عملیات غرورآفرین شرکت داشته گفتگو می کردیم. در این راستا از بنیاد شهید کمک خواستیم و پس از بررسی رزمنده و جانبازی به نام کیامرث مجاهد را معرفی کردند که ۲۰درصد هم جانبازی داشت.
با او‌که تماس گرفتم ابتدا کمی دست دست کرد گویی تمایل به گفتگو نداشت. کمی با او صحبت کردم انسانی شریف و بسیار شوخ طبع بود یخش که آب شد و فهمید از طرف حاج اکبر صابری با او تماس می گیریم کلا کن فیکون شد و سریع قبول کرد.

 

 

 

با شوخ طبعی خاصی گفت: خب دختر جان زودتر بگو از طرف حاج اکبر هستی تو با این زبانت باید عضو تیم مذاکره کننده باشی...

آن روز با او قرار گذاشته بودم مردی که هنوز یادگاری دوران دفاع مقدس را با خود به یدک می کشید تا به حال او را ندیده بودم و در دفتر هفته نامه اتحادجنوب منتظرش بودم. حاج اکبر نیز حضور داشت سر ساعت مقرر در دفتر را زدند سر بلند کردم در را هلی ریز داد و در با صدایی قیژ مانند باز شد. ابتدا عصایش را دیدم عصایی برنز رنگ که تکیه گاهش بود. تا وارد شد و حاج اکبر را دید گل از گل هردو شکفت. سخت همدیگر را در آغوش گرفتند، چنان غرق خوش و بش شدند که کلا همه بچه های دفتر را فراموش کردند، کیامرث مجاهد پس از خوش و بشی عمیق ناگهان گفت کدامشان خانم رنج کش است؟! جلو رفتم و لبخند زنان گفتم: سلام خوش آمدید.


خطاب به حاج اکبر گفت: باید به شما بگویم اگر زبان این دختر نبود و نمی گفت که از طرف شماست تن به گفتگو نمیدادم، زبان این دختر مار را از سوراخش بیرون می کشد و قاه قاه خندید چنان غرق شوخی بودند که از یاد بردند برای گفتگو آمده بودند.

از خاطراتی می گفتند که من اولین بارم بود می شنیدم. کیامرث مجاهد از زمانی گفت که حاج اکبر و پدرش باهم درجبهه حضور داشتند و هیچکدام حاضر نبودند به خانه برگردند و یک بار نیز برای اعزام به جبهه با مرحوم پدرشان کارشان به قرعه کشی رسیده بود.. با ما برای خواندن این گفتگو همراه باشید...

 

لطفا خود را معرفی کنید.
- کیامرث مجاهد هستم متولد 1335 و اکنون 67 سال سن دارم. متولد روستای کلل که اکنون ساکن برازجان هستم.

 

 

چه مدت در جبهه حضور داشتید؟

- من اولین بار مهر ماه سال 1359 به جبهه رفتم و مجموعا 31 ماه جبهه برایم ثبت شده است.

شنیدیم جانباز هستید، در کجا این اتفاق افتاد و اکنون جانباز چند درصد هستید؟
- من جانباز 20 درصد هستم و در عملیات بیت المقدس یا همان فتح خرمشهر این اتفاق برایم افتاد.

از عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر بگویید؟
- از 10 اردیبهشت تا سوم خردادماه 1361 این عملیات در چهار مرحله به طول انجامید که من در مرحله مقدماتی آن حضور نداشتم اما از دومین تا چهارمین مرحله آن حضور داشتم و اتفاقا در همان آخرین عملیات مجروح شدم با کاتیوشا در نخاعم. ما خط شکن بودیم و باید جلوتر از همه می رفتیم باید بگویم کمتر کسی از نیرو های خط شکن جان سالم به در می برد. برای همین قبل عملیات ما را به جایی می بردند خالی از هرگونه سکنه ای و وضعیتمان خوب بود همه چیزمان به راه بود و در سکوت کامل برای شب عملیات آماده می شدیم و هیچکس از شب عملیات به جز فرماندهان خبر نداشت ما حتی نمی دانستیم به چه عملیاتی می رویم و فقط به دستورات عمل می کردیم.

فقط یک نشانه بود که می دانستیم فردا شب عملیات است و آن این بود که ادوات می آوردند و شب  عملیات مرغ می دادند (به خنده) و این یعنی آخرین شامشان را غذایی خوب بخورند زیرا در جنگ همه ما می دانستیم غذا ها بیشتر کنسروی است و غذای گرم غنیمت بود. همان شب نیز به ما مرغ و مقداری خوراکی خشک از انجیر و... دادند و همه بچه ها می خندیدند که آره حتما عملیاته.

القصه همان شب عملیات چهارم به ما مرغ دادند و روز بعد نیز با کمپرسی ما را به منطقه عملیات بردند. چون ماشین نبود اصلا تجهیزاتی نداشتیم و فرماندهان ما به شوخی می گفتند سه کیلومتر جلوتر تجهیزات منتظرتان است بروید و بگیرید او منظورش این بود که بروید و از عراقی ها تجهیزاتشان را بگیرید.(می خندد)

ما با رسیدن به منطقه عملیاتی فهمیدیم عملیات لغو شده است و مجبور بودیم تا دستور حمله بعد همان جا بمانیم که یک روز کامل بدون آب و غذا آن جا ماندیم یعنی آب بود اما خب خودتان بهتر می دانید آب گرم می شود و حالا اگر گشنه و تشنه هم باشید آدم حالت تهوع می گیرد.

خلاصه یک روز تمام منتظر دستور بودیم و با انجیر و چیز های خشکی که داشتیم روز را سپری کردیم و بعد از آن نیز شب دستور دادند که عملیات را آغاز کنیم و ما وقتی بالای سر عراقی های غافلگیر شده می رسیدیم همه زیر پیرهنی به تن داشتند و کاملا خواب آلود بودند و اصلا انتظار حمله ما را نداشتند.


ما در مرحله سوم عملیات اگر نیروی کافی داشتیم می توانستیم بصره را هم بگیریم اما متاسفانه نیرویمان و تجهیزاتمان کافی نبود.

 

 

از نحوه مجروحیت تان و انتقال به پشت جبهه و درمان تون بفرمایید؟

- نمی دانم چطور شد و گلوله کاتیوشا از کجا آمد که مجروح شدم. وقتی خودم را در سوله ای که برای رزمندگان و جانبازان زخمی در حالی دیدم که کل بدنم سوخته بود وحشت کردم. با قطار ما و بقیه مجروحان را به شهرهای پشت جبهه منتقل کردند.

در اینجا می خواهم از قشری بگویم که هیچگاه به آن توجه نشد و شاید می گفتند باید کارشان را انجام دهند و این ها وظیفه شان است اما پرستاران قشر مظلومی بودند که از فرشتگان هم معصوم تر بودند و این ها فوق العاده بودند و من می توانم بگویم هرگز نمی توانیم زحماتشان را جبران کنیم زیرا این ها با جان و دل کار می کردند دلسوزی آن ها مادرانه، خواهرانه بود. دلسوزانه کار می کردند من ترکش به نخاعم خورده بود که متاسفانه هر روز بدتر می شدم و با عمل درش آوردند اما فراموش نمی کنم در سوله ای بودم که در اهواز و  متعلق به بیمارستان طالقانی بود وقتی پرستار حدودا 23 یا 24 ساله برای تمیز کردن زخم هایم آمد به او گفتم خودم می توانم و این در حالی بود که گردنم و صورتم به شانه سمت راستم چسبیده بود و اصلا نمی توانستم حرکت کنم اما صورتم با آن زخم ها بسیار وحشتناک شده بود و هرکار می کردم نمی توانستم اما دلم نمی آمد او را اذیت کنم که خودش دلش راضی نشد و آمد مرا تمیز و مرتب کرد و رفت و بعد از آن نیز صبح که برخواستم دیدم لباس هایم تمیز و مرتب شسته و اتو شده روی صندلی کنارم گذاشته شده باور کنید فرشتگانی بودند که بال نداشتند.
 
خانواده تان از رفتنتان به جبهه راضی بودند؟
- خیر؛ ما مادرهایی داشتیم که سر سوار شدن به اتوبوس اعزام التماس می کرد و گریه می کرد که بچه اش را نبرند به جبهه و یا اصلا نباید خبر دار می شدند. مادر من هم مثل بقیه اما خب من رفتم.

 

 

بنظر شما عراق چطور با آن همه تجهیزات نتوانست در برابر رزمندگان ایرانی مقاومت کند و خرمشهر از آنها پس گرفته شد؟
- نمیدانم والله، خرمشهر را خدا آزاد کرد. رزمندگان وسیله بودند. از طرفی از کل جمعیت آن زمان که حدود 36 یا 37 میلیون نفر بودند حدود یک میلیون آن به جبهه رفتند. ما تجهیزاتمان هم خیلی خیلی کم بود به شما گفتم که ادوات جنگی مان کم بود. ماشین برای جابه جایی نیروها گاهی نبود و با کمپرسی ما را جابه جا می کردند دیگر خودتان بدانید وضعیت چگونه بود، بنظر من خداوند می خواست به همه بگوید اگر کسی بندگی من را خالصانه کند من او را در میان مردم سرافراز می کنم و این فرد امام خمینی(ره)بود. او بندگی خداوند را خالصانه به جا آورد و خداوند این پیروزی ها را نصیب کرد.

چقدر پس از مجروحیت تان فهمیدید که خرمشهر آزاد شده است؟
- در قطار خبر فتح و پیروزی خرمشهر به گوشم رسید و آن موقع خیالم راحت شد. دو شب و یک روز تقریبا طول کشید. دوم خرداد من مجروح شدم و سوم خرمشهر آزاد شد.

شما بعد از مجروحیت تان هم به جبهه رفتید؟!
- بله، بعد از مدتی به جبهه رفتم باز هم و جریان مجروحیتم را فراموش کرده بودم با اینکه درد داشتم و سمت راست صورتم و یا روی سمت راست بدنم نمی توانستم بخوابم.

از خاطراتتان بگویید!
- هر چه دارم از لطف خداست و من به تکلیفم عمل کردم هیچوقت ترس باعث خلل در کارم نشد. گرچه بارها ترسیدم. من در جبهه حداقل سه بار مُردم نه اینکه مجروح شده باشم، ترس بدتر از مرگ است و هرکس هم جای من باشد قطعا می ترسید من مرگ را با چشم هایم دیدم.


یکی همین بار که مجروح شدم در آتش قرار گرفته بودم و از سوختن زیاد بدنم جمع شده بود و پس از خاموش شدن آتش باز شدن بدنم از هم را خودم حس می کردم.
بار دیگر در پاسگاه زید بودیم، با لودر کار می کردم شبانه آرپیجی دقیقا آمد طرف پیشانی ام، رنگ از رویم رفته بود لال شده بودم و قالب تهی کردم و آن ها ما را می دیدند و کمین کرده بودند من روی سکوی۱۰۶بودم پایم را روی گاز برداشته بودم و می خواهم بگویم ترس اینگونه است. گلوله آرپی جی از کنارم رد شد و به پشت سرم برخورد کرد و به خیر گذشت.
بار سوم در چیت یا ماسه روان بودیم و کار کردن در شب خیلی سخت بود و گفتیم صبح شروع می کنیم و صبح شروع کردیم و سرگرم کار شدیم یک رفیق داشتم کنار خاکریز ایستاده بود و هی داشت اشاره می کرد بیا و من نمی دانستم چه می گوید اینقدر گفت که خسته ام کرد به ناگهان اشاره کرد بالای سرم وقتی برگشتم و دیدم تا هلی کوپتر عراقی بلند شده و میخواهد ما را بزند، بیل لودرم پر از خاک بود میخواستم خالی کنم موشک زد و زیر بیلم رد شد اگر بیلم پایین بود حتما من را می زد و همان جا نیز  مرگ را حس کردم.

 

 

اسامی چندتن از هم رزمانتان را بگویید.
- شهید خداکرم ترک، شهید محمد افراسیابی، دکتر رسول نعمتی زیارتی، حاج اکبر صابری، مهندس ابراهیم سبحانی، اکبر زارعی و واقعا بقیه را به یاد نمی آورم.

کلام پایانی:
- تشکر از شما، ما چیزی جز سرافرازی خاکمان نمی خواهیم.
از شما و نشریه وزینتان سپاسگزارم.





کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
1402/03/03 - 15:16
0
1
درود. جناب مجاهد به حق مجاهدی است که خلوص نیت را در عمل نشان داده و گفتارش به جان و دل می نشیند. دیگر اینکه جامعه امروز ما به چنین انسان های ارزشمندی بسیار نیازمند است.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • گشت و گذار دختران جوان در تهران 100 سال قبل (+عکس)
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • شگفت‌انگیزترین «دوربین‌های جاسوسی» تاریخ؛ از پاکت سیگار تا رادیو! (+عکس)
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اسرائیل را چه باید؟
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • .: لیلادانا حدود 3 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 4 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 4 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 5 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 8 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 8 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 10 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...