کد خبر: 17 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 30 آبان 1391 - 17:18
زیبا پیکره های شهر
پیشینه هنر پیکره سازی در ایران

 هزاره ها پیش از هر کجای دیگر گیتی، در سرزمین ایران، شاخه های گوناگون هنر شناخته شده و زینت افزای زندگی مردمان بوده است تا جایی که گفته اند: «هنر نزد ایرانیان است و بس»  

 

 هزاره ها پیش از هر کجای دیگر گیتی، در سرزمین ایران، شاخه های گوناگون هنر شناخته شده و زینت افزای زندگی مردمان بوده است تا جایی که گفته اند: «هنر نزد ایرانیان است و بس»  [ این پاره را به بزرگ توس نسبت داده اند ولی در شاه نامه نیست و اگر هم در برخی نسخه ها باشد از افزده هاست.]

کمبود اسناد و منابع معتبر در بررسی هنر ایرانی در دوره های مختلف تاریخی و ما قبل تاریخ از سویی و دست برد و نابود سازی اسناد و مدارک در طول زمان از سوی دیگر موجب ناشناس ماندن تاریخ تمدن، هنر، علم و ادب ایرانیان شده است؛ ولی هر از گاهی بیرون آمدن اثری هنری از دل خاک پر اسرار به مانند بیرون آمدن مِهر جهان افروز از پشت ابر کدرِ تزویر، گستره ای از تاریخ، علم و هنر را درخشان می کند (پیکره ها، اسکلت ها، مُهرها و ظرف های بیرون آورده از سیلک، هرسین، شهرسوخته، تپه یحیی، جیرفت، شوش، تنگ بلاغی و...) اما متاسفانه این اشیای ماندگار و گران بها به شیوه های گوناگون از ایران خارج شده و در موزه های خارجی به نمایش در می آید ولی خوشبختانه مناطق بسیاری هنوز ناشناس مانده یا کاوش آن ها متوقف شده که در دل خاک بودن این اشیای با ارزش و آیینه ی درخشان فرهنگ و هنر ایران مایه ی سعادت است و یادگاری برای آیندگان.

     پیکره سازی یکی از رشته های هنری است که به دلیل سه بعدی و قابل لمس بودن اشیای ساخته شده بسیار موثرتر و قابل درک بیشتر است. پیکر یا حجم با موادی همچون سنگ، گل پخته، استخوان، چوب، فلز و ... ساخته می شود و دوام و ماندگاری بیشتری از دیگر هنرها دارد (عالی ترین و قدیمی ترین نمونه در ایران پیکره ای کوچک از استخوان بر روی دسته ی چاقویی است که در تپه های سیلک کاشان پیدا شده و در موزه ی ایران باستان نگهداری می شود)؛ در آثار کشف شده در جای جای ایران از شهر سوخته در شرق تا دره ی هرسین در غرب و از تپه یحیی در شمال تا جیرفت و شوش در جنوب، پیوند میان زندگی و هنر به خوبی آشکار است و مجسمه هایی از فلز (مردی درحال نیایش به دست آمده در شوش و مردی درحال انبار کردن غله از جنس سنگ یافت شده در شوش) نشان این هنر و قدمت آن در ایران است.

     فاصله ی پیکره های هنری و تزیینی با ابزار و ادوات سنگی و فلزی لازمه ی زندگی، بسیار کم است و هنر و زندگی را به هم پیوند می دهد.

با دیدن آثار کشف شده در تمدن شهرهای باستانی (کوره های ذوب مس در سیلک مربوط به شش هزار سال پیش)، اشیای سفالی و سنگی کشف شده در دره ی هرسین کرماشان مربوط به هشت هزار و پانصد سال پیش (مقایسه کنید با تمدن مصر که آخرین دست آورد کشف شده در آن جا مربوط به چهار هزار و پانصد سال پیش است یا تمدن یونان که مربوط به دو هزار و هشت صد سال پیش است)، نتیجه می گیریم که سابقه ی تمدن در ایران چندین هزار سال بیش از دیگر جاهای دنیاست و این غیر از تاریخ روایی و اسطوره های مشترک آریاییان است که می توان گفت گویای تاریخی بیش از بیست الی سی هزار ساله است.

    آثاری مربوط به چهار هزار سال پیش از جنس مفرغ (ترکیبی آلیاژی از مس، روی و قلع) در سرزمین لرستان کشف شده  که هنر و زندگی را پیوند می دهد؛ این اشیا از قبیل دهنه و لگام اسب، ادوات جنگی قدیم و تن و پیکره هایی است که نشان از باورها و اعتقادات مردم آن روزگاران دارد و همچنین آثاری زرّین از تپه های «مارلیک» و «زیویه» به دست آمده که در ردیف زیباترین آثار هنری جهان به شمار می آید (آثار نامبرده در موزه های رضا عباسی و ایران باستان قابل دیدار است).

        هنر نوشتار و نگاره گری و منتهی شدن به پیکره و پرتره سازی در میان اقوام باستان از چین تا مصر رواج داشته و در این میانه ایران در قلب تمدن های پیشین و بر تارک این قله ی رفیع فروغ و درخشش غیر قابل انکاری دارد؛ از سنگ نبشته ها و کنده کاری های نمادین شوش، پاسارگاد گرفته تا نقش های سمبولیک و هیاکل بالدار و سرستون های کاخ های پارسه (تخت جمشید) و چون در دوره ی هخامنشی بخش وسیعی از دنیای آن روزگار زیر نفوذ ایران بوده و تابع حاکمیت مرکزی پارس، هنر ایرانی ( خط، نگارگری، پیکره سازی و پیکرتراشی) به آن ممالک برده شده و قوام یافته، سپس به نام آن مردم و از طریق آثار دیگر به ایران بازگشته است؛ همچون علم پزشکی و نجوم که منشا آن ایران و دانشگاه «گندی شاهپور» بوده ولی بعدها به نام مصری ها و رومی ها به دیگر ملل دنیا معرفی شده است یا هنر سفال سازی که در تاریخ به مصر منسوب است ولی چرخ های سفال سازی مربوط به هشت هزار سال پیش (سه هزار سال قبل از مصر) در دره ی هرسین کرماشان کشف شد و همه ی محاسبات را بر هم زد تا سرانجام همه ی پژوهندگان بر اساس آثار سفالینه ی مکشوفه در سرزمین ایران اذعان کردند که منشا هنر سفال سازی سرزمین ایران است.

  داستان پیکره های مشکی شهر:

    پیکره سازی و هنر مجسمه را نیز به رومیان نسبت می دهند اما پیکره هایی مانند «بز بالدار» از جنس زر و یا ریتون های طلا و نقره مربوط به مادها و هخامنشیان نشان می دهد که این داستان هم در ایران پیشینه ای طولانی داشته و ساختن مجسمه از سنگ و سفال و سپس انواع فلز و چوب در دوره های گذشته تا کنون مرسوم بوده است تا این که سر و کله ی کودکان سیاه رینگ به دست در شهر برازجان پیدا شد و سپس کلاغان دایناسور نمای در میدان سنگی به چمن نشستند و زبان های طنز و مطایبه را باز کردند. این  طنزها همه شیرین و قابل تحمل بود تا این که دو هفته ی گذشته شخصی در هفته نامه ی وزین اتحاد جنوب نوشته بود این کلاغ ها را تا آمدن مهمان های نوروزی جمع کنید تا مهمان ها به شهر مان نخندند! این دیگر سخنی غیر کارشناسانه و غیر قابل تحمل  بود و از آن عزیز می پرسم از کجا می دانید که مهمان ها از این پیکره ها خوششان نمی آید؟ و خنده و شادی را بر لبان خود و کودکانشان نمی نشاند؟ و آرزوی داشتن چنین کلاغ هایی را به دلشان نمی آورد؟ شما تا چه حد به هنر و سبک این آثار و رنگ آن ها آگاهی و اطلاع دارید؟ و آیا می دانید که این هنر (پیکره فلز) در تمام دنیا به رنگ سیاه است؟ رنگ و سبک این هنر مکمل هم است و آیا رابطه ی کلاغ و شهر را می دانید؟

آری اگر با چشم سر این نوجوانان رینگ به دست و یا کلاغ ها و هر پیکره ای را نگاه کنیم شاید چیزی از مفاهیم و منظورها در نیابیم ولی باید بدانیم که هنر فرّه ای است، ایزدی و پیوند دهنده ی جسم با جان و خاک به افلاک، هنر بعد جسمانی ندارد و برای فهم ما خاکیان به ابعاد و اشکال در می آید ولی ذات هنر «اهورایی» است چه در کلمه و کلام باشد و چه در نگاره و صوت و پیکره؛ اگر بخواهم نمونه ها و مصداق هایی بیان کنم «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» پس فقط به یک مورد از کلام بلند بالای پیر گنجه بسنده می کنم.

« اگر در دیده ی مجنون نشینی/ به غیر از خوبی لیلی نبینی// تو کَی دانی که لیلی چون نکویی است/ کزو چشمت همین بر زلف و رویی است// تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز/ تو چشم و او نگاه ناوک انداز // تو مو بینی و مجنون پیچش مو/ تو ابرو، او اشارت های ابرو // دل مجنون ز شکر خنده، خون است/ تو لب می بینی و دندان که چون است // کسی کاو را تو لیلی کرده ای نام/ نه آن لیلی است کز من برده آرام //.

   نوجوانان رینگ به دست که متاسفانه همین اعتراض های غیر کارشناسانه باعث شده با دخالت نابجا در سبک هنری، رنگ آن ها را طلایی  کنند و از شیوه ی هنر به دور شود، علاوه بر این که یک دوره ای از بازی های پیشین را به نمایش می گذارد طرز ایستادن و صحبت کردن و قرار و مدار مسابقه و نشان دادن افقی دور دست و فاصله ی بعید از جایی که ایستاده اند را نمایش می دهد و این آینده نگری و قدرت تصمیم گیری، مصاحبت و معاشرت را بین کودکان زنده می کند؛ جا دارد که مربیان و معلمان اجتماعی و دیگر رشته ها در صورت امکان دانش آموزان را به دیدار این مجسمه ها ببرند و می توان یک دنیا حرف و سخن در روابط انسانی و آداب معاشرت با توجه دادن بچه به این کار هنری برایشان طرح کرد و بیان نمود. رنگ آن ها و یا هر پیکره فلزی دیگر در دنیا سیاه است و این هیچ ارتباطی با جنوب و پوست سوخته ی جنوبی ها ندارد؛ این هنر در آمریکا و اروپا و یا هر کجای دیگر ایران با این رنگ است و ابهّت آن به این رنگ یا می توان گفت بی رنگی است.

     کلاغ های میدان سنگی در ظاهر چون بزرگتر از کلاغ هستند دایناسور را که هیچ بشری و هیچ گاه ندیده بیاد بعضی ها می آورد. پیکره ها چه انسان و یا دیگر موجودات بزرگتر از طبیعت شان یا کوچک تر از طبیعت ساخته می شوند. کلاغ که دیگر سیاه است یعنی علاوه بر ویژگی سبکی، طبیعت کلاغ شهری نیز همین است. این پیکره ها نیز مفاهیم و منظورهایی با خود دارند؛ طرز ایستادن، نگاه رو به آسمان یکی ( کلاغ سمت شمال)، نوک زدن به زمین ( کلاغ سمت غربی) و راست ایستادن و به گوش بودن دو تای دیگر به نظر یک نوع حرکات موزون و نیایش گونه را به نمایش می گذارد و یک داستان محلی قدیم را به ذهن و خاطر تداعی می کند که پیشینیان می گفتند: بعد از برداشت خرما و « مُخ برون »  کلاغ ها از سرحد (مناطق سرد سیر بر می گردند و چون فصل بهار که کوچ کرده بودند نخل ها ثمر داشته ولی حالا از ثمر نخل ها خبر ی نیست، بنابراین در میان نخل ها می چرخیدند و با آواز و قار قار می خوانند. « قار قار کو پنگشه»  و بلبل ها که شاهد خرما برون بوده اند ؛ پاسخ داده  «آدمکی/ داس کُلَکی/ زنبیلکی/ برید و برد/ برید و برد/ ....

   همین جا از مهندس بنافیان  هنرمند تحصیل کرده ی رشته ی گرافیک و انیمیشن که خالق چنین آثار هنری برای شهر خود هستند و آن طور که شنیده ایم در نقاشی و مجسمه سازی بردها و موفقیت های جهانی فراوانی نیز دارند مراتب سپاس و تشکر را به جای آورده و از خداوند بزرگ آرزوی موفقیت و سرافرازی برایشان داریم. همچنین از هنرمند فرهیخته جناب آقای بحرینی به خاطرساختن دیگر مجسمه و پیکره های سطح شهر و این که از سال های پیش زحمت زینت افزایی شهر را به دوش می کشند و همچنین دیگر هنرمندان در این راستا که نام گرامی شان را به ویر ندارم کمال تشکر به عمل می آید.

   از ارزش این هنرمندی ها همین بس که زبان بحث و گفتگوی هنری را در مجالس و محافل باز می کند و خنده و شادی را برای بزرگ و کوچک به ارمغان می آورد و اگر انتقادی هم باشد در راستای سازندگی و بهتر شدن و بر اساس علم و آگاهی چه بهتر. مطلب را با پاره ای از شعر زیبای زنده یاد «سهراب» پایان می بریم: «من نمی دانم/ که چرا می گویند، اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست/ و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست/ گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟/ چشم ها را باید شست، جور دگر باید دید»

 

 منابع:

1.     تاریخ هنر در ایران ـ ایران محمدی

2.     هشت کتاب ـ  سهراب سپهری                                            

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/17