کد خبر: 163992 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 08 تير 1401 - 09:00
اختصاصی اتحاد خبر/ سرویس ادبیات حماسی
شاهنامه و اوستا (۱۳)

اتحادخبر-یعقوب فولادی تنگستانی: افراسیابِ تورانی منوچهر را در طبرستان محاصره می‌کند. هر دو خواهانِ آشتی می‌شوند و منوچهر از افراسیاب درخواست می‌کند که به اندازهٔ یک تیر پرتاب از خاکِ او را به وی برگرداند. افراسیاب این درخواست را می‌پذیرد. آرش، پهلوانِ ایرانی، انجامِ این مهم را بر عهده می‌گیرد. او همهٔ نیرو و وجود خود را با یادِ سرزمینِ ایران به تیر می‌بخشد...

 

دکتر یعقوب فولادی تنگستانی:


افراسیابِ تورانی منوچهر را در طبرستان محاصره می‌کند. هر دو خواهانِ آشتی می‌شوند و منوچهر از افراسیاب درخواست می‌کند که به اندازهٔ یک تیر پرتاب از خاکِ او را به وی برگرداند. افراسیاب این درخواست را می‌پذیرد. آرش، پهلوانِ ایرانی، انجامِ این مهم را بر عهده می‌گیرد. او همهٔ نیرو و وجود خود را با یادِ سرزمینِ ایران به تیر می‌بخشد. تیر سپیده‌دم رها می‌شود تا سرانجام غروب در سرزمینِ بلخ در کنارِ جیحون بر درختِ گردویی می‌نشیند و مرزِ ایران و توران مشخص می‌گردد. از آرش دیگر چیزی باقی نمانده بود؛ چون او هستیِ خود را برای ایران به تیر بخشیده بود.

همان‌گونه که در بالا آمد آرش تیراندازِ نامدارِ ایرانی است که در روزگارِ منوچهرشاه با پرتابِ تیری از البرزکوه به سوی کرانهٔ جیحون مرزِ ایران و توران را نشانه‌گذاری کرد. در تیریَشتِ اوستا از آرش و داستانِ او یاد شده و رفتنِ «تیر/ تشتَر»، ایزدِ باران، به سوی دریای فَراخ‌کَرت به شتابِ تیرِ او مانند شده است. نامِ او در اوستا «اِرِخْشَ» و صفتِ او «خْشُویْوی ایشو» (سخت‌کمان، دارای تیرِ تیزرو) و در پهلوی «شِپاک تیر» و در فارسی «شیواتیر» و «کمانگیر» ضبط شده است. اوستا کهن‌ترین منبعِ ایرانی است که در آن اشاره به تیراندازیِ آرش شده و نامِ آن قهرمان آمده است: «تِشْتَر، ستارهٔ رایومَندِ فَرّه‌مَند را می‌ستاییم که شتابان به سویِ دریایِ فَراخ‌کَرت بتازد، چون آن تیرِ در هوا پرّان که آرشِ تیرانداز – بهترین تیراندازِ ایرانی- از کوهِ اَیرْیوخْشوثَ به سوی کوهِ خوانْوَنتْ بینداخت. آنگاه، اَهوره‌مَزدا بدان دمید و امشاسپندان و مهرِ فراخ‌چراگاه –هر دو- آن تیر را راهی پدید آوردند. اَشَیِ نیک و بزرگ و پارِندِ سبک‌گردونه، با هم از پی آن روان شدند تا هنگامی که آن تیرِ پرّان بر کوهِ خوانْوَنتْ فرود آمد و در خوانْوَنتْ به زمین رسید (اوستا، تیریَشت، بند 6 و 38).

در شاهنامه چندین بار از «آرش» نام برده شده و به تیرافکنیِ او اشاره شده است. برای نمونه، هنگامی که از پادشاهیِ اشکانیان و سرسلسلة آنها سخن می‌گوید:


بزرگان که از تخمِ آرش بُدند،
دِلیر و سبکسار و سرکَش بُدند،
به گیتی به هر گوشه‌ای‌بر یَکی
گرفته ز هر کشوری اندکی


همچنین در بخشِ پادشاهیِ «خسروپرویز» وقتی خسرو و بهرامِ چوبین به یکدیگر می‌رسند و به گفتگو و مشاجره می‌پردازند، از زبانِ بهرام می‌شنویم:


برافرازم اندر جهان داد را!
کنم تازه آیینِ میلاد را!
من از تخمهٔ نامورآرشم!
چو جنگ آورم آتَشِ سرکَشم!

اینها نشان از آن دارند که گردآورندگانِ خداینامه، تدوین‌کنندگانِ شاهنامهٔ ابومنصوری و خودِ فردوسی این داستان را می‌شناختند. پرسشی که پیش می‌آید این است که چرا داستانِ به این زیبایی، حَماسی و شورانگیزی در شاهنامه نیامده است؟! آیا فردوسی این داستان را نادیده گرفته و واردِ شاهنامه نکرده است یا اینکه در منبعِ وی نبوده است؟



دیدگاه‌های گوناگونی از پژوهشگران در رابطه با این پرسش می‌بینیم. گروهی بر این باورند که این داستان در منبعِ فردوسی نبوده است؛ در حالی که پژوهشگرانی چون مجتبی مینوی، مهرداد بهار و سجّاد آیدنلو معتقدند که داستانِ آرش در شاهنامهٔ ابومنصوری بوده و فردوسی آن را حذف کرده است.
در خصوصِ بودن یا نبودنِ این داستان در منبعِ فردوسی به غُرَرُ أخبارِ ملوکِ الفُرسِ و سِیَرِهُم ثعالبی که با شاهنامهٔ فردوسی از یک منبعِ مشترک (شاهنامهٔ ابومنصوری) بهره برده‌اند، نظر می‌افکنیم. ثعالبی در موردِ سودای افراسیاب برای تسخیرِ ایران می‌گوید روایت بسیار است و به آن در سه جا اشاره کرده؛ در پادشاهیِ منوچهر، پس از مرگِ منوچهر و در پادشاهیِ زوِ تهماسب که داستانِ آرش و تیر افکندنِ او را هم در روایتِ اول و هم سوم (در اینجا به طورِ مفصّل) آورده است؛ اما خود به روایتِ سوم اعتقاد دارد و آرش را در زمانِ منوچهر نمی‌داند؛ بلکه آن را از رویدادهای پادشاهیِ زوِ تهماسب برمی‌شمارد (ر.ک: ثعالبی، 1385: 49 و 60). تردیدِ ثعالبی به وجودِ داستانِ آرش در پادشاهیِ منوچهر و رأیِ وی بر بودنِ این داستان در پادشاهیِ زوِ تهماسب نشان می‌دهد که داستانِ آرشِ کمانگیر در شاهنامهٔ ابومنصوری نبوده است و او از منابعِ دیگری که در دست داشته آن را دیده؛ ولی روایت‌ها متفاوت بوده‌اند. روایتِ اول را شاید از طبری/ بلعمی گرفته؛ روایتِ دوم را احتمالاً از شاهنامة ابومنصوری گرفته باشد و روایتِ سومش، یعنی داستانِ آرش در زمانِ زوِ تهماسب، را از بُنْدَهِش یا اخبار الطوالِ دینوری. اینها نشان از آن دارند که این داستان در شاهنامهٔ ابومنصوری نبوده و به پیروی از آن نیز وارد شاهنامه نشده است.

با توجه به آنچه گذشت داستانِ آرشِ شیواتیر در منبعِ فردوسی نبوده است که احتمالا" به خداینامهٔ ساسانی برمی‌گردد. در موردِ نبودِ این داستان در خداینامه خطیبی می‌گوید اگر قرار بود داستانِ تیرافکنیِ آرش در شاهنامه جای می‌گرفت، محل آن می‌بایست در پادشاهیِ زو باشد (ر.ک: خطیبی، 1396: 150 – 149). وی در ادامه به این نتیجه می‌رسد که شاید پس از شکل‌گیریِ داستانِ منوچهر با حضورِ عناصرِ تازه‌واردِ خاندانِ سام و بدونِ آرشِ کمانگیر، داستانِ تیرافکنیِ آرش را، به دلیلِ شهرتِ فراوانِ آن، در پادشاهیِ زو قرار داده باشند؛ اما چنانکه از روایاتِ گوناگون و آشفتهٔ منابع در پادشاهیِ زَو پیداست، این داستان در جایگاهِ جدید هیچگاه ثبیت نشد (پیشین: 153 – 152).


تورج دریایی دلیلِ کمرنگیِ آرش در حماسة ملیِ ایرانیان را این می‌داند که اسپهبَد بهرامِ چوبینه که خود از خاندانِ مهران و ری مرکزِ خاندانِ او بود، آرش را به عنوانِ نیای خود اعلام کرده و بر علیه خاندانِ ساسان به پا خواسته و در برابرِ شاهِ ایرانشهر حقّانیّتِ اسطوره‌ایِ خود را بیان کرده بود (ر.ک: دریایی، 1392: 169 – 168)؛ بنابراین هنگامِ تدوینِ خداینامه، داستانِ آرش را از آن حذف می‌کنند.
کهریزی می‌گوید آرش مردِ مقدّسِ قومِ پارت است. پس نشانی از آیینِ دیگر دارد و در میانِ موبدانِ زردشتی بیگانه است؛ چون او به هیچ وجه از جملة فرّه‌مندان یعنی خدا-شاهان یا پهلوان-شاهان نبوده است. طبیعی است روایتِ پهلوانیِ او در خداینامه‌ها که متونِ آیینی و دینی هستند، نیامده باشد (ر.ک: کهریزی، 1391: 165 – 159).

بر بنیادِ آنچه در بالا گذشت دلیلِ نبودنِ این داستانِ پرآوازه در شاهنامه نمی‌تواند دست بردنِ فردوسی در منبعِ خود و حذفِ آن باشد؛ بلکه داستانِ آرش به این دلیل در شاهنامه نیامده که در خداینامه و به پیروی از آن شاهنامهٔ ابومنصوری (منبعِ فردوسی) نبوده است؛ چون با ورودِ خاندانِ سام به حَماسهٔ ملّی و دربارِ منوچهر یا شورشِ اسپهبَد بهرامِ چوبین بر علیه خاندانِ ساسانی؛ سکوتِ خداینامه و در نتیجه محدود شدنِ آن دربارهٔ آرش روی داده است. این هم می‌تواند باشد که با ورودِ خاندانِ زال به پادشاهیِ منوچهر و تغییرِ روایتِ این بخش، داستانِ آرش به پادشاهیِ زَوِ تهماسب انتقال می‌یابد؛ ولی در زمانِ خسروپرویز به دلیلِ اختلافِ خاندانِ ساسان و خاندانِ مهران که خود را از نژادِ آرش می‌دانستند؛ و همچنین اختلافاتِ آیینیِ پارتیان و ساسانیان، این داستان از خداینامه حذف شده است.

سرچشمه‌ها


- اوستا (1391). گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، تهران: مروارید.
- ثعالبی، عبدالملک‌بن محمّد (1385). شاهنامهٔ ثعالبی در شرحِ احوالِ سلاطینِ ایران، ترجمهٔ محمود هدایت، تهران: اساطیر.
- خطیبی، ابوالفضل (1396). «چرا آرشِ کمانگیر در شاهنامه نیست؟»، نامهٔ فرهنگستان، شمارة 61، صص 161 – 143.
- دریایی، تورج (1392). «آرشِ شواتیر که بود؟»، بخارا، شمارهٔ 95 و 96، صص 176 – 167.
-فردوسی، ابوالقاسم (1396). شاهنامه، پیرایشِ جلال خالقی مطلق، دورهٔ چهارجلدی، تهران: سخن.
- کهریزی، خلیل (1391). «غیبتِ آرشِ کمانگیر در شاهنامه»، ادب‌پژوهی، شمارهٔ 21، صص 169 – 141.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/163992