امروز: جمعه 31 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 18 خرداد 1401 - 09:28
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)

اتحادخبر: معصومه محتشمی:تکِ هوا شکسته بود. آفتاب داشت بی رمق می­شد و باد گلمبو خور کن افتاده بود تو کوچه­ها. ابرها گاهی این پهلو، آن پهلو می­شدند و چند قطره باران که می­ریخت، بوی خاک می­پیچید تو مشام و ده.احمد خیره شد به چشم­های منیژه که ناشیانه سرمه­شان کشیده بود و موهایش که بوی سرخی می­داد و روی فرقش دو جا می­شد. پیراهن شال ویل ماشکی تنش بود ...

 

داستان/ خونی که مرد

 

  

معصومه محتشمی:


تکِ هوا شکسته بود. آفتاب داشت بی رمق می­شد و باد گلمبو خور کن افتاده بود تو کوچه­ها. ابرها گاهی این پهلو، آن پهلو می­شدند و چند قطره باران که می­ریخت، بوی خاک می­پیچید تو مشام و ده.


احمد خیره شد به چشم­های منیژه که ناشیانه سرمه­شان کشیده بود و موهایش که بوی سرخی می­داد و روی فرقش دو جا می­شد. پیراهن شال ویل ماشکی تنش بود و چادری گل مخملی توی دستش گرفته بود.


هیکل نحیف احمد فرو رفته بود توی ویلچر و چشمهایش میخ شده بود روی قرص صورت ماه که لم داده بود گوشۀ آسمان و سیاهی شب را می­خورد. منیژه روسری­اش را گره زد و چادرش را انداخت روی سرش و بالش را چپاند زیر بغل.

صدای نی انبان همسایه تو گوش­ها یزله می­رفت و همه را می­کشاند سمت خودش. حیاط چراغانی بود و نور زرد و قرمزش توی چشم­ها می­رفت و می­آمد و خون سیاه گوسفند رو چهارچوب در مرده بود.

هوا پاییز بود و زن­ها توی اتاق عروس گَل بسته بودند و بیت می­خواندند و نفس عروس را گرفته بودند. منیژه ویلچر احمد را گوشه­ای خلوت پشت به دیوار، تکیه داد و رفت توی زن­ها.


شانه­های نی­انبان­زن چپ و راست و صورتش پُر و خالی می­شد و آهنگ بندری­اش قبله و کهباد خشم را سینه کرده آورده بود سمت خودش.

دعوت شده و نشده یکی بودند. دست­های زمخت تنبک زن بالا و پایین می­رفت و سرش توی هوا بود و می­چرخید و چشم­هاش سیاه و سفید می­شد.

مردی تکه­های خرد شدۀ سانچۀ یخی را می­انداخت تو لیوان­های استیل و شربت ویمتو می­ریخت روی آن. بوی برنج و قیمه تهِ حیاط را شلوغ کرده بود. جوانی، سینی به دست آمد سمت احمد: «خوش اومدی!»


احمد لیوان خنک شربت را گرفت و قبل از آن که حرفی بزند؛ جوان رفته بود و بچه­ها دوره­اش کرده بودند.

چند نفر وسط گود، بندری می­رفتند. شانه­هایشان می­لرزید و دست و پاشان جفتک می­انداخت و چشم­هایشان کلاپیسه می­شد و سر و چانه­شان سقف آسمان بود. احمد توی خودش بود و با گذشته­اش ور می­رفت.

صاحب خانه آمد سمتش و ویلچرش را راند سمت جمعیت و راه را برایش باز کرد. نگاه احمد تو دست و پای رقاص­ها می­چرخید که ناگهان میخ­کوب شد: «خودشه، خود بی همه چیزشه!».


مرد، پا برداشت. کمرش را خم و راست کرد و ده انگشتش را لرزاند. احمد روی تخت خوابیده بود. باد نرم پنکۀ رومیزی کله را می­رقصاند.

نم هوا نشسته بود روی سقف کله و شکمش را آویزان کرده بود. احمد روی لحاف خوابیده بود و صدای خُرخُرش پوست شب را می­خراشید.

صدایی حس کرد و به پهلو شد. چشم­هایش را بست و دو دستش را توی هم گره زد. صدایی حس کرد و به پهلو شد. چشم­هایش را بست و دو دستش را تو هم گره زد. و دوباره همان صدا. منیژه از خواب پرید: «گمونم چیزیه مرد!» احمد بلند شد نشست.


مرد تکانی بندری به شانه­هایش داد و لوله تفنگ را چسباند به کمر احمد. کمر کله خم شد و شکم آویزانش صاف ایستاد.

منیژه خواست جیغ بکشد که مرد گلنگدن را کشید: «صدات در بیاد، ماشه رو کشیدم.»، فقط طلاهات می­خوام.

مرد صورتش را تراشیده بود و موهای فرفری بلندش سایه انداخته بود روی چشمهایش. منیژه خشکش زده بود. زبانش چسبیده بود به سقف دهانش و تکان نمی­خورد. حرف زدن یادش رفته بود. مثل لال­ها هَبَ هَبَ می­کرد. رنگش شبیه آدمی که خونش را کشیده باشند؛ سفید بود.


احمد دست گذاشت روی قلبش: «بی ناموس، چلوندی رو زن و خونه مردم» حرفش تمام نشد و مرد با قنداق تفنگ کوبید تو کمرش.

هر ضربه تنبک، قنداق تفنگی بود که روی گُردۀ احمد فرود می­آمد. جوانی، داماد را روی دوشش گذاشت و زن­ها کل کشیدند.

احمد دست گذاشت روی کمرش. دردی پشتش دوید و تا نوک پایش تیر کشید. منیژه زد زیر گریه: «تو رو به حق ابالفضل...» مرد لوله تفنگ را چسباند به تن منیژه.

منیژه بی اختیار دستش را دراز کرد چند النگوی پهن کویتی دستش بود و دستش رعشه گرفته بود و می­لرزید.

داماد روی دوش مردم بود و مرد یزله می­رفت و تفنگ را رو به احمد حمایل کرده بود. بعد انگشتان منیژه را گرفت و پیچ داد و النگوها را کشید: «لامصب، تکون نمی­خورن.»

دست منیژه خون مال بود و پوستش رفته بود و احمد دراز افتاده بود.

مرد که شربت ویمتویی خورد تو حیاط همسایه صدایی آمد و ترسید. سرش را برگرداند. احساس خطر کرد و دوید سمت در. منیژه سر گذاشت به جیغ. نی­انبان­زن می­زد و احمد، بی جان افتاده بود.


سفره را که انداختند، نی­انبان­زن نمی­نواخت و تنبک­زن سیگار دود می­کرد و احمد روی تخت بیمارستان تازه به هوش آمده بود. پاهایش حس نداشت. مهمان­ها پای سفره بودند. مرد را که گرفتند؛ احمد لقمه­ای توی دهانش گذاشت و نی­انبان­زن که شروع کرد، احمد گوشۀ خانه کز کرده بود و اخبار می­دید. منیژه چای دم کرده بود و گذاشته بود جلو احمد و زل زده بود به صورتش.

احمد توی اخبار بود و حواسش می­چرخید پیِ چند جوان که چشم­هایشان را سیاه کرده بودند و چند پاکت به ردیف جلوشان چیده شده بود.

منیژه، آرام آب دهانش را قورت داد: «این چند تا بیچاره رو میگیرن؛ کار درست میشه؟ پس اون کله گندهاش چی؟»

احمد غرق بود و حواسش با منیژه نبود. صدای تنبک شلیک می­شد توی گوشش و خونش لوله می­شد می­ریخت توی حلقش.

درد خون­مال شدن دست منیژه تو دست مرد، رگ غیرتش را می­برید. دلش می­خواست فراموشی می­گرفت و هیچ چیزی به یاد نمی­آورد.

نی­انبان­زن ­رفت بین رقاص­ها و سر و کولش را خم و راست کرد و سرِ شب را برید. منیژه، حبه قندی گذاشت توی نعلبکی و سُر داد جلو احمد: «اون بی وجدان هم که عفو خورده» «چطور قاضی قبول کرده؟»


احمد حرفی نداشت، ویلچرش را راند سمت در حیاط. خون سیاه گوسفند روی زمین مرده بود.

 

 

 



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» معرفی کتاب [بيش از 4 سال قبل]
» لبخندهای پشت ماسک [بيش از 4 سال قبل]
» داستان/ جنگ [بيش از 3 سال قبل]
» داستان/ طعم هیاهو [بيش از 3 سال قبل]
» عناصر داستان کوتاه [بيش از 3 سال قبل]
» داستان عدل از صادق چوبک [بيش از 3 سال قبل]
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 3 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/01/30
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/30
  • بازسازی اساسی پاسگاه‌های پلیس راه استان بوشهر
  • ادعاها درباره حمله اسرائیل به ایران / ساقط کردن چند ریزپرنده در آسمان اصفهان
  • مصرف این صیفی همه کمبودهای بدن و ویتامین ها را جبران می کند/ تنظیم آنی فشار و قند خون
  • ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد
  • رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور وارد استان بوشهر شد
  • پتروشیمی پردیس حامی مهمترین رویداد بین المللی در حوزه تاب آوری انرژی
  • حضور کشتی گیران استان بوشهر در مسابقات بین المللی جام شاهد
  • معماری شهر آفتاب بوشهر متناسب با نمای بومی اجرا می‌شود
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • .: افسری حدود 7 ساعت قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 11 ساعت قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 3 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 4 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 6 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 6 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 7 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 8 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 10 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 11 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...