اتحاد خبر _ بانو بوشهری /برازجان: آدم باید دردش را پیش اَهلش بگوید. پیش سینهسوختهی آن کار . پس فکر کردی برای چه برایت نامه مینویسم؟ که دردم را میدانستی دردت به سرم. حتی اگر پُست نمیشود. حتی اگر نمیخوانی. به من میگویند، تِمِ عاشقانههای نامهات را بیشتر کن. سیاستِ فامیلزده را قلم بگیر . یا این قدر غمگین ننویس،یا... آنها چه میدانند ...
بانو بوشهری /برازجان:
آدم باید دردش را پیش اَهلش بگوید. پیش سینهسوختهی آن کار . پس فکر کردی برای چه برایت نامه مینویسم؟ که دردم را میدانستی دردت به سرم. حتی اگر پُست نمیشود. حتی اگر نمیخوانی.
به من میگویند، تِمِ عاشقانههای نامهات را بیشتر کن. سیاستِ فامیلزده را قلم بگیر . یا این قدر غمگین ننویس،یا... آنها چه میدانند چه بر دلم رفته است که تنها شمّهای از آنها به نامهها سرازیر میشود.
کِی بیاید که نامهی پُست شده بنویسم. که از خودمان حرف بزنیم. تو از آن سفر مشهدت بگویی، از دانشجوهات، همکارها، از شیوهی صحیح یا غلطِ آموزش و پرورش در ایران ، از مهاجرت که در لیستِ برنامههایت بود،از..
حالا این نامههایی که پُست نمیکنم شدهاند همراز . شدهاند عصایِ ثانیههای سوگواری .
قول بده باران و سرما که اُفتاد بیایی برویم ایرانگردی و چندتایی جای دیدنی را ببینیم. شهرکُرد، کرمانشاه،اصفهان. شیرازِ همیشه عاشق.
زبانم نمی چرخد بگویم، ولی ترسم از این است که تا خدا در دلت اندازد که بر ما گذری کنی داغِ بیآبی، آبادانی را از زایندهرود و کارون و جان را از طبیعتِ بیصاحب و بیمسئول گرفته باشد.
میبینی که؟ محیط زیست هم دارد مثل اقتصادمان فدای بینمازی و کاهلی ما در اَدای فرایض دینی میشود.
حالا یک چیزی بگویم بخند.آن طور که پیداست توی کتابهای درسی لباس تنِ دهقان فداکار کردهاند. یک زیرپیراهن سفید ، که از لُختی درش آورده باشند. خنده نداشت؟ راست هم میگویی. ولی خب لابد گوشه چشمی به طرح صیانت داشتهاند. صیانت از فضای مجازی. صیانت از ریزعلیِ فداکارِ قصه..
دارم به چاپ کتاب بعدیام فکر میکنم. و بیاُمیدی دارد مرا میکُشد. که چشم میانِ آدمهای به ردیف نشستهی جشن رونمایی بچرخانم و نباشی.
میگذارمش برای بهار. بهار مناسب است برای آمدن.خوب است؟ میآیی؟
پُستچیها نمیدانند چه نامههایی که گوشهی دفترهای خاطرات،خاک خوردند و اقبالِ خوانده شدن نداشتند. مثل همین نامهی بیمقصد، که پُست نمیشود و نمیخوانیاش.
سرنوشت این نامه هم به صندوقِ زرد پُست نرسید و من همچنان مینگارمت.
این نامه به تاریخِ اول آذر است.اولِ آذری که ندارمت.