اتحادخبر-یعقوب فولادی تنگستانی: «ایرانشهر» (در فارسیِ میانه Ērānšahr)، به معنای سرزمینِ ایرانیان، محدودهٔ جغرافیاییِ شاهنشاهیِ ساسانی و نامِ کشورِ ایران در آن دوران است. مرزهای ایرانشهر از رودِ آموی (جیحون) است تا فرات که در واقع دیدِ صحیحِ ایرانی همین است؛ در آن دوره دنیای ایرانی از آمودریا (جیحون) تا فرات میباشد و کسانی که در آنجا هستند...
یعقوب فولادی تنگستانی:
«ایرانشهر» (در فارسیِ میانه Ērānšahr)، به معنای سرزمینِ ایرانیان، محدودهٔ جغرافیاییِ شاهنشاهیِ ساسانی و نامِ کشورِ ایران در آن دوران است. مرزهای ایرانشهر از رودِ آموی (جیحون) است تا فرات که در واقع دیدِ صحیحِ ایرانی همین است؛ در آن دوره دنیای ایرانی از آمودریا (جیحون) تا فرات میباشد و کسانی که در آنجا هستند دارای یکسری ابعادِ فرهنگیاند.
واژۀ ایران در پارسیِ باستان به صورتِ Ariya و در اوستایی Airya به معنیِ نژاده، شریف و اصیل است که در اوستا و سنگنبشتههای هخامنشی به مردمِ سرزمینِ ایران گفته شده است. در اوستا «اَیرْیَنَ» (Airyana) به معنیِ سرزمینِ اَیرْیَهها (آریاییها) نامی است که آریاییها (نیاکانِ ایرانیانِ کنونی) پس از کوچ به سرزمینِ فعلی بدان دادهاند. واژهٔ اوستاییِ Airya در زبانِ پارتی Aryan و در پهلویِ ساسانی Ērān شده است. «شهر» (فارسیِ میانه: Šahr) به معنیِ قلمرو، ناحیه، بخش، فرمانروایی، پادشاهی و کشور؛ در دورهٔ ساسانیان بیشتر در معنیِ کشور به کار میرفته است به طوری که هم در متونِ پهلوی و هم دورهٔ اسلامی این واژه در معنای کشور آمده است. در داستانِ حماسیِ یادگارِ زریران میبینیم: «اُ پس جاماسپِ پیشینیان سردار زود اندرون اندر شود اُ به گشتاسپشاه گوید که: از ارجاسپ خیونانخدای دو فرسته (فرستاده) آمد که اندر همهٔ شهر (= کشور) خیونان از ایشان هژیرتر نیست» (یادگارِ زریران، 1387: 46).
«ایرانشهر» نخستینبار در سنگنبشتهٔ شاهپورِ اولِ ساسانی در «کعبهٔ زرتشت» به کار رفته است که با توجه به این سنگنبشته به مفهومِ ایرانشهر و پهنۀ آن پی میبریم. سنگنبشتۀ شاهپورِ اول استانهای گوناگونِ شاهنشاهیِ ساسانی را اینگونه نشان میدهد: «...من (شاپور، شاهنشاهِ ایران و انیران)... خداوندگارِ ایرانشهرم و این شهرها را دارم: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، اربایستان، آتورپاتکان، ارمنستان، ویروزان، سگان، آلان، بلاسگان، تا به کوههای قفقاز و دروازههای آلبانیا، و همۀ کوهِ پدیشخوارگر، ماد، گرگان، مرو، هرات و همۀ ابرشهر، کرمان، سیستان، توران، مَکران، پردنه، هند، کوشانشهر تا به پیشاور و تا به کشگر، سُغد و به کوههای تاشکند، و در آن سوی دریای عمان» (دریایی، 1388: 15). این نام در دورهٔ ساسانی به طورِ رسمی و فراگیر به کشورِ ایران اطلاق میشود و در سنگنبشتهها، متونِ دینی، جغرافیایی، تاریخی و... به معنای کشورِ ایران و سرزمینِ ایرانیان به کار رفته است. برای نمونه:
در بُندَهِش آمده است: «از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدنِ ایشان دُشدینی و دُشخواهی را، از کیان نیکودینی و از دینبُرداران آزرم و فرابرده و گریزان شد و شود» (بُندَهِش، دیباچه: بند 2)؛ یا معراجنامهٔ ارداویرافنامه: «اهریمنِ گجسته اسکندرِ یونانیِ مصرنشین را گمراه کرد که با ستمگران و نبرد و بیماری به ایرانشهر آمد» (ارداویرافنامه، فصلِ یک: بند 3) و در متنِ تاریخیِ کارنامهٔ اردشیرِ بابکان میبینیم: «بکارنامهٔ اردشیرِ پاپکان ایدون نوشته بود که: پس از مرگ الاسکندر ارومی ایرانشهر را دو صد و چهل کدخدای بود» (کارنامهٔ اردشیرِ بابکان، 2537: 166).
پس از سقوطِ ساسانیان فرهنگِ «ایرانی بودن» و «ایرانشهر» باقی میماند و ادامه مییابد. با توجه به کتابِ تاریخِ سیستان مشخص است که «ایرانشهر» را برای ایرانِ پس از اسلام نیز به کار میبردهاند: «تا محمّد واصل یقین شود که من از بهرِ دوستی جُستن و موافقتِ او کردم، تا دل با من یکی کند که او بزرگترین کسی است به ایرانشهر و خراسان...» (تاریخِ سیستان، 1392: 228). در شاهنامه نامِ کشورِ ایران به صورتِ ایران و ایرانزمین آمده و به این دلیل که ایرانشهر در وزنِ متقارب نمیگنجد، برای هماهنگ شدنِ آن با وزنِ شاهنامه، فردوسی آن را به شکلِ «شهرِ ایران» آورده است:
چو کاووس در شهـرِ ایران رسید
زِ گردِ سپه شد هوا ناپدید
برآمدهمی تا به خورشید جوش
زن و مرد شد پیشِ او با خروش
همه شهرِ ایـران بیاراستند
مَی و رود و رامشگران خواستند
جهان سربسر نو شد از شاهِ نو
از ایران برآمد یَکی ماهِ نو
(فردوسی، 1396، جلد اول: 233)
سرچشمهها
- ارداویرافنامه. (1394). حرفنویسی، آوانویسی: فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار، تهران: معین.
- بُندَهِش. (1395). گردآورنده: فَرْنْبَغ دادَگی، گزارنده: مهرداد بهار، چاپ پنجم، تهران: توس.
- تاریخِ سیستان. (1392). به تصحیحِ محمّدتقی بهار (ملکالشعراء)، چاپ سوم، تهران: معین.
- خالقی مطلق، جلال. (1381). سخنهای دیرینه، به کوششِ علی دهباشی، تهران: افکار، صص 192-185.
- دریایی، تورج. (1388). شهرستانهای ایرانشهر، آوانویسی، ترجمهٔ فارسی و یادداشتها: تورج دریایی، ترجمة شهرام جلیلیان، چاپ اول، تهران: توس.
- دوستخواه، جليل (1391). یادداشتهای اوستا، ج 2، چاپ شانزدهم، تهران: مروارید، ص 937.
-فردوسی، ابوالقاسم. (1369). شاهنامه، پیرایشِ جلال خالقی مطلق، جلدِ اول، تهران: سخن.
- کارنامهٔ اردشير پاپکان، (2537)، ترجمة صادق هدايت، تهران: سازمانِ انتشاراتِ جاويدان.
- یادگارِ زریران. (1387). متنِ پهلوی با ترجمهٔ فارسی و آوانویسی از یحیی ماهیار نوابی، تهران: اساطیر.