کد خبر: 153371 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 27 مهر 1400 - 09:30
اختصاصی اتحاد خبر/ سرویس ادبیات حماسی
شاهنامه و اوستا (۱۲)

اتحادخبر-یعقوب فولادی تنگستانی: ضحّاک در اوستا اَژی‌دَهاکَ، در پهلوی اَزدهاگ و در فارسی اژدها و ضحّاک، یکی از شخصیّت‌های رازآمیز و بسیار پیچیده در اساطیر و تاریخِ ملّیِ ایران است و داستانِ او در شاهنامه از مشهورترین داستان‌های حماسهٔ ملّیِ ایرانیان می‌باشد. در موردِ چیستی و چونیِ ضحّاک نمی‌توان مستقیم رأی بر این داد که او یک شخصیّتِ اسطوره‌ای یا...

یعقوب فولادی تنگستانی:

ضحّاک در اوستا اَژی‌دَهاکَ، در پهلوی اَزدهاگ و در فارسی اژدها و ضحّاک، یکی از شخصیّت‌های رازآمیز و بسیار پیچیده در اساطیر و تاریخِ ملّیِ ایران است و داستانِ او در شاهنامه از مشهورترین داستان‌های حماسهٔ ملّیِ ایرانیان می‌باشد. در موردِ چیستی و چونیِ ضحّاک نمی‌توان مستقیم رأی بر این داد که او یک شخصیّتِ اسطوره‌ای یا تاریخیِ واحد است؛ بلکه باید ضحّاک را مانندِ «رستم» و «افراسیاب» یک حجمِ اسطوره‌ای دانست؛ زیرا رد پای او را در چندین جا و چندین سرچشمه می‌توان پی گرفت و دید: در اساطیرِ هندوایرانی، اوستا، ایرانِ پیش از تاریخ، تاریخِ ساسانیان و هجومِ تازیان. در زیر به طورِ بسیار مختصر به روندِ شکل‌گیریِ شخصیّتِ ضحّاک می‌پردازیم:
ضحّاک نخست در ذهن و باورِ آریاییان به صورتِ عینی و دارای تجسمِ فیزیکی نبوده؛ بلکه نیرویی بد و شر که ساختهٔ اهریمن است؛ بنابراین این نیروی اهریمنی وجودِ فیزیکی نداشته است. سپس این نیروی پلید در باورِ ایرانیان ماهیّتِ عینی می‌گیرد و به شکلِ اژدهایی نیرومند و پلیدِ سه‌پوزهٔ سه‌کلّهٔ شش‌چشم در می‌آید. در اوستا فریدون این‌گونه از آناهیتا می‌خواهد که او را بر ضحّاک پیروز گرداند: «ای اَرِدْویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر اَژی‌دَهاکَ سه‌پوزهٔ سه‌کلّهٔ شش‌چشم، آن دارندهٔ هزارگونه چالاکی، آن دیوِ بسیار زورمندِ دُروج، آن دُروَندِ آسیب‌رسانِ جهان و آن زورمندترین دُروجی که اَهریمن برای تباه کردنِ جهانِ اَشَه به پَتیارگی در جهانِ اَستومَند بیافرید پیروز شوم و دو همسرش سَنگْهَوَک و اَرِنَوَک را که برازندهٔ نگاهداری خاندان و شایستهٔ زایش و افزایش دودمانند از وی بربایم» (اوستا، آبان یَشت، کردهٔ هفتم: بند 34). نزدِ هندوان نیز این اسطوره را در ماهیّتِ فیزیکی به همین شکل می‌بینیم و «ویشوَه روپَه» همانندِ اَژی‌دَهاکَ اژدهایی سه‌کلّه است که گاوها را می‌رباید. بعدها با قیامِ بومیان‌ِ ایران بر علیه آریاییان، ویژگی‌هایی از بومیان را به ضحّاک می‌دهند. با تجاوز و حملهٔ یکی از شاهان و حکوت‌های غربِ ایران (آشور) به داخلِ فلاتِ ایران، ویژگی‌های آن شاه را نیز می‌گیرد. با قیامِ مزدکِ بامدادان در دورهٔ ساسانی ویژگی‌های مزدکی نیز به اسطورهٔ ضحّاک وارد می‌شود و با هجومِ تازیان به ایران، این شخصیّت ویژگیِ عربی و تازی به خود می‌گیرد و فردی پلید و خونخوار از سرزمینِ سوارانِ نیزه‌گذار (عربستان) می‌شود به گونه‌ای که در ادبیاتِ پهلوی، که آبشخورِ شاهنامه است، اَزدهاگ مردی تازی است که به ایران می‌تازد، بر جمشید چیرگی می‌یابد و پس از هزار سال فرمانرواییِ اهریمنی، سرانجام فریدون بر او می‌شورد، او را شکست می‌دهد و در کوه دماوند به بند می‌کشد.

همان‌گونه که در نوشتارهای پیشین گفتیم ساختارِ اصلیِ شاهنامه هم در فُرم و هم در محتوا از اوستا گرفته شده است. بر همین اساس با رجوع به اوستا به بسیاری از سازه‌های داستان ضحّاکِ شاهنامه می‌توانیم پی ببریم و پشتوانهٔ اسطوره‌ای و رواییِ آن را دریابیم. در ادامه نکاتی از این داستانِ شاهنامه را با تکیه بر اوستا نشان خواهیم داد.
اژدهای سه‌کلّهٔ سه‌پوزهٔ شش‌چشمِ اوستا در شاهنامه به ضحّاک با دو مارِ رُسته بر دوش تبدیل می‌شود:
دو مارِ سیاه از دو کتفش برُست
غمی گشت و از هر سوی چاره جُست
(فردوسی، داستانِ جمشید، ج1: 27)
مارها یادآورِ اژدها هستند و سرِ ضحّاک با دو مار به همراهِ چشم و پوزهٔ آنها روی هم می‌شود همان سه‌کلهٔ سه‌پوزهٔ شش‌چشمی که در اوستا می‌بینیم.

خویشکاریِ اَژی‌دَهاکَ در اوستا پلیدی، تباه کردنِ پاکی و جهانِ راستی است. در شاهنامه نیز ضحّاک جهان را به آشوب می‌کشد:
سراسر زمانه بدو گشت باز
برآمد برین روزگاری دراز
نهان گشت کردارِ فرزانگان
پراکنده شد نامِ دیوانگان
هنر خوار شد جادوی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دستِ دیوان دراز
به نیکی نبودی سخن جز به راز
(فردوسی، داستانِ ضحّاک، ج1: 29).

در اوستا «سَنگْهَوَک» و «اَرِنَوَک» که برازندهٔ نگاهداریِ خاندان و شایستهٔ زایش و افزایشِ دودمان هستند، همسرِ اَژی‌دَهاکند. این دو زن در شاهنامه «شَهرناز» و «اَرنَواز» می‌شوند که خواهران/ دخترانِ جمشیدند و همانندِ اوستا فریدون آنها را از ضحّاک می‌گیرد و به همسریِ خود در می‌آورد.

نامِ ماده‌گاوی که در شاهنامه فریدون را شیر می‌دهد «بَرمایه» است. در اَرت یَشت زرتشت از گاوی به نامِ «بَرِمایَونَ» می‌گوید: « هنگامی که تورانیان و نوذریانِ تیزتک، از پیِ من بتاختند، من خود را در زیرِ پایِ وَرزای به نام «بَرِمایَونَ» پنهان کردم» (اوستا، اَرت یَشت، کردهٔ دهم: بند 55). شاید میانِ «بَرمایه» شاهنامه و «بَرِمایَونَ» اوستا پیوندی باشد!

وقتی آفریدون در شاهنامه به جنگِ ضحّاک می‌رود، هنگامِ رسیدن به اروندرود کشتی‌بانی که نمایندهٔ ضحّاک بود به دستورِ آفریدون عمل نمی‌کند و کشتی برای او و یارانش نمی‌آورد. در آبان‌یَشتِ اوستا همین صحنه را می‌بینیم، با این تفاوت که در اوستا نامِ کشتی‌بان و مجازاتی که پس از نافرمانی بر او رفته، آمده است: «پااوْروَ کشتیران‌ِ کاردان هنگامی که فریدون، پهلوانِ پیروزمند، او را همچون کرکسی در هوا به پرواز واداشت اَرِدْویسوَر اَناهیتا را ستود...» (اوستا، آبان یَشت، کردهٔ شانزدهم: بند 61).

مشاور و پیشکارِ ضحّاک شخصِ زیرکی به نامِ «کُنْدْرَوْ» است که در شاهنامه یک ریشه‌شناسیِ عامیانه برایش آورده شده و گفته چون راه رفتنش کُند بوده، کُنْدْرَوْ نام گرفته است:
چو کشور ز ضحّاک بودی تهی
یکی مایه‌ور بُد بسانِ رهی
که او داشتی تخت و گنج و سَرای
شگفتی به دل‌سوزگی کدخدای!
ورا کُنْدْرَوْ خواندندی به نام
به کُندی زدی پیشِ بیداد گام
(فردوسی، داستانِ ضحّاک، ج 1: 43).
در اوستا گرشاسپِ نَریمان به درگاه آناهیتا پیشکش می‌کند و از او می‌خواهد که بر گَنْدَرِوَ پیروز شود: «ای اَرِدْویسوَر اَناهیتا! ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر گَنْدَرِوَ زرّین‌پاشنه در کرانهٔ دریای پرخیزابِ فَراخ‌کَرت پیروز شوم» (اوستا، آبان یَشت، کردة دهم: بند 38). باید گفت کُنْدْرَوْ همان دیوِ «گَنْدَرِوَ» اوستا است که پتیاره‌ای اهریمنی است و گرشاسپ او را از پای در می‌آورد که صورتِ تحول‌یافتهٔ آن در شاهنامه ثبت شده (مولایی، 1385: 35-26)

پس از پیروزیِ فریدون بر ضحّاک، در شاهنامه آمده است که فریدون می‌خواست ضحّاک را بکشد؛ ولی سروش به او می‌گوید این کار را نکن و ضحّاک را در دماوند به بند بکش. در دینکَرد نیز همین موضوع را می‌بینیم: «این نیز پیداست که: فریدون خواست اَژی‌دَهاک را بکشد. اورمَزد گفت که: اکنون مکُش، چه این زمین پر از خرَفستَر شود» (دینکَردِ ششم، بند ب: 4).

نکتة دیگری که از متونِ پهلوی درمی‌یابیم این است که دو برادرِ فریدون که در شاهنامه «کتایون» و بَرمایه» نام دارند. در متونِ پهلوی این دو برادر «کتایون» و «برمایون» هستند که در شاهنامه به ضرورتِ وزن به صورتِ «برمایه» آمده است.

فریدون پس از اینکه بر تخت می‌نشیند به گردِ جهان می‌گردد و در جایی به نامِ «کَر جهان‌گوش» نشستگاه خود را می‌گذارد:
از آمل گذر سویِ تَمّیشه کرد
نشست اندر آن ناموربیشه کرد
کجا کَر جهان‌گوش خوانی‌همی
جز این نیز نامش ندانی‌همی
(فردوسی، داستانِ فریدون، ج 1: 53).
برخی شاهنامه‌پژوهان پیشنهاد داده‌اند که «کَر جهان‌گوش» به تصحیحِ قیاسی «گَر چَهارگوش» شود (ر.ک: مولایی، 1393: 119-108)؛ چون صورتِ فارسیِ نامی است که در اوستا «وَرِنَ چَثرَ گئوشَ» به معنی وَرِ چهار گوش است (اوستا، وندیداد، فَرگَرد یکم: بند 18) که زادگاهِ فریدون و محلِ قربانی کردنِ اوست. با توجه به این نکته متوجه می‌شویم که فریدون تختگاهش را در زادگاهِ خود قرار داده است.

نکته‌ای که در پایان باید افزود، این است که عده‌ای گمان می‌کنند فردوسی نامی عربی (ضحّاک) برای اَژی‌دَهاکَ اوستایی یا اژدهاگ متونِ پهلوی برمی‌گزیند که نفرتِ ایرانیان از تازیان را بیشتر کند؛ اما شواهدِ متن‌شناسی این نظر را رد می‌کند؛ زیرا ثعالبی که هم‌زمانِ فردوسی است و حتی متونِ قبل از ثعالبی و فردوسی، چه فارسی و چه عربی، از ضحّاک نام برده‌اند. مثلاَ ابونُواس (196 – 133 ه.ق) در قصیدهٔ خود از ضحّاک گفته است. بنابراین نامِ «ضحّاک» خیلی پیشتر از فردوسی، حتی قبل‌تر از شاهنامهٔ ابومنصوری به او داده شده است.
بر بنیادِ آنچه در بالا گذشت، ضحّاک در باورِ آریاییانِ هندوایرانی اهریمنی پلید و خرابکار بوده که ماهیّتی ذهنی داشته است؛ سپس شخصیّتِ فیزیکی می‌گیرد و همینطور که تاریخِ آریاییانِ ایرانی به جلو می‌آید، ویژگی‌های رفتاری و ظاهریِ این شخصیّت پیچیده‌تر می‌شود و از آن اَژی‌دَهاکَ دنیای اسطوره به پادشاهی به نامِ ضحّاکِ ماردوش، با همان خویشکاری و مؤلفه‌های ظاهری، در دنیای حماسه تبدیل می‌شود. حجمِ اسطوره‌ایِ پیچیده در قالبِ یک انسان که نمادِ فرمانرواییِ یک فاتحِ بیگانه (در سنّتِ جدیدتر تازی و احتمالاً در سنّتِ کهن‌تر آشوری) می‌شود. با پیگیریِ داستانِ ضحّاکِ شاهنامه در اوستا، علاوه بر اینکه بسیاری از پیچیدگی‌ها و ابهاماتِ شاهنامه روشن می‌شود به پشتوانهٔ سُتُرگ و کهنِ این داستان و اسطوره نیز پی می‌بریم.

سرچشمه‌ها


- اوستا(1391)، گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، تهران: مروارید.
- دینکرد، (1394)، کتابِ ششم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
- فردوسی، ابوالقاسم (1396)، شاهنامه، پیرایشِ جلال خالقی مطلق، تهران: سخن.
- مولایی، چنگیز (1385)، « کُندرو یا کَندرو؟»، صص 35-26.
- ___ (1393)، «کُر جهان گوش» یا «گَر چهارگوش»؟، صص 119-108.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/153371