امروز: سه شنبه 28 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 10 مهر 1400 - 09:30
اختصاصی/ قدرت مظاهری نویسنده کتاب "آدم های فراموش"در گفتگو با اتحاد خبر:

اتحادخبر-سانازدانشگر: قدرت مظاهری نویسنده دشتستانی که به قول خودش رئالیست و خیلی کنجکاو و حساس به اوضاع و احوال روز است. وی که کتاب اولش رمانِ "آدم های وارونه" بود و بعد از اون کتاب قصه "سفر به سرزمین گاز" را نوشت؛ اکنون "آدم های فراموش" را راهی بازار کتاب نموده است. به همین بهانه با او به گفتگویی متفاوت نشستیم...

اتحادخبر-سانازدانشگر: قدرت مظاهری نویسنده دشتستانی که به قول خودش رئالیست و خیلی کنجکاو و حساس به اوضاع و احوال روز است. وی که کتاب اولش رمانِ "آدم های وارونه" بود و بعد از اون کتاب قصه "سفر به سرزمین گاز" را نوشت؛ اکنون "آدم های فراموش" را راهی بازار کتاب نموده است. به همین بهانه با او به گفتگویی متفاوت نشستیم...

 

قدرت مظاهری متولد 1350 در شهرستان دشتستان و علاوه بر کار نویسندگی سه کتاب که تاکنون از وی منتشر شده است در حوزه مطبوعات و رسانه نیز فعال بوده و مقالات و مطالب طنز و جدی متعددی از وی به چاپ رسیده است. 

مظاهری همچنین در حوزه هنر فعالیت های قابل توجهی داشته و چند مورد کارگردانی و فیلم سازی را تجربه کرده است.

 


سلام، یه معرفی کوتاه از خودتون داشته باشید.
-سلام به شما و همه‌ی دوستایی که خواننده‌ی این گفتگو هستن. من قدرت مظاهری هستم.


نه به این کوتاهی!
- قدرت مظاهری هستم. متولد 1350 دشتستان و ... مینویسم. کافیه!؟


خودتون چی فکر میکنید؟
- فکر میکنم کافی باشه. ببینید ساناز خانم، توی بحث معرفی، فکر میکنم مخاطب دنبال این نیست که نویسنده چه شکل و شمایلی داشته باشه. چن سالش باشه. کجایی باشه و حالا چیکار میکنه. من خودم اینجوری ام. یه کتاب رو که ورمیدارم و شروع میکنم به خوندنش، اگه بهم چسبید، دنبال باقی کارای اون آدم هم میرم. کاری هم ندارم کجاس، چیکار میکنه، چطوری راه میره و ذائقه ی غذاییش چیه مثلاً. همین که یه مقاله، یادداشت یا کتابیش چسبید بهم، دنبالش میکنم.


خب، اینم یه برداشت جالبه ... بریم سراغ کتاب خودتون. آدم های فراموش. چرا؟ چرا آدم های فراموش!؟
- زود نرفتید سراغ کتاب!؟


سؤال دیگه ای باید میپرسیدم!؟
- خب، من هنوز معرفی نکردم خودمو!

 

ای بابا ... خودتون همین الآن گفتید معرفی نیاز نیس!
- من؟ من کی گفتم معرفی نیاز نیس؟ من میگم اون جور معرفی که باب شده توی مصاحبه ها، یه جورایی کلیشه ای شده و دیگه نمی چسبه به مخاطب. این که من چه مدرکی دارم و چن کلاس سوادم هست و کجاها رفتم و با کیا بودم و... منظورم اینجور سؤالاس. معرفی فکری و ذهنیتی فرق میکنه با اون نوع معرفی که رایج شده اخیراً متأسفانه. منِ نویسنده نیومدم توی آتلیه که بخوام فیگور بگیرم و قیافه مو نشونِ مخاطب بدم. قیافه و شکل و شخصیت من توی نوشته هامه. من _ منِ نویسنده‌ی نوعی_ فکرامو سر هم میکنم و تو قالب یه مقاله، یادداشت، نووِل یا رمان میآرم رو کاغذ. خواننده بدون پیش داوری یا پسداوری ظاهری از قیافه، خودش میتونه افکارسنجی کنه و ببینه این یارو با این حرفایی که زده، میتونه آدمِ مورد علاقه اش باشه یا نه.

 

خب، پس همونجوری که میگید، معرفی کنید خودتون رو.
-باشه. من قدرت مظاهری هستم. بشدت رئالیست و خیلی خیلی خیلی کنجکاو و حساس به اوضاع و احوال روز. حوادث و خبرای دنیا رو دنبال میکنم و درونمایه و ایده ی اصلی نوشته هام رو از همون خبرا میگیرم در واقع. سعی میکنم تخیل کمتری رو وارد اصلیت موضوع کنم تا به واقعیت نزدیکتر باشه و اصالت موضوع حفظ بشه.


بریم حالا؟

- کجا!؟


سراغ کتاب تون.
- آها، آره ... خب، چی بود سؤال تون؟ آها، چرا آدم های فراموش؟ بذارید یه اعتراف کوچیک کنم که دوس دارم خواننده ی داستانم از همون اول بتونه یه حدسایی درباره‌ی کلّیت اون بزنه. اینکه با چه فضایی قراره روبرو بشه، چه شخصیتایی رو باید آشنا بشه باهاشون، چه وقایعی رو باید انتظار بکشه و کلّاً اینکه فارغ از تعلیق داستانی، دوس دارم خواننده هم مث نویسنده، یه جورایی به کشف و شهود برسه.

 

نگفتید!
- چی رو؟


چرا آدم های فراموش!؟
- خب، همه‌ی ما توی زندگیامون فکر میکنیم روزا و شبامون بطور روتین و منظم و معمول پیش میره و هر لحظه که بخوایم و اراده کنیم، ذهنیات گذشته و حال و آینده، پیش رومونه. یه لحظه فکر نمیکنیم که ممکنه یه شب بخوابیم و صبح که پا میشیم، ذهن مون یه لوح سفیدِ سفید باشه که هیچی توش نیس دیگه. مث این هاردای کامپیوتر. که یه باره هنگ کنه و همه چی ازش بپره بیرون. یه ضربه، یه جابجایی یا یه قطع و وصل آنیِ برق میتونه کل دیتاهاشو پاک کنه و یه هارد و حافظه‌ی خالی بده بهت. آدم های فراموش میخواد همینو بگه. اینکه اگه یه روز هاردت خالی شد، اگه یه روز هاردای همه‌ی دوستات و نزدیکات و همشهریات و کل آدمای دنیا پاکِ پاک شدن و دیگه هیچ ذهنیتی از هیچ زمان و مکانی نموند توی اونا، تکلیفت با خودت چیه! با خودت، با اطرافیانت، با دنیات.



مث همین پاندمی کرونا ویروس.
- دقیقاً. ببینید، یه اپیدمی از یه شهر کوچیک توی یه  کشور بزرگ شروع میشه. اولش هم اپیدمی نیس حتی. یه نفر مبتلا میشه و کم کم سرایت میکنه به خونواده اش و دوستاش و همکاراش و یه باره کل اون شهر درگیرش میشن. همه فکر میکنن خب، یه اپیدمی اومده توی یه شهر کوچیک دوردست و زودی هم برطرف میشه لابد. ولی ظرف یه ماه یا کمتر یا بیشتر، از حالت اپیدمی میآد بیرون و تبدیل میشه به یه پاندمی. یه پاندمی گسترده و فراگیر که کل دنیا رو درگیر خودش میکنه.


و آدم های فراموش ..‌.
- شرح یه پاندمی جهانی هس که بجای اینکه مث ویروس کرونا، ریه و سیستم تنفسی و گوارشی رو تحت الشعاع آسیبای خودش قرار بده، یه راست میره سراغ مغز و مرکز خاطرات آدما رو مختل میکنه. همه‌ی چیزایی رو که اونجان، محو و نابود میکنه. مث یه آدم ناوارد که وارد یه کلاس درس بشه و همه‌ی چیزایی رو که معلم نوشته رو تخته سیاه و گفته کسی دس نزنه بهشون تا ساعت بعد توضیح شون بده، این بابا، تخته پاک کن رو ورداره و همه شون رو پاک کنه. صِرف پاک کردن رو میگم. فارغ از اینکه معلمه باشه توی اون کلاس دیگه یا نه.


متوجهم ... و اونم از یه جای کوچیک شروع میشه.
- دقیقاً. اصلاً همه‌ی اتفاقای خوب و بد جهان، همیشه یه نقطه‌ی شروع دارن و بعدش تسرّی پیدا میکنن به تموم دنیا.

 

اتفاقای خوب!؟
-اومدنِ یه مصلح جهانی، یه پیامبر، یه فیلسوف، یه اختراع و اکتشاف جدید که بتونه کمک کنه به آدما. مث همین کشف واکسن کرونا مثلاً. اینا اتفاقای خوب هستن.


و فراموشی ... اتفاق خوبیه یا بد؟
- ببینید، کامو توی طاعون، خودِ "طاعون" رو چیز مخوفی تلقی میکنه. یونسکو "کرگدن" شدن و ساراماگو "کوری" رو هراسناک توصیف میکنن ولی آدم های فراموش، خودِ خواننده رو به قضاوت وامیداره که ته تهِش با خودش روراستی کنه و ببینه حاضره توی همچنین شرایط آخرالزمانی قرار بگیره یا نه.

 

دچار آلزایمر بشه یعنی!؟
- آلزایمر، نسیان، فراموشی یا حالا هرچی که اسم میذارن روش. آدم های فراموش رو که ورق بزنید، یه مقدار که برید جلو، دوس دارید تجربه کنید اون شرایطو. خودِ من که اینجوری ام.


چرا این روایت؟ منظورم اینه که چرا به این سمت رفتید؟ فراموشی!
- چن سال پیش که داشتم آدم های وارونه رو می نوشتم، ...


کتاب اول تون را می گویید؟
-بله، رمان اولم "آدم های وارونه" بود که هف هش سال پیش اومد بیرون و اتفاقاً پرمخاطب هم شد. یه رمان سیاسی اجتماعیه که میتونه یه جور مردم‌شناسی معاصر هم قلمداد بشه.


از دیدِ شما !
- البته که از دیدِ من هس. سلایق و برداشتا متفاوت ان و طبعاً هر کسی میتونه زاویه‌ی دید خودش رو داشته باشه.

 

و دیگه !
- دیگه!؟


کتاب دیگه ای هم داشتین؟
- یه کتاب قصه‌ی کودکان هم نوشتم برای مقطع سنی کودک و نوجوان که یه جور معرفی یه جغرافیای خاص از کشوره.


میشه بپرسم کجا؟
- اسم قصه "سفر به سرزمین گاز"ه. فکر کنم از اسمش پیداست که معرفی کجا میتونه باشه.

 

عسلویه.
- دقیقاً.


برگردیم به آدم های فراموش. چه مدت زمان برد نوشتن اش؟
- خب، پیرنگ اولیه و درون‌مایه‌ی داستان، ده دوازده سالی بود که ذهنمو درگیر خودش کرده بود. دو سه بار هم شروع کردم ولی نیمه کاره موند و رفتم سراغ کارای دیگه مث نمایشنامه و فیلمنامه ولی شروع پاندمی کرونا، یه تلنگر زد بهم که داره دیر میشه. یکی دو ماه بعد از شیوع کرونا شروع کردم و حدوداً یه سال طول کشید تا با ویرایشای نهاییش تموم شد و رفت زیر چاپ.


ممیزی، چیزی...
- کمتر از آدم های وارونه. آدم های وارونه پنج شیش بار رفت و برگشت خورد از ارشاد ولی آدم های فراموش فقط دو بار.


و موارد ممیزی...
- مهم نبودن زیاد. فکر کنم بعضی چیزای مهمتر رو ندیده بودن توی کتاب. میدونید، فکر میکنم ممیزا هم آدمایی مث خودِ ماها هستن که بخاطر اینکه نشون بدن به رئیسا و بالادستیاشون که مثلاً حواس شون هس به همه چیز، مجبورن گاه گداری یه کلمه، جمله یا پاراگراف رو بالا پایین کنن توی یه کتاب که اثبات کنن وجود و حضورشون رو.


من ممیزی میکنم، پس هستم!
- دقیقاً...


کجا می نویسید معمولاً ؟ و چه موقع؟ صبح، عصر، شب؟
- ترجیح میدم زمانای مرده رو زنده کنم. زمانایی که انگار پِرتی و اضافات عمرمون هستن و هیچ کاری نمیکنیم توی اون وقتا. قبل از خواب، دقایقِ بعد از خواب، رو صندلیای انتظار یه مطب، توی صف نونوایی و  آرایشگاه و اینجور وقتا و اینجور جاها. شاید باورتون نشه که بگم من کل آدم های فراموش رو توی اتوبوس نوشتم. شرایط کاری من اینجوریه که هر روز از خونه تا محل کار رو باید دو ساعت توی سرویس باشم. خیلی از همکارام استراحت میکنن، فیلم میبینن یا با گوشیاشون مشغولن. من این زمان مرده رو تبدیل کردم به یه زمان زنده برای نوشتن.


و لذت میبرید.
- مطمئناً. مطمئناً لذت میبرم. کسی مجبورم نکرده بنویسم. وقتی مینویسم، یه لذت زایدالوصف میبرم که گاهی با خودم فکر میکنم اونایی که نمی نویسن، چه لذتی میبرن از زندگی شون. کافکا میگه «نوشتن، بیرون پریدن از صف مردگان است.» فکر میکنم واضح ترین، جالب ترین و کامل ترین تعبیریه که میشه راجع به نوشتن بیان کرد.


عالیه ... و انتظارتون از مسئولین فرهنگی شهرستان، استان و کشور.
- بذارید یه خاطره بگم براتون ساناز خانم. زمان اصلاحات بود. دهه‌ی هفتاد. وزیر فرهنگ و ارشاد _آقای دکتر مهاجرانی_ رو دعوت کرده بودن بوشهر و یه گردهمایی و نشست هنرمندان برگزار کرده بودن. یادم هس که از هر گروه هنرمندان، یه نماینده وایمیساد پشت تریبون و مشکلات صنف خودشو میگفت و وزیر هم اونا رو یادداشت میکرد. مشکلات و گلایه ها و کمبودا اینقد زیاد بودن که قلم وزیر از حرکت واینمیساد. همه‌ی حرف و حدیثا و گلایه ها که تموم شدن، آقای وزیر رو کرد به استاد منوچهر آتشی که ردیف اول نشسته بودن و گفت استاد؛ شما چی؟ فرمایشی، گلایه ای، درخواستی چیزی ندارید!؟ استاد با کمال مناعت طبعی که داشتن، لبخندی زدن و گفتن ممنون جناب وزیر. بعد قلم شونو از جیب شون آوردن بیرون و گفتن تمام لازم و ملزومات ما شاعر و نویسنده ها همین قلمه. بعد گفتن تنها خواهشی که دارم، بذارید راحت بچرخه. راحت و آزاد.


من جوابمو گرفتم.
-ممنونم.


و صحبت دیگه ای اگه داشته باشید...
- راستش انتظارم این بود که یه بحث چالشی باشه گفتگومون. اینکه مثلاً فقط بشینیم و به به چه چه کنیم راجع به اثر آدمی که دعوتش کردیم، یه جورایی باسمه ای و مصنوعی میشه. ببخشید اینو میگم ولی دوس دارم ساناز خانم یا هر پرسشگر دیگه ای بعد از دیدن اون اثر یا خوندن اون کتاب، شروع کنه به، به چالش کشیدن میهمان و ازش حرفایی رو بکشه که توی اثرش یا توی کتابش نتونسته یا نخواسته اشاره کنه بهشون.


مثلاً؟
- زیادن. من چن جلد از آدم های فراموش رو گذاشتم دفتر نشریه. تعداد زیادتری از اون رو هم بطور رایگان در اختیار دوستان و علاقمندان قرار میدم به شرطی که بخونن و نقد کنن. مطالعه کنن و به چالش بکشن نویسنده رو. همینجوری یه نشست و گفتگوی خودمونی نباشه. ادبیات و هنرمون نیاز شدیدی به پوست اندازی و نوزایی داره. اینکه بشینیم و برای همدیگه دس بزنیم و هورا بکشیم، درست نمیشه. باید حلاجی بشن. ادبیات، موسیقی، تئاتر، سینما و حتی نقاشی و معماری مون. باید بگردیم حرفای جهانی تری پیدا کنیم برای گفتن. یه زبان مشترک جهانی پیدا کنیم. چرا؟ چون دنیا داره تبدیل میشه به یه آبادی کوچیک و اگه زبان شو یاد نگیریم، خیلی زود منزوی میشیم و مجبوریم رو بیاریم به حاشیه نشینی. حاشیه نشینی ادبی، حاشیه نشینی هنری، فرهنگی، علمی یا اقتصادی که سالای ساله داریم تجربه اش میکنیم.


و حرف آخر!
- تازه داشت گرم میشد موتورم برای حرف زدن... شوخی میکنم. حرف آخرم اینه که چن تایی از دوستان بخونن کتاب رو و بعدش یه نشست بذاریم و گپ بزنیم درباره اش. لزوماً هم نیاز نیس یه جلسه‌ی تخصصی ادبی باشه. همین که بتونیم بشینیم و منِ نویسنده چیزای جدیدتری یاد بگیرم، کافیه برام.


پس تا اون جلسه.
- متشکرم از شما و مجموعه‌ی خوب اتحاد که بیش از یه رسانه‌ی خبری صِرف عمل میکنید. و آرزوی بهترینا و زیباترینا رو دارم برای همه‌ی موجودات روی کره زمین که ما آدما خواسته یا ناخواسته نظم و ترتیب زندگیشون رو به هم زدیم...



کانال تلگرام اتحادخبر

مرتبط:
» اختلاس!!! [بيش از 5 سال قبل]
» لبخندهای پشت ماسک [بيش از 4 سال قبل]
» داستان/ بچه‌ بروک [بيش از 3 سال قبل]
» داستان/ جنگ [بيش از 3 سال قبل]
» پاطلایی [حدود 1 ماه قبل]
» گل فروش [بيش از 5 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • 🎥ویدیو/خیابانی: مصاحبه مارادونا بعد از مرگ من منتشر می‌شود
  • ورودی تیم های پایه و مدارس فوتبال استان رایگان شد/موج خوشحالی فوتبالدوستان استان
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/27
  • دهکده لجستیک در بوشهر راه‌اندازی می‌شود / بنادر استان بوشهر نیازمند توسعه فضای انبار و بارانداز
  • تحقق دفاع مشروع
  • مدیرعامل شرکت پلیمر آریاساسول: تداوم تولید پایدار و عملکرد بدون حادثه اهداف سال 1403 هستند
  • تجمع شادباش سیلی سخت در بوشهر برگزار شد
  • هواشناسی ۱۴۰۳/۰۱/۲۶؛ هشدار ورود سامانه بارشی به کشور
  • دستگاه‌های اجرایی استان بوشهر در آماده باش هستند
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/01/27
  • بارش‌های موثر در استان بوشهر از امشب/ امکان وقوع سیلاب
  • 🎥ویدیو/خوشحالی مردم بوشهر از پاسخ موشکی ایران به رژیم صهیونیستی
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • از تورم تا انتخابات/ مروری بر مهمترین اتفاقات سال 1402
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • خاکسپاری مادر شهید تمیزی در سالروز شهادت فرزندش/ تصاویر
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • تصاویر اتحاد خبر از حال و هوای نوروز باستانی در برازجان
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • انتصاب یک نیروی متخصص بومی به عضویت هیات مدیره پتروشیمی جم
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • .: اسماعیل حدود 2 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 2 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 3 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 5 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 6 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 7 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 10 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 10 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 10 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...
  • .: ا.ن حدود 10 روز قبل گفت: جنگ و صلح چه ...