کد خبر: 151950 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 25 شهريور 1400 - 08:00
اختصاصی اتحادخبر؛
عدالت!!!!

اتحادخبر-اصغر علی خانی:خورشید؛ دیوانه وار بر سر و روی شهر می کوبید.کوچه ها و خیابان ها خلوت بود. مردم از ترسِ کرونا تپیده بودند گوشه ی خانه ها و ثانیه هایِ باقیمانده عمر را با وسواس شمارش می کردند. در یکی از خیابان های جدیدِ شهر پی آدرسِ اداره ای پَرسه می زدم. او را دیدم دقیقاً روبروی کفه هایِ ترازِ  ترازوی عدلیه!!! چند متر بالاتر از ماشینش، توقف کردم...

اصغر علی خانی:

 خورشید؛ دیوانه وار بر سر و روی شهر می کوبید.کوچه ها و خیابان ها خلوت بود. مردم از ترسِ کرونا تپیده بودند گوشه ی خانه ها و ثانیه هایِ باقیمانده عمر را با وسواس شمارش می کردند.

 در یکی از خیابان های جدیدِ شهر پی آدرسِ اداره ای پَرسه می زدم. او را دیدم دقیقاً روبروی کفه هایِ ترازِ  ترازوی عدلیه!!!
چند متر بالاتر از ماشینش، توقف کردم. از فاصله ی یک متری سلام علیک کردیم و احوال پرسی. خوش مشرب بود و خوش محضر. تنها عیب یا شاید از دید خودِ او حُسنش؛ اهل دو دو تا چهارتا بودنش بود. با آن که اقتصاد کم خوانده یا اصلاً نخوانده بود، سخت طرفدارِ علم اقتصاد، "اسمیت"، "کینز"، "فریدمن" و ... بود. در میان گنجینه ی احادیث ؛دو گفتار؛ "لا معاشَ له لا معادَ له" و"کادَ الفقر ان یکونَ کفراً"ورد زبانش بود و بی مناسبت و با مناسبت مثل ریگ آن ها را در هر محفل و مجلسی به کلّه ی مخاطب می کوبید! علاوه بر اطلاع از نرخِ سکه، ارز، ماشین و مسکن به شکل آنلاین؛ از نرخِ تورم، در آمد سرانه، تولید ناخالص، ضریب جینی، تورم نقطه به نقطه و ... اطلاع داشت. رِنجِ حقوقِ همه همکاران را از بر داشت. نرخ اضافه کار، حق اولاد و عائله مندی، سختی کار، بدی آب و هواو ... برایش مثل روز، روشن بود. با این حال؛ خط قرمز زندگی خصوصی اش، فیش حقوقی اش بود که هیچ وقت ما آن را به چشم ندیدیم!
 همیشه یک دو جین خبر اقتصادی در خورجین داشت. گفتم: فلانی؛ اوضاعِ اقتصاد چه جوره؟ به زبان بی زبانی یعنی از اضافاتِ مالی چه در چنته داری؟!
نفس عمیقی کشید.آهی از عمق جان بر آورد و گفت: دیشب تا دمِ صبح غم روی دلم سٔر می خورد و با خدا دردِ دل می کردم. که ای کریم: بخشندگی و کَرَمت را شکر. این کجای انصاف است که یک جوانِ دو وجبی(این واژه را از سرِ ناراحتی گفت نه توهین) با یک استوک، شورت ورزشی و توپ؛ بدون حلِ یک انتگرال ناقابل، بدون دانستنِ یک قانونِ نیوتن، بدون از بر کردن یک بیت در بحرِ متقارب، بدون نشانِ اختصاری یک عنصر از جدولِ مندلیف، بدون شرطی شدنِ کلاسیک، واجب الوجود، موجبه، سالبه و ... صدها برابر سی سال کارِ من قرارداد امضا کند. به خدا من بخیل نیستم! نوشِ جان خود و خانواده شان!  شروع کرد به حساب و کتاب. اگر قیمت دلار را متوسط ۲۷۰۰۰ بگیریم.دو میلیون دلار را ضرب در این عدد کنیم. سه صفر آن جا، شش صفر این جا. می شود به قراری ...هفته اش می شود... و روزش...

خنده ای کردم و گفتم: رفیق؛ مغزِ امثال ما، گنجایشِ پنج و شش صفر بالاتر را ندارد.  خودت را گرفتارِ این چرکِ کفِ دست ها نکن!!! خواست در عالمِ خیال، به خارج سفر کند و رقم قرار دادِ فلان بازیکنِ مشهور را حساب کند و مقایسه کند با  تمام املاک و دارایی های دشتستان، با بودجه ی استان، با دریافتی تمام کارمندان و ...

مجالش ندادم.گفتم: رفیق شفیق؛ این رباعی شیخِ اجل را آویزه ی دو گوش کن و این همه از گردشِ دهر منال!
گر در همه شهر یک سَر نیشترست
در پای کسی رود که درویش تر است
با این همه راستی که میزان دارد
میلش طرفی بود که زر بیش تر است.

خدا حافظی کردم و رفتم.
صدایش هم چنان در باد می پیچید که؛ خبر تازه داشتم!!!!

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/151950